خراسان:چرا شرکت در انتخابات به نفع همه ماست؟
«چرا شرکت در انتخابات به نفع همه ماست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر حسام الدین واعظ زاده است که در آن میخوانید؛انتخابات برای آن است که مردم در یک کشور دموکراتیک بتوانند حق و تمایل سیاسی خود را در چارچوب مکانیزم تعریف شده ای که همه بر آن متفق هستند ابراز کنند. انتخابات برای آگاهی از تمایلات مردم و جلوگیری از یکنواختی و نیز ایجاد تغییر در ریاست و بدنه دولت است. انتخابات برای توجه به مطالبات و تمایلات جدید مردم است. هابز فیلسوف سیاسی می گوید: مردم تنها زمانی می توانند وجود خود را اثبات کنند که از قدرت خود برای تعیین دولتمردان بهره گیرند. در واقع، حقوق شهروندی ایجاب می کند که مردم برای نحوه مدیریت کشور و نوع آن تصمیم گیری نمایند. انتخاب مردم بر روی تغییر سیاستهای دولت بعدی بدون شک تاثیر خواهد گذاشت، سیاستهایی که با وضعیت معیشت، سلامت، آموزش و تحصیل فرزندان و همه جوانب زندگی آنها ارتباط مستقیم دارد. انتخابات در هرسیستم سیاسی، نقطه عطفی برای مردم و آینده آن کشور است.
پس با این اهمیت فوق العاده، چرا شهروندان از قدرت رای خود برای انتخاب صالحترین فرد برای آینده سرنوشت خویش استفاده نکنند. انتخابات ریاست جمهوری همان دموکراسی مستقیم است. انتخابات وسیله امتحان مشروعیت دولت و آیینه تمام نمای تمایل مردم به نوع اداره کشور است.
در تمام کشورهای دنیا برای نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری شرایط خاص و سختی وضع کرده اند. وظیفه صلاحیت نامزدها را معمولا نهادی ویژه بررسی می کند. در ایران "شورای نگهبان" است. فلسفه وجودی این نهاد هم بعلت اهمیت مقام ریاست جمهوری است که واجدین شرایط به مردم معرفی شوند و در این راستا هرکسی نتواند مردم را فریب دهد و بر مسند قدرت تکیه زند.
انتخابات ریاست جمهوری خود گویای اشتراک آراء و علایق مردم به گرایشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و... است. مردم به فردی رای می دهند که آن فرد خواسته های آنها را بهتر و جامعتر نمایندگی کند. بعلت پویایی جامعه، خواسته های امروز مردم با دیروز متفاوت است، و لذا رییس جمهور بعدی باید بتواند ضمن داشتن نقاط قوت رییس جمهور قبلی، توانایی برآوردن نیازهای جدید مردم را نیز داشته باشد.
در واقع، مردم هستند که شایستگی و عدم شایستگی دولتها را با رای خود تعیین می کنند و این عین دموکراسی است. زیرا با انتخابات، مردم این فرصت را دارند که خشنودی و رضایت و یا عدم رضایت خود را از عملکرد دولتها ابراز کنند. مردم اجازه انتخاب دولتمردان خود را دارند اگر دولتی در برآورده کردن خشنودی و رضایت عمومی شکست خورده باشد نتیجه عمل خود را در انتخابات خواهد دید. اگر دولتی بخواهد برای بار دوم انتخاب شود باید در راستای افزایش رضایت عمومی مردم تلاش کند.
لذا، تصور نمایید که دولتی با آرا ء بسیار بالا و مشارکت مردمی گسترده بر سر کار بیاید. چه اتفاقی می افتد؟ در این صورت آن دولت با اعتماد به نفس بیشتری می تواند اقدام به سیاستگذاری در امور اساسی کشور و اجرای آن سیاستها بکند. زیرا دولت منتخب آگاه هست که افکار عمومی به چه دلیل چنین فردی را برای ریاست دولت انتخاب کرده اند.
در سیاست خارجی نیز دولت منتخب که با آرای بالایی قدرت اجرایی کشور را در دست می گیرد در مذاکرات دیپلماتیک بر سر میز مذاکره با طرف خارجی از اعتماد به نفس و قدرت چانه زنی بالاتری برخوردار است. لذا هرچه رییس جمهور نخبه تر باشد در انجام وظایف خویش و نیز انتخاب بهترین ها در تیم کاری خود موفقتر است. به این دلیل است که بنا بر نظر افلاطون رییس دولت باید خود، دارای شایستگی های خاص و نیز از نخبگان باشد.
یکی از مهمترین جنبه های انتخابات، بویژه انتخابات کنونی ایران این است که یک مسئله داخلی به یک پدیده بین المللی تبدیل شده است. البته این به معنای فرصت دادن به دخالت خارجی در انتخابات نیست. بلکه بدلیل اهمیت انتخابات و تاثیر آن بر روابط جهانی ایران و معادلات منطقه ای است. گستره بازتاب بین المللی انتخابات ایران تا به آنجاست که فلان مقام دولتی درآنسوی دنیا نسبت به احراز صلاحیت نامزدهای انتخاباتی از سوی شورای نگهبان موضع گیری می کند. این توجه بین المللی به مناسبات انتخاباتی ایران بیش از دوره های قبل است که خود گویای وجود معیارهای دموکراتیک برای تعیین قدرت اجرایی در کشور است. امری که ما در برخی کشورهای همسایه از جمله درحوزه جنوبی خلیج فارس مشاهده نمی کنیم زیرا اصلا انتخاباتی وجود ندارد که بخواهد به یک موضوع بین المللی همچون ایران تبدیل شود.
بنابراین، انتخابات در ایران دو پیام مهم دارد: تایید مشروعیت دولتها و یا تایید استمرار مشروعیت آنها. در واقع در یک نظام دموکراتیک، انتخابات ریاست جمهوری موضوع تعیین نظام نیست بلکه انتخاب نوع مدیریت آن است. ملت ایران از مرحله مشروعیت و تثبیت نظام فراتر رفته است. لذا زمان انتخابات در نظامهای دموکرات از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
در برخی کشورها حتی واجدین شرایط رای دادن قبل از انتخابات برطبق قانون می بایست ابتدا ثبت نام کنند و در صورت عدم ثبت نام با جریمه های سنگینی روبرو می شوند. یکی از دلایل این کار ایجاد نوعی اجبار در مردم و البته جلوگیری از اقدامات غیر قانونی در روند انتخابات است.
اینکه نظام اسلامی ما بر اهمیت انتخابات تاکید و عدم تاخیر آن را حتی یکروز جایز نمی شمارد، خود گویای وجود دموکراسی و توجه به رای مردم است. بدون انتخابات و رای مردم، دولتها، سیاستها و قوانین آنها اصلا مشروعیت ندارند، بر این اساس، می توانیم به مردمی که در کشورهای همسایه جنوبی ما زندگی می کنند بگوییم که چون شما در انتخاب دولتمردان خود نقش ندارید، نه خواسته های شما مورد توجه دولتمردان است و نه دولتمردان و سیاست های آنها مشروعیت دارد. نظام های دیکتاتوری تمایل زیادی به تاخیر انتخابات و بهانه تراشی برای برگزار نکردن آن دارند.
انتخابات از این جهت یگانه و زمان آن ویژه است - البته هر چند کوتاه - که دولت مسلط و دارای قدرت فقط مجری برگزاری انتخابات است و بس! و نمی تواند بگوید که نتیجه انتخابات چه خواهد شد. این بهترین و منطقی ترین روند اعمال قدرت مردم در تعیین سرنوشتشان است . هیچکس تا زمانی که آرا شمرده نشود نمی تواند به قطع بگوید که منتخب مردم کیست؟ این مسئله ما را به این نکته مهم رهنمون می کند که رای و مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری اهمیت بسیاری دارد.
با آگاهی از اهمیت داخلی و بین المللی یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، همه می دانیم که چرا شرکت در انتخابات به نفع همه ماست.
کیهان:باطلالسحر توطئهها
«باطلالسحر توطئهها»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛انتخابات 24خرداد از منظرهای مختلفی قابل تحلیل و واکاوی است. آنچه این روزها و در فاصله دو هفته مانده به انتخابات قابل اعتناست گفتار و رفتار طرف خارجی است که به تکاپو افتاده تا با عملیاتهای روانی و رسانهای به نوعی خط نفوذ در میدان انتخابات را رهگیری نماید.
چند روز پیش جان کری و وندی شرمن دو مقام ارشد سیاست خارجی آمریکا به صحنه آمدند تا به قول خودشان از اهمیتهای انتخابات 14ژوئن- 24خرداد- رونمایی نمایند.
از همین روی است که ترجیعبند سخنان مقامهای آمریکایی این است که «منتظر انتخابات ایران» هستیم.
درباره این انتظار گفتنیهای زیادی هست ولی نکته اصلی این است که طرف غربی از دالان انتخابات ایران به سنجش و ارزیابی میدانی سیاستهای خود در برابر جمهوری اسلامی متمرکز شده است.
به عبارت سادهتر حریف در مواجهه و چالشهای راهبردی با ایران به یک دو راهی تاریخی رسیده است.
امید طرف غربی این است که انتخابات در پیش رو در ایران، او را از این دو راهی نجات بدهد و به یک برآورد غیرمتزلزل برساند.
این دو راهی درباره نوع مواجهه و رویکردی است که نمیداند باید چه سیاستی را در مقابله با ایران اسلامی در پیش بگیرد.
البته سیاست مواجهه حریف با ایران طی سه دهه گذشته یک چالش راهبردی برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا بوده است.
برای همین است که مراکز مطالعاتی و رسانهای غربی، گاهی این سردرگمی و استیصال در برابر ایران را به بیرون درز میدهند. نمونهها دراینباره زیاد است اما از جمله آنها میتوان به گزارش خواندنی فارین پالیسی اشاره کرد که در ذیل این بحث از یک واقعیت پرده برداشت و اذعان کرد؛ «مشکل اینجاست که ما نمیتوانیم در مواجهه با ایران، این کشور را تحلیل کنیم».
مقارن با دو راهی تردیدآمیز طرف غربی در مواجهه با ایران که البته به سردرگمی سیاستهای آفندی بر ضد جمهوری اسلامی گره خورده است؛ تلاشها و تحرکاتی در حال انجام است که صحنه را بهم بزند و حریف از موقعیت انفعال و نظارهگری محض خارج شود.
گویا در فاصله کوتاه مانده به انتخابات کشورمان، این نقش به کسانی داده شده که مستقیما در سالهای اخیر بر موضوع ایران متمرکز بودهاند و اکنون در پوشش تحلیلگران مراکز مطالعاتی درصدد هستند یک بازی رسانهای و عملیات روانی چند لایهای را کلید بزنند تا بر فضای داخلی و خط اعمال نفوذ بر انتخابات ایران تأثیرگذار باشند. مقاله دو روز پیش دنیس راس در روزنامه واشنگتنپست نمونهای است که نشان میدهد این عملیات رسانهای و روانی برای پالس دادن به عدهای و جریانی در داخل است تا به اصطلاح فضا را بشکنند و- خواسته یا ناخواسته- جدول دشمن را پر کنند.
گفتنی است؛ دنیس راس مشاور سابق اوباما است که سابقه حضور در شورای امنیت ملی آمریکا را نیز داراست و از جمله طراحان پروژه صلح اسلو در زمان ریاستجمهوری بیل کلینتون بوده است.
او اکنون و در حالی که اصرار دارد باید تا قبل از انتخابات 14 ژوئن، مواجهه در برابر ایران هستهای مشخص شود؛ رویکرد «آخربازی» در قبال برنامه هستهای کشورمان را پیشنهاد داده است.
نوشته دنیس راس در واشنگتنپست، مشخصا دو مطلب را تصریح میکند؛ 1-سیاست پیشگیرانه و بازدارنده در برابر ایران جواب نمیدهد چون فشارهای اقتصادی- بخوانید اعمال انواع تحریمها- در تغییر برنامه هستهای ایران ناکارآمد بوده است. 2- باید تهدید به حمله را برای ایران باورپذیر کنیم.
هرچند سخنان دنیس راس که اکنون مشاور اندیشکده «سیاست خاور نزدیک واشنگتن است» موضوعیت ندارد ولی درباره رفتار و گفتار آمریکاییها و مراکز کمککننده به تصمیمگیران آمریکایی در مواجهه با ایران از دالان انتخابات 24 خرداد گفتنیهایی هست؛
یکم- مارس 2012 و در اجلاس سالانه لابی آیپک، اوباما به صراحت اعلام کرد که سیاست دولتش در مواجهه با برنامه هستهای ایران، سیاست بازدارندگی است و نه سیاست مهار.
جان کری وزیر امور خارجه آمریکا نیز اواخر سال گذشته بر همین سیاست و مواجهه با ایران تاکید کرد و گفت؛ «من تکرار میکنم، سیاست ما مهار ایران [هستهای] نیست بلکه سیاست پیشگیرانه خواهد بود.»
اکنون سوالی که به میان میآید اینکه چرا در آستانه انتخابات کشورمان، آمریکاییها- ولو از زبان مقامات غیر رسمی ولی نزدیک به مراکز تصمیمساز آمریکایی- سیاست مهار ایران را پمپاژ میکنند و بر این نکته اصرار میورزند که؛ «تهدید به حمله را باید برای ایران باورپذیر کنیم.»
آیا این تغییر فاز کارکرد انتخاباتی دارد و در راستای خط تاثیرگذاری بر انتخابات 24 خرداد دنبال میشود یا واقعا مقدمه و بستری است برای آنچه که سیاست مهار ایران خواندهاند؟
شواهد و قرائن نشان میدهد طرح سیاست مهار ایران در شرایط کنونی یک عملیات روانی است که تلاش میکند رادیکال کردن فضا را سوگیری نماید.
خروجی این عملیات روانی که احتمالا در روزهای آینده با پروپاگاندای رسانهای حریف به فضای داخلی ایران پررنگتر سرایت خواهد کرد این است که بحران و چالش سیاست خارجی ایران را القا نماید.
این فرمول که بر «باورپذیری حمله به ایران» تاکید شده است پس ازآن صورت میگیرد که هفته گذشته نیز یک لایحه ضد ایرانی در کنگره تصویب شد و واشنگتن متعهد شده در صورت حمله احتمالی رژیم اسرائیل به ایران از این رژیم حمایت کند.
این تکاپوها در آستانه انتخابات ایران برای این است تا فضایی را تحمیل کنند که از دل آن عقبنشینی در برابر زورگوییها و باجخواهیهای آمریکا و غرب بدست بیاید. اما سوال کلیدی این است که حقیقت ماجرا چیست؟
دوم- سیاست بازدارندگی و پیشگیرانه که آمریکاییها طی سالهای اخیر با ادعای واهی حرکت ایران به سوی تسلیحات هستهای در پیش گرفتهاند در حالی است که نه تنها این ادعا ثابت نشده و ارزیابی آنها درباره جمهوری اسلامی غلط اندر غلط است، بلکه امروز به اذعان تحلیلگران و مراکز راهبردی غربی این سیاست به شکست انجامیده است.
اساس سیاست بازدارندگی و پیشگیرانه آمریکاییها در مواجهه با ایران، تحریمها بوده است و برآورد آنها این بود که تحریمها با مختصات به اصطلاح فلجکنندگی و گزندگی ملت ایران، رفتار رهبران و مسئولان جمهوری اسلامی را تغییر میدهد.
چرا رفتار ایران را تغییر میدهد؟ چون مدعی بودند پیامدهای تحریمها، نارضایتی فراگیر اقتصادی و اعتراضات اجتماعی ایجاد میکند. برای همین میپنداشتند «سیاست بازدارندگی»، «برنامه هستهای ایران»، «تحریمها» و «انتخابات 24 خرداد» به یک نقطه تلاقی میرسد و آن تغییر رفتار ایران خواهد بود اما اکنون این برآورد- بخوانید آرزو- محقق شده است؟
سوم- سخنان کنونی دنیس راس و توصیه به گذر از سیاست پیشگیرانه به سیاست مهار یک معنای روشن دارد و آن این است که به این باور رسیدهاند که رفتار مسئولان ایران در مقابل آمریکا تغییر نکرده است.
البته این اذعان در حالی است که پیش از آن جیمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی آمریکا نیز به این مسئله اعتراف کرد.
رسانههای آمریکایی و از جمله واشنگتن پست هم چندی پیش با تاکید بر ناکارآمدی تحریمها نوشت؛ «حکومت ایران هیچ اثری از تسلیم نشان نمیدهد.»
بنابراین پمپاژ سیاست مهار علیه ایران معنای دیگری هم دارد و آن این است که آمریکا علیرغم تمام دسیسهها و توطئهها در سالهای اخیر برای متوقف کردن ایران در برنامه صلحآمیز هستهای، اکنون باورمندانه، ایران هستهای را پذیرفته است.
این نکتهای است که اندیشکده مطالعات امنیت ملی اسرائیل در گزارشی به قلم دو تحلیلگر صهیونیستی «امیلی بیلاندو و افرایم آسکولای» به چالش سیاستهای آمریکا در برابر ایران اذعان میکند.
چهارم- و بالاخره باید گفت ادعای سیاست مهار درباره ایران اعتراف به این واقعیت است که دستاوردها و پیشرفتهای هستهای ایران بر اثر «مقاومت» نتیجه داده است.
پیش از «سیاست پیشگیرانه» و «سیاست مهار» درباره ایران مراکز تصمیمساز و اتاق فکرهای آمریکایی از «استراتژی ترکیبی» دم میزدند. یعنی یک استراتژی با ترکیبی از «فشارها» و «تلاش برای خارج کردن ایران از مقاومت» که اکنون به وضوح محرز شده در این استراتژی هم ناکام بودهاند.
یادآور میشود فرید زکریا فعال رسانهای آمریکایی طی مقالهای در «دیلی استار» راه مواجهه با ایران را تشدید تحریمها و فشارها و القای بینتیجه بودن «مقاومت» برشمرده بود.
بنابراین الگوی مقاومت ایران اسلامی در برابر باجخواهیها و افزونطلبیهای آمریکاییها، از یکسو دلیل شکست سناریوها و توطئههای آنهاست و از سوی دیگر رمز پیشرفتهای جمهوری اسلامی است که حریف را سردرگم کرده و سیاستها و استراتژیهای او در مواجهه با ملت ایران را متزلزل نموده است.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛خرداد که به نیمه میرسد، حال و هوای ویژهای در کشور حاکم میشود، چرا که در فرهنگ انقلاب اسلامی و در حافظه تاریخی پدید آورندگان این انقلاب، نیمه خرداد برای همیشه با نام بنیانگذار جمهوری اسلامی و معمار کبیر انقلاب پیوند خورده است.
بی تردید هرچه از 14 خرداد سال 68 فاصله میگیریم، سخنان گره گشای آن مرد جامع الاطراف که تاریخ را متحول و بنیانهای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جدیدی را در پرتو اسلام پایه ریزی نمود، بیشتر در گوشها طنین انداز میشود و جای خالی انقلابی بزرگ قرن، بیش از همیشه در میان انقلابیون جهان اسلام نمود پیدا میکند تا ببینند که چگونه انقلابی را که او با دستان خالی و با تکیه بر خدا و به پشتوانه مردم پایهگذاری کرد اکنون مرزهای جغرافیای را در نوردیده و توازن جهانی را به ضرر مستکبران برهم زده است.
این روزها که در آستانه بیست و چهارمین سالگرد ارتحال ملکوتی روح و روان انقلاب اسلامی ایران قرار داریم، کشور بار دیگر خاطرات آن بزرگمرد تاریخ و عملکرد رویایی او را مرور میکرده و ملت قدرشناس ایران و دیگر پیروان ایشان در سراسر جهان با راه او و آرمانهای بلندش تجدید میثاق میکند.
در این هفته همچنین ماه رجب به نیمه رسید و همزمان با میلاد خجسته مولود کعبه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، رجبیون که در پای سفره پربرکت ایام البیض نشسته بودند، از این خوان نعمت الهی بهرهمند شدند.
ابتدای این هفته ملت ایران که امسال به دلیل آتش جنگ و وقوع فتنه در سوریه نتوانسته بود خود را به زینبیه برساند، در سوگ سالروز وفات عقیله بنی هاشم و اسوه صبر و عفاف، حضرت زینب(س) عزادار بود. منطقه شامات که زمانی مرکز خلافت خاندان کثیف بنی امیه بود اکنون نیز بر اثر توطئه خباثت آمیز فرزندان ابوسفیان به مرکز آتش افروزی در منطقه تبدیل شده که اگر مسلمانان به خود نیایند و در مقابل این فتنه چارهای نیندیشند، دیر یا زود منطقه به کام سفیانیها کشیده خواهد شد.
هفته جاری و در پس این روزهای حزن انگیز که ایام شهادت هفتمین ستاره فروزان آسمان ولایت، اسوه حلم و شکیبایی، حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام نیز در آن قرار دارد، در قلمرو بعثت قرار میگیریم؛ مبعثی که با شرارههای بلند آن رستاخیز بزرگ خلقت، جهان نورانی شد و آب حیات تعالیم حیاتبخش اسلام و حکمتهای ناب اخلاق پیامبر رحمت، همگان را به صراط رستگاری فراخواند.
هفته جاری فرمانده کل قوا به مناسبت ایام سالروز فتح خرمشهر در مراسم دانش آموختگی دانشجویان افسری دانشگاه امام حسین(ع) حضور یافته و طی سخنانی گام بلند و حماسی ملت ایران در انتخابات پیش روی 24 خرداد را بشارت دهنده موفقیتها و دستاوردهای بزرگتر برای انقلاب و نظام اسلامی دانستند و با توصیه به مردم برای دقت در اظهارات و شعارهای کاندیداها بمنظور شناخت و انتخاب فرد اصلح و همچنین توصیه مؤکد به کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری برای تثبیت اصول و مواضع عاقلانه و حکیمانه نظام اسلامی و پرهیز از ریخت و پاش، تخریب و بداخلاقی در تبلیغات، تأکید کردند: ظرافت کار اینجاست که باید در فضای رقابتهای انتخاباتی، نشاط و تحرک و گفتگوهای گرم و داغ وجود داشته باشد اما نفرت پراکنی نباشد.
ایشان تأکید کردند: مردم درخصوص نحوه تبلیغات داوطلبان و همچنین نحوه هزینهها و ریخت و پاشها قضاوت خواهند کرد و کسانیکه برای تبلیغات انتخابات، از بیت المال یا پول مشتبه به حرام برخی افراد دیگر استفاده کنند، نخواهند توانست اطمینان مردم را به سوی خود جلب کنند.
رهبر معظم انقلاب همچنین دیروز به مناسبت سالگرد تأسیس مجلس شورای اسلامی در دیدار رئیس، هیأت رئیسه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی با اشاره به انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری، گفتند: همه باید تلاش کنند تا انتخابات پرشور و با حضور عمومی مردم برگزار شود زیرا اقتدار و استحکام نظام اسلامی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون بر مبنای حضور و پشتیبانی مردمی بوده است. ایشان برگزاری پرشور انتخابات را زمینه ساز مصونیت، اقتدار، امنیت کشور و برطرف کننده تهدیدهای دشمنان خواندند و افزودند: نظام جمهوری اسلامی ایران، نظام ریشهدار است که ریشه آن مردم و پشتیبانی یکپارچه مردمی است.
ایشان بار دیگر به موضوع انتساب نظر رهبری در انتخابات به برخی افراد اشاره کردند و افزودند: این حرفها همیشه بوده و واقعیت هم ندارد زیرا کسی نمیداند که رهبری به چه فردی رأی خواهد داد.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش دیگری از سخنان خود درباره جایگاه مهم مجلس در نظام، با تاکید بر اینکه مجلس در رأس امور و قوه مجریه نیز در وسط میدان کارهای سنگین اجرایی است، رعایت قانون و تعامل دو طرفه را ضروری دانستند.
از رویدادهای عجیب و غریب و بیسابقه اینکه بودجه سال 92 درحالی در این هفته از تصویب مجلس گذشت که یک سوم سال سپری شده است. لایحه بودجه که همه سالها براساس قانون میبایست در آذر ماه جهت بررسی و تأیید نمایندگان به مجلس ارائه شود، سال گذشته در اسفند ماه و آنهم نه در حد و شاکله بزرگترین پیش نویس مالی، اعتباری و هزینهای دولت بلکه با نقایص و معایب بسیار و صرفاً از باب اسقاط تکلیف از سوی دولت به مجلس ارائه شد و باعث گردید بیش از سه ماه وقت نمایندگان مردم را به وصله پینه کردن این لایحه معیوب مصروف نماید. به هر تقدیر بودجه سال 92 کشور با حجم 727 هزار میلیارد تومان بسته شد و باید برای تأیید به شورای نگهبان برود و این درحالی است که بسیاری از منابع آن نسیه و بعیدالتحقق است.
در مسائل بینالمللی، سخنان مقتدرانه دبیرکل حزبالله لبنان، تحولات سوریه و رشوه 4 میلیارد دلاری آمریکا به حکومت خودگردان فلسطین جهت احیای روند سازش، مهمترین رویدادهای هفته را تشکیل میدادند.
سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان در اظهارات اخیر خود بر عزم و اراده قاطع حزبالله لبنان برای حمایت از حکومت سوریه تاکید کرد. وی صریحاً گفت حزبالله حامی حکومت سوریه است چرا که بر این اعتقاد است سوریه از سوی آمریکا، اسرائیل، تکفیریها و نوکران آمریکا در منطقه قربانی توطئه قرار گرفته است و حزبالله در این مقطع حساس نمیتواند دست بسته بماند و نظاره گر باشد. نصرالله هشدار داد اگر سوریه شکست بخورد، فلسطین و مقاومت ضد صهیونیستی ضربه شدیدی خواهد خورد و غزه، کرانه باختری و قدس شریف به خطر خواهد افتاد.
نصرالله گفت تکفیریهایی که بخشی از پروژه آمریکایی - صهیونیستی هستند کل منطقه را در معرض تهدید قرار دادهاند و صهیونیستها از تکفیریها به عنوان آخرین ابزار باقیمانده برای حفظ سلطه در منطقه و خنثی کردن بیداری ملتهای مسلمان منطقه بهرهبرداری میکنند.
نصرالله با اشاره به تحولات اخیر در سوریه گفت: ما در مرحله کاملاً جدیدی قرار داریم و در این مرحله تصمیم به حمایت جدی از حکومت سوریه گرفته ایم. وی یادآور شد: ما از کسی نمیخواهیم در این میدان نبرد به ما کمک کند. ما همچون گذشته اهل نبرد هستیم و پیروزی دیگری را بنا خواهیم گذاشت. اظهارات صریح و محکم نصرالله، بازتاب گستردهای داشت و همانگونه که انتظار میرفت حکام وابسته منطقه از آن خشمگین شدند. آمریکا نیز در عکس العمل توأم با عصبانیت اعلام کرد قصد دارد علیه دخالتهای حزبالله لبنان در بحران سوریه اقداماتی را در سازمان ملل و شورای امنیت انجام دهد. در مقابل، دهها شخصیت اردنی از سخنان سید حسن نصرالله حمایت کردند.
این هفته، اتحادیه اروپا در اقدامی جنگ افروزانه، مداخله گرانه و مغایر با عرف و قوانین بین المللی، ممنوعیت ارسال سلاح به تروریستها و شورشیان سوری را لغو کرد و رسماً و عملاً وارد دخالت مستقیم در جنگ بر ضد حکومت سوریه شد. انگلیس و فرانسه که بانی اصلی این تصمیم اتحادیه اروپا بودند در گذشته و از زمان آغاز ناآرامیهای در سوریه، تلاشهای گستردهای را برای ساقط کردن حکومت سوریه انجام دادهاند. در این میان، شماری دیگر از کشورهای اروپایی از این سیاست جنگ افروزانه خشمگین هستند که در اجلاس اخیر اتحادیه اروپا نیز مخالفت و اعتراض خود را علیه دخالتهای این اتحادیه در جنگ سوریه ابراز کردند.
سردمداران اتحادیه اروپا درحالی در تبلیغات خود دم از مبارزه با تروریسم میزنند که در سوریه، به پشتیبانی گسترده مالی و تسلیحاتی از تروریستها پرداختهاند و این اعمال بر دروغ بودن ادعای آنها در مبارزه با تروریسم مهر تأیید میگذارد. اکنون اعتراضات و مخالفتها با سیاستهای غرب در میان ملتهای غربی روز به روز درحال افزایش است و مردم این کشورها، رهبران خود را به فریبکاری متهم میکنند و آنها را ابزار دست صهیونیستها میدانند. این سؤال اکنون در میان مردم اروپا بسیار شایع است که اگر تروریسم بد است، چرا باید در سوریه خوب باشد؟
از سوی دیگر، تصمیم اتحادیه اروپا در لغو ممنوعیت ارسال سلاح به شورشیان و تروریستهای سوریه زمانی رخ میدهد که دولت سوریه ضربات سنگینی را بر تروریستها وارد ساخته و به پیروزیهای چشمگیری در مسیر اعاده ثبات به سوریه دست یافته است. اروپاییها با اقدام اخیر خود، در واقع به یاری تروریستها شتافته و تلاش دارند تا به هر طریق ممکن از شکست نهایی و قریب الوقوع آنها جلوگیری کنند. امری که البته بسیار دیرهنگام میباشد و این گونه حرکتهای مذبوحانه نیز نمیتواند از شکست تروریسم در سوریه جلوگیری کند و تنها برای اروپاییها رسوایی و روسیاهی باقی میگذارد.
این هفته، جان کری وزیر خارجه آمریکا در سفر خود به منطقه از کمک چهار میلیارد دلاری آمریکا به حکومت خودگردان خبر داد، با این شرط که حکومت خودگردان فلسطین روند سازش را احیا کرده و مذاکرات جدی با رژیم صهیونیستی را آغاز نماید. کاملاً روشن است که آمریکاییها میخواهند با اعطای این کمک، سران حکومت خودگردان فلسطین را بخرند و آنها را به پذیرش شرایط ذلت بار خود وادار سازند.
آمریکاییها از چندی پیش، دور تازهای از تلاش برای احیای روند سازش را آغاز کردهاند و دلیل آن اتفاقاتی است که در منطقه درحال وقوع است. در بسیاری از کشورهای منطقه بر اثر تحولات سه سال اخیر، شرایط جدیدی حاکم شده و بسیاری از حکومتهای وابسته ساقط شدهاند و شرایطی پدید آمده است که ملتهای منطقه در آستانه به دست گرفتن ابتکار عمل هستند. قطعاً درصورت تسلط کامل ملتهای منطقه بر مقدرات کشورهای خود، رژیم صهیونیستی تحت شرایط جدیدی قرار خواهد گرفت و موجودیتش به طور جدی به مخاطره خواهد افتاد. آمریکاییها و صهیونیستها در تلاش هستند تا در چنین مقطع حساسی، روند سازش را احیا کنند و قضیه فلسطین را به گونهای حل و فصل کنند و تضمینی برای بقای رژیم صهیونیستی ایجاد نمایند.
رسالت:استمرارمرام پنجاه و هفتیها در 84و92
«استمرارمرام پنجاه و هفتیها در 84و92»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛شیطان، گام به گام و ذره ذره میبرد. این است، عبرت عاشورا. و تصور من این است که این اتفاق، یعنی این ذره ذره کج شدن، به موازات خیز داستان "توسعه" در دوران پس از انقلاب و جنگ روی داده است، و هوشیاری لازم است تا انقلاب از مغز تهی نشود.
خب؛ در قسمت قبل این متن، اوج این کج شدن را در روایت دکتر سعید حجاریان از "گفتمان توسعه" دیدیم. و اکنون ادامه داستان "گفتمان توسعه کج" که باید از آن ترسید...
در چنین جامعهای که "گذار" و بیثباتی ویژگی پایدار آن است و هیچگاه از آن رهایی نخواهد یافت، کار روشنفکر آن است که معناهایی را به جبر از آن بیرون بکشد یا به زور به آن حقنه کند، و برای مصرف موقتی مردم بستهبندی یک بار مصرف نماید (مانند کاری که عالیجنابان عبدالکریم سروش، بعد حسین بشیریه، بعد مصطفی ملکیان، بعد بابک احمدی، بعد... کردند و جملگی یکی پس از دیگری چون دستمال کاغذی یک بار مصرف برای دورهای منافعی به بار آوردند و رفتند...). چنین وظیفهای از آن رو که بسیار سطحی است و اصل صورت مسئله (یعنی سودای مدرن شدن) را نگاه داشته است خصلتی مسئلهزا و از حیث مقاصد عملگرا و پراگماتیست دارد. کوشش چنین متفکرانی آشکارا تداوم همان کوششهای مذبوحانه جامعهشناسان کلاسیک مانند امیل دورکیم یا کارل مارکس است که از یک آسیبشناسی مبنایی از مدرنیت تهی بودند. غفلت جملگی در این است که موضوع دشواریهای عمیق اخلاقی پروژه مدرن شدن را مغفول میدارد.
آنچه در رویه جدید سیاستگذاران و روشنفکران ارگانیک این جبهه سیاسی محوریت یافته است، نمونه اخلاقی از انسان قرن هیجدهم و نوزدهم را در نظر دارد که تا میتواند مصرف میکند (الگوی "عصر سازندگی") و تا میتواند "آزادی از ارزش میخورد" (الگوی "عصر اصلاحات"). این نمونه اخلاقی از انسان، در جهان معمولی و کوتهنظرانهای زندگی میکند، استفاده از عقلاش نیز، هم مقید است، و هم عملگرایانه و پراگماتیک. استفاده از عقل تکنولوژیک که عبارت از رهیافت تصرف مشتمل بر تأمل و تغییر برنامهریزی شده در طبیعت بود، به روابط انسانی و جامعه تسری یافته است و انسانها، حتی، خود را برای حداکثر بهرهبرداری میخواهند. جامعه ما آرمان توسعه که حدی نامحدود دارد را عهدهدار شده است. امروزه، کمتر کسی است که ترقی در علوم طبیعی و فنی را در دقیقاً ارزیابی کند و آن را یک پیشرفت تحققیافته امروزی و مدرن نداند. به علاوه، اندکترند کسانی که معتقد نباشند چنین پیشرفتی با همان رویه باید در حوزه اجتماعی و روابط انسانی نیز تسری یابد.
و باز کمترند کسانی که توقع داشته باشند که شخصیت انسانی واقعاً نسبت به آنچه هست بهبود یابد. واقعیت آن است که همان طور که عالیجناب سعید حجاریان به خوبی و وضوح عیان کرده است، طرحهای خداپرستانه دوران جنگ تلویحاً یا تصریحاً حداقل تا آنجا که به "مدیران" یا "پیشتاران توسعه" مربوط میشود، در عبارت "ماقبل تاریخ اندیشه سازندگی" گنجانده شده است.
کلید این خوشبینی را میتوان در افتتاحها و توسعه شهرهایی مانند تهران دید. به رغم آشکار شدن وجوه مهمی از فساد در شهرداری تهران در دوران سازندگی بسیاری از مردمان طبقه متوسط شهری میگویند: "درست است که میدزدیدند، اما، کار مثبتی انجام میدادند". این قضاوت کاملاً کوتهنظرانه است، به وجهی که فساد و "دزدی" را قابلتحملتر از توسعهنیافتن و رفاه نداشتن میبیند.
تجربه انسانهای جدید "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات"، یا همان طبقه عمده متوسط شهری با فلسفه جدید حاکم بر "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات" جور درمیآید. آنها احترام اندکی برای امتیازاتی مانند "تعهد"، "ایثارگری" و "حقوق الهی" قائلند، اما، به عوض طالب پاداش برای لیاقت و آزادی معامله و صیانت اموال و بیدفاع بودن فقرای کماهمیت (مثلاً کشاورزان ورامینی که در سالهای کمآبی زمینهایشان خشک میشود تا آب طبقه متوسط شهری تهرانی قطع نشود و بر رفاه آنان آسیبی وارد نشود) بودند و در نهایت نیز بردند، زیرا، سازماندهیشان کارآمدتر بود.
از کابینه دوم مهندس میر حسین موسوی به این سو، پیشرفتشان و قبول متزاید ارزشهایشان در جامعه چندان بارز شد که تعلیم "توسعه" و معنا کردن مفاهیم اساسی جامعه مانند "پیشرفت"، "دموکراسی"، "آزادی" و... را در انحصار بیرقیب خویش دیدند.
وقتی تصمیم گرفتند که در برابر اصولگرایانی که ابتدا در مجلس سوم و تا اندازهای چهارم که از اسلام به مثابه ایدئولوژی خود دفاع میکردند، پیشنهاد مشارکت و همراهی بدهند، شعار "توسعه" و "سازندگی" (در همراهی جامعه روحانیت مبارز و کارگزاران سازندگی و تولید ملغمه رفسنجانیسم) یا "آزادی" و "جمهوریت" (در مورد همراهی مجمع روحانیون مبارز و روشنفکران مشارکتی و تولید ملغمه اصلاحات) مفیدترین شعارهایی بودند که میتوانستند بیابند. این مفهوم از توسعه بسیار بد فهمیده خواهد شد، اگر این سیر تطور، و نقشش در تاریخ واقعی افرادی که به آن اعتقاد داشتند نگریسته نشود.
از جمله ویژگیهای این مفهوم تازه از توسعه، ترقی دنیوی است که فاقد ضامن مابعدالطبیعی است که در طرحهای خداپرستانه قبل از دوران سازندگی ممکن بود به دست داده شود. انسانهای امروز که خود را مجری و مأمور پیشبرد برنامه توسعه دنیوی مذکور (حداقل در بخشی که مربوط به رفاه و معیشت خودشان میشود) میدانند، خود را فاقد آن نیروی مابعدالطبیعی میپندارند و برای پیشبرد اهداف خود با دیگر همنوعان خود به مبارزه برمیخیزند و کلاه سر یکدیگر را برمیدارند. تلافی خود را سر دیگری درمیآورند و کمکم به یکدیگر بدگمان میشوند. کنار گذاشتن مربی و آموزگار اخلاق، هم در عرصه فردی، و هم در عرصه اجتماعی نیز بخشی از این ایمان به "توسعه" به عنوان یک تحول طبیعی و دنیوی است. اینگونه اختلاف نظرهایی که گاه میان توسعهخواهان درباره گونههای مختلف توسعه مطلوب مطرح میشود (مثلاً میان توسعهخواهان سازندگیمآب و توسعهخواهان اصلاحاتی)، نیز نه با استناد به واقعیتهای اخلاقی متعالی و معیارهای ارزشی قبل از دوران تسلط تکنوکراتها (که از کابینه دوم مهندس موسوی مسلط شدند)، بلکه با ارجاع آنها به واکنشهای درونی جامعه و نیروهای زورمندتر اجتماعی حل میشوند.
طبقه متوسط پیروزمندی که در سایه تسلط تکنوکراتهای چپگرا و دولتمدار از دوره پایانی کابینه مهندس موسوی به معیار فرهنگی و مادی جامعه بدل شده بود و همواره به عنوان قشر آسیبپذیر جامعه شناخته میشد، در فردای پیروزی که ختم سنت و عمل چپگرایانه "مستضعفپرور" را اعلام کرد، دریافت که چنین تفکری دیگر به منافع بیحد و حصرش خدمت نمیکند. اینگونه شد که نظام هماهنگ پرداخت کم کم به نظام ناهماهنگ پرداخت گروید و آشکارا ساختارهای بوروکراتیک به سه رده درآمدی نسبتاً متمایز بدل شد؛ در واقع، مدیران کارگزار و اصلاحاتچی مرفه که دسته اول و دوم را شامل میشدند، در استثمار دسته سوم و قشرهای فقیر جامعه در کنار آسیبپذیر جلوه دادن خود منافع پایداری برای خود تعریف کرده است.
در چنین فضایی، بیعت روشنفکری ارگانیک اصلاحاتی یا کارگزارانی از یک سو، و منافع حاصل از توسعه (که عمدتاً در میان این طبقه مرفه جدید توزیع میشود) از سوی دیگر، به منزله شرطی بیقید و شرط و راهی با پایان باز و معطوف به ختم نهفته در استقرار دولت طبقه متوسط دیده میشود؛ همان طبقه متوسطی که از کابینه دوم مهندس موسوی به بعد، سهم بیشتر و بیشتری از منافع را به سوی خود جذب کرده است و از کابینه واپسین عالیجناب اکبر هاشمی رفسنجانی تسلط کامل خود را به تمامی مراکز قدرت مسجل ساخته است.
اکنون، سرچشمهها و کارنامه اندیشه توسعه که خود را در فازهای اقتصادی و سیاسی نشان داده است را از کابینه دوم مهندس میر حسین موسوی تا کنون پی گرفتیم. طرح منسجمی که در پس، این دو فاز مختلف که با تعویض منصبهای سیاسی پوشیدهتر میشود وجود دارد، همان اندیشه مدرن شدنی است که بهتر از هر کس دیگری صراحت آقای سعید حجاریان آن را آشکار و مشخص میکند. این، وصف واقعیتی است که کراراً زیرآبی و پنهان بوده است، اما، عوارض ثابت خود را در انهدام منابع پایدار هویتی ایرانی و خصوصاً طبقه متوسط شهری ایرانی بر جای گذارده است و اکنون، نیز آهنگ آن را داشته است و دارد که از طریق هژمونی رسانهای این افراد اتمیزه و رها شده را به سوی مقاصد خود برماند. فحوای کلی این دو فاز بهظاهر متفاوت، مبالغه پرفروغ و موفقی علیه سنت است.
در عین حال، به رغم توفیق در خارج کردن رقیب از میدان، خود نسخه مناسبی برای حل مسائل اجتماعی ایران ندارد و ایران را وارد یک فاز سرنوشتساز بحرانی کرده است.
لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی حاکم بر دو فاز مذکور یا با نیازهای جامعه جدید ایران که وارد فازهای بحرانی مدرنیت شده است، نامربوط است، یا ناسازگار یا هر دو. نظریهها و روشنفکری توجیهکننده لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی در حول مفهوم "فردگرایی" متمرکزند؛ این مفهوم را میتوان مفهوم محوری "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات" دانست. این فردگرایی که با فلسفه سروشی "هر کسی از دیدگاه خودش درست عمل میکند؛ مطمئن باشید و مزاحم او نشوید!" پشتیبانی میشود، به طور مشخص منهدمکننده "بازار اقتصاد" و "بازار سیاست" است. این فلسفه به زیان محتوای اساسی قوانین اخلاقی یعنی، "مسئولیت"، و مقوم بنیادی "فساد" است. این فردگرایی بر تجهیز سرمایه اجتماعی لازم برای بقای جامعه ایران به شدت نابسنده است و انهدام خانواده (که لزوماً مساوی طلاق نیست) در ایران، نشان مهمی از نابودی تراکم اخلاقی جامعه است.
فردگرایی لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی، مبتنی بر دو ادعای حداکثری آشکارا متناقض است: ادعای به حداکثر رساندن فایدهها برای فرد و ادعای به حداکثر رساندن قوای فرد، اما، واقع مطلب آن است که این نظام فردگرایانه تنها فایده قوهدارها را حداکثر میکند و آنان که مسابقه را چندمتر جلوتر از دیگران شروع کردهاند یا رمق بیشتری برای پیشبرد مسابقه "از قبل" کسب کردهاند یا در این میان مرتکب "دوپینگ" میگردند، بر گرده دیگران سوار میشوند؛ اینان کسانی هستند که بیشتر از دیگران از "پول" و "آزادی" بهرهمند میشوند. در واقع، در این جامعه داشتن برخی از "قوهها" برای بهرهمندی از فایدهها ضروری است. وانگهی، این فردگرایی مقیاس مشترکی که بتوان بر اساس آن به حداکثر رساندن فایدهها را سنجید، از بین میبرد. تفکر سنتی قبل از سازندگی مفاهیم انسان اثباتشدهای که دارای یک ذات انسانی است را ارائه میداد و شخصیتهای "کاظم" و "عباس" "آژانس شیشهای"، هر یک در وجهی نمایانگر آن بودند، اما، سرمشق تفکر لیبرال "عصر سازندگی" و "عصر اصلاحات"، انسان به مثابه دستهای از شهوات است که به فریب به آن "حق" گفته میشود؛ میگویند انسان امروز حق دارد که.... واقع مطلب آن است که انسان امروز "شهوت" دارد که.... او میخواهد تا حد نامحدود و تا شکم سیریناپذیر، سیر شود و وظیفه دولت و روشنفکر رفسنجانیستی و اصلاحاتی پاسخگویی به این خواستههای رفاهی است که هیچگاه موفق نخواهد بود. این است دلیل آنکه همه ما همواره احساس بحرانی بودن اوضاع را با خود داریم.
طرحی که ارائه دادم، یک راهبرد تبیینکننده از اندیشهها، ادعاها یا اعمالی است که یک زندگی اجتماعی و فرهنگی پر و پیمان را که در ابتدای انقلاب 1357 تجربه شد (نهادهای مدنی در آن قوی بود، توزیع ثروت تا میزان بالایی به خوبی انجام میشد، تولید ثروت الگوهای توزیعی را همراهی میکرد، مصرف براساس الگویی انسانی شکل گرفته بود و کارهای بزرگ جمعی مانند جنگ بزرگ در آن شدنی مینمود) دست آخر به وضعیت جاری منتهی نمود.
بخش اصلی حل دشواریهای موجود، متضمن ساختن یک ایدئولوژی جدید برای زندگی روزمره و اجتماعی و سیاسی است که باید فکر انقلاب 1357 را در تمام زمینهها و به صورت خرد و ملموس بازسازی کند.
این ایدئولوژی، باید دارای بدنه قابل فهمی در مورد اینکه زندگی چگونه باید تبیین و فهم شود از یک سو، و اینکه عمل در فضای جدید چگونه باید به نتیجه برسد از سوی دیگر، باشد. کلید تولید چنین فکری، یک تفکر انعکاسی و حاوی تأملات مکرر و پیوسته و مستدام است. اگر اینچنین باشد، گروه فکری مذکور میتواند، حتی، با ارائه یک "نمونه خام" دائماً بازنگری شونده و صرفاً با نفی توصیف پیشتر از زندگی اجتماعی ایرانی نقطه مرجعی ابداع کند.
سیاست روز:آرامش قبل از طوفان!
«آرامش قبل از طوفان!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛در هفته اول تبلیغات کاندیداهای یازدهمین دوره ریاست جمهوری علیرغم رقابت جدی هشت کاندیدای احراز صلاحیت شده، سکوت معناداری بر افکارعمومی حاکم است. برخی از تحلیل گران سیاسی سردی غیر مترقبه و دور از انتظار در این مقطع زمانی که تنها دو هفته به روز رای گیری باقیمانده است را غیر طبیعی و ناشی از شوکی می دانند که درنتیجه اعلام عدم احراز صلاحیت آیت ا... هاشمی رفسنجانی به جامعه وارد شده است.
همانطور که ثبت نام ایشان در دقایق پایانی روز شنبه موج بلندی را در بین آحاد ملت بویژه جوانان ایجاد کرد و آرایش سیاسی گروه ها و جناح بندی و ائتلاف ها را بهم ریخت تا جائیکه محمد باقر قالیباف -که قبل از حضور «هاشمی» در صحنه رقابتها رتبه اول را در لیست نظرسنجی ها داشت به نفر دوم تنزل پیدا کرد -اعلام داشت کار از ائتلاف گذشته و اصول گرایان باید در مقابل حضور هاشمی، جبهه متحد تشکیل دهند .
بعد از حذف سردار سازندگی از دایره رقابتها مجدداً شهردار تهران به صدر لیست نظرسنجی ها برگشت. آقای جلیلی که شاید بعد از اطمینان از عدم احراز صلاحیت لنکرانی و زاکانی در دقیقه نود ثبت نام کرده بود بلافاصله مورد استقبال بدنه جبهه پایداری و نسل جوان حزب الهی ها واقع شده و در ردیف دوم لیست قرار گرفت. آنچه که از ظواهر امر پیداست اوضاع سیاسی در حال حاضر به نفع اصول گرایان و خوش بحال آنهاست تا جائیکه هر سه عضو ائتلاف پیشرفت تصمیم گرفتند که تا آخر رقابت ها در صحنه باقی بمانند چرا که خطری از جانب رقیب نمی بینند بنابراین حضور باهم خود را فرصتی برای تنوع انتخاب مردم می دانند.
اما آیا این آرایش در آراء تا روز آخر همچنان به نام آنان باقی خواهد ماند و یا در هفته و روزها ی آخر دچار دگرگونی اساسی شده و به کام دیگری تمام می شود. تجربه دوره های گذشته انتخابات ریاست جمهوری درایران نشان می دهد که اولاً این آرامش غیر طبیعی می تواند مقدمه ای بر توفان و بارش تند و جاری شدن سیلی از آرای کسانی باشند که در نظرسنجیها نشان داده اند که بیش از شصت درصد مردم هنوز در مورد کاندیداهای مورد علاقه خود تصمیم نگرفته اند.
در ثانی انرژی متراکم از چهره بازسازی و اصلاح شده آیت ا... هاشمی رفسنجانی در افکار عمومی می توانددر صورت آزاد شدن آن به نفع یکی از کاندیداهایی که بیشترین شباهت را از نظر مشی ومرام و شعار به او داشته بر گرداند. روحانی در اولین گفتگوی خبری شبکه دو سیما نشان داد که می تواند متفاوت از بقیه کاندیداهای حاضردرصحنه باشد و نیز او پیشتر گفته بود که از بین من و آقای هاشمی یکی در صحنه انتخابات باقی خواهد ماند که اتفاقاً قضا و قدر روزگار این فرصت را در اختیار او گذاشت. با توجه به موقعیت وموثر بودن آقای هاشمی در این مقطع زمانی که به عنوان « قهرمان» در پندار مردم جایگاهی خاص پیدا کرده است خیلی بعید به نظر می رسد که اوهمه چیز را به سکوت بگذراند،درحالی که به گفته خود همچنان نگران است لذا در روزهای آینده باید شاهد حمایت همه جانبه ایشان از خلف صالح خود یعنی دکتر حسن روحانی بود.
با این وجود هنوز هم بر این باورم که هندسه سیاسی این دوره از انتخابات چهار وجهی است .
وجهی شامل اصول گرایان حداقل با سه کاندیدا که بنا ندارند به هیچ وجه به نفع همدیگر کناره گیری کنند. وجه دیگر طرفداران دولت و جبهه پایداری که دکتر جلیلی کاندیدای «خویش خوانده» نمایندگی آن را برعهده گرفته است. وجه سوم، کاندیداهای ولو به ظاهر مستقل که نماد آن در محسن رضایی و مهندس غرضی تجلی یافته است و بالاخره اصلاح طلبان که دکتر عارف و دکتر روحانی بناست در کاراکتر اصلاح طلبان معتدل که اتفاقاً مورد تائید نظام مبنی بر پذیرش گسترده آنان در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز می باشند ایفای نقش نمایند. معتقدم در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نیز هیچ یک از کاندیداها -اگر اتفاق خاص دیگری رخ ندهد- قادر به اخذ نصف بعلاوه یک آراء را نداشته باشد.
لذا به احتمال خیلی زیاد انتخابات دو مرحله ای خواهد بود. پیش از این بر این باور بودم که کاندیدای طرفداران دولت و جبهه پایداری با داشتن پایگاه اجتماعی مشترک و تقریباً غیر قابل تفکیک در جامعه یکی از دو کاندیدای خوش شانسی بودند که به مرحله نهایی رقابت ها راه می یافت. اما دو اشتباه بزرگ استراتژیک در تصمیم گیری لیدر های این جریان باعث شد که این باور از بین برود . یکی خبط بزرگ فرمانده میدان این جبهه بود که در آخرین روز و ساعت ثبت نام به توهم خود را در جای بزرگان دینی دید و در یک نمایش کاریکاتوریک و در عملی کاملاً غیر قانونی و خام خیالی در صدد معرفی و تعیین جانشین بعد از خود برآمد و در جلوی دوربین خبرنگاران داخلی و خارجی دستی را بالا برد که هیچ نسبتی با دستی که در صدر اسلام بالا رفته بود نداشت. لذا هرآنچه که در طول قریب به هشت سال رشته بود به یکباره پنبه کرد.
دیگری ترک اولای لیدر نظریه پرداز و پدر معنوی جبهه پایداری « حضرت استاد» بود که در تصمیمی عجولانه دکتر باقری لنکرانی را به عنوان تنها کاندیدای اصلح زیر سقف آسمان ایران دانست که از هفت سال پیش به این نتیجه رسیده و منتظر مانده بود تا با سیری دموکراتیک، شورای مرکزی و فقاهتی این جبهه به تصمیم واحدی برسند، آنگاه ایشان اعلام نظر نمایند. وقتی که تنها کاندیدای اصلح این جبهه خود را ناامید از احراز صلاحیت دید به نفع سعید جلیلی انصراف داد تا « حضرت استاد» در حرکتی معنی دار و خلاف عرف و عادات همیشگی در ملاقاتها، برای جبران تاخیر و کم التفاتی خود، از کاندیدای «خویش خوانده» جبهه پایداری تا درب موسسه تحت مدیریت خود به استقبال بروند و صراحتاً اعلام دارند که هر کاری که قرار بودبرای آقای لنکرانی انجام شود در حال حاضر باید برای آقای جلیلی صورت گیرد.
آن تعجیل و این تاخیر، دکتر جلیلی را در پارادوکسی گرفتار کرده است که از طرفی برای جلب رضایت و حمایت بیشتر طرفداران «استاد» و «دولت» ناگزیر است خود را به جای « احمدی نژاد» سال ۸۴ با گفتمان انقلاب اسلامی معرفی کند و از طرف دیگر با قرار گرفتن در چنین جایگاهی باید پاسخگوی وعده و وعید های به سرانجام نرسیده دولت فعلی و انبوه مطالبات مردم باشد . گرچه آرای او در روزهای آغازین تبلیغات از رشد قابل توجهی برخوردار گردید اما او راهی را می رود که قبلا « احمدی نژاد» رفته و در فرهنگ عمومی مردم «آزموده» را دوباره «آزمودن» خطاست. در این شرایط با وجود اختلاف و تکثر کاندیداها در جبهه اصول گرایان و خودزنی جبهه پایداری، راه یابی کاندیدای واحد-که به احتمال زیاد با مدیریت هاشمی و خاتمی کاندیدای اصلاح طلبان یکی میشودـ اصلاح طلبان به مرحله دوم انتخابات به دور از انتظار نخواهد بود . پیروز نهایی کاندیدای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بستگی به رقیب مقابل اصلاحطلبان خواهد داشت که باید منتظر بود!
آفرینش: نگرانی جامعه از آینده و حال
«نگرانی جامعه از آینده و حال»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛بازهم مثل همیشه حواشی و رخدادهای سیاسی موجب به حاشیه رفتن اوضاع واحوال و مشکلات روزمره جامعه گردیده است. شلوغی بازار انتخابات باعث شده تا بازار کالاها بی سروصدا بتازد و گرانیها هرروز بیشتر و گسترده تر شوند. اما این بی توجهی به اوضاع بازار، فشارهای سنگینی را براقشار مختلف جامعه وارد ساخته است.
قشرکثیری از حقوق بگیران و کارگران، که حقوقی ثابت دریافت می کنند از لجام گسیختگی و سرعت افزایش قیمتها بسیار نگرانند. چون مخارج یک زندگی عادی با حقوق دریافتی آنها سنخیتی ندارد. اما شرایط برای آن دسته از مردم که روزمزد هستند و یا درمقطعی از سال دچاربیکاری می شوند، بسیار نگران کننده است.
فارغ از این موضوع بحث گرانی و نابسامانی اقتصادی موضوعی است که امروز استرس و اضطراب نسبت به آینده را برجامعه مستولی کرده است. مردم نگرانند که چه وضعیتی درانتظارشان خواهد بود و نسبت به توانایی خود در تحمل بارفشارهای آینده تردید دارند.
این درحالی است که بحث گرانیها و آشفتگی بازار به موضوعی غیرقابل قبول مبدل شده است. به زبان سادهتر مثل اینکه مسولان قصد مدیریت اوضاع را ندارند یا از عهده شان برنمیآید که بحران اقتصادی را کنترل کنند. لذا شاهدیم که هرروز یک کالا گران و نایاب میشود و فردا نوبت به دیگر اقلام مصرفی مردم است.
دراین زمینه ما با چند رویه رو به رو هستیم؛ یا این گرانیهای اخیر "طبیعی" است و یا "سوداگری" در بازار رواج پیدا کرده ویا مسولان نسبت به این شرایط بی تفاوت شدهاند.
اگراین گرانی و آشفتگی بازار روالی طبیعی است و با توجه به مشکلات ارزی و تحریمها گریبانگیرمردم شده، پس چرا مسولان کشور تدبیری برای مدیریت این مشکلات نمی کنند و راه حلی برای ثبات اقتصاد و نظارت برامر تولید ندارند. شاید قیاس وضعیت کنونی کشوربا دوران جنگ صحیح نباشد، اما درهردو مقطع کشوردچار شدیدترین تحریمها وبحران های اقتصادی بود. اما وضعیت امرارمعاش جامعه به این شدت سخت و نگران کننده نبود. امروز اوضاع اقتصادی جامعه به حدی نگران کننده است که بعضاً خوردن لبنیات برای اقشاری از مردم بسیارگران و هزینه برشده است!.
از سوی دیگرمردم میگویند و میپرسند که اگر بین گرانیهای "طبیعی و سوداگری" تفاوت است مسولان چرا برای مبارزه با سوءاستفادهها اقتدار نشان نمیدهند. اگر گرد وغبار بازار کالاها زمینه را برای سو استفاده دلالان و محتکران فراهم کرده، این وظیفه مسولان و ناظران تعزیراتی است که فشاراین تخلف را ازدوش جامعه بردارند. متاسفانه درجامعه ما هرکالایی که به سبب احتکاروکارشکنی گران می شود، پس از ورود دستگاههای نظارتی دیگر به قیمت سابق خود بازنمی گردد ونهایتاً با مقداری کاهش قیمت به طورموقت دربازار عرضه می شود. ازسوی دیگر هرگاه ناظران پا به عرصه بازار می گذارند ودرصدد کنترل قیمت برخی کالاها برمی آیند، به سبب نقص درشیوه نظارتها، عملا باعث حساسیت بازار شده و گرانیها را مضاعف می کنند.
اما درآخر امیدواریم این اوضاع و احوال اقتصادی و وضعیت نگران کننده معیشتی جامعه، به سبب بی تفاوتی مسولان نسبت به این مشکلات نباشد!. قصد سیاه نمایی عملکرد تیم اقتصادی کشوررا نداریم، اما باید به مردم حق داد که نسبت به عملکرد مسولان ناراضی باشند و شکوه کنند.
زمام امور اقتصادی کشور به این سبب به دولت واگذارشده تا مشکلات مردم را مدیریت کند، نه اینکه نظاره گر اوضاع باشد و یا پس از وقوع حادثه درصدد پیشگیری برآید.
مسولان به این نکته توجه داشته باشند که رفع مشکلات معیشتی مردم بستگی به حضور این دولت و یا دولت آینده ندارد، بلکه تمام کسانی که حتی یک روز عهده دار خدمت به مردم هستند، وظیفه دارند دغدغه های جامعه را مورد توجه قرار دهند وآنها را برطرف سازند.
تهران امروز:شاخص ارزیابی صفات رئیسجمهور
«شاخص ارزیابی صفات رئیسجمهور»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مرتضی طلایی است که در آن میخوانید؛پیروزی انقلاب اسلامی در سال پنجاه و هفت، نه فقط برگ تازهای در تقویم سیاسی ایران، که فصلی نو در منطقه و جهان رقم زد. نهضتی با بنیان فکری مستقل و مجزا از گفتمانهای فکری غالب که مدعی راهی تازه برای اداره جامعه بود و میخواست کارآمدی دین در اداره جوامع مدرن را در دهههای پایانی قرن بیستم اثبات نماید. دهه اول استقرار نظام اسلامی ایران، مقارن با مهیبترین توطئههای داخلی و بزرگترین و طولانیترین جنگ تاریخ معاصر شد تا مسیر تثبیت، برخلاف تجربههای مشابه قریب به 10 سال به طول انجامد. همداستانی تقریبی تمام جهان برای خاموش کردن این حرکت،تحریمهای همه جانبه،جنگ تمام عیارو همه و همه آزمونهای سخت این دهه بودند که در پایان با ارتحال بنیانگذار نهضت،حضرت امام(ره)، و آغاز زعامت و ولایت رهبر معظم انقلاب، تکلیف ملت و نظام را در ادامه مسیر سنگینتر از پیش ساخت.
صدارت سه رئیسجمهور در این دوره بیست و چهار ساله، فصلی مهم و طولانی از انقلاب اسلامی است که برای بررسی آن میتوان دو روش را متصور شد. نخستین نگاه، نگاه گروهگرایانه است که در آن هر جریانی با توجه به نسبت خود با در اختیار داشتن قدرت اجرایی یا تقنینی به بررسی میپردازد. در این روش همواره دورهای که آن گروه در مسند بوده، موفق،سفید، افتخارآمیز و بیاشکال و هرگاه آنها در قدرت نبودهاند، همه چیز ناکارآمد،سیاه،شکست خورده و پر اشکال است. این نوع نگاه سیاه و سفید، اجحاف به تاریخ و مخاطب و ناشی از روش انحصارطلبانه است که هر چیز غیر از خود را به تمامی نفی میکند.
روش دیگر، آن نگاهی است که در آن نقات قوت و ضعف در کنار هم و با توجه به مقتضیات زمانی هر دوره در کنار هم دیده شود. در این روش، بررسی نقاط ضعف نه با هدف مچگیری و تخریب رقیب که با نگاهی علمی و به قصد اصلاح روشها و بررسی نقاط قوت نه با هدف خود تعریفی یا مداهنه که به قصد ارتقا، بهبود و یافتن راههای مشابه صورت میپذیرد. خطاب راهبردی مقام معظم رهبری در مورد ضرورت برخورداری رئیسجمهور آینده از نقاط قوت دولتهای گذشته و مبری بودن از نقاط ضعف آنها موید همین روش و چشماندازی برای بررسی برهه بیست و چهار ساله گذشته جمهوری اسلامی است و تعبیر ایشان که: «در سلسله دولتهایی که پشت سر هم میآیند باید رو به پیشرفت باشیم. رو به تعالی و تکامل باشیم. تدریجا بهترینهای خودمان را بفرستیم، هر کسی میآید، پایبند به انقلاب، پایبند به ارزشها، پایبند به منافع ملی، پایبند به نظام اسلامی، پایبند به عقل جمعی،پایبند به تدبیر باشد.» چارچوب فکری و نظری این روش را ترسیم مینماید. در نقطه عزیمت و آغاز این بررسی، لازم است که شاخص و معیاری برای نقاط ضعف و قوت در دست داشته باشیم. بیشک از منظر یک تحلیلگر با گرایشهای گروهی و جناحی،این نقاط با توجه به کارنامه همان گروه تبیین میشود که لاجرم ما را به همان نگاه سیاه و سفید خواهد کشاند اما اگر بپذیریم که بنیانهای نظری و اجرایی امام و رهبری، قانوناساسی، منطق و عرف عقلا و کارشناسان جامعه مبنای بررسیها قرار گیرد، قوتها و ضعفها به دور از تعصب و جزمیاندیشی به دست خواهد آمد.
از نظر روش بررسی نیز شاید «رویکردها و جهتگیریهای» هر دولت ملاک مناسبی برای تطبیق آنها وروشهای ناشی از آن با ملاکهای قوت و ضعف باشد. ادبیات، عناصر اجرایی فعال در هر دوره،حامیان و بدنه اجتماعی هر دولت، نوع تعامل با قوای دیگر و سایر مراکز قانونی فعال در نظام،شعارها، روشهای سیاست خارجی و... مصداقهایی هستند که برای یک نتیجه مفید و علمی، موثر خواهند بود.
اهمیت دوره پیش روی با توجه به چالشها و مشکلات مختلف جامعه از یکسو و ظرفیتها و فرصتهای بیشمار رشد و پیشرفت جامعه در آغازین سالهای دهه پیشرفت و عدالت در جمهوری اسلامی ضرورت این بررسیها را برای یک انتخاب شایسته و کارآمد بیش از پیش میسازد و صاحب این قلم بر آن است تا در سلسله نوشتههایی بر شناخت ضعفها و قوتهای بیست و چهار سال گذشته بکوشد و امیدوارم که در این مسیر صاحبان اندیشه و قلم با نظرات خود بر غنای این مباحث به امید روزهای بهتر برای ایران اسلامی بیفزایند.
حمایت:گفتار صادقانه؛ سنگ محکی برای شناخت اصلح
«گفتار صادقانه؛ سنگ محکی برای شناخت اصلح»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم سید محمد مهدی موسوی است که در آن میخوانید؛مقام معظم رهبری روز گذشته در دیدار رییس، هیأت رییسه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، به سیاق روزها و هفتههای اخیر، توجه ویژهای به انتخابات پیش رو داشتند و در توصیه های ارزشمندی خطاب به نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری گفتند: «آقایان داوطلبی که در صدا و سیما برنامه دارند، وظایف سنگینی بر عهده دارند و باید مراقب باشند که خدایی نکرده برای جلب توجه مردم، هر حرف خلاف واقعی را بر دهان نیاورند».
ایشان همچنین با تاکید بر این که سخنان نامزدها باید واقعی، صمیمی، متکی بر اطلاعات درست و صادقانه باشد، خاطرنشان کردند: «نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری باید فقط واقعیت را به مردم بگویند، هم واقعیت اوضاع کشور و هم واقعیت در مورد خودشان».
معظم له در ادامه یادآور شدند: «اگر صادقانه عمل شود قطعاً خداوند کمک خواهد کرد و این کمک الهی نیز گاهی با دست یافتن به توفیق خدمت و مسئولیت است و گاهی هم با توفیق نیافتن برای خدمت در این مسئولیت است.»
از منظر آموزههای دینی، انطباق گفتار صادقانه با رفتار امانتدارانه، مهمترین نقش یک مسئول در جامعه اسلامی است، بخصوص آنکه این مسئول بخواهد سکاندار امور اجرایی کشور و نفر دوم مملکت باشد.
از این رو متقاضیان کسب چنین جایگاه مهمی نیز باید گفتار صادقانه و واقعگرایانه را سرلوحه فعالیتهای تبلیغاتی خود در اندک روزهای باقیمانده تا بیست و چهارم خرداد قرار دهند.
تاکید بر ضرورت بیان واقعیات و حرکت بر مدار صداقت و راستی تا بدانجاست که در سومین آیه از سوره مبارکه زمر چنین آمده است: «کسی که حقیقت و صداقت را با خود آورد و کسی که حقیقت و صداقت را باور کرد، آنان پرهیزکاران [واقعی] هستند.»
براین اساس است که رییس مذهب جعفری، امام صادق (ع)، سرلوحه دعوت همه پیامبران را «راستگویی» و «امانتداری» میداند و در امیرمومنان، علی (ع)، از راستی، به عنوان پایه دین و ستون ایمان یاد میکند.
از نبی اکرم (ص) نیز نقل است که فرمودند: «همواره ملازم راستی و همیشه راستگو باش؛ زیرا راستگویی به سوی راه نیک و درست راهنمایی میکند و راه نیک، به بهشت میرساند».
این همه تاکید از آن روست که بدانیم رویکرد صادقانه در امر حکومتداری و همچنین پیش از آن، تلاش برای کسب محبوبیت مردمی به منظور رسیدن به آن جایگاه، یک فَرض ایمانی است، ضمن آن که در جامعه امروزی نیز همین مطلب اساسا بایستهای اجتماعی و سیاسی به شمار میرود.
هرچند متأسفانه عدهای حاضرند برای نشستن بر صندلی قدرت، چشم بر روی واقعیات جامعه و جهان بسته و با در پیش گرفتن سیاست دروغ و تهمت و جنجال و بداخلاقی که همگی ریشه در بی تقوایی دارد، میخواهند به مراد دل برسند، خوشبختانه مردم ما با بصیرت و ایمانِ انقلابی خود، به وضوح سره را از ناسره تشخیص داده و خدمتگزار ان صدیق و واقعنگر خویش را از دیگرانی که متصف به صفاتی نامطلوب و غیر اسلامیاند، به خوبی میشناسند.
شرق:نگارههای نامزد واحد
«انگارههای نامزد واحد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛ثبتنام آقای هاشمی موجی از شور و شوق در انتخابات به راه انداخت. خیلیها با آمدن ایشان مصمم شدند که بر تردیدهایشان فایق آیند و در انتخابات شرکت کنند. یکی پس از دیگری، چهرهها و شخصیتهای شاخص اصلاحطلب به همراه تشکلهای وابسته به آنان از آمدن آقای هاشمی استقبال کرده و پشت سر ایشان قرار گرفتند. اما همه اینها با ردصلاحیت یا عدم احراز صلاحیت ایشان بهسرعت فروکش کرد.
در عوض حالتی از سرگشتگی بر اردوگاه اصلاحطلبان سایهافکن شد. برخی از طرفداران این جریان همچنان معتقدند با توجه به ظرفیت بالقوه بالای اصلاحطلبان (که ثبتنام هاشمیرفسنجانی آن را به نمایش گذارد)، رهبری اصلاحات نبایستی بگذارد تا آن شور و اشتیاق از میان رفته و باید هرچه سریعتر یکی از دو نامزد غیراصولگرا را با عنوان نامزد اصلی اصلاحطلبان معرفی کنند. در ابتدا آقایان هاشمیرفسنجانی و خاتمی و در مرحله بعدی، سایر چهرهها و شخصیتهای اصلاحطلب باید پس از رایزنی و توافق اعلام کنند که دکتر حسن روحانی یا دکتر محمدرضا عارف نامزد اصلی اصلاحطلبان شدهاند و در صورت پیروزی هر یک، دومی بهعنوان معاون اول وی تعیین خواهد شد.
طرفداران «نظریه اجماع» بر این باورند که اولا شانس روحانی یا عارف در صورت معرفی رسمی آنها از سوی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات خیلی هم پایین نبوده و حتی اگر بخشی از حمایت گستردهای که برای هاشمی به راه افتاده بود، به سمت عارف یا روحانی سرازیر شود، آنان بهراحتی میتوانند چهرههای اصولگرا را شکست دهند. یا دستکم آنان را در دور دوم شکست دهند. به علاوه و در صورت عدم موفقیت، با تحرک و شرکت گسترده در انتخابات، اصلاحطلبان نشان دادهاند که نیروی مهم سیاسی، اجتماعی بوده و اصولگرایان نمیتوانند در اداره مملکت، آنان را نادیده بگیرند.
اما در مقابل این رویکرد، گروه دیگری از اصلاحطلبان قرار دارند که استدلال میکنند اجماع روی عارف یا روحانی، در عمل به معنای پذیرش این اصل و رویه غیردموکراتیک است که اصولگرایان برای اصلاحطلبان تعیین تکلیف کرده و به آنان بگویند که هاشمیرفسنجانی یا خاتمی نمیتوانند نامزد شما باشند اما عارف و روحانی میتوانند. اصلاحطلبان با معرفینکردن نامزد دیگری در این انتخابات، اعتراض مدنی خود را به اصولگرایان به نمایش گذاردهاند.
به علاوه آنان معتقدند که به فرض هم که رهبری اصلاحات روی روحانی یا عارف به اجماع برسند و آن را اعلام رسمی کنند، خیلی معلوم نیست که بدنه اجتماعی اصلاحطلبان چه میزان از این اجماع استقبال کرده و در 24 خرداد، پای صندوقها حاضر شده و به نامزد مورد اجماع رهبری اصلاحات رای دهند. استدلال سوم آنان این است که با اجماع روی عارف یا روحانی، رهبری اصلاحات در مواجهه با موضوع «تعیین صلاحیت» یا «احراز صلاحیت» که معمولا مورد بحث میان طرفین بوده است، مساله را حل نکردهاند. رهبری اصلاحات به کدامیک از این دو گزینه باید تن دهد؟ آنچه مسلم است اصلاحطلبان فرصت زیادی برای تصمیمگیری ندارند.
هاشمی و خاتمی به همراه مشاورین خود، میبایست گرد هم جمع شوند و بالاخره با رسیدن به تصمیم روشن، شفاف و شجاعانه، به این دوگانگی پایان دهند. البته تصمیم بسیار دشواری است اما آنها میبایستی این تصمیم را اتخاذ کنند و قرص و محکم پای تصمیم خود، بایستند. جایگاه رهبری یک جنبش اجتماعی میطلبد که بعضا تصمیمات دشواری اتخاذ کنند. نکته دوم که رهبری اصلاحات میبایست در نظر داشته باشد، این است که هر تغییر و تحولی در ایران، هر حرکتی ولو اندک در جهت گسترش دموکراسی و اصلاح وضعیت موجود، لاجرم از صندوق رای میگذرد و مسیر دیگری نداریم ولو آنکه اصولگرایان دسترسی به صندوق رای را برای اصلاحطلبان دشوار کرده باشند.
قانون: صلاحیت نامزدها در تئوری دولت قانونمدار
«صلاحیت نامزدها در تئوری دولت قانونمدار»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم علی اکبر گرجی اَزَندَریانی است که در آن میخوانید؛یکی از مولفههای دولت قانونمدار و دولت مدرن، وجود سازوکارهای منصفانه، خردمندانه و کارآمد برای حل و فصل مسالمتآمیز نزاعهاست. یکی از نزاعها و اختلافاتی که در همه جوامع رخ می دهد، نزاع های سیاسی است. بروز اختلاف سیاسی در سطوح گوناگون جزئی از طبیعت زندگی بشری است. نکتهای که نباید مغفول بماند این است که دولتهای قانونمدار و دولت حقوق بشری این اختلافات را در بستری از انصاف و عقلانیت حل و فصل میکنند. پس، رویکرد ما در فیصلهبخشی به اختلافات سیاسی باید رویکردی عقلانی و منصفانه باشد. از زاویه دیگر، وجود این اختلافات در تمام جوامع امکانپذیر است و اختصاصی هم به جامعه ما ندارد. اما، مهم این است که در دولتهای مدرن و قانونمدار شیوههای منصفانهای برای برطرف کردن نزاع های سیاسی به کار گرفته میشود. شیوه هایی که تجربه بشری و روح عدالت خواهانه انسان به مرور زمان در طول قرن ها به کارآمدی آنها حکم داده است.
انتخابات یکی از شیوه ها و پدیدههای مدرنی است که انسانها برای پایان دادن به روشهای غیرمدنیِ اکتساب قدرت به آن متوسل شده اند. اما، در عمل گاه، خود انتخابات آغشته به اختلافها و نزاعهایی می شود که برخورد نادرست با آنها ممکن است اساسا فلسفه وجودی آن را زیر سوال ببرد.
وانگهی، وجود اختلافات در فرآیند انتخابات نیز امری طبیعی است، چه در مراحل ابتدایی آن، یعنی مرحله ثبتنام و احراز صلاحیتها، چه در مرحله برگزاری آن، یعنی تبلیغات و رایگیری و چه در مرحله پسا انتخاباتی یعنی اعلام نتایج و .... در تمام این مراحل احتمال بروز دعاوی انتخاباتی وجود دارد و در مباحث حقوق اساسی هم برای تمام این دعاوی راه حلهایی در نظر گرفته شده است. در این میان آن راهبردی که به نظر میرسد این است که نظام حقوقی حاکم باید سازوکارهای حل و فصل این منازعات را به گونهای مهیا کند که وجدان عدالتخواه جامعه سیراب شود. در غیر این صورت، حقوق، اساسا کارکرد ذاتی خود را از دست خواهد داد و با "قلمرو نه حقوق " یکسان خواهد شد.
در نظام حقوقی- سیاسی جمهوری اسلامی ایران، مطابق اصل 99 قانون اساسی شورای نگهبان به عنوان نهاد ناظر بر فرآیند انتخابات در نظر گرفته شده است: "شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی را بر عهده دارد". گرچه، خود اصل 99 و اصل 118 قانون اساسی بسیار کلی اند و کم و کیف نظارت، شیوههای آن، مراحل آن و اعتبار حقوقی احکام صادره از سوی نهاد ناظر را مسکوت گذاشته است، اما رویه ها، تفسیرها و عرفهای حقوقی شکل گرفته پیرامون آن تکلیف بسیاری از امور را روشن کرده است. به عنوان مثال، از خود اصل 99 نمیتوان صراحتا این نکته را برداشت کرد که آیا نظارت شورای نگهبان در فرآیند انتخابات یک نظارت عالیه است، یعنی در مرحله نهایی و به عنوان عالیترین مرجع باید اعمال نظارت کند یا اینکه در همه مراحل، از خود اصول99، 115 و 118 هم نمیتوان قلمرو دقیق صلاحیتهای انتخاباتی شورای نگهبان، بهویژه در زمینه بررسی صلاحیت ها، را استنباط کرد. اما، آنچه در عمل شاهد آن هستیم و به صورت یک قاعده تفسیری و بعدها تقنینی شکل گرفته، این است که نظارت شورای نگهبان استصوابی و فرامرحلهای است. روشن است که با توجه به اصل 98 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و عرف های حقوق اساسی موجود تفاسیر شورای نگهبان از اعتبار حقوقی الزامآور برخوردار بوده و به تعبیری قابلیت استناد دارند. اگر بخواهیم این شیوه را از منظر آیین دادرسی تحلیل کنیم، معنای آن این است که شورای نگهبان، به مثابه دادرس انتخاباتی، در رسیدگی به برخی از دعاوی انتخاباتی همزمان مرجع بدوی، تجدید نظر و فرجام خواهی است. در زمینه بررسی صلاحیتها نیز شورای نگهبان خود را مرجع اول و آخر "احراز صلاحیتهاست. در قانون انتخابات ریاست جمهوری نیز همین رویکرد انحصاری به شورای نگهبان مشاهده می شود.
نتیجه آنکه، از منظر حقوقی و در "وضعیت عادی"، هیچ مرجع قضایی بالاتر از شورای نگهبان وجود ندارد که بشود در رابطه با تایید صلاحیتها به آنجا اعتراض کرده و خواهان تجدید نظر در تصمیمات شورای نگهبان شد. این امر را نمیتوان فیحد ذاته قبیح دانست، زیرا فلسفه پیش بینی نهادهای فیصله دهنده چیزی جز این نیست. در نظم حقوق اداری و نظم قضایی هم کم و بیش دیوان عدالت اداری و دیوانعالی کشور جزو نهادهای فیصله دهنده به شمار می روند و اصولا، پس از این مرحله دعوی از لحاظ حقوقی خاتمه مییابد. البته، اگر کارکرد شورای نگهبان مولد نوعی "وضعیت استثنایی" باشد، احتمال به کارگیری ابزارهای فراحقوقی یا فراقضایی مانند حکم حکومتی هم وجود خواهد داشت. ولی، به هرحال در اوضاع و احوال عادی، در قلمرو حقوق انتخاباتی ایران، مرجع دادرسی بالاتر از شورای نگهبان وجود ندارد. این نکته اجماعی است که بالاخره در فرآیند رسیدگی به مخاصمات باید مرجعی به عنوان نهاد فیصلهدهنده وجود داشته باشد تا سلسله رسیدگیها را در جایی که روح عدالت سیراب شد، متوقف کند.
اما، نکات بسیاری درباره خود نهادهای فیصلهدهنده، شرایط تاسیس آنها، بافت عضوی آنها، سازوکار رسیدگی در آنها، اعتبار حقوقی نظریات صادره و.... وجود دارد. آنچه در زمینه بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و... میتوان گفت، این است که در صورت بروز اختلاف بین یک نامزد و شورای نگهبان، مجموعه سازوکارها باید به گونهای طراحی شده باشد تا احساس نقض اصول بی طرفی و عقلانیت در جامعه از بین برود. از جمله راهکارهایی که می تواند ما را در رسیدن به این هدف یاری کند، تضمین قواعد رسیدگی منصفانه، مانند موارد زیر است:
چند مرحله ای شدن رسیدگی به صلاحیت ها، رعایت اصل شفافیت، مستند بودن تصمیمات صادره در این زمینه، مستدل بودن تصمیمات صادره در این زمینه، تضمین اصل تقابل اسناد وادله، تضمین اصل شنیده شدن، تضمین اصل تقابل، و...
در پایان، میتوان گفت، در چهارچوب نظریه دولت قانونمدار ، انتخابات باید، بدون هیچ گزینش و تبعیضی، به همه مولفه های این نظریه وفادار بماند. مطالبه حقوق انتخاباتی نیز در چهارچوب دولت قانونمدار جز با راهکارهای مدنی و در چهارچوب نظم حقوقی و سیاسی مستقر امکانپذیر نیست.
مردم سالاری:عبور از مدل احمدینژاد
«عبور از مدل احمدینژاد»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در آن میخوانید؛ 15 روز تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم باقی مانده است و 8 کاندیدایی که توسط شورای نگهبان به عنوان نامزدهای نهایی معرفی شدهاند، سخت در تلاش و تکاپو هستند تا بالاخره یک نفر برای 4 سال بر صندلی ریاست جمهوری تکیه بزند.
البته هنوز بازار تبلیغات محیطی و چاپی داغ نشده و کاندیداها با احتیاط بیشتری در این عرصه گام برمیدارند. فعلا سخنرانیهای تلویزیونی و مردمی در صدر برنامههای انتخاباتی قرار دارد.
اما در این میان یک نکته اساسی برای انتخاب مردم وجود دارد. نگاه و نقد همهجانبه گذشته، مهمترین موضوع برای انتخابات آینده است.
به صورت واضحتر این سوال مطرح است، ادامه تفکرات مدیریت اجرایی موجود، اگر در کاندیدایی دیده شود، آیا به صلاح کشور است یا به مشکلات اقتصادی میافزاید؟
روز گذشته گزارشی در مجلس در خصوص «نظارت بر اجرای قوانین و عملکرد مسوولان و دستگاههای اجرایی» قرائت شد که ضرورت دارد، برای هرگونه تصمیمگیری، به آن توجه جدی صورت گیرد.
در این گزارش آمده است: « در سال اول مجلس نهم جمعا 53 قانون به رییس جمهور ابلاغ شده است. رییس جمهور 5 فقره از این قوانین را در مهلت قانونی 5 روزه و 26 قانون را با تاخیر به روزنامه رسمی ابلاغ کرده است. ابلاغ 19 قانون نیز با توجه به گذشت مدت زیادی از اتمام مهلت قانونی رئیس جمهور، توسط رئیس مجلس انجام شده است.»
در بخش دیگری از این گزارش بازهم به بیتفاوتی دولت به نظر قوه مقننه اشاره و مطرح شد: « مجلس شورای اسلامی در اولین سال دوره نهم و لزوم تهیه و تصویب 22 فقره آییننامه اجرایی و سایر مقررات را توسط هیات وزیران حکم کرده است که از این تعداد 16 مقرره مربوط به شش قانون با پایان مهلت مقرر در قانون تاکنون در دولت تصویب نشده است. همچنین براساس قوانین دوره هشتم مجلس دولت موظف به تصویب 318 آییننامه بوده که 169 فقره از آنها تاکنون به تصویب نرسیده است و از 83 فقره آییننامه مربوط به قانون برنامه پنجم توسعه، 41 مورد از آن نیز تصویب نشده است.» در کنار این بیتوجهیها به مصوبات مجلس، نکته جالبتر در این گزارش این است که نمایندگان در دوره نهم، جمعا 4 هزار 943 مرتبه به اعضای هیات دولت دهم، تذکر دادهاند که از این میان، رئیسجمهور بیشترین تذکر را دریافت کرده است.
از این دستگزارشات، برای اولین بار نیست که مطرح میشود و در گذشته نیز از سوی سازمانها و نهادهای دیگر نظیر سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات کشور گزارشهایی در خصوص تخلف از قانون منتشر شده بود بحرانها و مشکلات اقتصادی کشور که امروز در زندگی روزمره مردم نمود عینی دارد، میطلبد تا نگاه دقیقتری به عملکرد دولتهای نهم و دهم صورت داد. آیا، سوءتدبیرهایی که در تصمیمگیریهای اجرایی دیده میشود که خود عاملی برای تشدید مشکلات است، به بیتوجهی به قانون بر نمیگردد؟ وقتی تصمیمات خلقالساعه جای نظرات کارشناسی و مشورتی را میگیرد، آن وقت باید روز به روز نسبت به آینده، نگرانتر بود. وقتی وعدههای غیراجرایی جای خود را به وظایف قانونی میدهد، آن وقت باید شاهد موازیکاریهای بسیار و نیمه تمام ماندن پروژههای فراوان بود.
بر این اساس، آیا این یک هشدار نیست، برای عبور از مشکلات، تصمیمی اتخاذ شود که نقصها و مدل مدیریتی دولت نهم و دهم را به همراه نداشته باشد؟
به نظر میرسد، پایبندی به قانون، بهرهمندی از نظر کارشناسان، ندادن وعدههای توخالی و توجه به تمام فرصتها و پتانسیلهای ایرانی، مهمترین موضوعاتی است که باید برای انتخاب آینده مورد توجه مردم قرار بگیرد، تا وقتی قرار است مجلس به عنوان قوه قانونگذاری و نظارت، گزارش ارائه کند، تمام بندهای آن پر از تخلفات دستگاههای اجرایی از قانون نباشد.
آرمان:تاثیر نشست تهران بر آینده سوریه
«تاثیر نشست تهران بر آینده سوریه»عنوان یادداشت روز روزنامه آـرمان به قلم مهدی مطهرنیا است که در آن میخوانید؛ایران به عنوان یک کشور مهم منطقهای و موثر در نظام بینالملل از ظرفیتهای قابل قبولی در جهت تاثیرگذاری بر نظم منطقه برخوردار است. اما این ظرفیتها در جهت به فعل درآمدن نیازمند ایجاد فضاهای مناسب در جهت عملیاتی است. نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از مهمترین حامیان رژیم دمشق است که سعی داشته از موجودیت دولت و حقوق ملت سوریه دفاع کند.
لذا هماکنون با توجه به فضاسازیهایی که جبهه مقاومت در خاورمیانه در دفاع از معارضین سوری به انجام میرساند و زمینهسازیهای موجود در چارچوب نشستهای مختلفی که در حال برنامهریزی برای اجرای آنهاست، بیتردید باید تحرکات اتوماتیک خود را برای افزایش سطح کارآمدی در سوریه فراهم کند. نشست تهران باید زمینهساز عمق تاثیر چشمانداز ترسیم شده در سوریه باشد. به بیان دیگر نشست تهران باید یک راهبرد عملیاتی در جهت ایجاد فضاسازی مناسب برای تحرک ایران در سوریه داشته باشد.
اگر نشست تهران نتواند در سطحی عالی با حضور نمایندگان رسمی 40 کشوری که عنوان شدهاند به نتیجه و برون داد عملیاتی در ارتباط با مدیریت بحران در سوریه در جهت تقویت مصالحه میان بشار اسد و معارضین بپردازد موضع ایران را در ارتباط با آینده سوریه تضعیف میکند. این در حالی است که اگر این نشست به خوبی در تهران برگزار شود و به بروندادهای عملیاتی تبدیل شود بالطبع میتواند تاثیر قابل قبولی بر جایگاه ایران برای حضور ایران در نشست ژنو2 به وجود آورد. همانگونه که ملاحظه میشود ورود بشار اسد و دولت سوریه به اجلاس ژنو2 منوط به قبول استعفای بشار اسد دانسته شده است و دولت انتقالی را یکی از پیش شرطهای خود در این زمینه قرار دادند.
به طریق اولی به نظر میرسد که اگر چه روسیه بهدنبال این است که با ورود ایران بتواند جبهه موافقان بشار اسد را تقویت کند، ولی آیا روسیه بهدنبال افزایش نقش بازیگری ایران در ارتباط با سوریه است یا بهدنبال آن که با ورود ایران به نشست ژنو 2 بتواند وزن خود را برای امتیازگیری از غرب در سوریه افزایش بخشد.
لذا در مرحله نخست باید در سیاست خارجی ما نگرش تعیین شده در باب نیت روسیه در فراخواندن به ژنو 2 مورد توجه قرار گیرد که آیا هدف روسیه این است که با ورود ایران به نفع رژیم حاکم بر سوریه و مقاومت عمل کند یا بر آن است که ایران را به ژنو 2 فرا بخواند و از ایران حمایت کند تا وزن روسیه را برای امتیازگیری از غرب بهبود بخشد. در مجموع به نظر میرسد روسها همواره هدف اول را دنبال کردهاند نه هدف دوم.
ابتکار: چرا به اغما رفتن پدر علم ارتباطات پنهان ماند؟!
«چرا به اغما رفتن پدر علم ارتباطات پنهان ماند؟!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم علیرضا بهرامی است که در آن میخوانید؛این که گاهی «کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد»، مثل تلخی است که وقتی برای شرایطی بیان میشود، معمولا با نوعی تاسف همراه است و از نوعی نقصان در پیدایش یک واقعیت غیر قابل تایید و تحسین حکایت میکند. حال این واقعیت تلخ و بعضا سرزنش برانگیز، گاهی تنها گستره یک فرد یا یک خانواده را در بر میگیرد، گاهی هم چنان عمومیت مییابد که دربرگیری آن، طیف وسیعی از جامعه را شامل میشود.
گاهی وقتها حوزه فراگیری این ضرب المثل یک گام جلوترمی رود و بسیار تاسف برانگیزتر میشود. مثلا فرض کنید که یک ورزشکار یا پلیس یا پزشک، به اعتیاد دچار شود. این دیگر از یک سهل انگاری ناشی نمیشود و از نوعی بیماری در جامعه حکایت میکند که به یک وضعیت فاسد شده منجر شده است.
قطعا این نوشتار در پی آن نیست که به بررسی جامعه شناسانه این مفهوم پرداخته یا نوعی تحلیل مبتنی بر مبانی آکادمیک ارایه دهد. بلکه این مقدمه از چنین پرسشی نشات گرفته که وقتی یک فرد، عمری برای گسترش علم ارتباطات و توسعه حرفه ای اطلاع رسانی در کشور تلاش کرده و آن گاه که خودش موضوع یک رویداد دارای ارزش خبری میشود ولی آن خبر منتشر نمیشود، از کدام یک از این حالتها نشات گرفته و علت را از چه منظری باید جست و جو کرد؟
دکتر کاظم معتمدنژاد، شخصیتی برجسته و البته شناخته شده در حوزه علوم ارتباطات کشور محسوب میشود. او از زمره نخستین گروههای دانشجویانی است که با سفر به غرب و تحصیل در این رشته، پای مباحث این علم را که در دنیا هم جزو علوم جدید محسوب میشود، به کشور باز کردند.
او البته جزو گروهی از دانش آموختگان قدیمی این رشته بوده که نه تنها به کشور خود بازگشته، بلکه به شکل فعالی، در این زمینه به دانش افزایی جامعه علاقفه مندان پرداخته، خیلی از اولینهای این رشته – ازجمله نخستین دانشکده علوم ارتباطات – را در کشورمان بنیان مینهد. او همچنین با دو سیاست و روش حرفه ای خود، در این زمینه جزو نامهای خوش و البته مؤثر قرار گرفت؛ یکی حسن خلق او و دلسوزی برای تربیت شاگردانی که بتوانند این راه را ادامه دهند، دیگر، استمرار توام با تناوب و تکرار، در انتقال مفاهیم یا دستاوردهای این حوزه به داخل کشور. از همین روست که اولا دکتر معتمدنژاد به عنوان یک استاد، در نسلهای مختلف دانش آموختگان این رشته، عاشقان سینه چاک و ارادتمندان بسیاری دارد، دیگر این که با مراجعه به آثار و نوشتهها و سخنرانیهای او، یک خط واحد را میتوان یافت که معمولا تلاش در تثبیت موضوع از طریق تکرار بیان، در آنها مشهود است.
البته یک وجه دیگر فعالیت امثال دکتر معتمدنژاد در این چند دهه، دوری مباحث آنها از اتصال به نمونههای عینی و تجربه شده تحریریهها و دیگری، فقدان تلاش در زمینه ی نظریه سازیهای بومی است که بحثی مفصل است و مجالی دیگر میطلبد؛ اما نکته ای که ما را به بیان این بحث کشاند، این است که دکتر معتمدنژاد از چند ماه پیش در بستر بیماری گرفتار آمده، رفته رفته حالش بدتر شده و عملا در وضعیت ُما و زندگی با کمک دستگاههای پزشکی قرار گرفته اما چرا استادی که یک لشگر شاگرد مدرس علوم ارتباطات و روزنامه نگار – مستقیم و باواسطه – دارد، خود تبدیل به سوژه یک خبر نمیشود؟ البته چندی پیش یک مورد حادتر هم در این زمینه داشتیم، آن هم وقتی بود که دکتر مجید تهرانیان، یکی از معدود چهرههای شناخته شده ایرانی حوزه علوم ارتباطات در سطح بینالملل و شاید بتوان گفت تنها ایرانی دارای نظریه به رسمیت شناخته و مورد توجه واقع شده در این حوزه، در خارج از کشور از دنیا رفت و خبر درگذشتش حتی تا هفتهها بعد نیز در کشورمان به یک خبر کوتاه هم تبدیل نشد. اما قطعا حالتی که برای معتمدنژاد پیش آمده، کاملا متفاوت بوده و علتی دیگر دارد. گویا خواست و تمایل خانواده استاد و درواقع دکتر رؤیا معتمدنژاد که خود از مدرسان این حوزه است، در پنهان ماندن موضوع نقش داشته است؛ اما چرا؟
تا هفته قبل که خبر به حالت ُما رفتن استاد هنوز یک خبر درگوشی بود و دکتر محسنیان راد آن را در یک مراسم رسمی و پشت تریبون لو نداده بود و تا روزی که خانم دکتر معتمدنژاد در یک مراسم رسمی مربوط به پدرش – یعنی رونمایی از سردیس او در فرهنگسرای رسانه – حضور نیافته بود، بیشتر برداشتها در این زمینه بود که چون وضعیت روحی ایشان مخصوصا با توجه به بیماری و بستری شدن همزمان همسر دکتر معتمدنژاد خوب نبوده، تشخیصشان بر این شده که خانواده، با ملاقاتهای متعدد و پی در پی خیل علاقه مندان و غیره، به سختی مبتلا نشوند؛ اما حالا دیگر این واقعیت به زبان آمده که چون خانواده مطمئن هستند در این وضعیت، به ویژه در ایام اوج گرفتن فعالیتهای ظاهری، سیاستمداران و نامزدهای احراز پست ریاست جمهوری به شکلی تبلیغاتی و ظاهرسازانه، بر سر بالین استاد خواهند شتافت، خانواده مصمم است که از هرگونه سوء استفاده و بهره برداری تبلیغاتی از نام و اعتبار او، جلوگیری کنند. از این منظر، حتی یک بار به تغییر بیمارستان محل بستری بودن او اقدام کرده، وقتی هم که با نظر پزشکان، بیمار با تجهیزات بیمارستانی به منزل منتقل شده، او را به خانه خودش انتقال نداده اند.
اینها علاوه بر تأسفی که برای وضعیت جامعه سیاست زده ی موجود به همراه میآورد، مؤید این پرسش اساسی است که اگر دکتر معتمدنژاد، آن قدر مهم است که همین حالا هم سیاستمداران در پی حاضر شدن بر بالین او تلاش میکنند تا از رقیب خود سبقت بگیرند، ردپای دستاوردهای علمی این استاد مسلم و پیش کسوت در سیاستها و عملکردهای آقایان کجاست؟ به عنوان نمونه، سند جامعه روزنامه نگاری کشور که استاد در سالهای اخیر زندگی خود بسیار برای آن تلاش و زمان صرف کرد، کجاست و چرا در محاق فراموشی گرفتار آمده است؟!
بهار:جامعه ایران،بیمها و امیدها
«جامعه ایران،بیمها و امیدها»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم مقصود فراستخواه است که در آن میخوانید؛نخستین حسّی که از این جامعه، ذهن را میگزد، نگرانی است. دروغها چه فاش و ریاکاریها و مابقی قضایا. تضییع حقوق عمومی و آنگاه سخن گفتن از تقدس و از اخلاق. سالیانی چنین شد باری. و آبشخور تهدیدها و بدبختیهایمان شد. و توگویی هنوز این رشته سر دراز دارد.
فانوسها بیهوده خواهند بود اگر راهزنان، شبگردی پیش بگیرند. «ثقل زمین کجاست؟ من در کجای جهان ایستادهام؟ ... . شب که میآید و میکوبد بر در، من به خود میگویم که همین فردا، همین فردا کاری خواهم کرد... .» (خ. گلسرخی). «به کجای این شب تیره بیاوزیم... (نیما)». همهمهای هنوز آیا برجای هست؟ «وقتی شرنگ شب گزندش میفزاید، تنها پناهم چیست: آوازم. که آن هم در ژرفنای شب به خاموشی گراید...»
(م. سرشک)... .
... چشمهایمان خستهاند. باید هوای شان را داشت. باید دستی بر سر کشید، قوّتی به دل بخشید، بذر حسّی در جان افشاند. باید انگشتی به آنسوتر، به افقهای قدری دورتر نشان گرفت. باید آگاهیهای تازهتری از ذهن فراخواند. باید از خود، هستی بیشتری طلب و تمنا کرد. باید چشم دوخت به ردپاها. باید گوش سپرد به صدای جاری اعماق. باید امید داشت به ریشهها وجوانهها... .
فرزندان ما در کوچه بازی میکنند و از آب و خاک و آسمان این سرزمین و از کائنات، انرژیهای مجدد میگیرند. شوق جستوخیز آنها باز، اندیشندگان ما را سر به جیب فکرت میبرد، نهادهای مدنی و اجتماعی ما از سوسوی نگاههای یکدیگر، روشنی و همت و عزیمت میستانند و بازهم تقویم بزرگ ایرانی را دایر میدارند... روح قومی ما بازهم از ذات مشکلات، راهی برای برون شدن میجوید و حتی در دل سختیها، سرّ گشایشی... .
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد