سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
حال جای این پرسش باقی است این گسترش کمی شبکهها و بالطبع افزایش تولیدات نمایشی اعم از سریال و تلهفیلم چه تاثیری روی کیفیت این آثار دارد؟ و اساسا افزایش تولیدات نمایشی یک فرصت است یا تهدید؟ عقلانی به نظر میرسد که این سوال را با افرادی مطرح کنیم که تجربه عملی در سریالسازی داشته و این مدیوم و
کارکردن در آن را به خوبی میشناسند. به همین دلیل به سراغ مهدی فخیمزاده رفتیم و درباره این موضوع با وی به گفتوگو نشستیم که البته ابعاد دیگری از سریالسازی در تلویزیون هم مورد بحث و بررسی قرار گرفت. به نظر میرسد مهدی فخیمزاده نیاز چندانی به معرفی ندارد. وی کارگردان سینما و تلویزیون، بازیگر، فیلمنامهنویس، طراح صحنه و لباس و تهیهکننده ایرانی، فعالیتهای هنری خود را با تئاتر در سال ۱۳۴۸ و فعالیت سینمایی خود را سال ۱۳۵۱ آغاز کرد.
فخیم زاده دارای لیسانس زبان و ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران و فارغالتحصیل از دانشکده هنرهای دراماتیک تهران است. وی یک رزمیکار و جزو خانواده بزرگ کاراتهکاران ایران است.
در چند سال گذشته شاهد توسعه کمی شبکههای تلویزیونی هستیم که بنا به ضرورت جامعه و نیاز آن به سرگرمی و افزایش مخاطبان راهاندازی میشوند، بالطبع این توسعه با افزیش ظرفیتهای نمایشی هم همراه شده و برای تامین برنامههای آن انواع و اقسام سریال و تلهفیلم تهیه و تولید میشود. شما به عنوان کارگردان و بازیگری که تجربههای متعدد در ساخت سریالهای تلویزیونی دارید این موقعیت را فرصت میدانید یا تهدید؟ به عبارت دیگر آیا افزایش کمی مجموعههای تلویزیونی موجب کاهش و افت کیفیت آنها نمیشود؟
قبلا این بحث را در حوزه سینما هم داشتیم و همیشه تاکید میکردیم که یک صنعت سینما با 100 فیلم بهتر از صنعتی است که در آن 20 فیلم تولید شود. چون در شرایط اول شاید بتوان 10 فیلم خوب پیدا کرد، اما در شرایط دوم حتی 5 فیلم خوب هم ممکن است پیدا نشود. به نظر من کمیت و کیفیت ارتباط مستقیمی با هم دارند به شرطی که خطمشی فرهنگی و جهتگیری آن به سمت خلق آثار مطلوب باشد.
وقتی رسیدن به کمال و ایدهآلهای مطلوب جهت حرکتهای ما را مشخص کند آن وقت کمیت تولیدات میتواند فرآیندی هدفمند و نتیجهبخش به خود بگیرد. حتی میتوان مدعی شد که در این صورت کیفیت از دل همین کمیت بیرون میآید. مثلا به تلویزیون تا دهه 70 نگاه کنید؛ تعداد کمی از سریالهای تلویزیونی تهیه و پخش میشد که اگر بخواهیم نمونههای خوب آن را نام ببریم خیلی زیاد نیست، اما در دهه 80 انواع سریالها در ژانرهای مختلف تولید شد که تعداد زیادی از آنها در حافظه مردم مانده است. این مساله در مورد تلهفیلمها هم مطرح بود. در آن زمان که صداوسیما شروع به تولید تلهفیلم کرد خیلیها با آن مخالف بوده و آن را رقیبی برای سینما میدانستند، ولی من از موافقان ساخت تلهفیلم بودم چون به نظر من تلهفیلم فرصتی بود تا نیروهای جدید در حوزه سینما و تلویزیون شناخته شده و تربیت شوند و اتفاقا پشتوانه خوبی برای سینما محسوب شود.
الان میبینیم که خیلی از بازیگرانی که امروزه در سینما جایگاهی پیدا کردهاند از همین تلهفیلمها شروع کردهاند و این تجربه به رشد حرفهای آنها و سینمای ایران کمک زیادی کرد. حتی تلهفیلمهایی ساخته شده و میشوند که از خیلی آثار سینمایی کیفیت مطلوبتری دارند.
من معتقدم که محدودیتها و کمبودهایی که در تولید تلهفیلمها وجود دارد اهالی فیلمسازی را آبدیده میکند و یاد میگیرند که برای خلق یک اثر خوب لزوما نبابد بریز و بپاش کرد البته این به معنی انکار نقش عوامل اقتصادی در بالا بردن کیفیت آثار نمایشی نیست. از طرف دیگر امروزه تلویزیون ما در یک رقابت دشوار و نفسگیر با رقبای بیگانه خود است و در تحلیل عملکرد تلویزیون باید به تغییر شرایط فرهنگی و رسانهای در جهان توجه کرد. اکنون شرایط تولید در تلویزیون با دهه 60 و 70 فرق میکند و با پیچیدگی و چالشهای بیشتری مواجه است. امروزه تلویزیون به تولید برنامههایی نیازمند است تا مخاطب ایرانی در بین انتخابهای مختلفی که از رسانههای گوناگون دارد پای برنامههای آن بنشیند و از تماشای آن لذت ببرد. این کمیتی که میگویید فقط در ارتباط با برنامههای نمایشی صدق نمیکند و همه عملکرد و برنامههای صداوسیما را دربر میگیرد. تلویزیون باید بتواند نیاز به سرگرمی و نیازهای دیگر را تامین کند و برای رسیدن به این هدف باید برنامهسازیهای خود را بسط داده و دست به تجربههای گوناگونی بزند. ما در جهانی به سر میبریم که جنگ سرگرمی بر آن حاکم است و تلویزیون باید قدرت و تدبیر لازم برای پیروزی در این جنگ را داشته باشد لذا به نیروهای جوان و خلاق و ایدههای تازه و گوناگونی محتاج است تا آمادگی لازم برای این نبرد را داشته باشند. صنعت سرگرمیسازی یکی از پیچیدهترین و البته سودآورترین سرگرمیها در جهان است که تلویزیون و برنامههای آن نقش محوری در این هماورد دارد، لذا من با توسعه کمی شبکههای تلویزیونی و افزایش تولیدات نمایشی ازجمله سریال و تلهفیلم موافقم به شرطی که جهتگیری آنها و سیاستگذاریهایی که در سطح مدیریت رسانه صورت میگیرد اعتلای کیفی و ارتقای سطح سلیقه مخاطب باشد.
اتفاقا یکی از عواملی که ممکن است در کاهش سطح سلیقه و ذائقه مخاطب ایرانی در ارتباط با تولیدات نمایشی تاثیرات مخربی داشته باشد همین سریالها و فیلمهایی است که از شبکههای ماهوارهای فارسی زبان پخش میشود و به نظر میرسد با تولید انبوه و با کیفیت حتی متوسط تولیدات نمایشی میتوان تاثیرات آنها را کاهش داد و خنثی کرد. مثلا تاسیس شبکه نمایش و آی فیلم میتواند تمهیدی هوشمندانه در مقابل این هجمه رسانهای باشد.
همینطور است. بخشی از ضرورت افزایش تولیدات نمایشی در واقع یک کارکرد اجتماعی ـ فرهنگی داشته و فارغ از نیاز مخاطبان به سرگرمی باید مورد توجه قرار بگیرد، اما در همین جا هم باید به این نکته توجه کرد که گرچه مولفههای فرهنگی و اخلاقی در تولیدات نمایشی اهمیت دارد، اما بدون عنصر سرگرمی عقیم مانده و همین تولیدات سطحی و نازل سریالهای ماهوارهای جایگزین سریالهای خوبی میشود که نمونههای زیادی از آن در تلویزیون ما تولید شده است. وقتی از کیفیت خوب حرف میزنیم به این معنی نیست که وجوه سرگرمکننده آثار نمایشی را دستکم بگیریم. از آن سو تلویزیون ما هم نمیتواند قصهها و سوژههایی که در این شبکهها وجود دارد را دستمایه تولیدات خود قرار دهد؛ اصلا در شان فرهنگی جامعه ما نیست. در مقابل مدام هم که نمیتوان به سراغ مسائل و موضوعات فاخر و سنگین رفت لذا باید در میانه این دو وضعیت به ساخت سریال و تلهفیلمهایی اندیشید که هم کارکرد سرگرمکنندگی داشته باشد و هم مبتذل و سطحی نباشد. اتفاقا من یک روز نشستم و با زجر یکی از این سریالها را نگاه کردم و متوجه شدم که هیج عنصر دراماتیکی درآن وجود ندارد، ولی با این حال نمیتوان و نباید آنها را دستکم گرفت. در ضمن باید در نظر داشت که برنامههای تلویزیونی ما صرفا به فیلم و سریال ختم نمیشود و از این حیث قابل مقایسه با این شبکهها نیست.
یکی دیگر از انتقادات مهم من به فرآیند سریالسازی ـ که مورد توجه مدیران سازمان قرار گرفته است ـ تاکید بر حضور هنرپیشگان چهره و بازیگران ستاره در سریالهای تلویزیونی است
الان در همین کشورهای منطقه فقط تلویزیون ایران است که نزدیک به 80 درصد برنامههای آن تولیدی است و فقط 20 درصد آن ممکن است وارداتی باشد درست برعکس کشورهای همسایه و قطعا مدیریت چنین رسانهای و تامین برنامههای آن دشوارتر است.
همین شبکههای ماهوارهای فارسی زبان نیز مدام در حال پخش سریالهای مکزیکی، کلمبیایی و کرهای است این در حالی است که حجم زیادی از سریالهای ما تولیدی و ایرانی است که باید قدر آن را دانست و از ظرفیتهای آن بیشتر استفاده کرد.
به نکته مهمی اشاره کردید و آن توجه به عنصر سرگرمی در ساخت سریالها حتی سریالهای دینی و مجموعههای مناسبتی است که برخی گمان میکنند آنچه در این نوع از سریالها اهمیتی ندارد خود قصه و قابلیت سرگرمکنندگی آن است. این در حالی است که در متون دینی و مهمتر از همه در کتاب آسمانی ما قرآن نیز بلندترین مفاهیم دینی و پیامهای اخلاقی از طریق قصص قرآنی به مسلمانان ارائه و توصیه میشود و این میتواند یک الگو در ساخت آثار نمایشی باشد.
کاملا با این نظر موافقم. من که 2 سریال مذهبی برای تلویزیون ساختهام این نکته را شخصا تجربه کردهام که مفاهیم و پیامهای تربیتی و اخلاقی اگر در قالب یک ساختار نمایشی و به عنوان درام لحاظ شود از قدرت تاثیرگذاری بیشتری روی مخاطب برخوردار است. ضمن این که باید در نظر داشت وقتی از سریال یا فیلم تلویزیونی صحبت میکنیم درباره پدیده و الگوی هنری سخن میگوییم که ماهیت آن تصویر و نمایش است و این با ادبیات گفتاری و مکتوب فرق میکند. وقتی قرار است یک درام شکل بگیرد حتما باید به عنصر سرگرمی و داستانگو بودن آن توجه شود.
به سریالهای تاریخی ـ مذهبی اشاره کردید و تجربهای که در ساخت سریالهای «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق» داشتید. یکی از مناقشات همیشگی در این ژانر ناسازگاریها و تضادهای احتمالی است که بین مورخان و فیلمسازان صوررت میگیرد به این معنی که مورخ به اثر تاریخی انتقاد کرده که به واقعیت تاریخی وفادار نبوده و از آن طرف فیلمساز نیز به مقتضیات سینمایی و دراماتیک در یک اثر تاریخی معتقد است و این که یک نمایش تاریخی با کتاب تاریخ فرق میکند و به قول آقای میرباقری «فیلمساز یک مورخ نیست» شما هم با چنین پرسشها و انتقاداتی مواجه بودهاید؟
اتفاقا در ادامه بحث قبلی میخواستم به همین نکته اشاره کنم. نه فقط من که اساسا هر کارگردانی که فیلم یا سریال تاریخی میسازد با این مساله مواجه میشود. متاسفانه برخی بدون این که سینما را بشناسند مدام انتقاد میکنند که شما تاریخ را تخریب یا تحریف کردید و از این جور حرفها. در حالی که به این نکته توجه نمیکنند که اگر کسی قرار است به قصد فهم تاریخ کاری بکند به سراغ کتابهای تاریخی میرود، اما تماشاگر یک سریال تاریخی لزوما به دنبال مکاشفه تاریخی نیست و حتی اگر باشد هم وقتی قرار است برای او یک قصه و حادثه تاریخی را روایت کنی باید آن را به تصویر بکشی، برایش قصه تعریف کنی و با زبان درام سخن بگویی. سینما زبان تصویر و نمایش است نه زبان علمی تاریخی. البته این به معنای نفی ضرورت پایبندی به اصل واقعه تاریخی نیست، اما این اتفاق تاریخی باید دراماتیزه شود تا مخاطب میل به تماشای آن و لذت بردن احتمالی از آن را پیدا کند. ضمن این که یک سریال تاریخی میخواهد یک واقعه یا پیام تاریخی را به توده مردم منتقل کند نه نخبگان و پژوهشگران تاریخ، لذا باید زبان تصویر و درام را بشناسد وگرنه شکست میخورد. سریال تاریخی پیش از هر چیز یک نوع از درام و شکلی از نمایش است و باید قصه خود را در شمایلی دراماتیک عرضه کند تا بتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کند. ما درباره زندگی امام رضا(ع) روایتهای مختلفی داشتیم که جذاب بودند، اما قابلیت تبدیل به درام و یک موقعیت نمایشی را نداشت. سینما و تلویزیون مدیومی است که امکانات و محدودیتهای خاص خود را ندارد و باید به مقتضیات و ماهیت آن تن داد. من به عنوان فیلمساز شاید بتوانم یک سریال تاریخی بسازم، اما نمیتوانم یک مقاله تاریخی بنویسم یا در این زمینه سخنرانی کنم که اینها وظیفه و ویژگیهایی یک مورخ و پژوهشگر تاریخی است. رعایت نکردن اصول درام یا عدم جذابیت یک واقعیت تاریخی در سریالهای تاریخی منجر به واکنش و اعتراض خود مخاطب میشود و چهبسا آن سریال مخاطبان خود را از دست بدهد لذا در ژانر تاریخی آنچه مقدم است درام و نمایش است آن هم در تلویزیون که تعداد زیادی مخاطب دارد که اول به دنبال سرگرم شدن و دیدن و شنیدن یک قصه و داستان هستند و بعد در پی عبرتآموزی از تاریخ، لذا آن عنصر سرگرمی که بر آن تاکید کردم در اینجا نیز برجسته میشود. این چالشها در ساخت سریالهای پلیسی هم صدق میکند.
سریال پلیسی که دیگر یک قصه تاریخی نیست پس چطور...
نه در اینجا محدودیتهای دیگر وجود دارد. مثلا گاهی تاکید میشود که بخشنامههای پلیسی در روایت قصه لحاظ شده یا به نمایش درآید؛ این در حالی است که بسیاری از آنها قابلیت دراماتیکی ندارد و نمیتوان آن را در ساختار و فرم قصه گنجاند یا این توقع وجود دارد که پلیس را به گونهای نمایش دهیم که از لحاظ نمایشی، واجد اشکالات دراماتیکی زیادی است یا برای تماشاگر باورپذیر نیست.
بگذارید تجربه شخصی را در این باره بگوییم نه فقط درباره سریالهای پلیسی که در ارتباط با هر سریال، اگر تماشاگر احساس کند که آن کار سفارشی است یا کلیشهای ساخته شده آن را پس میزند و نمیتواند با فیلم ارتباط برقرار کند. اصلا وقتی مخاطب احساس کند که یک سریال در حال درس دادن و نصیحت کردن به اوست، مقاومت کرده و نمیتواند او را حتی جذب قصه کرد چه این که او را تحتتاثیر پیامهایش قرار داد. در ساخت سریالهای پلیسی نیز باید به مولفههای این ژانر و توقعاتی که مخاطب از یک سریال پلیسی داشت، توجه کرد. در آنجا نیز حتی اگر بخواهیم پیامهای خاصی را از زبان پلیس و به واسطه یک اثر نمایشی به مخاطب ارائه دهیم، باید آن را در یک موقعیت دراماتیک و نمایشی با ابزار و لوازمی که یک ژانر پلیسی به آن وابسته است بازسازی کنیم.
افزایش تولیدات نمایشی سیما از حیث بازیگری هم 2 دیدگاه متفاوت را با خود همراه کرده است؛ برخی این افزایش را فراهم شدن فرصتها و بسترهای جدید میدانند تا بازیگران تازهکار و چهرههای جدید درتلهفیلمها و سریالها توانایی خود را نشان دهند و این فرصتی برای کشف استعدادهای جوان است. در مقابل، برخی این رشد کمی را آفتی برای حرفه بازیگری میدانند و این که تولید انبوه آثار نمایشی با کمبود بازیگر همراه است و به همین دلیل برخی نابازیگران یا بازیگران حرفهای در این آثار حضور مییابند که به افت کیفی این حرفه و کاهش منزلت اجتماعی و حرفهای بازیگری منجر میشود، شما به عنوان کسی که در این مجموعهها هم در مقام کارگردان و هم بازیگر تجربه داشتهاید، با کدام یک از نظریات موافقید؟
قطعا با نظر دوم موافق نیستم، متاسفانه در کشور ما نه فقط در حیطه بازیگری که اساسا در هر صنف و شغلی این نگرش وجود دارد که برای حمایت و صیانت از آن حرفه باید در آن را بسته نگه داشته تا شخص جدیدی وارد نشود. من با این نگرش کاملا مخالفم و بازیگری را محدود به یک سری بازیگران شناخته شده نمیدانم. اتفاقا ما در حوزه بازیگری از کشورهایی هستیم که استعدادهای زیادی دراین حرفه داریم و باید شرایط تربیت و پرورش آنها را فراهم کنیم. تلهفیلم و سریال ازجمله تمهیدات مناسب برای این کار است. من با محدودیت حضور بازیگران جدید در سریالهای تلویزیونی مخالفم. اتفاقا یکی از کارکردهای مهم سریالسازی در تلویزیون، شناسایی استعدادهای تازه و جوان است و تلویزیون میتواند راهی باشد برای معرفی آنها به سینما. ضمن این که یک بازیگرحرفهای و با تجربه که به یک چهره در این حرفه بدل شده، از ابتدا که چنین موقعیتی نداشته است. بلکه تجربه سالها حضور و فعالیت در کارهای نمایشی، او را به این موقعیت رسانده و اتفاقا یکی از نتایج مثبت افزایش کمی تولیدات نمایشی را میتوان در همین فرصتسازیهایی دانست که برای کشف و تربیت بازیگر فراهم میکند.
از آن طرف هم برخی بازیگران و کارگردانان حضور در یک سریال تلویزیونی و تلهفیلم یا کارگردانی آن را در شأن حرفهای خود نمیدانند و... .
... این یکی از ضعفهای فرهنگی در کشور ما و اتفاقا یک تفکر غیرحرفهای است. برای من به عنوان یک کارگردان و بازیگر، تلویزیون با سینما یا تلهفیلم و سریال فرقی نمیکند، مساله خوب و بد آن است. برای من حضور در یک تلهفیلم خوب، بهتر از بازی در یک فیلم سینمایی بد است. به نظر من، اشکال رسانهها نباید معیار قرار بگیرد. اصل باید بر مبنای کار خوب و بد باشد. هستند بازیگرانی که میگویند من کلا در سریال بازی نمیکنم. بعد میبینیم که در یک فیلم ضعیف حضور پیدا میکنند. جالب است بدانید که من زمانی تجربه سریالسازی در تلویزیون را داشتم که در سینما دو فیلم موفق و پرفروش ساخته بودم. اتفاقا به نظر من، سریالسازی و اصولا کار در تلویزیون خیلی دشوارتر از سینماست و بسیاری از ما تلویزیون و ویژگیهای آن را نمیشناسیم. بیهوده نیست که به آن جعبه جادو میگویند. کارکردن در این جعبه جادو مستلزم آگاهی، مهارت و تجربههای زیادی است. تجربه هم نشان داده که بسیاری از کارگردانان موفق سینما وقتی برای تلویزیون سریالسازی کردهاند، نتوانستند موفق باشند چون این مدیوم و مخاطبان آن را نمیشناختند.
شما که تجربه ساخت سریال در ژانرهای مختلف را دارید، آیا ساختار سریالها و این که یک مجموعه تلویزیونی پلیسی باشد یا خانوادگی در موفقیت سریال و جذب مخاطب موثر میدانید؟
کارگردان نقش چندانی در انتخاب مضامین ندارد و این که سریالی در ژانر پلیسی یا خانوادگی ساخته شود، به سیاستهای سازمان برمیگردد. در سینما به واسطه محدودیتها و بضاعت اقتصادی که وجود دارد، دست کارگردان و عوامل سازنده اینقدر باز نیست که در هر گونه و موضوعی فیلم بسازد. برای این که آن فیلم باید در همین بازار داخلی ایران مخارج خود را تامین کند، اما در تلویزیون این محدودیتها کمتر است. با این حال معتقدم به طور کلی سینمای ما در دایره ملودرام گرفتار است چون اگر پای خود را از این ژانر بیرون بگذارد، نمیتواند از پس مخارج آن برآید. در تلویزیون هم اگرچه کمتر با چنین موانعی مواجه میشویم، اما در این رسانه هم مثلا ساخت سریال پلیسی یک ریسک محسوب شده و کار بسیار دشواری است. مثلا اگر حمایتهای نیروی انتظامی و سردار قالیباف نبود، شاید سریالی مثل «خواب و بیدار» ساخته نمیشد. نوع نگاهی که ایشان به پلیس داشت و امکاناتی که در اختیار گروه ما قرارداد، کمک زیادی در تولید سریال خواب و بیدار کرد. با این حال، هنوز هم ملودرامهای خانوادگی در سریالهای تلویزیونی طرفداران زیادی دارد و البته در یکی دو دهه اخیر کارهای کمدی. هرچند ساخت کمدی به معنای دقیق کلمه بویژه کمدی موقعیت، کار بسیار دشواری است. در نهایت باید گفت سیاستهای رسانه ملی و نیازهای مخاطب است که نوع ژانر را مشخص میکند.
شما که تجربه ساخت سریالهای مختلف پلیسی را داشتید، به نظرتان چرا مخاطب ایرانی علاقه چندانی به تماشای سریالهای پلیسی ایرانی نشان نمیدهد و مدام آن را با نمونههای خارجی مقایسه میکند؟
فکر نمیکنم مخاطب به سریالهای پلیسی ایرانی بیعلاقه باشد، ضمنا کمتر در معرض تماشای سریالهای خوب قرار گرفته است. درعین این که باید به مولفههای بومی در تولید سریالهای پلیسی توجه داشت. به هر حال این ژانر عناصر و شاخصههای خاص خود را دارد که اگر درست لحاظ شود، میتواند مخاطب ایرانی را جذب کند مثلا سریالهای خواب و بیدار، بیصدا فریاد کن یا حس سوم مخاطب خوبی در تلویزیون داشت. یکی از مشکلات مهم سریالهای پلیسی ما در این است که داستان ممکن است بدرستی به اصطلاح پهن شود، اما نمیتوانیم آن را جمع کنیم. ضمن این که شخصیتپردازیهای درست و مناسبات بین آنها ـ که بتواند سمپاتی لازم را با مخاطب داشته باشد ـ نداریم و البته کمبودهای اقتصادی در خلق موقعیتهای میدانی و حادثهای را میتواند از دلایل ضعف سریالهای پلیسی دانست.
راستی آقای فخیمزاده چه شد که در سریال تاریخی یک کارگردان دیگر بازی کردید، منظورم نقش عمرسعد در مختارنامه است؛ چون معمولا در کارهای خودتان جلوی دوربین میروید؟
خب این هم برای خودش ماجرایی دارد. من و میرباقری در همایشی در قم در ارتباط با سریالهای تاریخی همدیگر را دیدیم که آقای میرباقری پیشنهاد بازی دراین نقش را به من داد و من به خاطرشناختی که از میرباقری داشتم و نوع نگاهی که او به شخصیت عمرسعد داشت، جذب این سریال شدم وگرنه 17 سال است که غیر از برخی کارهای خودم جلوی دوربین کارگردان دیگری نرفتم. من از سال 64 به بعد بیشتر فیلم ساختم تا این که بازی کنم. خوب بازی کردن برای من مهمتر از فیلم خوب ساختن است و حساسیت زیادی به این حرفه دارم.
با این که سالهاست کارگردانی میکنم ولی همچنان دغدغه بازیگری هم دارم. به نظر من، بازیگر خوب را از بازیهایی که نکرده میتوان شناخت. از رد کردن نقشهایی که به او پیشنهاد شده است. علت علاقه من به عزتالله انتظامی و پرویز پرستویی به این دلیل است که در هر فیلمی بازی نمیکنند و هر پیشنهادی را نمیپذیرند.
امروز با بازیگرانی مواجه میشویم که در هر فیلم و سریالی بازی میکنند و اتفاقا از شدت حضور برای مخاطب هم تکراری شدهاند.
این یک معضل بزرگ برای بازیگری است. این حضور مداوم بیشتر با انگیزههای مالی و اقتصادی صورت میگیرد و برای خود آن بازیگران هم به یک عادت و کار روتین بدل شده و اتفاقا موقعیت و منزلت حرفهای و هنری آنان را به خطر میاندازد.
این که بر حضور بازیگران جدید به دلیل افزایش تولیدات نمایشی تاکید داشتم، یکی از دلایلش همین بود که بازیگری از دایره محدود تعداد خاصی از بازیگر خارج شود و به آنها محدود نشود. اصلا یکی از نیازهای سریالهای تلویزیونی ما غیر از سوژههای تازه حضور بازیگران و چهرههای تازهتر است و به نظرم مخاطب نیز از حیث روانشناسی به این تجربههای تازه نیازمند است. به نظرم، باید حرمت و شان و منزلت هنری بازیگر حفظ شود.
غیر از مواردی که درباره سریالسازی در تلویزیون صحبت کردیم، اگر بخواهیم با نگاهی آسیبشناختی به این موضوع بنگریم، شما چه موارد دیگری را به صحبتهای بالا اضافه میکنید؟
واقعیت این است که سریالسازی، مقولهای چندبعدی و پیچیده است و به عوامل مختلفی وابسته است. از بازیگر و کارگردان و به طور کلی عوامل تولید گرفته تا محدودیتها و مسائل رسانهای در کنار انواع مختلف و متفاوت مخاطبان که هر کدام ذائقه و سلیقه خاص خود را دارند، اما من میخواهم به یکی از عناصر تولیدی سریالسازی اشاره کنم و آن هم محاسبه دقیقهای ساخت سریال است که به نظر من، این مساله بیشتر به کیفیت اثر لطمه میزند و کمیت را در اولویت قرار میدهد. در واقع یک ماراتن سرعت در ساخت سریال به وجود آمده و چون معیارسنجش و ارزیابی مالی سریال از دقیقهبندی استفاده میشود، کیفیت فدای سرعت میشود.
به نظر من، این مکانیسم اقتصادی ـ مالی درسریالسازی باید تغییر کرده و مدل دیگری باید برایش در نظر گرفت. یکی دیگر از انتقادات مهم من به فرآیند سریالسازی ـ که مورد توجه مدیران سازمان قرار گرفته است ـ تاکید بر حضور هنرپیشگان چهره و بازیگران ستاره در سریالهای تلویزیونی است با این منطق که حضور آنها موجب رونق و دیده شدن سریال شده و تعداد مخاطبان را افزایش میدهد. خب اکثر این ستارهها برای حضور در سریالها درخواست دستمزدهای بسیار بالایی میکنند که حجم بیشتر هزینه ساخت یک سریال یا تلهفیلم را به خود اختصاص میدهد؛ به قیمت این که بودجه برای تامین هزینه بازیگران و عوامل دیگر محدود میشد. این اشتباه است که فکر کنیم حضور چهرههای معروف و محبوب سینمایی در تلویزیون موجب افزایش جذابیت سریال میشود، اما تجربه نتیجه دیگری را نشان داد. همان طور که بسیاری از کارگردانان بزرگ سینما در تلویزیون موفق نبودهاند، این ستارهها نیز نتوانستند بدرخشند و موقعیتی را که در سینما دارند، در تلویزیون هم تکرار کنند.
حضور این ستارهها موجب میشود که تهیهکننده از عناصر دیگر تولید بزند و آنچنان که باید، هزینه نکند یا مثلا در بخش فنی و تولیدی از افراد دسته چندم استفاده کند که در نتیجه محصول کار یک سریال بیکیفیت میشود. نظام ستارهای متعلق به سینماست نه تلویزیون.
ممکن است ستارهها در تلویزیون ساخته یا معرفی شوند، اما سیستم ستاره محور در تولیدات نمایشی متعلق به سینماست نه تلویزیون. بسیاری از ستارههای سینمای امروز ما ابتدا کارشان را از تلویزیون شروع کردند و چهبسا به واسطه تلویزیون به ستاره بدل شدند نه بالعکس. به نظر من تلویزیون محل ستارهسازی است نه ستارهبازی. این معضل را میتوانید به همان بحث ابتدایی این مصاحبه مرتبط کرده تا تصویر جامعتری از آسیبهای سریالسازی در تلویزیون را ترسیم کنید.
سیدرضا صائمی/ جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد