
اگر اسارت واژهای همراه با سختی و مرارت است؛ در مقابل آن ایستادگی و مقاومت مردان بزرگ را به همراه دارد که همواره پیروز این میدان نابرابر بودهاند.
«حسین خلیلی» جانباز و آزاده ورامینی از جمله این مردان شجاع است که با 115 ماه اسارت و 50 درصد جانبازی مدال شجاعت و ایستادگی را بر سینه دارد.
روزهای آغاز جنگ
بنده "حسین خلیلی" متولد 1330 ورامین هستم. تحصیلات خود را در ورامین گذراندم و به عنوان دبیر دبیرستان مصطفی خمینی مشغول به کار شدم. با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 به عنوان نیروی بسیجی همراه با 22 نفر از بچههای ورامین به مناطق جنگی عزیمت کردیم و اولین منطقه که در آن مستقر شدیم، آبادان بود. ما سلاحهای نظامی و ماشینهایی که در زمان پیروزی انقلاب به دست آورده بودیم را از ورامین همراه خود به آبادان آوردیم.
آن زمان به دلیل اینکه بنیصدر که فرمانده کل قوا بود از دادن تجهیزات نظامی به رزمندهها خودداری میکرد، نیروها بسیار در تنگنا قرار داشتند و تنها برای 24 ساعت، مواد غذایی و مهمات به نیروها داده میشد. هنگامی که در یکی از حملههای بعثیها ما نیز عملیات متقابلی انجام دادیم، با شکست مواجه شده و بنده به همراه عده دیگری از همرزمانم به اسارت درآمدیم.
ابتدا ما را به اردوگاه موصل یک بردند. در آنجا یکی از همرزمان به نام یعقوب از آذربایجان در اثر شکنجههای فراوان دچار عفونت شدید بدن شد، به طوری که از نوک پای او عفونت شروع شده و کاملاً بدن او را فلج کرد و بعد از 4 سال به شهادت رسید.
ورود به انبار اردوگاه و تأمین نیازهای اسرا
ما از هر چیزی منع شده بودیم؛ از یک سوزن خیاطی تا چیزهای کلیتر که برای گذران زندگی احتیاج داشتیم. برای همین، تصمیم گرفتیم با یک نقشه حساب شده به انبار اردوگاه که در آن همه جور امکانات وجود داشت، برویم و نیازهای خود را تأمین کنیم. بعد از هماهنگیهای لازم بین بچهها وارد انبار شده و مقداری وسایل مورد نیاز را تهیه کردیم.
از آنجا که آن انبار، انبار مهمات هم بود، بعد از اینکه مایحتاج خود را برداشتیم، تصمیم گرفتیم انبار را منفجر کنیم و همین کار را هم کردیم. در اثر آن انفجار دود غلیظی فضای اردوگاه را گرفت. فردای آن شب نیروهای عراقی برای پیدا کردن فردی که وارد انبار شده بود به آسایشگاه آمدند. البته نکته جالب این است که افسران عراقی نیز از فرصت آتشسوزی انبار اردوگاه استفاده کرده و هر یک چندین دست لباس و مواد غذایی برداشتند. اما با وجود تحقیقات فراوان نفهمیدند دلیل آتشسوزی انبار چه بود.
پیدا کردن علت آتشسوزی انبار 2 سال بعد از حادثه
عراقیها بعد از 2 سال فهمیدند که آتش زدن انبار اردوگاه عمدی بوده است. آنها دکتر شکنجهگر را که در زمینه شکنجه دادن مهارت زیادی داشت به اردوگاه آورند. یعقوب همان پاسدار اهل آذربایجان را به اتاقی برای بازجویی بردند. ابتدا هر چه از او سؤال کردند که کسی دیگر هم با تو بوده، قبول نکرد، اما آنها حرفش را نپذیرفتند. خلاصه برای تحقیق بیشتر قرار بر این شد به آسایشگاه بروند تا فرد همراه یعقوب در آتش زدن انبار را پیدا کنند.
قبل از ورود مترجم فارسی زبان عراقی به آسایشگاه برای تحقیق، یعقوب با زبان ترکی به بچهها گفت: من همه چیز رو گردن گرفتم. بعدها عراقیها وقتی فهمیدند او به آنها کلک زده است به شدت شکنجهاش دادند و در اثر همان شکنجهها بدن او دچار عفونت شدید شد.
اسارت قبل از شروع جنگ
در اردوگاه موصل یک با فردی به نام «عطاءالله تاجیک» از بچههای ورامین آشنا شدم. او قبل از آغاز جنگ توسط کردهای وابسته به حزب کومله به دلیل فعالیتهای انقلابی اسیر شد و به عراق انتقال یافته بود. عطاءالله بعد از اینکه ما به اسارت عراق در آمدیم تازه متوجه جنگ عراق علیه ایران شده بود و 11 سال در اسارت به سر برده بود.
در دوران اسارت یک روز ما را به یک منطقه مسکونی در 20 کیلومتری موصول بردند. به ما گفتند باید بلوک سیمانی بزنید. با مشورت به این نتیجه رسیدیم که کار نکنیم، اما آنها تهدیدمان کردند ولی هرچه گفتند حاضر به کار نشدیم. خلاصه آنها مجبور شدند برای کار کردن ما مبلغی به عنوان حقوق بپردازند.
دستمزد 1000 فلوسی برای زدن 40 بلوک
قرار شد به هر فرد 1000 فلوس داده شود که معادل یک دینار بود که به پول آن موقع 25 تومان میشد. با این مبلغ میتوانستیم 5 کیلو شکر برابر با 200 فلوس بخریم. یعنی با 40 بلوکی که هر فرد میزد میتوانستیم 5 کیلو شکر بخریم. اما باز هم از انجام این کار خودداری کردیم.
طبق قانون عراق هر کسی از قانون تمرد میکرد مجازاتش از 2 سال زندان تا اعدام بود. آنها اعلام کردند، چون 400ـ500 نفر از شما از قانون تمرد کردهاند، مجازات شما اعدام است. آنها برای ترغیب ما به کار بلوکزنی یک خلبان و فرماندار قصر شیرین که در جمع ما بود را آوردند تا با ما صحبت کند، اما باز نپذیرفتیم.
در آخرین مرحله حاج آقا ابوترابی را آوردند. او در اولین حضور در جمع ما گفت من کار میکنم و شما هم با من همکاری کنید. با این کار عملاً خواسته ما برآورده شده بود و ما به آنها فهمانده بودیم که این کار را به فرمان حاج آقا ابوترابی انجام دادیم.(فارس)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر حسن سبحانی، استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با روزنامه«جامجم» مطرح کرد
عضو شورای خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتوگو با «جام جم» مطرح کرد
در گفتوگو با گردآورنده کتاب «قصه جریحهدار شد» مطرح شد