نام سیدکاظم احمدزاده به عنوان یکی از مجریان رسانه ملی طی سالهای گذشته برای همه ما خاطرات خوبی را زنده خواهد کرد؛ خاطرات شبهایی که پای تلویزیون نشستهایم و او با زبان و بیانی صمیمانه و خودمانی با ما حرف زده است.
او چهرهای است که در شبهای ماه مبارک رمضان مهمان خانههای ما بود و ما را بر سر سفره برنامه تاثیرگذاری به نام جشن رمضان مینشاند؛ سفرهای که هنوز هم به لطف خدا گسترده است و هر سال در ماه رمضان پا به پای ما میآید.
احمدزاده از معدود مجریانی است که همه ما با اجراهایش هم گریستهایم و هم لبخند زدهایم. در آستانه ماه مبارک رمضان با او به گفتوگو نشستیم تا از تجربههایش در عرصه اجرا و همچنین خاطرات جشن رمضانهایی که در آنها حضور داشته است، برایمان بازگو کند. احمدزاده حالا 20 سال است در عرصه اجراهای تلویزیونی فعالیت دارد و به گفته خودش 20 سال است فرزند رسانه ملی است.
او تفاوت چندانی با چهرهای که در اجراهایش به ما نشان میدهد، ندارد و همان قدر ساده و صمیمی از خودش، اجراها و خاطراتش حرف میزند که گویی حضور در برابر دوربین تلویزیون، یک خبرنگار، یک دوست یا میان مردمی که از یک کوچه میگذرند؛ برایش با هم فرقی ندارد و همیشه همان چهره لبخند بر لب و مهربانی است که او را در تلویزیون دیدهایم.
مردم اجراهای صمیمی را میپسندند یا رسمی؟
به گمانم جزو آنها که خودمانی حرف میزنند، چون به نظرم مردم با زبان و بیان صمیمی راحتتر کنار میآیند و با آن همراه میشوند. البته من در کل چنین شخصیتی دارم. یعنی خواه ناخواه رفتارم با صمیمیت خاصی توام است که در کارهای اجرایم نیز تاثیر گذاشته است.
فکر میکنید این صمیمیت تا چه میزان شما را در نزدیکی به بینندگان برنامههایتان کمک کرده است؟
همان طور که گفتم، صمیمیت با مخاطب موضوعی است که شخصا به آن معتقد هستم و البته دفاع علمی هم از آن دارم. وقتی قرار است یک نفر مجری تلویزیون باشد، یعنی قرار است زندگی اجتماعی و اتفاقاتی را که در جامعه میافتد به نوعی برای مردم بازگو کند. مردم خودشان این اتفاقات را میدانند و میبینند، اما یک مجری باید بتواند با زبان و بیانی تاثیرگذار از این مشاهدات با مردم حرف بزند.
این تاثیرگذاری چگونه خودش را نشان میدهد؟
یک مجری در قدم اول باید از چیزهایی حرف بزند که به آنها اعتقاد دارد. وقتی از چیزی با مردم حرف میزنم که به آن معتقدم بخشی از وجودم را به برنامهام گره زدهام و این گره به ایجاد پیوند بهتر و محکمتر میان من و مردم میانجامد. میدانید یک مجری خوب هرگز نمیتواند نقش بازی کند. یا حرفی را از اعماق وجودش و با اعتقاد کامل میگوید و پذیرفته میشود یا اینکه حرفی میزند که در پایان برنامه هیچ تاثیری بر مردم نگذاشته است.
یعنی شما به اینکه یک مجری متنی برای اجرا داشته باشد، معتقد نیستید؟
منظورم این نیست، اما مجری خوب وقتی به موضوعی که قرار است درباره آن حرف بزند احاطه کامل دارد، میتواند براحتی برنامه را در مسیر درست پیش ببرد. چون قرار نیست از روی یک متن نقشی را بازی کند. رفتار مطابق متن چیزی است که یک بازیگر به آن نیاز دارد نه مجری. مجری خوب جلوی تلویزیون زندگی میکند نه اینکه زندگی کردن را بازی کند. تفاوت بازیگری و اجرا هم شاید در همین باشد. یک بازیگر خوب نقشی را خواه مثبت یا منفی میپذیرد و آن را بازی میکند. کسی که نقش شمر یا یکی از یاران امام حسین را بازی میکند نه شمر است و نه آن یار وفادار. خودش است و حالا در قالب نقشی ظاهر شده است و آن را بازی میکند.
اشراف مجری بر موضوع برنامه مسالهای است که شما تاکید زیادی بر آن دارید.
بر این مساله تاکید دارم، چون به نظرم بنمایه یک اجرا محسوب میشود. به نظرم لازمه اصلی اجرا این است که موضوع مورد بحث دغدغه یک مجری باشد. مثلا بحث ازدواج، طلاق، ترافیک، آلودگی هوا و.... موضوعاتی هستند که کسی میتواند درباره آنها با مردم حرف بزند که درکی از جامعه و مردم داشته باشد و با آنها به شیوه خودشان حرف بزند.
کسی که یک زندگی مشترک شکستخورده دارد نمیتواند از آرمانهای زندگی زناشویی موفق و خوب برای مردم حرف بزند. من به عنوان یک مجری اگر بخواهم چیزهایی را که باور ندارم بگویم، گویی تنها نقش بازی کردهام و این کار برای یک مجری، سم مهلکی است.
پس نقش مجری را در برنامه، مثل سوپراستار میدانید؟
بله. آنچه بازیگر نقش اول یک فیلم انجام میدهد مجری با شکلی متفاوت در برنامه خود اجرا میکند، اما یک بازیگر هر چه بهتر بازی کند تاثیرگذارتر خواهد بود و یک مجری هر قدر بازی نکند و خودش باشد، بیشتر به هدف خود که ارائه یک اجرای موفق است نزدیک میشود. همین موضوع است که تمییز میگذارد بین مجریای که مردم حرفش را بپذیرند و به اصطلاح ما مشتری حرفهایش باشند با مجریای که موفقیت خاصی را از آن خود نمیکند و تنها به اجرای برنامه اکتفا میکند.
انگار به ساده بودن و ساده با مخاطب صحبتکردن هم اعتقاد عجیبی دارید؟
هر مجری تلویزیونی برای خودش علاقهمندانی خواهد داشت. کسی موفق است که بتواند در آن واحد مخاطبانی را از اقشار مختلف جامعه پای برنامه نگه دارد و حرفهایی بزند که برای همه آنها جذاب باشد. پیر و جوان و خلاصه هر کس با هر فکر و پیشهای را با خود همراه کند. به همین دلایل من مجبورم سادهگویی را پیشه کنم.
پس شما ساده حرف میزنید تا از همه اقشار جامعه مخاطب داشته باشید.
به یاد داشته باشید مخاطب مرا انتخاب نکرده است. در حال حاضر تلویزیون عضوی از خانوادهها شده است. آنها تلویزیون را انتخاب کردهاند نه من را. پس باید این فرصت را برای خودم به گونهای ایجاد کنم که مردم مرا هم به عنوان عضوی از خانواده خودشان بپذیرند.
در سینما یا تئاتر این اتفاق نمیافتد، چون مخاطب موضوع یا داستان کلی را میداند و همچنین بازیگران را میشناسد و خود انتخاب میکند به دیدن چه فیلمی برود، اما در تلویزیون این اتفاق نمیافتد. من ساعت 11 شب در یک برنامه تلویزیونی با مردم حرف میزنم. در این ساعت یک خانواده دور هم نشستهاند. در گروههای سنی، تحصیلات و سلایق مختلف. اگر بخواهم فقط با ادبیات یکی از آنها حرف بزنم مخاطبان دیگرم را پس زدهام. پس باید ساده اما ملموس از موضوعات و مسائلی بگویم که دغدغه همه آنهاست.
یک مجری باید از ادغام ادبیات عام و ادبیات تخصصی به گفتاری دست پیدا کند که همه مخاطبان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. همیشه گفتهام مجری و اهل رسانه نباید سخت صحبت کند. من باید در یک پلاتوی کوتاه به بیننده بگویم چه کاری درست است و چه کارهایی آسیبرسان هستند. در زمان کمی که من به عنوان مجری در اختیار دارم نباید مخاطب را اذیت کنم، بلکه باید با سادهترین کلمات و جملات مستقیم بروم سر اصل مطلب و از زیادهگویی و پیچیدهگویی پرهیز کنم.
فکر میکنم روی ساعت پخش برنامه هم تاکید خاصی داشتید.
هر ساعت از برنامههای تلویزیون ادبیات خاص خود را دارد. این ساعت اگر یک پروفسور هم روبهروی تلویزیون باشد با همسر و فرزندانش در حال گپ زدن است و ادبیاتش این نیست که سر کلاس دانشگاه داشته است. احساس میکنم آنجا باید به همین روش صحبت کرد، اما من همیشه همین طور هستم. فکر نمیکنم احمدزاده جلوی دوربین تفاوتی داشته باشد با احمدزادهای که الان اینجا روبهروی شما نشسته و حرف میزند.
تصور همه ما این است که تاثیرگذارترین برنامه میتواند یک فیلم، تلهفیلم یا سریال تلویزیونی باشد. اما شما از اهمیت و جایگاه مهم یک مجری گفتید و تاکید کردید یک مجری میتواند بدون نقش بازی کردن، مردم را به سمت مسائل جامعه و... هدایت کند.
جشن رمضان، وقتمون کمه، الفبای مهربانی و... جزو برنامههایی هستند که خیلی بیننده داشتند و واقعا تاثیرگذار بودند. این نیست که خودم بخواهم از برنامههایم تعریف کنم و مطمئنم خیلیها با من همعقیده هستند. واقعا همین طور است که میگویم. هنوز اگر به مردم بگویم چند آیتم از برنامه جشن رمضان را نام ببرید آن را به یاد دارند و میتوانند دربارهاش حرف بزنند. خیلیها وقتی مرا میبینند هنوز هم از جشن رمضان آن سالها میگویند و درباره برنامههایم نظر میدهند. وقتی یک فیلم را تماشا میکنیم ممکن است بخشهایی از آن به زندگی همه ما شبیه باشد، اما قطعا همه زندگی ما مثل آن داستان نیست. نمیخواهم جایگاه فیلم را نفی کنم، چون فیلم هم جایگاه بسیار مهمی در جهان دارد. اما در یک برنامه تلویزیونی مردم میتوانند حرف بزنند، خودشان را ببینند و اساماسهایشان پخش شود. همجنستر است با مردم. مثلا برنامه سیمای خانواده کلی بخش دارد، اما وقتی شجاعیمهر با مردم صمیمانه حرف میزند نتیجه دیگری دارد.
مرا هم یاد جشن رمضانهایی که اجرا میکردید، انداختید. شاید گاهی در شلوغی و سرعت زندگی امروز ناخواسته یادمان برود که بیشتر حواسمان بهدور و برمان باشد.
من در این برنامهها از چیزی حرف نزدم که مردم ندانند یا درک نکنند. همه میدانند باید به فقیر کمک کرد، همه میدانند اهدای خون یک نیاز خیلی مهم جامعه است و... اما آنقدر درگیر شال و کلاه و لباسمان شدهایم که یادمان رفته است نگاه عمیقتر و دقیقتری به دور و برمان بیندازیم. فکر میکنم دیدن اینکه یک زندانی که به خاطر 300 هزار تومان دو سال در زندان مانده بود، یک یادآوری برای همه ما بود که کمی با خودمان فکر کنیم و بگوییم مثلا من یک شب زن و بچهام را به یک رستوران میبرم و صد هزار تومان پول شام میدهم آن وقت یک نفر به خاطر مبلغ کمی، از زندگی و زن و بچهاش دور میماند! آن روزها فقط دوست داشتم همین نکات را یادآوری کنم که خدا را شکر یادآوری هم شد.
برخی از تحت تاثیر قرار گرفتن از برنامه شما میگویند، خود شما چه نظری دارید؟
خیلیها این حرف را میزدند. پنج شش سال اول که جشن رمضان راه افتاده بود، خط و ربط برنامه به گونهای بود که از برنامههای نمایشی دور بود. مهمان ما یک صندلی بود. دیالوگی از قول صندلی پخش میشد. آن صندلی که فکر میکنم همه ماجرایش را به یاد دارند و نیاز به توضیح ندارد، ارزش مادی چندان بالایی نداشت، اما باوری در مردم ایجاد میکرد که بشدت عمیق بود. مردم آن را میخریدند تا با پولش یک زندانی آزاد شود.
خاطرهای هم از آن روزها به یاد دارید؟
خاطره که زیاد است، اما یک بار اتفاقی افتاد که خیلی امیدوارم کرد و احساس کردم به چیزی که میخواستم رسیدهام. در یکی از همین برنامهها بود که برای آزادی زندانیان جرایم غیرعمد و فقرا طلا جمع شده بود. چند النگوی بچگانه بدلی هم لابهلای آنها بود. یکی از دوستان گفت ما را مسخره کردهاند! این النگوهای بدلی چه ارزشی دارد؟! رفتم جلو و با دیدن النگوهای بدلی خوشحال شدم. گفتم این حرف را نزنید. این النگوها برای من یک دنیا حرف است. این یعنی که یک کودک هم از برنامه ما تاثیر گرفته و همین یک دنیا ارزش دارد. صد کیلو طلا یک طرف این سه تا النگوی بدلی هم یک طرف. چون ما میخواستیم به مردم یاد بدهیم نسبت به اطرافشان بیتوجه نباشند و در این کار موفق شدیم.
وقتی یک دختربچه با همه علاقهای که به النگوهایش دارد، حاضر شده آنها را از دستش بیرون بیاورد و برای کمک به دیگران اهدا کند، یعنی در آینده هم نسبت به محیط اطرافش بی توجه نخواهد بود و یاد گرفته از آنچه دوست دارد به خاطر دیگران بگذرد.
اگر نظرتان را درباره جشن رمضان آن سالها بپرسم، چه میگویید؟
میدانید ما با برنامهها و گزارشهایمان زندگی میکردیم. میرفتیم و میرفتیم تا خانوادهای را پیدا کنیم که حتی برای سحر غذا هم نداشتند. قاطعانه میگویم گزارشهایمان ستارههای مستند تاریخ تلویزیون ایران است. البته این گزارشها را برای کسی نگرفتیم، برای خدا گرفتیم و همین کافی است. جشن رمضان شروعکننده برنامههای بسیار خوبی مانند مساله مهریه، آزادسازی زندانیان جرایم غیرعمد و... بود. یادآوری اینکه در برنامههایم چه اتفاقات خوبی افتاده همیشه به من آرامش میدهد.
این را هم بگویم که بزرگان هنر و سیاست و هنرمندان محبوب مردم هم مهمان شبهای رمضان بودند، اما اگر از مردم سوال کنیم حضور این عزیزان را کمتر به یاد دارند و بیشتر یاد گزارشهایمان میافتند. چون تاثیر این گزارشها روی آنها آنقدر عمیق بوده که از ذهنشان پاک نشده است.
نگفتید مردم از تلخی جشن رمضان به شما هم گلایه کرده بودند یا نه؟
برنامه ما خیلی جالب بود. چند هزار نفر میگفتند ای بابا موقع افطار حالمان را میگیری. پس از 12 ساعت گرسنگی، افطاریمان زهرمارمان میشود. میگفتم خب نگاه نکنید. میگفتند نه، نمیشود. میدانید چرا؟ چون تلخیهایش شیرین بود. طعم گسی داشت که مردم حاضر نبودند از دستش بدهند. یادآوری یا تذکر همیشه ممکن است کمی تلخ باشد اما وقتی با موضوعی کاملا ملموس و محسوس روبهرو هستیم که حکایتی از اتفاقات اطرافمان را به ما نشان میدهد نمیتوانیم از کنار آن بگذریم.
به نظر خودتان برنامهتان تلخ بود؟
تلخ بود، اما غم نداشت. شیرین بود یا بهتر است بگویم غم شیرینی داشت. برنامههایم، برنامه اشکها و لبخندها بود. یک آیتم غمگین داشتیم و بعدش مثلا مستربین پخش میشد. فکر میکنم برای نخستین بار بود که برنامهای به این شکل پخش میشد و همان طور که میدانید تاثیر خوبی هم داشت.
در یک برنامه تلویزیونی خنداندن مردم راحتتر است یا گریاندن؟
هر دو سخت است و کار هر کسی هم نیست. اما خب این واژه گریاندن خوب نیست. فکر میکنم بهتر باشد از آن استفاده نکنید، چون بار معنایی منفی دارد. مردم با دیدن برنامه ما اشک غم نمیریختند و افسرده نمیشدند یا اشک شوق میریختند یا با کسی همدردی میکردند. این اشکها حس زندگی است و حلاوت خاص خودش را دارد.
با همه این اوصاف، شما کدام یک را در برنامههایتان بیشتر انجام دادهاید، خنداندن مردم یا همین اشک شوق که از آن حرف زدید؟
هردو را همزمان انجام دادهام.
کدام دشوارتر است؟
فرقی ندارد. اما مجری موفق کسی است که میتواند همه اینها را همزمان با هم در یک برنامه پیش ببرد. یعنی مردم را طوری بخنداند و بگریاند که نه افسرده شوند و نه فقط بی دلیل بخندند و هیچ تاثیری هم نگیرند. البته یادتان باشد برنامههایم شاد بود نه طنز. این دو با هم تفاوتهای اساسی دارند.
حرف پایانی؟
ما مجریها فرزندان رسانه ملی هستیم. 20 سال است با صدا و سیما همکاری دارم. زمانی معلم بودم و فقط شاگردانم و پدر و مادرم مرا میشناختند، اما صدا و سیما برایم هزینه کرد و حالا میلیونها نفر مرا میشناسند. این موضوع درباره دیگر مجریان هم صدق میکند. من همیشه دوست دارم با رسانه ملی کار کنم، چون به نوعی مادر همه ما مجریان است.
یک مجری موفق
یک مجری موفق با تکیه بر تجربه و مطالعه میتواند گامهای موفقی در زمینه اجرا بردارد. اشراف داشتن روی موضوع مورد بحث در اجرا میتواند تاثیر بسزایی در جذب مخاطب داشته باشد و همچنین آگاهی و مطالعه یک مجری در زمینههای مختلف علمی، فرهنگی و... از جمله مواردی است که در یک اجرای خوب سهم زیادی دارد. باور داشتن مباحثی که مجری در حین اجرای یک برنامه، آن را با مخاطبان در میان میگذارد، زمینهای ایجاد خواهد کرد که اجرا تا سطح استاندارد و مطلوب پیش رود و این در صورتی است که نوعی تعامل بین بیننده و برنامه از طریق مجری شکل گیرد. مسائلی که باعث میشود عواملی چون فن بیان و افکار مجری در حین اجرای یک برنامه در یک سمت متمرکز شود به صورت ذاتی بوده و به تبحر و تجربه خود مجری نیاز دارد. یک مجری باید بخوبی بتواند یک گفتوگو را مدیریت کند و از تقلید نیز بپرهیزد. مجری علاوه بر اینکه از گنجینه لغات گستردهای بهره میبرد، باید حرکات و گفتارش بهگونهای باشد که بتواند براحتی با مخاطب ارتباط برقرار کند. متاسفانه برخی افراد فکر میکنند مجری فقط مسئول اعلام برنامه است، در صورتی که مجری در یک برنامه گفتوگو محور باید به حرکتهای دوربین و عوامل سر صحنه توجه کند تا بتواند با تغییر تونالیته صدا و... به جذابیت برنامه کمک کرده و آن را به سمت جلو سوق دهد.
زینب مرتضاییفر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد