در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
[اگه به من بود، همین یه قانون رو برا صفحه میذاشتم:] 1-هر چی میخواد دل تنگت بگو آمممما: حاصل فکر و تلاش و قلم خودت رو بفرست [ولی خب، مسوولان امر یهچی دیگه میگن] 2-نام واقعی یا مستعار، یکیش چاپ میشه. اسامی خارجی و به قول مسوولان: مورددار و نامفهوم، میشن «بدون نام». 3-گفتم رونویسی از نوشتههای دیگران، ممنوع؟! 4-یا وبلاگ خودت، یا صفحة بروبچ. 5-کوتاه بنویس، وگرنه، باس ببخشی اگه به خاطر کمبود جا، علامتِ [...] میآد تو متنت. 6-پارتیمارتیبازی نهریییییمهاااا، مگه واسه نوشتههای طنز و بانمک. پارتی نداری؟ آاااخی گووووگگولیمگول! پَ یهچی بِنیس چفت و بستش درست باشه، به درد دیگرانم بخوره، آخرش نگیم: «حالا منظور؟»! خودم هوات رو دارم! 7-تا رسیدن نامه یا ایمیلت، یه یکی دو ماهی (نااااقاااابل!) صبر کن. بچّهم رو گاااازه و چمدونم نامهم نوبره و اینام چیییی؟... نددارییییمممم جوووونم!
سرور، 15 ساله از اهواز: مثل اینکه من رو کلاً فراموش کردید... درسته؟ گفتید توی شمارههای بعدی نوشتهم رو چاپ میکنید. این شمارة بعدی هنوز نرسیده؟ یعنی نوشتة من انقدر بده که حتی یه گوشهای از این صفحه هم جایی واسهش نیست؟ این اولین نوشتهای بود که من برای شما فرستادم. یه جورایی تازهواردم. خواهش میکنم ناامیدم نکنید. من مشتاقانه منتظرم.
اینم تیکهمیکههای قلب شیکسته پیکستة من! بیا همهشُ جمع کن برو ببر بریز دور راحتمون کن دیگه (ووووه... دیدی؟ چه همه فعل پشت سرِ هم اومد؟!) عزیز ماااادر... گفتم شمارههای بعد، نه که: شمارة بعد! موضوعش به این روزها نمیخوره، به خاطر توجهم به همین تازهوارد بودنت نگهش داشتهم واسه شمارة عید. نمیخوای؟ خُ مطالب غیر مناسبتی بنویس تا به محض رسیدن نوبتت چاپ شه بره ردّ کارش! احصابخُردی و خواهش پاهش ندداره که! (بد میگم ماااادر؟! بگو آره!)
هانی اسدی: ناز شستت داداش. نقد مروّت آوردی و دل، منزل خویش کردی [...] حرفت رو قبول دارم اما هر چی شعر نو میخونم، احساس خاصی بهم نمیده. جون داداش گاهی شده سعدی که میخونم، نگاهم به زندگی تغییر میکنه، اصلاً عوضم میکنه. خودت بهتر میدونی چی میگم. اینم یه شعر واسه رفقای بامرام: «ای دل به سحر کوش مگر رخ بنماید/ وین خرقه به تن پوش مگر در بگشاید/ هر چند در این دیر به تقوی بنشستی/ صد جامة تهذیب به یک غمزه نپاید/ بر خلوت خوبان در این حلقة مستی/ شمع رخ پر مهر تو دانش بفزاید/ دیریست که بر کوی تو آواز من اینست/ زلف تو زر از حقّة رندان برباید/ ما فهم در و حلقه و زلف تو نداریم/ از بیخردان دفتر پر مغز نیاید».
ناقابل بود برادر. از شاعران کاردرست ماضی بخونی هم نظرت عوض میشه، هم نگاهت. احساس و تصویر هم که موج میزنه توشون، عین دستة گل!
احسان 87: سنگ ببار... آری سنگ ببار آسمان [...] ببار که شهر نفس نمیکشد، ببار که نبض آن نمیزند. ببار که مردی از راز و رمزهای گذشته میگرید. ببار که هر چند بار بیشتر بباری، من هم بیشتر میگریم. نور امیدم را برداشته بودم تا با خودم به همه جا ببرم و به همه نشان دهم کودکیهایم را... اما کسی کودکی را باور ندارد... باور کن.
رفیق: وقتی که مطلب «جیک جیک مستون» رو[...] خوندم، حسابی به غیرتم در مورد پاییز برخورد و گفتم که حتماً باید یه جوابیه بنویسم. پاییز و زمستون با همة سردی و بیمهری و نامهربونیشون، بالاخره قسمتی از سرگذشت سال هستند. اگر این بدیها هم نباشن، دیگه لذت بردن از زیباییهای بهار بیمعنی میشود. اگر برگها خود را در مقابل بیمهری شاخه تسلیم نکنند، دیگر سبزی بهار نخواهد بود.
دِ نه دِ! اینی که میگن اگه زشتی نباشه، زیبایی هم معنا نداره، یا چمدونم پاییز و زمستون بعد اونوخ بهار و تابستون...! یادت باشه: یه جورایی، مغلطه و سفسطهس. مزة شیرین، شیرینه... بنا به تعریف؛ چه تلخی و شوری باشن، چه نه (یُخده منطق بخونی، با مغالطه و سفسطه هم بیشتر آشنا میشی، اقلاً خودت، سر خودت کلاه نمیذاری! تازه به درد زندگیتم میخوره... باور کن!)
علیرضا ماهری: توی عطر دلخوشیها، نقش تو مثل غمه/ چرا گردن نمیگیری، سرتو پیش همه؟/ نامههات، چه بیسر و ته، همهشون تو دستِ بادن/ اشکای مصلحتی رم یاد چشمای تو دادن/ هر چی سبز و تازه باشی واسه من مثل کویری/ ته و توشو درمییارم بگو از کی خط میگیری؟/ آینه که دروغ نمیگه، این حقیقت، منم یا تو؟/ روی شونههات نشسته شنلی به رنگ نارو/ غروب کنار ساحل، یاد تو میکشه به نیش/ سرخ و زرد عجب میرقصن رنگ عکسات توی آتیش/ هر چی سبز و تازه باشی واسه من مثل کویری/ ته و توشو درمییارم بگو از کی خط میگیری؟/ مُزد دست مهربونی قفس تنگ بدی بود/ تو مزار سینة تو مردن من ابدی بود/ گوش کری میدی به حرفام حرف حق به صرف تو نیس/ کفتر جلد دل من حرف رفتن، حرف تو نیس/ هر چی سبز و تازه باشی واسه من مثل کویری/ ته و توشو درمییارم بگو از کی خط میگیری؟ فردا کی لباس عشقُ میپوشونه به تن تو/ سینهریزُ کی با دستاش میندازه به گردن تو؟/ زخمی از دشنة قهرت کولهباری پرِ دردم/ توی شعرای سپیدت پیِ قافیه میگردم!/ ساده بوده با تو موندم جای پای معذرت نیس/ توی برف تنهات میذارم با تو بودن مصلحت نیس...
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد