انجام کارهای معمولی به شیوه‌ای غیرمتعارف فرآیند تفکر ما را دگرگون ساخته و احتمال بروز خلاقیت را افزایش می‌دهد

زندگی بهتر در سایه خلاقیت

یکی از روزهای سال 1994، یک مهندس رایانه به نام جف بزوس، سنگ بنای وقوع انقلابی در حوزه کسب و کار را بنا نهاد. در آن سال‌ها، فقط برخی ادارات دولتی و دانشگاه‌ها از اینترنت استفاده می‌کردند. در این میان، بزوس که مدت‌ها به بررسی اینترنت پرداخته بود، در ذهن خود گسترش چشمگیر این شبکه را پیش‌بینی و این‌گونه تصور کرد که اینترنت در آینده، به بخشی از زندگی روزمره انسان‌ها بدل خواهد شد. او برای این تصوراتش یک طرح اقتصادی اولیه آماده کرد. فکر می‌کرد که اینترنت، سبب گسترش فروش پستی محصولات بویژه کتاب می‌شود.
کد خبر: ۵۱۱۹۶۵

بزوس و همسرش در اولین اقدام پرمخاطره خود، شغل پر درآمدی را که در یک شرکت داشتند، رها کردند تا یک کتابفروشی اینترنتی را پایه‌گذاری کنند. آنها نام این فروشگاه را آمازون گذاشتند. پس از چند ماه فعالیت آزمایشی و بدون این که حتی تبلیغاتی داشته باشند، این فروشگاه توانست هر هفته 20 هزار دلار درآمد داشته باشد. ظرف فقط چند سال، ارزش آمازون به میلیاردها دلار رسید. بزوس توانست تغییر شگرفی در نحوه خرید کالا در دنیا داشته باشد.

در دنیای کارآفرینان، شرکت آمازون نمونه تمام‌عیار یک نوآوری محسوب می‌شود. البته خلاقیت و نوآوری ممکن است به روش‌های مختلف به وجود آید. نوآوری در طیف گسترده‌ای از حوزه‌ها اهمیت دارد و سبب بهبود شرایط شغلی بسیاری از افراد می‌شود. ارائه افکار نوآورانه می‌تواند به ارتقای شغلی و نیز کسب درآمد بینجامد. در وضع نامطلوب اقتصادی، افزایش خلاقیت می‌تواند بسیار تعیین‌کننده باشد.

روان‌شناسان، خلاقیت را تولید آگاهانه و به کارگیری ایده‌های نوین می‌دانند. در فضای کسب و کار، تولید و خلاقیت به معنای به کارگیری ایده‌های نوینی است که به نتایج مثبت قابل سنجش می‌انجامد. در چند دهه اخیر، روان‌شناسان کوشیده‌اند تا به درک بیشتر خلاقیت در حوزه‌های مختلفی نظیر دانش و هنر بپردازند و به همین دلیل، به مطالعه کسانی همچون اینشتین، پیکاسو و سایر دانشمندان و هنرمندان نوآور پرداختند. این پژوهش‌ها در کنار پژوهش‌هایی که در مورد مهارت‌های حل مساله انجام شده، نشان می‌دهد که عوامل ژنتیک، اجتماعی و اقتصادی، بر کیفیت خلاقیت تاثیرگذار است.

با این که قرن‌ها بود که خلاقیت به عنوان استعداد ویژه افرادی معدود شمرده می‌شد، اما روان‌شناسان ریشه‌های خلاقیت را در برخی فرآیندهای ذهنی نظیر تصمیم‌گیری، زبان و حافظه یافته‌اند. خوشبختانه همه ما از این مواهب بهره‌مندیم و بنابراین می‌توانیم به شکلی بالقوه، خلاقیت خود را بهبود بخشیم. پژوهش‌هایی که بتازگی انجام یافته، نشان می‌دهد، تغییر دادن نگاه به پدیده‌های مختلف و نیز به کارگیری روش‌هایی برای افزایش فرآیندهای تفکر ناخودآگاه، می‌تواند سبب افزایش خلاقیت انسان‌ها شود.

ذهن باز

شخصیت‌هایی خاص نظیر بزوس، استیو جابز و بیل گیتس، الهام‌بخش بسیاری از افراد برای استفاده از مهارت‌های خلاقانه خود بوده‌اند. بسیاری از شرکت‌ها و افراد، از کارگاه‌های خلاقیت، جلسات بارش ذهنی، فیلم‌های آموزشی و حتی هیپنوتیزم به‌عنوان وسیله‌ای برای بهبود توانایی‌های خلاقیتی استفاده می‌کنند؛ البته مشخص نیست که استفاده از چنین روش‌هایی، سبب افزایش خلاقیت ‌شود. با این همه، روان‌شناسان و دانشمندان عصب‌شناسی به نتایج مهمی دست یافته‌اند که می‌تواند به ما در درک حالت‌هایی از ذهن که در آن، افکار خلاق روی می‌دهد، کمک کند.

وقتی واژه خلاقیت را می‌شنویم، بسیاری از ما آن را معادل ایده‌های نو می‌دانیم. تولید ایده‌های نو اولین گام در فرآیند خلاقیت است. برای ایجاد فکری نو به منظور رسیدن به هدف، نیاز به ذهنی باز، یعنی ذهنی که درگیر کمترین قواعد و محدودیت‌هاست، داریم. سال 2009، تعدادی پژوهشگر در دانشگاه پنسیلوانیا اعلام کردند خلاقیت شاید از کنترل شناختی کمتر حاصل شود. به کلامی دیگر، قرار دادن محدودیت‌های کمتر بر سر راه فکر و رفتار ممکن است به خلاقیت بینجامد.

افکاری که بر مبنای محدودیت‌های بیرونی در ذهن ما ایجاد می‌شود، سبب افزایش فعالیت در کورتکس پیش پیشانی یعنی ناحیه‌ای که روی سطح مغز و پشت پیشانی قرار دارد، می‌شود. تصمیم‌گیری، تفکر و عمل در همین ناحیه از مغز صورت می‌پذیرد. وقتی به قواعد جاری و موجود بی‌تفاوت می‌شویم و تمرکز چندانی نداریم، از فعالیت این ناحیه کاسته می‌شود. این دانشمندان این پدیده را کاهش کارکرد لوب پیشانی (hypofrontality) نامیدند و این فرضیه را مطرح کردند که این امر، فواید زیادی برای زبان‌آموزی و افکار خلاقانه و نیز سایر جنبه‌های شناختی دارد.

پژوهشگران در سال‌های میانی دهه 1990 هنگام بررسی فعالیت الکتریکی در مغز افرادی که افکار نوآورانه در ذهن خود می‌ساختند، به شواهد اولیه کاهش کارکرد لوب پیشانی رسیدند. با دریافت امواج الکتریکی روی پوسته سر، دانشمندان می‌توانند وضع مغزی فرد را ارزیابی کنند. وقتی یک فرد درگیر کاری است که نیازمند کنترل‌شناختی و تمرکز و توجه است (مثلا حل یک مساله ریاضی یا تهیه فهرستی از وسایلی که برای سفر باید آماده کرد)، امواج مغزی وی به شکل امواج بتا خواهد بود. امواج بتا در فرکانس 15 تا 20 هرتز نوسان دارد، اما پژوهشگران متوجه شده بودند، وقتی فرد مورد آزمایش در حال شکل‌دهی به فکری خلاقانه است، امواج آلفا در کورتکس پیش پیشانی وی ایجاد می‌شود. امواج آلفا که طول موجی برابر 8 تا 12 هرتز دارد، نشان‌دهنده آرامش و نبود توجه ذهن است. لذا نتیجه این شد که تولید ایده‌های نوین، با میزان پایین‌تری از کنترل شناختی همراه است.

رفتار بیمارانی که لب پیشانی آنها به خاطر زوال عقل یا سایر بیماری‌ها از بین رفته بود نیز موید همین مساله است. این افراد در سازماندهی افکار یا کارهای خود دچار مشکلات جدی هستند، اما در عین‌حال، خلاقیت‌های مختلف هنری یا موسیقایی بروز می‌دهند که قبل از بیمار شدن فاقد آن بودند.

یافته‌های پژوهشی جدید هم تائیدی دوباره بر اهمیت کاهش کارکرد لوب پیشانی در فعالیت‌های روزمره ماست. به عنوان مثال، پژوهشگران به افراد شرکت‌کننده در آزمایش، تصاویر اشیایی معمولی (به عنوان مثال یک دستمال) را نشان دادند و از آنها خواستند تا یک کاربرد معمولی آن (مثل پاک کردن بینی) یا یک کاربرد غیرمعمول (مثل محافظ چیزی که در یک جعبه قرار دارد) را نام ببرند. شرکت‌کنندگانی که استفاده‌های غیرمعمولی اشیا را نام می‌بردند، کمترین فعالیت را در نواحی پیش پیشانی مغزی خود داشتند و در مقابل، نواحی خلفی مغز آنان بشدت فعال می‌شد. این نواحی معمولاً مسئول مهارت‌های دیداری ـ فضایی است. در مقابل، آنهایی که کاربردهای معمولی را نام بردند، الگویی خلاف این را در مغزشان داشتند. از آنجا که نام بردن کاربردهای غیرمعمول اشیا، حاصل جریان آزاد دانسته‌ها و تجربیات است، شرکت‌کنندگان می‌توانستند طیف گسترده‌ای از پاسخ‌ها را بیان کنند.

افزون بر این، ایده‌های نوین می‌تواند از توجه به ویژگی‌های دیداری (ظاهری) اشیا، نظیر شکل، اندازه و ترکیب آنها حاصل شود. در واقع، مغز به جای تاکید بر دانسته‌های قبلی، به حالتی می‌رسد که بر عناصر اولیه که معمولاً مغفول مانده، تاکید می‌کند.

دانشمندان توانسته‌اند، این حالت خاص ذهنی را شبیه‌سازی کنند. به این صورت که با تحریک الکتریکی پوسته سر، توانایی حل مساله در افراد افزایش می‌یابد. این یافته نیز مهر تائید دیگری بود بر این که کاهش فعالیت در کورتکس پیش پیشانی بویژه در نیمکره چپ مغز، بخشی مهم در فرآیند تفکر خلاقانه است.

نرمش ذهن

تمرین‌هایی که سبب به هم ریختن سبک معمول تفکر افراد می‌شود، می‌تواند سبب افزایش خلاقیت آنان نیز شود. به عنوان مثال، تلاش برای یافتن کاربردهای غیرمعمول اشیای معمولی می‌تواند به ما کمک کند تا به شیوه‌ای متفاوت به دنیای اطراف خود بنگریم. پژوهشی که سال 2006 انجام شد از تعدادی دانشجو خواسته شد ظرف 15 دقیقه، شش کاربرد غیرمعمول برای 12 جسم معمولی را نام ببرند. پس از انجام این مرحله، از آنها خواسته شد مسائلی عملی را حل کنند. برای برخی از این دانشجویان، برخی اشیای موجود در تمرین اول در تمرین دوم هم وجود داشت و برای برخی دانشجویان این‌گونه نبود. هر دوی این گروه‌ها در حل مسائل عملی عملکرد مشابهی داشتند، ولی هر دو گروه دانشجویان نسبت به گروهی که اصلا تمرین نام بردن کاربردهای نامتعارف را انجام نداده بود، عملکرد بهتری داشتند. بنابراین به نظر می‌رسد که تمرین نام بردن کاربردهای غیرمعمول اشیا، سبب شد خلاقیت شرکت‌کنندگان در حل مساله بعد از آن افزایش یابد.

یکی دیگر از راه‌هایی که می‌تواند به افزایش خلاقیت منجر شود، عبارت است از توصیف اشیا به شیوه‌ای غیرمعمول، به عنوان مثال، از نظر ویژگی‌هایشان و نه کاربرد‌هایی که دارند. پژوهشی که سال 2012 در دانشگاه ماساچوست انجام شد، روان‌شناسی به نام تونی مک کفری به دانشجویانش آموزش داد که چگونه اشیا را با توجه به شکل، اندازه و مواد تشکیل‌دهنده‌شان تعریف کنند. به این ترتیب یک شمع را می‌توان پارافین و فتیله و حتی به شکلی مفهومی‌تر به عنوان یک رشته و چربی استوانه‌ای شکل تعریف کرد. دکتر تونی مک کفری دانشجویانش را تشویق می‌کرد از خود بپرسند «آیا باز هم می‌توان آن شیء خاص را به اجزایی اولیه‌تر تجزیه کرد؟» و این که «آیا توصیف من، یادآور استفاده خاصی است؟». عملکرد افرادی که این دوره آموزشی را سپری کرده بودند در حل مساله، 67 درصد نسبت به بقیه افراد بیشتر شد. یکی از دلایل برتری این بود که این افراد بهتر می‌توانستند متوجه ویژگی‌های خاصی از مسائل شوند که برای حل مساله ضروری است.

انجام کارهای معمولی به شیوه‌ای غیرمتعارف می‌تواند فرآیند تفکر ما را دگرگون ساخته، احتمال بروز خلاقیت را افزایش دهد. در پژوهشی که سال 2012 توسط پژوهشگران هلندی انجام شد از گروهی از شرکت‌کنندگان خواسته شد با کره و شکلات (از غذاهای محبوب در این کشور)، ساندویچ صبحانه درست کنند. نیمی از این افراد این کار را به روشی معمول و نیمی دیگر به شیوه‌ای نامتعارف انجام دادند. در مرحله بعدی، دو دقیقه به این افراد وقت داده شد تا کاربردهای مختلف و غیرمعمول یک آجر را نام ببرند و ظرف دو دقیقه بعد، پاسخ‌های بیشتری به این پرسش بدهند که «چه چیزهایی صدا تولید می‌کند؟» نتیجه این شد که آنانی که ساندویچ را به شیوه‌ای نامتعارف درست کرده بودند (و به تبع آن انتظاراتشان تغییر کرده بود) پاسخ‌‌های بیشتری به این پرسش‌ها دادند و نمره بیشتری در انعطاف‌شناختی به دست آوردند.

اگر این تمرینات ذهنی نتوانست سبب شود تا ایده‌های جدیدی به ذهن شما برسد، از ناخودآگاهتان استفاده کنید. یکی از راه‌های رسیدن به این هدف عبارت است از فکرکردن به موضوعی خاص و خوابیدن پس از آن. مرحله‌ای از خواب که با نام حرکت سریع چشم یا مرحله رویابینی شناخته می‌شود، می‌تواند به شما برای ارتباط دادن ایده‌های نامرتبط کمک کند. راه‌حل پرسشی که در ذهن دارید ممکن است درست قبل از این که کاملاً خوابتان ببرد به سراغتان بیاید.

پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد تغییر نگاه به پدیده‌های مختلف و نیز بکارگیری روش‌هایی برای افزایش فرآیندهای تفکر ناخودآگاه، می‌تواند
سبب افزایش خلاقیت انسان‌ها شود

این نتایج مثبت می‌تواند از پرسه‌زنی ذهن هم حاصل شود. گروهی از پژوهشگران هلندی سال 2006 از شرکت‌کنندگان خواستند تا اسم‌های جدیدی برای یک سری محصولات مختلف برگزینند. افرادی که طی این کار بیشتر حواسشان پرت می‌شد، پاسخ‌‌های بیشتری به این پرسش دادند. در پژوهشی دیگر، دانشمندان نشان دادند که فرآیند ناخودآگاه می‌تواند پاسخی برای هر پرسش دشواری که نیازمند جستجو در حجم عظیمی از دانسته‌هاست، بیابد. این نتایج نشان می‌دهد، اگر با مساله‌ای بغرنج و بسیار پیچیده روبه‌رو هستید، بهتر است که پس از مدتی فکر کردن در مورد آن، اندکی استراحت کنید و به کاری دیگر بپردازید.

البته آنچه قرار است در این مدت کوتاه استراحت انجام دهید، هم مهم است. یکی از پژوهش‌هایی که در این زمینه در سال 2009 در دانشگاه سیدنی استرالیا انجام شد، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا جایی که می‌توانند کاربردهای مختلف یک تکه کاغذ را نام ببرند. از برخی شرکت‌کنندگان خواسته شد تا ظرف چهار دقیقه این کار را انجام دهند و از گروهی دیگر خواسته شد تا دو دقیقه به این کار اختصاص دهند و سپس از آنها خواسته شد به مدت پنج دقیقه تمرینی مشابه (ذکر مترادف‌های یک سری کلمه) را انجام دهند و دوباره به مدت دو دقیقه کاربردهای کاغذ را ذکر کنند. از شرکت‌کنندگان گروه سوم خواسته شد تا در وقت استراحت خود، یک پرسشنامه اطلاعات شخصی را پر کنند. گروه دوم و سوم که در میان ذکر کاربردهای کاغذ وقفه‌ای داشتند، نسبت به گروه اول که بی‌وقفه کار کردند عملکرد بهتری داشتند و گروه سوم که در این وقفه، فعالیتی نامربوط انجام داد، بهترین عملکرد را داشت.

افکارتان را کنترل کنید

خلاقیت، علاوه بر تولید ایده نوین، در بردارنده ارزیابی نظرات، برگزیدن بهترین نظر و به‌کارگیری طرحی برای عملی‌سازی آن می‌شود. این فرآیند ارزیابی، دومین مرحله ضروری از تفکر خلاق است. در این مرحله بر خلاف مرحله قبل، فیلتر شناختی در کورتکس پیش پیشانی قدرتمند عمل می‌کند. در پژوهشی که در یکی از دانشگاه‌های کانادا انجام شد، پژوهشگران از شرکت‌کنندگان خواستند، در دستگاه تصویربرداری مغزی قرار گرفته و در همان زمان، تصویر جلد یک کتاب را طراحی کرده، روی صفحه‌ای بکشند. از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا تصویر مورد نظرشان را ظرف 30 ثانیه کشیده، در 20 ثانیه بعدی، آنچه را کشیده‌اند، ارزیابی کنند. نتیجه این شد که کورتکس پیش پیشانی در مرحله ارزیابی طرح کشیده شده فعال‌تر بود و این نشان می‌داد که شبکه کنترل اجرایی که وظیفه مهار رفتاری را دارد، در مرحله ارزیابی فعالیت بیشتری نسبت به مرحله خلق ایده جدید دارد.

بر این اساس، شاید انسان‌های خلاق آنانی باشند که در کمرنگ و پررنگ‌ساختن نقش سیستم شناختی خود بر اساس موقعیت بهتر عمل می‌کنند. این توانایی در اصطلاح «انعطاف شناختی» نامیده می‌شود. در پژوهشی که سال 2010 انجام شد، گروهی از دانشمندان در دانشگاه ایالتی داکوتای شمالی، با استفاده از آزمون معمولی کتبی به بررسی خلاقیت 50 دانشجوی کارشناسی پرداختند. پس از آن، ظرفیت کنترل شناختی این دانشجویان با استفاده از «آزمون استروپ» مورد بررسی قرار گرفت. در این آزمون به شرکت‌کنندگان فهرستی از نام رنگ‌ها داده می‌شود (مثلا زرد، قرمز و...). این واژگان با رنگ‌های مختلفی چاپ شده‌ و این رنگ الزاما با خود واژه یکی نیست. از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود تا رنگ آن واژه را بدون خواندن آن واژه بگویند.

این آزمون به بررسی این مطلب می‌پردازد که فرد شرکت‌کننده چقدر می‌تواند اطلاعات نامرتبط را فیلتر و بر اطلاعات مهم تمرکز کند. به این ترتیب، یکی از مهم‌ترین وظایف کنترل‌شناختی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. با این که هم افراد خلاق و هم افراد غیرخلاق، عملکرد خوبی در این آزمون داشتند، اما در مواردی که واژه و رنگ آن یکی نبود، افراد خلاق کارایی بیشتری داشتند. این نتایج نشان می‌دهد که افراد خلاق، انعطاف‌شناختی بیشتری داشتند که این خود، سبب توانایی تولید ایده‌های جدید و نیز به کارگیری عملی آنها می‌‌شود. در این میان روان‌شناسان به دنبال راه‌هایی برای تقویت خلاقیت و یافتن روش‌هایی برای بهبود فرآیند ایجاد ایده‌های نو و عملی کردن آنها بوده‌اند.

مترجم: صالح سپهری فر

منبع: Scientific American Mind

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها