کد خبر: ۴۸۳۶۶۳

آن روز هم نسرین مثل دفعه‌های قبل که به خانه مادربزرگ می‌آمد مشغول تماشای گنجشک‌ها بود و همراه آنها شلوغ می‌کرد که یکدفعه فکری به نظرش رسید و تصمیم گرفت​ برود و یک کاغذ و مداد بیاورد و نقاشی یکی از گنجشک‌ها را بکشد و به همین خاطر به داخل اتاق رفت و وسایلی را که می‌خواست آورد و مشغول کشیدن نقاشی شد. به گنجشک‌ها نگاه و سعی می‌کرد هم شبیه آنها بکشد و هم قشنگ باشد!

وقتی نقاشی‌اش تمام شد فوری آن را برد تا به مادربزرگ نشان بدهد و او هم با دیدن نقاشی نسرین حسابی از آن تعریف کرد و بعد دخترک را بوسید و با مهربانی گفت: حالا می‌خوای چه کارش کنی؟

نسرین کمی فکر کرد و گفت: می‌خوام باهاش پرنده بازی کنم؛ مامانی میای یه کمی باهام بازی کنی؟

- بازی؟ آخه من بلد نیستم.

- اصلا کاری نداره من بهتون یاد می‌دم.

و بعد نقاشی‌اش را برد و گوشه‌ای از اتاق گذاشت و دوباره گفت: ببین مامانی هیچ کاری نداره، الان گنجیشک من اونجاست و ما فکر می‌کنیم اون واقعیه و براش آب و دونه می‌ذاریم و گاهی هم صداشو درمیاریم و باهاش حرف می‌زنیم و بازی می‌کنیم و مثلا اونم با ما دوسته و فرار نمی‌کنه؛ دیدی چه راحته!

مادربزرگ قبول کرد که با او بازی کند. چند دقیقه‌ای که از بازی‌شان گذشت نسرین گفت: مامانی نمی‌شه گنجیشکمو ببرم توی حیاط و مثل بقیه بذارمش رو درخت؟

مادربزرگ که تعجب کرده بود با لبخند گفت: آخه گل من این یه نقاشیه، چطوری می‌خوای بذاریش رو شاخه؟

- خب اگه نمیشه می‌ذارمش پایین درخت یه کمی هم دونه براش می‌ریزم، چطوره؟

مادربزرگ که چاره‌ای جز قبول کردن حرف نوه‌اش نداشت به اتفاق او نقاشی را برداشتند و به حیاط رفتند و آن را همراه کمی دانه و یک ظرف کوچک آب کنار درخت گذاشتند و دوباره به اتاق برگشتند و بعد مادربزرگ به سراغ کار​هایش رفت و نسرین هم از پشت پنجره مراقب بیرون بود تا ببیند چه اتفاقی می‌افتد.

هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که چند تا گنجشک کنار پرنده نسرین نشستند و مشغول خوردن دانه‌ها شدند و او که حسابی تعجب کرده بود بلند مادربزرگش را صدا زد و گفت: مامانی ببین با گنجیشک من دوست شدن و دارن با هم غذا می‌خورن.

مادربزرگ نگاهی به بیرون کرد و گفت: بله، دارم می‌بینم.

و دوباره نسرین گفت: راستی مامانی ممکنه اونا گنجیشک منو با خودشون ببرن؟

مادربزرگ که خنده‌اش گرفته بود، گفت: نمی‌دونم، شایدم بردنش!

رضا بهنام

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها