در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
این سرو صداها به اندازهای بود که او نمیتوانست به کارش برسد برای همین دست از نوشتن مشقهایش کشید و به صندلیاش تکیه داد و فکر کرد ببیند چه راهحلی میتواند پیدا کند.
در طبقه بالایی آنها خانوادهای زندگی میکردند که یک دختر همسن و سال سارا و یک پسر پنج ساله داشتند.
هردو بچههای خوبی بودند، اما مدتی بود پسرک خیلی شلوغ میکرد و دائم در حال سر و صداکردن و دویدن و بالا و پریدن بود. به همین دلیل، سارا نه میتوانست استراحت کند و نه میتوانست موقع درسخواندن حواسش را جمع کند. این موضوع خیلی آزارش میداد و نمیدانست چه کاری باید انجام دهد و مشکلش را چطور حل کند. البته یکی دوباری تصمیم گرفته بود ماجرا را به خواهر پسر کوچولو بگوید، اما چون فکر میکرد ممکن است ناراحت بشود حرفی نزده بود، ولی این طور هم نمیشد چون کنار آمدن با این موضوع که آرامش را از او گرفته بود سخت بود.
مشکل همینطور ادامه داشت تا اینکه بالاخره بعد از فکرکردن زیاد به این نتیجه رسید شاید پسرک نمیداند شلوغکاریهایش این همه دردسر درست میکند و باعث آزار دیگران میشود؛ برای همین تصمیم گرفت در یک نامه تمام ماجرا را برایش بنویسد و خواهش کند ساکتتر باشد.
البته در مورد نوشتن نامه هم کمی دودل بود و نمیدانست کار خوبی است یا نه؛ به همین دلیل موضوع را به پدرش گفت تا اگر او موافق باشد و اجازه بدهد نامه را بنویسد.
بابا بعد از شنیدن حرفهای سارا با اینکه تعجب کرده بود، اما با نوشتن نامه موافقت کرد و قرار شد حتی کمک هم بکند.
سارا هم بعد از کلی فکرکردن نامهاش را اینطور نوشت:
«سلام مهران کوچولو؛ تو پسر خیلی خوبی هستی، اما نمیدانم چرا تازگیها اینقدر شیطونی و سرو صدا میکنی. میخواهم از تو خواهش کنم این همه شلوغ نکنی. آخه میدونی وقتی بالای سر من این طرف و آن طرف میدوی و بالا و پایین میپری صدای تاپتاپ آن در اتاق من شنیده میشود و من نه میتوانم بخوابم و نه میتوانم خوب درسم را بخوانم و اگر خوب درس نخوانم میدانی چه میشود؟ نمره بد میگیرم و مامان و بابام و خانم معلم مرا دعوا میکنند. تو دوست داری من نمره بد بگیرم و آنها دعوایم کنند تازه بعضی وقتها هم صدا اینقدر زیاد است که من میترسم.
اگر قول بدهی بچه خوبی بشوی و دیگر سر و صدا نکنی، من هم به تو قول میدهم یک جایزه خوب برایت بخرم مثلا یک شکلات یا یک اسباببازی و حتی اگر دوست داشته باشی یکی از کتابهای قصهام را به تو میدهم؛ فقط خواهش میکنم کمی آرامتر بازی کن؛ من این نامه را به مهدیس خواهرت میدهم تا آن را برایت بخواند. امیدوارم به حرفهایم گوش بدهی.»
بعد از نوشتن نامه آن را برای بابا خواند و با اجازه او رفت تا نامه را به بچه کوچولو برساند.
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: