در چند سال اخیر، شاهد حرکتهای خوبی در دو ارکسترسمفونیک تهران و ملی بودهایم. از دعوت از هنرمندان شاخص و پرسابقه مثل خود شما تا کنسرتهایی که در بازه زمانی کوتاه در طول سال باعث میشوند تا گرایش مردم نسبت به موسیقی ارکسترال بیشتر شود. خود شما فعالیتهای این ارکسترها بهخصوص ارکسترملی را چطور میبینید؟
ارکستر ملی در هر صورت میراثی بود که از اواخر دهه ۷۰ به دست استاد فرهاد فخرالدینی با همکاری معاونت هنری وزارت ارشاد شکلگرفت و مثل تمام اتفاقاتی که در این مملکت میافتد دستخوش فرازونشیبهای زیادی شده است، به گونهای که در مقاطعی درخششی خیرهکننده داشت، اما در دورههایی نیز بهواسطه تحولات و چالشهای مدیریتی، دچار رکود و افول شدید شد و تا مدتها کسی حاضر به پذیرش رهبری این ارکستر نبود. تا اینکه زندهیاد فریدون شهبازیان در سالهای اخیر رهبری این ارکستر را پذیرفت ولی حرکتهای مد نظر ایشان برای ارکستر هم ابتر ماند. الان ۶ ــ ۵ سالی است که دوباره شاهد نضجگرفتن ارکستر ملی هستیم. میتوان گفت امروز ارکستر مثل درخت تازهبهثمررسیدهای است که احتیاج به باغبان خوب دارد. دولتها باید همچون حمایت از مدارس و دانشگاهها، با تخصیص سوبسیدهای پایدار، این ارکسترها را تقویت کنند تا بتوانند در مسیر پالایش ذائقه هنری، ارائه آثار جدی و جذب نوازندگان مستعد گام بردارند. بهخصوص در شرایط فعلی که تهیه آثار موسیقیدانان از سوی عامه مردم با دشواری اقتصادی روبهروست، دولت میتواند آثار باارزش را خریداری و در ارکستر اجرا کند. خوشبختانه در سالهای اخیر حرکتهای خوبی از این نظر در ارکسترهای ملی و سمفونیک تهران صورت گرفته است. خاطرم هست در دورهای که آقای لاریجانی ریاست صداوسیما را به عهده داشتند، ما چندین ارکستر خوب ازجمله ارکستر صداوسیما را داشتیم اما متاسفانه باوجود آنکه میتوانستند محل تجمع نخبگان موسیقی باشند تعطیل شدند. 

 
کما اینکه در کنسرت اخیر هم اشعار اغلب قطعات برگرفته از ادبیات کهن است.
بله، در این کنسرت به اجرای قطعاتی برگرفته از اشعار کهن و همچنین چندین قطعه جدید پرداختم. بهعنوانمثال قطعه «آن لحظهها» از ساختههای خود من بود که آن را برای ارکستر تنظیم کردم. این قطعه با شعری از استاد شفیعیکدکنی، در سالهای اخیر برنده جایزه جهانی هم شده است. 
 
موسیقی ردیف دستگاهی از گذشته با ادبیات کهن پیوند تنگاتنگی داشته است، اما به نظر میرسد هرچه پیش میرویم این مؤلفه هم در موسیقی ایرانی کمرنگتر میشود. به نظر شما دلیلش چیست؟
طبیعی است پیوند ادبیات و موسیقی دستگاهی کوتاهمدت نیست، بلکه مثل خط فارسی در موسیقی ایرانی تنیده شده است. درواقع ادبیات کهن و موسیقی ایرانی از یکدیگر تفکیکپذیر نیستند. چندان که در ردیف موسیقی دستگاهی، همواره رد پایی از عروض کلاسیک به چشم میخورد. ادبیات کهن ایران با وجود بزرگانی مثل فردوسی، سعدی، حافظ و ... هرگز کهنه نمیشوند، چون دارای زبان جهانی هستند که برای هر زمان و مکانی قابلفهم است. حالا ممکن است در این دوران و توسط یک نسل مورد غفلت نسل جوان قرار بگیرد و با ادبیات کهن ارتباط چندانی برقرار نکنند. وقتی انقلاب شد من ۱۱ساله بودم و بهطورکلی ما نسلی بودیم که ارتباطمان با ادبیات و کتابهای دکتر شریعتی و استاد مرتضی مطهری باعث شد به کتابخوانی علاقهمند شویم. درباره خودم میتوانم بگویم دوره دبیرستان و کتابهایی که خواندم پرثمرترین دوران از این منظر بود و نسل جوان امروز شاید کمتر مجال، حوصله و انرژی خوانش چنین آثار عمیقی را داشته باشد. استفاده از پشتوانه ادبیات کلاسیک در موسیقی حتی از دوره مشروطه که عارف قزوینی و شیدا تصانیف ماندگاری ساختند باب بود، هرچند درحالحاضر کمتر شاهد بهرهگیری کمتر ادبیات کهن در موسیقی معاصر هستیم. 
 
نکته دیگری که میخواهم با شما در میان بگذارم درباره رمز جاودانگی قطعات دهههای گذشته است. نمونهاش اثر شبانگاهان با صدای شما بود که در سالهای گذشته با اقبال زیادی از سوی مردم روبهرو شد و دامنه زیبایی آن تا جایی است که خود شما هم امروز آن را بهعنوان زنگ تلفن همراهتان انتخاب کردهاید. بااینحال چرا امروز در بین این تنوع و تکثر در آثار موسیقی، بهندرت به قطعهای برمیخوریم که تا سالها در حافظه شنیداریمان باقی بماند؟
اینکه چرا یک اثر هنری در طول زمان به ماندگاری میرسد، به عوامل زیادی برمیگردد. اما اینکه چرا امروز دیگر شاهد شکلگیری چنین آثاری نیستیم به این خاطر است که ما در عصر انبوهی اطلاعات و صداها بهسر میبریم. فرض کنید اگر به روستای دورافتادهای سفر کنید و چند ساعت در ترافیک باشید متعجب میشوید، درحالیکه در تهران در روز بهطور متوسط ۳ ــ ۲ ساعت در ترافیک میمانیم. به نظرم امروز ما از این نظر در تهران صداها بهسر میبریم و گسترش وسایل ارتباطجمعی و شنیداری باعث شده دسترسی آدمها به هرچه اراده میکنند آسان باشد. اگر شما ۲۰ سال پیش ۱۰تا نوار کاست داشتید که سرمایه صوتی شما را تشکیل میدادند، امروز در تلفنهمراهتان بالای هزار موسیقی دارید و علاوهبراین میتوانید از دیگر فضاهای مجازی هم استفاده کنید. این دسترسیها باعث شده است تا اتفاقات عجیبی در دنیای هنر رقم بخورد که لزوما هم بد نیست. درحالحاضر یکی از خسرانهایی که در جامعه ما وجود دارد این است که چرا باید یوتیوب فیلتر باشد؟ درحالیکه این فضا بهمثابه بزرگترین دانشگاه دنیا عمل میکند و حتی میتوان کورسهای دانشگاه هاروارد را در یوتیوب فالو و همراه با این دانشگاه یاد گرفت. 
 
خود شما زمانی که وارد عرصه موسیقی شدید چه چشماندازی مد نظرتان بود و امروز چقدر به ایدهآلهایتان دستیافتهاید؟
ما نسلی بودیم که برای بهدستآوردن باید زحمت میکشیدیم، درواقع نسل کپی پیست نبودیم. باوجود اینکه سالهاست بهعنوان مدرس در دانشگاه فعالیت دارم، میبینم که اغلب تزها و مقالاتی که جوانان مینویسند کپی پیست است و بهراحتی میشود تشخیص داد که این مطلب را دانشجو ننوشته است. تردیدی نیست اگر بخواهیم در هنر جدی به نقطهای برسیم که حرفی برای گفتن داشته باشد، باید از خودمان وقت و انرژی بگذاریم، نه این به دنبال شهرتهای لحظهای و جذب فالوئر باشیم. هنر آن است که وقتی اثری را خلق میکنیم در درجه اول خودمان را شگفتزده کند. 
 
باایناوصاف از جایگاه فعلیتان رضایت دارید؟
صددرصد. نسل ما زحمت زیادی کشید و برای همین فکر میکنم پایمان روی زمین است. چون کارمان را به صورتی که میخواستیم انجام دادیم و این هم کار کمی نبود. 
 
به نظر شما برای احیا و جانبخشی به موسیقی ایرانی چه باید کرد؟
در هنر کلاسیک، انبوهی معنی ندارد و شاید در نسل بعدی، تنها ۶ ــ ۵ آهنگساز و خواننده باقی بمانند. ولی آنچه امروز اتفاق افتاده تغییر ذائقه عمومی جامعه است که باعث شده نسل فعلی ارتباط چندانی با موسیقی ایرانی ارتباط برقرار نکرده و به سمت موسیقیهای پاپ و جاز برود که آنهم ۸۰درصدش نه فرم دارد و نه محتوا. این مسأله فقط به موسیقی محدود نمیشود، در سینما هم همین است، گاهی وقتی به تماشای فیلمی که خیلی سروصدا بهپا میکند مینشینم، میبینم این فیلم چقدر تهی و به لحاظ موسیقی، فیلمنامه، بازی و شروع و پایان ضعیف است. این قضیه در موسیقی ما هم صورت گرفته، بهطوریکه در موسیقی اصیل ایرانی امروز نوآوری نیست و کمتر به آهنگساز مؤلف خوب برمیخوریم. آهنگها تکراری و شبیه به هم شده و همانطور که اشاره کردم، فرم و محتوا در اغلب آثار وجود ندارد. 
 
تصور میکنم در سالهای اخیر تا حدودی کمکار یا شاید خسته شدهاید و ترجیح میدهید اگر هم فعالیت داشته باشید بیشتر متکی به حضور در ارکسترملی باشد. 
نه، اینطورنیست.من تادهه۹۰ درشورای شهرو دانشگاه مسئولیتهایی داشتم وهمین مسأله باعث شدوقت کافی برای فعالیت موسیقاییام پیدا نکنم، هرچند در آن برهه هم سه آلبوم منتشر کردم. ولی درمجموع، بعد ازسال۹۶، جامعه دائم در تبوتاب قرار داشت، بهخصوص بیماری کروناکه به مدت دوسال تمام رویدادهای فرهنگی ــ اجتماعی را تعطیل کرد. این تقطیعهای زمانی برای هنرمند خیلی سخت است تا بتواند دوباره خود را گرم کند. بااینحال، اخیرا فعالیتهایم را شروع کردم و مشغول آمادهسازی برای اجرای کنسرت در شهرستانهاوخارج از کشورهستم وامیدوارم بهزودی این برنامههاعملی شوند. 
امروز معیاری  برای ارزشگذاری آثار هنری وجود ندارد
معتقدیم جامعه ما اکنون در گرداب نوعی آنارشیسم فرهنگی فرو رفته و در این آشفتگی، همه چیز درهمتنیده و بیسامان شده است. به بیان سادهتر، در حوزه سختافزار ونرمافزار موسیقی، کاملا سرگردان و سردرگمیم و تکلیف مشخص نیست. از یکسو، مدیران خودنمیدانندچه میکنند و ازسوی دیگر،هنرمندان همچون تیرهایی درتاریکی، رهاشدهاند.یک بار، آقایی در بازار ماهیفروشان رشت ترانهای رامیخواند که درهمه جای ایران مشهور میشود و ناگهان مثل حباب روی آب غیبش میزند و به فراموشی میرود. از این رو من به این شرایط وضعیت آنارشیستی میگویم، چون ملاک و معیاری برای ارزشگذاری وجود ندارد.طبعابرای ساماندهی به این وضع،بایدسیستمی ایجاد شودومثل تیم ملی،سراغ نخبگان و اندیشمندان هر رشته بروند. امروز جامعه ما دچار افتراق جدی بین هنر و سیاست شده و هنرمندان برجسته بهشدت از مسائل سیاسی و اقتصادی رنجیده و خود را کنار کشیدهاند و حق هم دارند. لذا باید در این شرایط دستی برآید و کاری برای هنر کند.