کیهان:3 گام تا 9 دی
«3 گام تا 9 دی»عنوان یاداشت روز روزنامه کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛فتنه 88 در ایران مدت هاست پایان یافته اما فرایند درس آموزی از آن همچنان ادامه خواهد داشت. نهم دی ماه روزی است برای مرور مجدد همه آنچه گمان می کنیم به خوبی آموخته ایم اما در واقع در هیچ لحظه ای از به فراموشی سپردن آن در امان نیستیم.
از یک نگاه کاملا کلان، فتنه 88 در وهله اول، محصول غفلت از وجود دشمن خارجی کارآزموده، کینه توز، فرصت طلب و به شدت برنامه ریز بود. در فاصله 88-1384 افرادی که پیشاپیش خود را به دشمن بیرونی فروخته بودند و کسانی از دوستان انقلاب در اثر عواملی که اینجا جای بحث از آن نیست، به تدریج در منازعه با دوستان و خودی ها - ولو اینکه همگان می دانند درجه خلوص افراد یکسان نیست- حرفه ای تر شدند و پای کار تر بودند، تا در هماوردی با دشمنان. کار به جایی رسید که برخی اساسا فراموش کردند دشمنی در کار است، این دشمن نمایندگانی در داخل کشور دارد و سال هاست در انتظار نشسته تا فرصتی بیابد و کینه دیرین خود را بیرون بریزد. در همان ایام گاه می شنیدیم که گفته می شد- «اینها مرده اند»- و منظور از اینها هم همه دشمنان انقلاب بود که در فاصله سال های 76-84 طعم خیانت آنها را مکرر چشیده بودیم- ولی این جمله در واقع نه یک باور عمیق بلکه توجیهی بود برای هر چه بیشتر فرو رفتن در گرداب منازعات داخلی اصولگرایان و زنده نگهداشتن اختلاف های سابق و تبدیل رقابت ها به کینه توزی.
در سال 88 اما به عیان ترین شکل ممکن روشن شد که «دشمن وجود دارد» و در تمام آن مدتی که کسانی خطر آن را انکار می کردند تا توجیهی برای عمیق تر کردن اختلاف ها در داخل اصولگرایان داشته باشند، در حال برنامه ریزی و توطئه بوده است. اصولگرایی در سال 88 از سوراخی گزیده شد که برخی اصل وجود آن را انکار می کردند. جریانی که بعدها فتنه 88 را بوجود آورد از سال 84 به این سو نه تنها وجود داشت بلکه به کمک طرف خارجی به شدت در حال فعالیت بود و سعی می کرد با درس آموزی از شکست های راهبردی اش در پروژه دوم خرداد مجددا سازمان و گفتمان خود را به نحوی بازسازی کند که از میدان به در کردن آن دیگر به سادگی گذشته نباشد. بویژه جریان اصلاح طلب در این مدت تلاش کرد پروژه های زیر را هر چه سریع تر به یک نقطه مطمئن برساند:
1- در پیش گرفتن نوعی فرایند نقد درونی و بازشناسی آسیب های پروژه دوم خرداد
2- تمرکز بر تخریب دولت به عنوان پوشش برای فتنه ای که در پیش داشتند.
3- رسیدن به یک ائتلاف استراتژیک با هاشمی رفسنجانی برای رویارو ایستادن با تجربه اصولگرایی
4- تکمیل فرایند شبکه سازی در داخل روی محیط های داخلی و مجازی با هدایت مستقیم طرف خارجی
5- مسافرت های مکرر به خارج از ایران -وحتی امریکا- در چارچوب پروژه (hange) تبادل برای دریافت آخرین نسخه های عملیات نرم و نیمه سخت علیه نظام جمهوری اسلامی و گذراندن دوره های آموزشی مرتبط با آن
6- میزبانی تعداد زیادی از عوامل سرویس های اطلاعاتی غربی در داخل ایران در پوشش پژوهشگر، استاد دانشگاه و ... که ماموریت همه آنها بومی سازی روش های جدید براندازی در ایران و برآورد میزان توانایی جریان اصلاح طلب برای عملی ساختن آن روش ها بود.
سال 88 زمانی بود که همه این پروژه ها با هم ترکیب شد و آنچه را که فتنه می خوانیم بوجود آورد.
بدون تردید علاوه بر پروژه بیرونی دشمن برای فتنه انگیزی که از سال ها قبل تدارک دیده شده بود، رشد اختلاف های درونی اصولگرایان و از دست رفتن انسجام نیروهای انقلاب نیز در پیدایش فتنه 88 بی تاثیر نبود.
دنباله های داخلی دشمن خارجی که دانسته یا ندانسته به پیمانکاران اجرای پروژه های طراحی شده در بیرون از مرزهای ایران تبدیل شده بودند از جمله زمانی جان گرفتند و فرصت را مناسب یافتند که دیدند اختلاف های داخلی پیروان انقلاب از حد نقد درونی، گله داخلی و امر به معروف و نهی از منکر فراتر رفته و بوی حذف و تکفیر می دهد. درون اصولگرایان از دو سو اشتباهاتی شکل گرفت. از یک طرف عده ای از همان روز نخست بنای خود را بر گذاشتن چوب لای چرخ دولت قرار دادند و با دولتی که انصاف باید داد در مقطعی -متاسفانه کوتاه- به الگوی خدمتگزاری تبدیل شده بود چنان رفتار کردند که پیش از آن با دشمن نکرده بودند.
هم زبان شدن با دشمن خارجی علیه پیشرفت ها و موفقیت های کشور و آسان شدن هم نشینی با کسانی که در بدخواهی آنها شکی نبود -و نیست- به شکل گیری پدیده ای انجامید که از زمان فتنه به این سو آن را بی بصیرتی خواص می خوانیم. چرا عده ای در سال 88 سکوت کردند؟ راز شکل گیری فرقه ساکتین چه بود؟ چرا ندای هل من ناصر رهبر را نشنیدند؟ جواب ساده است: در فاصله 84-88 آنچنان فضایی از بددلی متقابل شکل گرفته بود که عده ای حتی وقتی گریبان چاک و شمشیر آخته ضد انقلاب وسط خیابان های شهر را هم دیدند باز بر این گمان بودند که این فی المثل دعوایی میان احمدی نژاد و موسوی است نه نزاع انقلاب و ضد انقلاب. راز سکوت، در اشتباه در تحلیل و تشخیص بود و این اشتباه از دل یک تجربه تاریخی بی نهایت اسف بار بیرون آمد که همچنان باید برای شناخت ابعاد آن وقت گذاشت.
اما از آن سو هم سنگ بنای تفکر و رفتاری گذاشته شد که اکنون آن را به خوبی با عنوان انحراف می شناسیم و تمییز می دهیم. این انحراف اساسا بر دو رکن استوار بود: یکی فراموش کردن -عمدی یا غیر عمدی- دشمن اصلی و دمیدن پی در پی در این نغمه که «دشمن همین اصولگرایانند» و دوم، گرفتار شدن به این توهم که سرمایه اجتماعی جمع شده در سبد دولت همواره مستدام خواهد بود حتی هنگامی که در مقابل رهبری ایستاده باشند. این نوع تفکر، زیرساخت انحراف از اصولگرایی است، انحرافی که بدون شک به مرور زمان وتحت تاثیر عواملی که باز هم در اینجا مجال صحبت از آن نیست ایجاد شد و رشد کرد و اکنون به مرحله ای بازگشت ناپذیر رسیده است.
اکنون هم بدون کمترین تردید اگر بنا باشد کسانی از دوستان انقلاب وقت و همت خود را صرف درگیری با دوستان کنند (دوستانی که ولو دیر حالا دیگر فهمیده اند حقیقت فتنه 88 چه بود) و از یاد ببرند که بعید نیست دشمنی که تصور می شود به خود مشغول شده دوباره سر برآورد و اگر توانست در انتخابات مجلس و اگر نشد در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 مجددا با آرایشی نو رویاروی جبهه انقلاب بایستد، گرفتار همان اشتباه تحلیلی شده اند که کسانی در سال 88 در میانه آن افتادند و «بی بصیرت» نام گرفتند. اگر معنای بصیرت در سال 88 مرزبندی فوری و صریح با فتنه بود، اکنون معنای بصیرت آن است که جای دوست و دشمن را اشتباه نگیریم و آرمان وحدت را که مستلزم کوتاه آمدن از هیچ اصلی نیست، پیش پای اختلاف های دیگر قربانی نکنیم.
و اما سومین عامل ایجاد کننده فتنه 88 کم توجهی به هشدار و زنهارهای مکرر رهبر معظم انقلاب و فاصله گرفتن از استانداردهایی بود که ایشان به کرات سعی کردند آن را به جامعه سیاسی کشور بیاموزند.
توصیه های رهبری را به یاد بیاورید. نخست تاکید کردند که 3 اصل کاری، مردمی و انقلابی بودن شاخص هایی جایگزین ناپذیر برای تشخیص نیروهای انقلاب از غیر آنهاست. سپس مکررا هشدار دادند که دشمن طرح هایی خطرناک در سر دارد و از یاران انقلاب خواستند هرگز از حفظ مرزبندی و فاصله خود با دشمن غفلت نکنند. پس از آن، تاکید کردند که هیچ عاملی جایگزین تصمیمی که مردم خود برای خود می گیرند نخواهد شد. در مرحله بعد، با تشریح پروژه دشمن هشدار دادند که ممکن است کسانی نادانسته بخشی از آن پازل را تکمیل کنند و از حیث نتیجه میان همراهی دانسته یا نادانسته با دشمن تفاوتی نیست.
پس از آن تاکید کردند بزرگترین جنایت اهل فتنه نه وارد کردن خسارت هایی به جان و مال مردم بلکه امیدوار کردن دشمن و انرژی دادن به آن برای کلید زدن دور جدیدی از توطئه علیه ملت مسلمان ایران بوده است.
همبن توصیه را اگر اکنون از سر دقت مرور کنیم معلوم خواهد شد که تشخیص حق از باطل آنقدرها هم دشوار نیست. شاید مهم ترین حاصل این حقیقت که سایه ولی فقیه بر سر ماست، این است که همواره حجت بر ما تمام است و کسی مضطر و محجور نیست.
خراسان:همایش ها و سخنرانی های «9 دی » و غفلت از مخاطبان اصلی
«همایش ها و سخنرانی های 9 دی » و غفلت از مخاطبان اصلی»عنوان یادداشت روزنامه خراسان به قلم محمد سعید احدیان است که در آن میخوانید؛دومین سالگرد حماسه ۹ دی نیز گذشت و برنامه های متعدد و مختلفی در بزرگداشت این روز برگزارشد و مستندهای تلویزیونی و سخنرانی های زیادی نیز در تبیین حوادث سال 88 و اهمیت حماسه ۹ دی به افکارعمومی عرضه شد اما دریغ و صدافسوس از خلاء یکی از مهمترین کارهایی که باید در دستور کارقرار می گرفت.
سال گذشته به مناسبت این روز اهمیت حماسه 9دی را با توان اندکم تبیین کردم و برهمین اساس نیز براین باورم که اصل بزرگداشت این روز ضرورتی انکارناپذیر برای ثبت در تاریخ بعنوان یکی از یوم الله های مهم تاریخ انقلاب است اما اگر قرار شد پا را از بزرگداشت این روز فراتر بگذاریم و به بهانه این روز وارد عرصه روشنگری و تبیین شویم باید به صراحت تاکید کنم آنچه این روزها از برنامه های تدارک شده دیدیم به هیچ عنوان راضی کننده نبود.
اگر تعارف ها را کنار بگذاریم و کمی صریح تر به بیان مسئله بپردازیم اثبات این ادعا خیلی سخت و دشوار نیست کافی است به این اصل بدیهی توجه کنیم که هربرنامه ای(اعم از فیلم،سخنرانی یا...) باید برای مخاطبی مشخص تعریف شود و برنامه ای موفق محسوب می شود که شکل و محتوایش را متناسب با مخاطبش تنظیم می کند. با پذیرفتن این اصل بدیهی این سوال ساده مطرح می شود که مگر مخاطب برنامه های "تبیینی" درباره حوادث بعد از انتخابات 88 آیا جز کسانی که به دلیل ابهامات ناشی از فضای غبارآلود آن دوران دچارابهامات و سوالاتی جدی شده اند، می توان مخاطبی دیگردر نظر گرفت؟ فردی که خود تردید و ابهامی درمورد حوادث بعد از انتخابات ندارد چه نیازی به حجم زیادی از برنامه های تبیینی دارد؟
حال که مشخص شد مخاطب این برنامه ها باید گروهی باشند که هنوز سوالات و ابهاماتی از آن دوران در گوشه ذهن شان باقی مانده است می توان این نکته را ذکر کرد که اگر برنامه سازان و برگزارکنندگان همایش ها و خطیبان و فعالان سیاسی کمی با بدنه اجتماعی منتقدین باقی مانده از آن دوره ( نمی گویم بدنه ضدانقلاب جریان سبز) مرتبط بودند به روشنی می یافتند که اگر هدف اقناع و رفع ابهام های باقی مانده از این عده است، هم محتوای مباحث مطرح شده و هم ادبیات آن ها نه تنها کوچکترین نسبتی با این هدف نداشت بلکه کینه های خاموش یا فراموش شده برخی از آنان را نیز دوباره زنده می کند.
اجازه دهید وارد مصادیق نشویم چرا که اگر در خانه کس هست یک جمله بس است فقط همه آنچه می خواهیم بگوییم را در دو جمله خلاصه کنیم: اول این که عده ای هستند که حتی به رغم "اعتقادی" که به نظام و انقلاب دارند سوالات پاسخ داده نشده ای ذهن شان را به خود مشغول کرده است که پاسخ عملی و نظری به این ابهامات براساس تجربیات به جامانده از مقایسه 18 تیر78 و فتنه 88 ضرورتی بسیار مهم است و دوم آنکه محتوا و ادبیات برنامه هایی که این روزها از رسانه ملی پخش می شود و سخنرانی هایی که ارائه می شود نسبتی با ذهنیات و دلمشغولی های مخاطبین اصلی آن ندارد اگر براساس رهنمودهای رهبر انقلاب "اقناع" هدف است محتوا و ادبیات برنامه ها باید متناسب با "مخاطبین اصلی" طراحی و اجرا شود و برای توفیق در چنین امری نیز اول باید "حرف" آن ها را شنید و اهمیت داد.
پی نوشت: در راستای همین یادداشت پذیرای سخنان،ابهامات، انتقادات و نظرات شما هستیم تا درحدامکان بتوانیم آن ها را به بحث و بررسی بگذاریم.
جمهوری اسلامی:آمریکا و باتلاق تنگه هرمز
«آمریکا و باتلاق تنگه هرمز»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تهدید به بسته شدن تنگه هرمز توسط یکی از مقامات دولتی ایران، که سه شنبه هفته گذشته در پی زمزمههای مربوط به تحریم خرید نفت ایران توسط اتحادیه اروپا صورت گرفته بود، از یکطرف قیمت نفت را از یکصد دلار فراتر برد و از طرف دیگر واکنش آمریکا و فرانسه را برانگیخت.
سخنگوی ناوگان پنجم نیروی دریائی آمریکا گفته است: "جریان آزاد جا به جائی کالا و خدمات از طریق تنگه هرمز برای رشد اقتصادی جهان و منطقه حیاتی است و هر کشوری که آزادی تردد در یک تنگه بینالمللی را تهدید کند به طور حتم جائی در جامعه بین الملل ندارد و هیچگونه اختلالی در این زمینه تحمل نخواهد شد."
این سخنگو بدون اینکه درباره اعتراض اساسی و همیشگی ملتهای منطقه که حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه را یک حضور مداخله جویانه، سلطه گرانه و تشنج آفرین میدانند و خواهان پایان دادن به آن هستند مطلبی بگوید، به اظهارات خود درباره تنگه هرمز که آن را در قالب یک بیانیه قرائت میکرد، ادامه داد و گفت: "نیروی دریائی آمریکا نیروئی انعطاف پذیر با توانی بالاست که متعهد به برقراری امنیت و ثبات در منطقه است و برای اطمینان از آزادی رفت و آمد، همواره آماده برخورد با اقدامات بدخواهانه است".
یک مقام دولتی فرانسه هم به پیروی از آمریکا در مورد موضوع تنگه هرمز واکنش نشان داد و گفت: "علاوه بر مسائل مربوط به حقوق بشر و برنامه هسته ای، به مقامهای ایران گوشزد میکنیم به حقوق بین الملل به ویژه حق رفت و آمد در آبهای آزاد احترام بگذارند. تنگه هرمز، تنگهای بینالمللی است و تمام کشتیها صرف نظر از رنگ پرچم هایشان، حق دارند از این تنگه عبور کنند."
با قطع نظر از اینکه درحال حاضر، تهدید مربوط به بستن تنگه هرمز چقدر جدی است و اینکه اصولاً مسئولان ایرانی تصمیمی برای این کار دارند یا نه، اظهارنظرها و تهدیدهای مقامات آمریکائی و فرانسوی در این زمینه بسیار قابل تأمل و حتی مضحک است. وضعیت فرانسه که فقط در چارچوب انجام وظیفه سفارشی به پیروی از آمریکا اظهارنظر کرده کاملاً روشن است. علاوه بر این، دولت فرانسه، چه در زمینه حقوق بشر و چه در زمینه تجاوز به کشورهای مختلف در قالب استعمار و جنگ افروزی، پروندهای سیاه و سرتاسر قتل و غارت دارد که آنچه در تاریخ سه قرن اخیر کشورهای شمال آفریقا از جمله الجزایر به ثبت رسیده یکی از نمونههای روشن آن است. سرکوب مردم معترض به تبعیضها و ظلمهای اقتصادی و اجتماعی در فرانسه در سالهای اخیر که محلههای فقیرنشین پاریس را به ویرانههائی بر سر ساکنین آنها تبدیل کرد، جدیدترین برگهای پرونده قطور و پرننگ دولتمردان فرانسه هستند که در برابر چشمان مردم جهان، خودنمائی میکنند.
با داشتن چنین پرونده سیاهی دولتمردان فرانسوی نمیتوانند به خود حق اظهارنظر درباره عملکرد دیگران را بدهند. ضمناً آنها باید این واقعیت را نیز درک کنند که اظهارنظر درباره مسائل منطقه خاورمیانه، مربوط به مردم و دولتهای این منطقه است که براساس مصالح و منافع خود نظر میدهند و تصمیم میگیرند. اگر دولتمردان فرانسوی هنوز در رؤیای سالهای دوران استعمار بسر میبرند و تصور میکنند میتوانند برای مردمی که هزاران کیلومتر دورتر از آنان زندگی میکنند تصمیم بگیرند، باید بدانند که در توهم غوطهور هستند و این قبیل خوابهای آشفته در دنیای امروز تعبیر ندارد.
دولتمردان آمریکائی هم به نظر میرسد دچار توهم هستند. آنها هم اگر چشمان خود را باز کنند و شرایط امروز جهان، به ویژه خاورمیانه و حتی وضعیت خود در داخل کشور آمریکا را زیر نظر بگیرند، به این نتیجه خواهند رسید که تهدیدهایشان چیزی شبیه آب در هاون کوبیدن است. قیامهای مردمی در کشورهای عربی و شمال آفریقا، شکست سخت آمریکا در لشکرکشی به عراق و افغانستان، رشد روزافزون جنبش وال استریت و تظاهراتی که هر روز در کشورهای مختلف علیه دولت آمریکا صورت میگیرد، همگی نشانههای روشن افول این باصطلاح ابرقدرت هستند. زندگی با توهم ابرقدرت بودن و ژستهای بیپشتوانه گرفتن در شرایط کنونی برای دولتمردان آمریکائی نه تنها هیمنهای نمیسازد بلکه موجب تمسخر آنها توسط ملتها میشود.
در مورد تنگه هرمز و آنچه سخنگوی ناوگان پنجم آمریکا علیه ایران گفته است، دو نکته را باید به دولتمردان آمریکائی گوشزد کنیم. اول آنکه تنگه هرمز، متعلق به ملتهای این منطقه است و دولتی که در آن سوی کره زمین مستقر است هیچگونه حقی برای اظهارنظر درباره آن ندارد. اگر دولتمردان آمریکائی به تمایلات سران ارتجاع عرب دل خوش کرده اند، باید این واقعیت را درک کنند که دوران دیکتاتورها در این منطقه پایان یافته و زمان بیداری ملتها فرا رسیده است. در دوران جدید، جائی برای سران ارتجاع عرب و تمایلات آنها وجود ندارد و تکیه آمریکا به اینان، دل بستن به سراب است.
نکته دوم اینکه به نظر میرسد دولتمردان آمریکائی درباره ایران دچار توهم شدهاند و تصور میکنند در ایران وضعیت بگونهایست که آنها میتوانند تهدیدهای خود را عملی نمایند.
این، یک خیال باطل است که از بیاطلاعی درباره واقعیتهای ایران نشأت میگیرد و محصول گزارشهای اغواگر و بیاساس گروهکهای معاند و منافق و ضدانقلاب است. واقعیت اینست که اولاً نظام جمهوری اسلامی از پشتوانه مردمی قوی برخوردار است و با این پشتوانه همانگونه که در 32 سال گذشته در برابر انواع توطئههای آمریکا و همدستان و مهرههایش ایستاد و پیروز شد باز هم خواهد ایستاد و پیروز خواهد شد. ثانیاً ایران امروز، با ایران 30 سال قبل این تفاوت را دارد که از امکانات و تجهیزات دفاعی پیشرفتهای برخوردار است و تجربه 8 سال دفاع مقدس را نیز دارد. ملتی که بدون برخورداری از این تجربه و امکانات و تجهیزات دفاعی توانست در برابر همهی تهاجمات بایستد و دشمنان خود را و در رأس همهی آنها آمریکا را ناکام نماید، اکنون با اینهمه تجربه و با خودکفائی در صنایع نظامی، بسیار قدرتمندانهتر میتواند در برابر دشمنان ظاهر شود و باز هم پیروزی را از آن خود کند.
بنابر این، به نفع دولتمردان آمریکاست که با چنین ملتی زورآزمائی نکنند و درحالی که در داخل با انواع و اقسام بحرانها دست و پنجه نرم میکنند و در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا و افغانستان در باتلاق فرو رفتهاند، تنگه هرمز را به باتلاقی دیگر برای خود تبدیل ننمایند.
رسالت:ایران پس از فتنه 88
«ایران پس از فتنه 88»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛استکبار جهانی در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری وحدت و اقتدار ملی را هدف قرار داد و با بهرهگیری از پیاده نظام خود و نیز غفلت برخی خودیها، براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار داد.
رهبری هوشمند انقلاب اسلامی با بهرهگیری از بصیرت دینی امت همین «تهدید» را به شکل «فرصت» درآورد و از آن مقتدرانه عبور کرد.
راهبرد دفع حداقلی و جذب حداکثری در برابر راهبرد فعال کردن شکافهای دولت با ملت، نخبگان با مردم و شکافهای اجتماعی قومی و مذهبی قرار گرفت. این دو راهبرد به صورت هماورد دو اراده در برابر هم منجر به پیروزی اراده ملت در برابر دسیسههای دشمن شد.
صبر و استقامت توأم با بصیرت مردم، قدرت فوق العاده تحلیل رویدادها و شفافسازی فضای غبارآلود مانده از لجن پراکنیهای رسانههای دشمن توسط مردم و نخبگان باعث شد اصل و فرع آفرینندگان «بحران» به اردوگاه دشمن منتقل شوند.
امروز جهانیان در کمال بهت و حیرت نظارهگر آن هستند که ایران پس از فرو نشستن گرد و غبار تبهکاریهای سیاسی دشمن در سال 88 متحدتر، منسجمتر و مقتدرتر سر برآورده است.
آنها که در ذهن خود آشوبهای خیابانی را طراحی کرده بودند و دلخوش به سروصدا در چند خیابان شمال شهر تهران بودند، امروز شاهد فروپاشی نظامهایی هستند که رهبران آنها بیش از 30 سال در اردوگاه قدرتهای جهانی سربازی کردهاند.
آنها به یکباره دیدند که شعارهای 30 ساله ملت ما و انقلاب ما از زبان ملتهای منطقه شنیده میشود. جهانیان این شعارهای یکصدایی را کهدر خلیج فارس، خاورمیانه و شمال آفریقا میشنوند، صدای انقلاب اسلامی ایران است.
ارتعاشات زلزلهای که در منطقه روی گسل دولت ـ ملتهای خاورمیانه رخ داده و جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه را به طور عجیبی به هم زده است، در اروپا و آمریکا قابل رویت است.
میخواهند ریشه جنبش ضد سرمایهداری در اروپا و آمریکا را اقتصادی جلوه دهند حال آنکه ریشههای سیاسی و اجتماعی آن به مراتب قویتر از ریشههای اقتصادی آن است.
جنبش والاستریت جنبشی است که حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در غرب را نشانه گرفته است.
مؤسسات آیندهپژوهی آمریکا چون روی ضخامت بازوی دولتمردان غربی و کلفتی صدای رسانههای صهیونیستی حساب باز کردهاند، هنوز آن را جدی نگرفتهاند. امروز جرج سوروس و شرکایش بیش از آنکه به فکر راهاندازی انقلاب مخملی در ایران باشند باید به فکر مهار و مدیریت بیداری اسلامی در منطقه و سرکوب جنبش ضد سرمایهداری در کشورهای اروپایی و آمریکایی باشند.
امروز ایران اسلامی در اوج اقتدار و امنیت است. تهدیدهای دشمن دفع شده و به صورت فرصت درآمده است. امروز روز بهار فعالیت های دیپلماسی ایران در منطقه و جهان است. امروز پیشرفتهای غرورانگیز علمی در زمینههای هستهای، نانو تکنولوژی، هوا ـ فضا، پزشکی و ... در ایران نشان میدهد ملت قلههای پیشرفت و ترقی را بیدغدغه و فارغ از آشوبهای منطقهای و جهانی فتح میکند.
آرامش سیاسی و اجتماعی در ایران علیرغم توطئههای دشمنان اسلام با هیچ کشوری قابل مقایسه نیست.
ارتش، سپاه، نیروهای مسلح، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی هیچگاه در هیچ دورهای از ادوار انقلاب اسلامی به اندازه امروز مقتدر و دست به ماشه نبودهاند.
آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی ـ مثلث توطئه، دسیسه و نیرنگ علیه ملت ایران ـ هیچگاه به اندازه امروز ضعیف، درمانده و بیچاره نبودهاند.
سفیران جمهوری اسلامی در کشورهای اروپایی و آمریکایی و دیگر کشورهای جهان باید تصور درستی از تحولات ایران، منطقه و جهان داشته باشند تا بتوانند پیام ملت ایران را به ملتهای تشنه اسلام و انقلاب اسلامی ایران برسانند.
اگر دستگاه دیپلماسی کشور نتواند حرف نو ملت ایران را کشف کند نمیتواند به نقشآفرینی در عرصه دیپلماسی جهان بپردازد.
سفرا و مسئولان وزارت خارجه باید رهنمودها و روشنگریهای مقام معظم رهبری در تبیین اوضاع ایران و جهان را جدی بگیرند و مرعوب آمریکا و دولتهای اروپایی نشوند اوضاع آنها به هم ریختهتر از آن است که دیده میشود.
امروز آرایش سیاسی دنیا به سرعت در حال تغییر است. ملت ایران و رهبری هوشمند و مدبر انقلاب اسلامی نبض این تغییرات و تحولات را در دست دارند.
امروز وقت آن است که به این تحلیل بنشینیم که ما چگونه به این مرتبت از عزت و عظمت رسیدهایم. پاسخ روشن است؛ ملت ما از روز 9 دی 88 تاکنون از یک پیچ تند تاریخی به سلامت عبور کرده است. به همین دلیل 9 دی یک نقطه عطف تاریخی در روزشمار طلایی تاریخ ملت ایران است.
9 دی روز پایان دادن به توطئه ها و دسیسهها و ماجراجوییهای دشمن بود.
9 دی روز میثاق مجدد با ولایت فقیه و نظام و تحکیم مناسبات معنوی بین امت و امام بود.
9 دی روز زدن حرف روشن ملت به دشمنان نظام بود.
9 دی روز دفن سران مردود فتنه بود.
9 دی روز بازگشت نادمین و غافلین به خیمه انقلاب و روز احیای رأی چهل میلیونی ملت در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری به مشروعیت مردمی نظام بود.
9 دی روز رویشهای جدید و شگفتانگیز انقلاب و ریزشهای اجتنابناپذیر آن بود.
9 دی روز پاسخ به این ندای رهبری بود که فرمود «اَیْنَ عمارها»
9 دی روز فریاد بر سر ساکتین علیه ستمکاری و تبهکاری سیاسی فتنهگران بود.
9 دی روز رونمایی از نفاق نو و پیوند آنها با نفاق کهنه بود.
9 دی روز ناامیدی دشمن و امیدواری ملت به آیندهای روشن و نویدآفرین بود.
و بالاخره روز 9 دی روز روشنگری و هدایت به سوی صراط مستقیم الهی انقلاب اسلامی بود.
اگر کسی در صراط مستقیم الهی انقلاب اسلامی حرکت نکند سرعت تحولات سیاسی در ایران، منطقه و جهان او را به جهنم توهمات شیطانی میاندازد.
امروز در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم.انتخابات آینده یک فرصت دیگر برای رصد کردن مشروعیت مردمی انقلاب است. مشارکت وسیع مردمی در پای صندوقهای رأی پاسخی دندانشکن به تداوم توطئههای دشمن است.
اگر کسانی در سر سودای احیای فتنه سال 88 را داشته باشند و بخواهند حضور حماسی مردم را با طراحیهای شرورانه دشمن به نفع شیطان بزرگ مصادره کنند، از ملت سیلی خواهند خورد. آنها باید منتظر این تنبیه باشند.
شرق:هانای دلِ عبرتبین، هان!
«هانای دلِ عبرتبین، هان!»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احسان شریعتی است که در آن میخوانید؛دندانه هر قصری، پندی دهدت نو نو،/ پندِ سرِ دندانه، بشنو ز بُنِ دندان!
مرگِ همزمانِ رهبر کرهشمالی، کیم جونگ ایل و رییس سابق جمهوری چک، واتسلاو هاول، در واپسین روزهای سال جاری میلادی، دو سنخ از دخالت روشنفکر در قدرت را در معرض قضاوت عموم قرار داد: میراث یکی کشوری است گرسنه، بسته و اسیر اوهامِ خودساخته، اما تا بُنِ دندان مسلح به قدرتی هستهشکاف.
دیگری، کشوری تقسیمشده و تغییر اردو داده، اما رو به توسعه فزاینده، آزاد و مفتخر به سیاستمدارانی فرهیخته که خواه سوسیالیسم و خواه سرمایهداری را «با سیمای انسانی» میخواستند (از هاول پرسیدند: الکساندر دوبچک، رهبر «بهار پراگ» ۱۹۶۸، خواستار سوسیالیسم با سیمای انسانی بود، شما چه میخواهید؟ پاسخ داد: این بار، سرمایهداری با سیمای انسانی! ). موضوعِ دخالت روشنفکر در قدرت از زمان افلاطون و طرحِ «فیلسوف- شاه» او، تاکنون یکی از مسایل مناقشهانگیز فلسفة سیاسی بوده است.
امرِ تناقضنما در اینجاست که اندیشه، بنابه تعریف جهانی، باید حتی در برابر خود بیندیشد و اگر متفکر، به ذات، ناقد قدرت است، چگونه میتواند بر تختِ سُلطه بنشیند؟ تجربههای تاریخی نیز نشان دادهاند که روشنفکران هر بار در برابر دو راهی تسلیم یا تعقیب قرار گرفتهاند. اما این بار، بحث بر سرِ حکومتِ خودِ روشنفکر است در مقام جبار یا مبارزِ آزادیخواه. روشنفکری انقلابی مانند کیم ایل سونگ از مرده ریگِ منسوب به مارکس، نوعی مارکسیسم-لنینیسمِ سلطنتی و موروثی میسازد که چشمِ عالمیان را خیره میکند.
یک ایدئولوژی منعندی به نام «جوجه»juche، که مدعی انسان- مداری و ضرورتِ نبردِ عالمگیر است و تخم دوز ردهاش، علاوه بر بمبِ هستهای، «کیش شخصیتی» تا بدانجا برکشیده که در گزارشات مراسم سوگواری ناباورانه میبینیم: به شهادتِ همه کارمندان مجذوب روزی «آقازاده» از پلهبرقی این سوپرمارکت پایین آمده بود و درباره این قابلمهها چنان نظری داده بود که همه را به یاد لائوتسه حکیم میانداخت! بررسی این نمونه از ورود و استحاله یک ایدئولوژی مدرن در ورطه سنتهای سرزمینی دور و توسعهنیافته، موضوع بحثی مستقل و نیازمندِ پژوهش است.
در آنسوی عالم، اما روشنفکری دیگر با پیشینه خانوادگی مرفه و محافظهکار، به جنبش دموکراتیک میپیوندد و در راه دفاع از آزادیها و حقوق اساسی بشری و شهروندی انواع محرومیتها و پیگردهایی را چنان تحمل میکند که به تعبیر نویسنده کتاب «سبکی تحملناپذیر (بار) بودن»، از زندگی خود یک «اثرِ هنری» میسازد.
نقل این حرف به این معنا نیست که همین چهره از روشنفکر را هم در قدرت انتقادناپذیر بپنداریم. سیمای «زیاده انسانی» سرمایه و قدرت نیز میتواند آدمی را گهگاه به پس گرفتن املاک مصادرهشده پدری، یا به ارسال پیغام و پسغام به نومحافظهکارانِ جنگطلب، یا.... به «تجدیدِ فراش» وادارد! چه به گفته شاعر ملی: «پیشگامان خطر گاه خطا نیز کنند!»اما آنچه از هاول همچون درس و اسباب بزرگی بهجای خواهد ماند، تجربه در مجموع موفقِ دخالتِ حزم و حکمت در عرصة سیاست و قدرت است.
و در اینجا، بدیلِ افلاطونی «یا شاهِ فیلسوف، یا فیلسوف-شاه» را اینگونه میتوان مشروط کرد و فهمید که: منظورِ روشنفکر از دخالتِ در قدرت تنها میتواند برای ارایه عملی یک معیار باشد: إصلاح «مُلک» از طریقِ إسقاط «سلطان» و بر کرسی نشاندن «تدبیر»! همآنچه فارابی در برابر سیاست «تغلب» آرزو میکرد، یعنی ارایه نوعی سیاست مدنی یا نظام سیاسی آرمانشهری (هرچند در «ناکجاآباد»)، تا معیاری شود برای سنجش انواعِ رژیمهای جاهلی «واقعا موجود.»
در این ایام تحویل سال میلادی، تحولات جهان چنان خیرهکننده رُخ مینمایند و تخت قدرقدرتهای خرد و کلان جهانی و منطقهای چنان به لرزه میافتد و دیکتاتورها چونان برگِ خزان پیاپی فرومیریزند و دل آدمیان را نسبت به سرنوشتشان ریش میسازند که گویی خبرِ خوشِ تولدِ مسیحایی دیگر فرارسیده و پایانِ شبِ یلدای عالم را نوید میدهد.گر چنین است، پس بـاش تا صـبـح بهارت بـدمـد... و بـو کـه بـرآید!
سیاست روز:برداشت آزاد!
«برداشت آزاد!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛
اپیزود اول ـ برداشت ششم، صحنه خارجی موضوع: روابط بینالملل
«باید در تمامی اقدامات خود بخصوص در عرصه سیاست خارجی از اقدامات هیجانی واحساسی دوری کرده و عالمانه و عاقلانه رفتار کرد.»(۱)
حدس میزنید این جملات حکیمانه توسط کدام یک از روسای محترم ریاست جمهوری بیان شده باشد. سخن جناب آقای هاشمی رفسنجانی و مربوط به دولت سازندگی است و یا جناب آقای خاتمی و دولت اصلاحات است و یا جناب آقای احمدینژاد و دولت عدالت. کدام یک؟
مربوط به هر یک از حضرات که باشد در حکیمانه بودن سخن که از فصاحت یعنی روانی سخن و همچنین بلاغت به معنی به جا و مناسب حال مخاطب بودن برخوردار باشد، نه تنها شکی نیست بلکه در نهایت ظرافت واقتدار نیز بیان گردیده است و مطابق با سیاستهای کلان نظام جمهوری اسلامی مبنی بر عزت، حکمت و مصلحت هم میباشد. تنها اشکالی که شاید بتوان به آن وارد نمود این است که چنین سخن نغزی چرا باید با تاخیر زمانی شش ساله بیان گردد! اگر چنین تدبیر و موضعی در ابتدای دولت نهم اتخاذ و بیان میشد آیا فرصتهایی که در زمینه سیاسی و اقتصادی در اختیار دولت بود از دسترس او خارج میشد و چندین قطعنامه و بیانیه بیجهت نصیب ملت ایران میگردید؟
اپیزود دوم: ـ صحنه داخلی ـ برداشت نود و ششم موضوع روابط داخلی
رئیسجمهور محترم در ملاقات مردمی و حضوری در دور یک میز تحریر در کنار ارباب رجوع محترمهای که اتفاقا خانم محجبهای هم است دیده میشود. در این نشست صمیمی و چهره به چهره بالاترین مقام اجرایی کشور پاسخگوی مطالبات و خواستههای پایینترین قشر جامعه است. در دولتهای قبلی چنین صحنههایی ـ اگر هم بود هرگز دیده نشد. بلکه دیدار با یک مسئول رده چندم هم پس از گذشتن از هفت خوان رستم میسر میشد.
گرچه در دولت فعلی هم به غیر از رئیسجمهور و برخی از مسئولان اجرایی که مردمی بودن در مشی و مرام آنهاست بقیه گوی سبقت را در تشریفات از قبلیها ربودهاند. دیدن چنین صحنه دلنشینی ازتلویزیون جمهوری اسلامی اشک شوق بر دیدگان هر بینندهای که دل در گرو ایران اسلامی و تعهدی در مقابل همنوعان خود دارد جاری میسازد و به داشتن چنین رابطه صمیمی بین حکومت و مردم مباهات میکند و این نه یک صحنه بازی در مقابل صفحه شیشهای دوربین تلویزیون است بلکه واقعیتی است که بارها وبارها در طول خدمت شش و اندی ساله رئیسجمهور اتفاق افتاده است که هیچ قلم منصفی به خود اجازه نمیدهد و یا توان نفی آن را ندارد چرا که مردم به کرات به چشم خود دیدهاند و یا به گوششان شنیدهاند. اما صد افسوس که برای نهادینه کردن این رفتارهای پسندیده اجتماعی نیاز به ساختار سازی و تربیت نیروی انسانی است که دولت نهم و همچنین دهم ساز و کار لازم و متاسفانه شاید برنامه آن را نیز نداشته باشد.
از رئیس دفتر رئیسجمهور که اتهام به انحراف و معاون اول رئیسجمهور که پرونده قضایی دارند و بزرگترین اختلاس یه بخشید؟! تخلف بانکی در قالب پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی در دولت عدالت، توسط یا تبانی مدیران بیکفایت و یا بیتجربه اتفاق افتاده است که بگذریم در کنار خدمات خالصانه برخی مدیران هستند کسانی که ره صد ساله را شش ساله پیمودهاند و در دولتهای نهم و دهم با تغییر پستهای معاونتی و ریاستی و ... در موعد مقرر هم جهت رعایت مر قانون؟! از مسئولیت رسمی خود استعفا دادهاند تا انشاء اله این بار در کرسیهای مجلس و کسوت نمایندگی مردم خدمتگزار دولت و ملت ایران بمانند جهت حسن ختام پیامکی که به دستم رسیده عینا میآورم. با گرامی داشت ۹ دی روز بصیرت و میثاق امت با ولایت و به فضل خدا و مشایعت جمعی از علما، خانواده معظم شهدا، جانبازان و آزادگان سرافراز.... ثبت نام کرد. ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم.
اپیزود سوم: صحنه انتخابات سراسری ـ برداشت سی و سوم موضوع مجلس نهم.
مردم پای صندوقهای رای حاضر میشوند و نمایندگان خود را برای نهمین دوره مجلس شورای اسلامی برمیگزینند!
حمایت:بازی میان عربستان و قطر
«بازی میان عربستان و قطر»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛قیام های مردمی در کشورهای یمن، عربستان و بحرین، حرکتهای آمریکا برای مداخله در سوریه و لبنان، ادامه جنایات صهیونیستها علیه فلسطینیها، تحرکات آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، فضای بحرانی در عراق و خروج نظامیان آمریکایی در این کشور، تحرکات سوال برانگیز ترکیه در منطقه در حالی اساس تحولات خاورمیانه را تشکیل میدهد که بازیگری برخی کشورها در این روند نکتهای قابل توجه است.
در روند تحولات منطقه بویژه در حوزه عربی قطر و عربستان بازیگرانی هستند که به شدت فعال شدهاند. این روند چنان است که برخی محافل سیاسی از رقابت و دشمنی آنها نیز سخن گفتهاند که مواضع خلیفه آل ثانی امیر قطر مبنی بر فروپاشی آل سعود نمودی از این روند است.
هر که دو کشور رقابتی دیرینه دارند اما در رفتارهای آنها یک اصل قابل توجه است و آن همگرایی شدید آنها به آمریکا میباشد. برآورد رفتاری این کشورها نشان میدهد که واشنگتن در حالی سیاست دو ستونی ترکیه وصهیونیست ها به عنوان بازوهای اجرایی در منطقه را اجرا میکند که تلاش دارد از ماهیت عربستانی و قطری نیز برای رسیدن به مقصود بهرهبرداری نماید. در این چارچوب نوعی تقسیم کار میان طرفین مشاهده میشود.اولا عربستان به دلیل توان نظامی و نیز روابطی که با جریانهای سلفی و القاعده دارد محور بازیگری نظامی آمریکا را تشکیل میدهد بگونهای که اسناد و گزارش های منتشره نشانگر نقش نظامی در تحولات منطقه است.
این روند را در ناآرامیهای عراق، لبنان و سوریه میتوان مشاهده کرد. این امر زمانی بیشتر نمود پیدا میکند که کشورهای غربی به شدت طرح فروش سلاح به این کشور را اجرا میکنند و برآنند تا عربستان را به قدرت نظامی مبدل سازند. ورود نظامی عربستان به بحرین و یمن نیز بخشی از طرح بازی نظامی عربستان در منطقه برای منافع آمریکا است.ثانیا قطر بازیگری است که در حوزه نظامی به دلیل ضعف جمعیتی توان بازیگری ندارد لذا ابعاد اقتصادی و سیاسی خواستههای آمریکا به این کشور واگذار شده است. عملکردهای قطر مبنی بر رویکرد به توسعه روابط با صهیونیستها، هدایت مالی ناآرامیها در سوریه و عراق، بازیگری در ایجاد دفتر سیاسی با طالبان و.... نشانگر قطر در فضای دیپلماتیک است.
آمریکا برای جلب رضایت قطر فضای بازیگری آن را به تونس، مصر و لیبی نیز گسترش داده در حالی که ارتباطهایی نیز با ناتو برقرار کرده است. با توجه به این روند می توان گفت که آمریکا بازی دو ستونی یا همان استفاده از دو مهره نظامی و سیاسی برای رسیدن به اهدافش، حوزه عربی خاورمیانه را به عربستان و قطر واگذار کرده است هر چند که ضعفهای شدید این کشورها و نیز بیداری اسلامی ملتها اموری هستند که ابهامات بسیاری را در تحقق این سیاست آمریکا ایجاد کرده اند هر چند که واشنگتن با طرحهای گوناگون به دنبال اجرای سیاستهای خود است.
مردم سالاری:به یاد آیت الله جمی که با عشق تکلیف عقل را هم روشن ساخت
«به یاد آیت الله جمی که با عشق تکلیف عقل را هم روشن ساخت»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن میخوانید؛چه خوب می شد، اگر هر فردی خودش را با نظام در نظر می گرفت و به تنهائی و جدای از نظام خود ش را ارزیابی نمی کرد. به ویژه اگر آن فرد مسوولیتی هم داشت، مدیر جایی بود، یا نمایندگی مردم منطقه ای را در مجلس شورای اسلا می عهده دار شده بود، یا در کسوت امامت جمعه اموری از مردم را رتق وفتق می کرد.چه خوب می شد، اگر فردی می پذیرفت که استعداد «شخصیتی» بالا تر از استعداد کاری است به ویژه اگر آن فرد شخصیت ثابت و استوار داشت و قابلیت الگو و نمونه شدن را داشته باشد، البته اگر این شخصیت ها با شاخص های مکتبی و ارزشی مسیر ثابتی را پیموده باشند.
چه خوب می شد، اگر افراد با تشخص حرکت می کردند و در تشخص خود کارآمد بودند و برای هر رفتار و کردار و اندیشه خود تحلیل داشتند، در آن صورت نیاز نبود از کار او دفاع کنی که از تشخص دفاع می کردی وچه خوب بود اگر هر فردی توان تبیین هدف و کار خودش را به نفع جامعه داشت که در آن صورت به سادگی می توانست از عوامل فعال و امکانات وسیع جامعه استفاده کند و نیازی نمی شد با فرافکنی های متحجرانه و مسخره و نخ نما خود را اثبات کند و... اشتباه نکنید، نمی خواهم بگویم چنین افرادی وجود ندارند، خیر! فراوانند و محورند و هدایتگر و مفید که نه با قدرت رسانه های در اختیار که با قوت قلب و دل های تسخیر شده به واسطه شخصیت شان، زنده اند و راهنما.یکی از این ستاره های درخشان آسمان معرفت و انسانیت، نور چشم آبادان و عزیز دل ها، شادروان حاج شیخ غلا محسین جمی بود که واجد تمام آرزوها و آرمان های فوق الذکر بود و در اوایل دی ماه سه سال پیش به آسمان پرکشید.
خبر، بزرگتر از آن بود و بزرگتر از آن است که در یک هفته و یک سال و چند سال هضم و جذب شود. در دی ماه 1387، سمبل و نماد مقاومت و مردم داری و مردم دوستی و صداقت و پارسائی، آیت الله جمی 83 ساله در بیمارستانی در آبادان از خاک به افلا ک رفت.آیت الله جمی نه در هنگام عروج که سالها بود از قید نسبت ها رهیده بود و به حقایقی فراتر از واقعیت های ملموس رسیده بود.«جمی» نیک در یافته بودکه برای ماندن و نیک ماندن ورضای خداوند متعال را کسب کردن باید با مردم بود و از آنها جدا نشد. در وقایع قبل از پیروزی انقلا ب اسلا می، در حادثه سهمگین سینما رکس آبادان، در جنگ، در مقاومت، در سازندگی، در محرومیت با مردم ماند و ماند و سرانجام در میان همان مردم جان به جان آفرین تسلیم کرد.
دل پر درد من امشب، دوا از درد می خواهد
پیام گرم عشقی، از نگاه سرد می خواهد
به صحرای جنون روی عقل پامگذار بی پروا
که میدان بلا خیز محبت، مرد می خواهد
25 سال امامت جمعه آبادان دومین پایتخت دفاع مقدس و حماسه و ایثار بعد از خرمشهر حکایتی است که بر سینه تاریخ تا ابد خواهد ماند. در طول 8 سال دفاع مقدس نه تنها یک نماز جمعه آبادان تعطیل نشد که خود او نیز حتی یک روز به بهانه استراحت یا معالجه از رزمندگان فاصله نگرفت. می گویند هنگام صدور فرمان تاریخی امام برای شکستن حصر آبادان تفنگ بر دوش گرفت و به نبرد با دشمن متجاوز پرداخت.
دشمن برای شکستن مقاومت مردم و رزمندگان، خانه مسکونی او را به توپ می بست، نه برای آنکه توپ و تانک و انبار تجهیزات و سلا ح را از بین ببرد، که برای شکستن نماد مقاومت و ایستادگی به این اقدام دست می زد.
درخشش مردم باوری که در وجود امام راحل(ره) متجلی بود، بربام باور آیت الله جمی اذان عشق سر می داد و در حل مشکلا ت رجوع به مردم راه حل اول او بود.چه نیک به جهان آموخت که عشق، توسعه عقل است؟ با کمی عشق، تکلیف عقل را هم می شود روشن ساخت.
آن که باور مشتاقانه اش را از سر یقینی ناگزیر، دریافته است، هیچ کس و هیچ چیز را با رای آن نیست که اشتیاق و عشق او را به آتش کشد. چه توپ و خمپاره دشمن در میانه جنگ و چه زرق و برق دنیا در عصر عافیت طلبی و چه غوغا سالا ری های برآمده از جهالت و کج اندیشی. «نیاز» هرکس به قدر غیرت اوست، اگر که خویشتن را «باور» آورده باشی، و از این راه، همه «او» را- اونیز- همه هستی را خواهد فرمود که همه، همان را بخواهند که تو می خواهی، همه همان را بگویند که تو می گویی. یادش گرامی و خاطره مقاومت و اخلا ص اش ماندگار.
تهران امروز:الزامات بازی برد – برد برای اصولگرایان
«الزامات بازی برد – برد برای اصولگرایان»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزینی است که در آن میخوانید؛دیروز اولین فصل از پرونده انتخابات مجلس نهم به پایان رسید. بر اساس اعلام گزارش های رسمی برای این دوره از انتخابات مجلس بیش از 5 هزار نفر در سراسر کشور اعلام کاندیداتوری کرده اند. این استقبال در مقام قیاس با شرایطی که کشور پس از انتخابات پیش یافته ، اهمیت بیشتری می یابد و نشانگر آن است که جامعه از التهابات پیشین عبور کرده و روزهای پرشور دیگری در راستای مشارکت گسترده مردم در لحظات حساس و سرنوشتساز کشور از راه خواهد رسید. ترکیب چهرهها ، گروهها و جریانات سیاسی که خود را به آدرس فرمانداریهای سراسر کشور رساندند نیز موید آن است که سلایق مختلف و گفتمان های متعدد به میدان رقابت پای گذاشته اند.
اکنون برنامه زمانی انتخابات مطابق قانون ، ایستگاه به ایستگاه پیش خواهد رفت تا به سرمنزل مقصود برسد. بدیهی است که تا زمان رسیدن لحظه حضور مردم پای صندوق های رای و انجام یک ماموریت تاریخی دیگر از سوی ملت ، نقش کاندیداها وبازیگران سیاسی و انتخاباتی اهمیت فوقالعادهای دارد. در این بازه زمانی ، بازیگران سیاسی میتوانند به گونه ای عمل کنند که مردم کار آنها را تکمیل کنند یا بر روش و منش آنها مهر ابطال بزنند. به نظر می رسد مانند هر دورهای سه نتیجه را برای رقابت های این دوره می توان از هم اکنون متصور بود.1 - برد – برد 2 - باخت - باخت 3 - باخت – برد.
این سه فرض بر اساس نتایجی است که ممکن است از رقابت های مثبت و منفی شکل بگیرد. بنابراین باید هوشیار و مراقب بود که در این روند علاوه بر نتیجه برد - برد که در آن هم نظام ، هم مردم و کاندیداها و جریانهای سیاسی می توانند برنده این میدان باشند، بدخواهان نظام چشم به نتایج دیگری دوخته اند. اما کسب نتیجه برد – برد نیازمند الزامات و شرایطی است که برخی از آنها در پی می آید.
انتخابات در جغرافیای سیاسی هر کشوری ترازی دارد که بر اساس میزان اثرگذاری آن در معادلات کلان محاسبه می شود. انتخابات در ایران متناسب با تراز آرمانهای انقلاب که بر پیوند وثیق حاکمیت دینی و مردم انقلابی استوار است، تعریف می شود. بنابراین هر گونه تحرکی منجر به کاهش مشارکت مردم، بدبینی عمومی به جریانهای سیاسی انقلابی ، ارائه تصویری ناکارآمد از نظام و ایجاد یاس و ناامیدی و در نهایت فروغلتیدن به حوزه
رقابت های غیر اخلاقی و غیر شفاف شود، از ناحیه هر جناحی که باشد خطایی استراتژیک خواهد بود و زمینه را برای حصول نتایج دیگری مثل باخت – باخت فراهم می کند. البته علاوه براین موارد کلان، اصولگرا ها به دلیل آنکه در این بازی نقش برتر و بیشتری به دلیل اقبال مردمی دارند ، هوشیاری بیشتری باید از خود نشان دهند . زیرا از میان سه نتیجه فوق بدترین گزینه – باخت / باخت - زمانی رخ خواهد داد که مجموعه اصولگرایان از برنامه و سناریوهای دشمن غفلت کنند و در دامن رقابت های مخرب وتبدیل دوستان به رقبا بیفتند. بنابراین برای تضمین یک رقابت سالم ، با نتیجه ای مفید برای انقلاب ، نظام ، مردم ، کشور و در نهایت جریان اصولگرایی ، چاره ای جز به کار بست یک هوشمندی
تاریخی ، تمسک به جریان وحدت ، فراهم کردن زمینه رقابت گفتمان های کارآمد و اخلاق محور نیست. شاید امروز بهترین فرصت برای طیف های مختلف اصولگرایی باشد تا تصویر خود را در آیینه نتیجه ای که در پایان این رقابت ها رقم می خورد ، بسازند. بادا که آن روز همه خوشحال باشند ومبادا که هوای نفس ، افراط گری ها و عدم تشخیص،منافع و مصالح کلان کشور این فرصت تاریخی را بسوزاند.
فرهیختگان:دانشگاهی که جرات عمل دارد
«دانشگاهی که جرات عمل دارد»عنوان سرمقاله روزنامه فرهیختگان به قلم علیرضا منادی است که در آن میخوانید؛دانشگاه آزاد اسلامی خواسته حضرت امام(ره) مبنیبر اینکه «همه جای ایران را مدرسه کنید» را عمل کرد و با تبدیل اقصینقاط کشور به مناطق دانشگاهی به خواسته امام راحل جامه عمل پوشاند.
دانشگاه آزاد اسلامی منویات مقام معظم رهبری درخصوص اهمیت و ضرورت اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی را نیز با اعتلا و اجرای آن در مقام عمل به خوبی مورد توجه قرار داد و این اصل مهم را نیز محقق ساخت. چراکه دانشگاه آزاد اسلامی در حوزه آموزش عالی کشور بهگونهای بدون کمک دولت گام برداشت که برکات بسیاری در حوزههای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متوجه نظام جمهوری اسلامی ایران شد.
حضور جدی مجموعه دانشگاه آزاد اسلامی در عرصه تحقیق و پژوهش، توانمندی نظام و کشور را در عرصههای مختلف افزایش داد که بر همین اساس میتوان از این دانشگاه بهعنوان افتخار و دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی یاد کرد.
دانشگاه آزاد اسلامی در عرصههای علمی و فرهنگی کشور به سیستم دولتی هم انگیزه و دل و جرات انجام اقدامات نوین و تاثیرگذار را داد؛ بهگونهای که دلیل اصلی افزایش مقاطع تکمیلی و دانشجو و به صورت کلی گسترش آموزش عالی را باید حضور دانشگاه آزاد اسلامی دانست. چراکه تا قبل از تولد این شجره طیبه انقلاب، ایران از لحاظ گسترش علم و فناوری وضعیت مطلوبی نداشت.
درخصوص دشمنیها و مخالفتهای برخی با حضور دانشگاه آزاد اسلامی و مجموعه مدیریتی آن نیز باید گفت که هر قطاری حرکت میکند سنگش میزنند و دانشگاه آزاد اسلامی هم مصداق یک قطار تندرو است که به میزان افزایش سرعتش سنگاندازیها نیز بیشتر میشود. اما با همه این مخالفتها خوشبختانه دلسوزان نظام به اهمیت دانشگاه آزاد اسلامی پی بردهاند و حمایت همهجانبه مجلس هشتم در تصویب مصوبهای در مخالفت با اساسنامه جدید دانشگاه آزاد اسلامی که مورد تایید بزرگان نظام هم قرار گرفت و محقق هم نشد شاهدی بر این مدعاست.
باید به این نکته هم توجه داشت که مدیریت توانمند دانشگاه آزاد اسلامی در طول سه دهه گذشته درواقع پرچمدار مدیریتی نوین در آموزش عالی بود که سکاندار آن دکتر جاسبی الحق و الانصاف توانست بهخوبی حق مطلب را ادا و مدیران بسیاری را در سراسر کشور تربیت و سیستمی الگو را در آموزش عالی کشور ایجاد کند.
از ویژگیهای مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی بهرهوری بالا، جلوگیری از تورم نیروی انسانی و استفاده حداکثری از نیروی انسانی متخصص و فرصتهای پیشرو است که امیدوارم مدیران و مجموعههای آموزشی و علمی در جایجای میهن اسلامی با الگو قرار دادن آن بیش از پیش در مسیر پیشرفت دانش و فناوری گام بردارند.
ابتکار: دیپلماسی تهدید؟
«دیپلماسی تهدید؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید؛
این روزها، غرب، ایران را به تحریم نفت تهدید میکند و ایران نیز غرب را به بستن تنگه هرمز! فضای رسانهای دنیا هم، تحت تاثیر تهدیدهای لفظی دوطرف، به گمانهزنی و تحلیل امکانسنجی تهدیدات میپردازد.
موقعیت بسیارحساس و مهم استراتژیک ایران از یکسو و وجود نفت و منابع غنی دیگر در این سرزمین از سوی دیگر، همواره باعث شدهاست تا در رویدادهای عمده، ایران به اشکال مختلف درگیر باشد.
در جنگ جهانی دوم، نفتِ ایران، مهمترین منبع انرژی برای گردونه ماشین جنگی متفقین بهشمارمیرفت؛ بهعبارت دیگر ثروت ملت ایران عامل مؤثر پیروزی متفقین در جنگ شد. مرحوم مصدق با تکیه بر نقش راهبردی نفت، سیاست موازنه منفی را به اجرا گذاشت تا شاید بتواند این گوشت قربانی را از چنگال گرگان بینالمللی نجات دهد.
در گذشته نفت، عامل طمع و تعرض قدرتهای بینالمللی به ایران بود و در نقطه مقابل، معدود شخصیتهای ایرانی به صرافت دریافتند که میتوان از این طلای سیاه، که اینچنین بلای جان ملت و علت تهدید حریم سرزمینشان شده است، «قدرت بازدارندگی» ایجاد کرد.
پس از انقلاب اسلامی تاکنون، نفت کارکرد دوگانه خود را ایفا کرده است: همزمان که باعث طمع دشمنان بوده، ابزار بازدارندگی آنان نیز بوده است.
در طول سه دهه گذشته، همواره نفت محور بحران روابط ایران و غرب بوده است. غرب در حسرت روزهای طلایی خود که میتوانست با تکیه بر ارزش افزوده نفت خلیج فارس، بهخصوص ایران، مشکلات خود را حل نماید، نگاه به بازتولید آن روزها دارد و البته با علم به وابستگی اقتصاد ایران، تلاش میکند در این هماورد، از نفت بهعنوان برگ برنده علیه ایران استفاده نماید؛ بارها شاهد تهدید تحریم نفتی ایران بودهایم؛ آنها مدعیاند که اگر نفت ایران تحریم شود، موازنه به نفع آنان تغییر خواهدکرد و ایران چارهای جز تمکین نخواهدداشت. این تهدید هیچگاه جامه عمل به خود نپوشید، چرا که تحریم نفت ایران خودبهخود نقش یک شمشیر دولب را ایفا میکند، همانقدر که این تحریم میتواند بر اقتصاد ایران تاثیرگذار باشد، به همان میزان قادر است اقتصاد جهان را نیز متاثر سازد. گرانی حاصل از تحریم نفت ایران و تاثیری که بر اقتصاد بحرانزده کشورهای اروپایی خواهدگذاشت، باعث گردیده است تا صدای تحریم نفت ایران، رسا و همراه اجماع نباشد؛ اما نفت برای ایران نه فقط قاتق نان است که عامل موازنه نیز بهحساب میآید.
غرب میخواهد از نفت ایران بلای جان درست کند، ولی این طلای سیاه جنبههای متفاوتی دارد و اکنون موازنه مثبت را به نفع ایران رقم میزند.
جنبه اول همان نقش تعیینکنندهای است که در قیمتهای جهانی ایفا میکند: بههمخوردن سقف تولید و سهمیهها میتواند، قیمت این محصول جهانی را سرسامآور بالابرد.
جنبه دوم نفت ایران، موقعیت استراتژیک آن است که در منطقه منحصربهفرد قرار گرفته است. خلیج فارس در طرح جامع، ازسوی آمریکا بهعنوان قلب زمین مطرح و به آن قلب انرژی زمین اطلاق شده است؛ بهگونهای که بیش از 65 درصد منافع نفتی و فسیلی دنیا در این منطقه قرار دارد و اکنون حدود 40درصد کل تجارت دریافتی نفت جهان را تأمین میکند. بخش اعظم صادرات نفت منطقه را با نفتکشهای غولپیکر انجام میشود. ایران در مرکز هارتلند و قلب انرژی قرار گرفتهاست. موقعیت ژئواستراتژیک ایران به مهمترین مانع بر سر راه هژمونی آمریکا در سطح منطقه و جهان بهحساب میآید و همین امر، موجب ایجاد توازن در مناسبات قدرتی گردیده است.
ایران بارها اعلام کرده است درصورت مواجهه با تهدید، ممکن است به انتخابهای متعدد رویآورد که بستن تنگه هرمز یکی از آن راههاست.
این روزها اتحادیه اروپا و مجالس آمریکا، در حال مطالعه و چانهزنی طرح تحریم نفت ایران هستند. کنفرانس روم با شرکت عربستان و امارات، برای تأمین نفتِ جایگزین برگزار گردید. تلاش غرب حول محور تحریم نفت ایران و جایگزینکردن مازاد نفت عربستان، برای کاهش پیامدهای این اقدام، شتابی مضاعف یافته است.
در مقابل، هفته گذشته شاهد مانور دریایی ارتش جمهوری اسلامی در منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز بودیم؛ این مانور، هشدار و تهدید به جدیت ایران در بستن تنگه بود.
مردم ایران حق دارند، درصورت تحریم نفت و محرومشدن از منافع سرمایه ملی خود، هر اقدام تلافیجویانه را به منصه عمل بگذارد و طبیعی است انتظارشان از دولتمردان این است که تدابیر بازدارندگی را بهکارگیرند و درصورت عملیشدن تهدیدات، از هرآنچه در توان دارند، جهت مقابله به مثل دریغ نکنند. مردم ایران نمیتوانند شاهد این باشند که از «دریچه قلبشان»، خون انهدام منافع و مرگ تدریجی جریان داشتهباشد. «تنگه هرمز» دریچه قلب ملت ایران است؛ باید خون ملت ایران در این دریچه جریان داشتهباشد. اگر روزی این دریچه نتواند خون به قلب ملت ایران برساند، دیگر ارزش نگاهداری نخواهدداشت و باید مسدود شود. کارشناسان و آگاهان هم پیشبینی میکنند، اگر روزی چنین اتفاقی در صحنه اقتصاد جهان رخ نماید، بیشترین لطمه و ضرر را کشورهای منطقه بهخصوص عربستان، امارات و کویت خواهنددید. ایران در کوتاهمدت راههای دیگری دارد که میتواند پیامدها را به حداقل برساند؛ اما اقتصاد صددرصد مصرفی و لوکس عربستان کشش چنین ریسک بزرگی را ندارد.
فرجام سخن اینکه طلای سیاه نقش دوگانه دارد: هم بلای جان است و هم قاتق نان؛ هم ابزار تهدید است و هم فرصت بیبدیل! و درصورتیکه با تدبیر از آن استفاده شود، مهمترین برگ برنده و عامل توازن قواست.
پس هم قدر موقعیت تاریخی ایران را بدانیم که آن را به مرکز قلب انرژی دنیا تبدیل کرده است و هم ارزش نعمت نفت را بیش از پیش ارج نهیم؛ چراکه بخش مهمی از استقلال سیاسی ایران، مرهون نفت و موقعیت جغرافیاییاش است:
ای ایران ای مرز پرگهر/ ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان / پاینده مانی و جاودان
آفرینش:اشتغال زایی و انتظار جوانان
«اشتغال زایی و انتظار جوانان»عنوان سرقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛سال 90 هم در حال اتمام است و همه چشم به راه تحقق وعده دولت مبنی بر ایجاد 5/2 میلیون شغل در کشورهستند. سفرهای استانی هیات دولت و بسیاری از برنامه های اقتصادی که در طول این سفرها پیش بینی می شود اکثرا با محوریت ایجاد اشتغال در استان ها صورت می گیرد. اما متاسفانه منبع و مرجعی برای ارائه آمار مشاغل ایجاد شده وجود ندارد ، همچنین از تعداد احتمالی افرادی که در سال جاری بیکار شده اند هم اطلاع رسمی در دست نیست و نمود آن در جامعه حجتی برافزایش تعداد بیکاران می باشد.
یکی از اقدامات دولت در جهت تسریع ایجاد اشتغال، طرح بنگاه های اقتصادی زود بازده بود که می بایست ظرف چهار سال (از سال85 تا 89) سه میلیون و 100 هزار شغل ایجاد می کرد که امروز طبق آمار وزارت کار تنها 900 هزار شغل ایجاد کرده ، یعنی در حدود 30 درصد اهداف درنظر گرفته شده محقق گردیده است.
کاهش و پایین آمدن نرخ رشد سرمایه گذاری و پایین آمدن نرخ رشد تولید و درآمد سرانه کشور به دلایل مختلفی از جمله برخورد سلیقه ای و غیرعلمی و سیاست زدگی است و از علل مهمی که این طرح نتوانسته به اهداف مورد نظر برسد، کاهش جذب سرمایه برای ایجاد بنگاه های تولیدی بوده است. از طرفی دیگر واحدهای تولیدی موجود نیز به علت عدم توانایی در فراهم کردن امکانات تولید رو به تعطیلی گذاشته و یا به تعدیل شدید نیرو پرداخته اند.
طبق برنامه چهارم توسعه باید میزان بیکاری در پایان این برنامه به 7 در صد می رسید در حالیکه در پایان برنامه چهارم توسعه میزان بیکاری در کشور دوازده و نیم درصد بود. درعین حال بسیاری از کارشناسان معتقدند با ادامه روند کنونی تولید و اشتغال زایی در کشور باید منتظر نرخ بیکاری 20 درصدی باشیم.
ایجاد 5/2 میلیون شغل می تواند نیاز جوانان بیکار کشور را برطرف و نرخ بیکاری را تک رقمی نماید. اما با وجود داشته های موجود این امکان وجود ندارد و یا حداقل بعید به نظر می رسد. اصرار بر اثبات و تحقق آمار اعلامی از سوی دولت آرزوی هر ایرانی است اما دستاوردهای اقتصادی ما در این زمینه پاسخگوی این ادعا نیست و عدم تحقق آن می تواند آثار منفی در باور مردم کشور بگذارد. هرچند که منبعی رسمی برای رسیدگی و اعلام آمار اشتغال زایی وجود ندارد اما مردمی که هرروز در بطن جامعه حضورمی یابند از واقعیات باخبر می شوند.
موج جمعیتی دهه 60 که هم اکنون در سنین24 تا 29 سال هستند به تدریج با فراغت از تحصیل و خدمت سربازی در حال ورود به بازار کار هستند. با اقدامات موضعی و موقت نمی توان انتظار ایجاد اشتغال پایدار برای این جوانان را در نظر داشت. با تغییر در تعاریف اشتغال در جامعه و ارائه آمار تسهیلات بانکی و دادن وام های سه تا هشت میلیونی نمی توان انتظار داشت که اشتغال پایدار در کشور ایجاد شود ومعضل بیکاری برطرف گردد. امیدواریم دولت با پیگیری ایجاد 5/2 میلیون شغل برنامه ای جامع و هدف دار برای تحقق این امر در نظر داشته باشد.
ملت ما:از دست رفتن اعتبار نهادهای پولی حاکمیتی
«از دست رفتن اعتبار نهادهای پولی حاکمیتی»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم هوشنگ شجری است که در آن میخوانید؛در مواقعی که بازار حالت آرامی بهخود گرفته، مدیریت بسیار آسان است ولی تواناییهای مدیریتی در مواقعی ظاهر میشود که اختلال در سیستم به وجود بیاید و کارآمدی آن در این مواقع مشخص خواهد شد. اقداماتی که بانک مرکزی در راستای نوسانات اخیر ارز از خود نشان داده است در مسیر و روال عادی سیستمهای پولی و ارزی دنیا نبوده است.
در مواقع لازم بانکهای مرکزی وارد بازار میشوند و در سیاست تثبیت با عرضه اضافه ارز درصدد هستند تا نرخ ارز را تثبیت کنند ولی در برخی موارد این روش قادر به ایجاد ثبات نیست چراکه با یک تقاضای کاذب روبهروست که بیشتر آنها دلالان و سوداگران بازار هستند.
بانک مرکزی نیز در دام دلالان و سوداگران بازار افتاد و در مسیری قرار گرفت که بخشی از ذخیره ارزی کشور را برای تثبیت نرخ ارز به بازار روانه کرد و در این بین دلالان بودند که سودهای کلانی به جیب زدند.در چنین مواقعی میبایست از مکانیزم قیمت بازار استفاده کرده و بازار را بر اساس عوامل ایجاد تغییرات در نرخ کنترل کنیم بهطوری که باید در نرخ سود بانکی و حجم پول در گردش تجدیدنظر کرد.
تغییر نرخ ارز در بازار خود معلول بسیاری از عوامل است. زیاد بودن حجم نقدینگی در گردش کشور، پایین بودن نرخ سود بانکها، کسری بودجه در دولت و شوکهایی که از داخل و خارج کشور وارد بازار ارز میشود از جمله این عوامل است که تا این عوامل رفع نشود قاعدتا بازار ارز در تلاطم خواهد بود و از طریق فروش اضافه ارز هم نمیتوان بازار را کنترل کرد.
ابتدا باید بازار به تعادل نسبی برسد که در این روش ممکن است نرخ ارز افزایش یابد و در این صورت بانک مرکزی باید روی عوامل کنترلکننده بازار ارز وارد عمل کند نه اینکه با استفاده از ذخایر ارزی کشور درصدد تثبیت نرخ ارز باشد که این نوع مدیریت، شناور مدیریت شده تلقی میشود.
در این روش عوامل عرضه و تقاضا نرخ را تعیین میکنند اما مدیریت روی عوامل کنترلکننده بازار ارز خواهد بود و در این شرایط که نقدینگی در سال ۳۰ درصد رشد میکند و نرخ سود بانکی نیز قادر به جذب سپردههای مردم نیست، نمیتوانیم نرخ ارز را کنترل کنیم. در شرایط فعلی بانک مرکزی در حال از دست دادن ذخایر ارزی بوده و به دلیل اعلامهای مکرر کنترل بازار در حال از دست دادن اعتبارش است.
اختلاف ۴۰۰ تومانی بین نرخ دولتی و آزاد و همچنین چند نرخی شدن ارز موجب ایجاد رانتهای کلان در بازار میشود که برخی افراد سودجو میتوانند ارز دولتی را با جعل اسناد و مدارک در بازار آزاد به مصرف برسانند و به جای اینکه این ارزها صرف واردات کالا شود به شکل نقدی دوباره وارد کشور میشوند.
با اجرای فاز دوم هدفمندی کاملاً مخالفم چرا که چنین تصمیمی فشار تورمی را افزایش خواهد داد و وضع زندگی مردم را بدتر خواهد کرد و این تصمیم در شرایطی ایدهآل خواهد بود که بازار در تثبیت کامل بوده و تعادل قیمتی نیز به وجود آمده باشد.
دنیای اقتصاد:پرندهها را آزاد کنیم
«پرندهها را آزاد کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر علی دادپی است که در آن میخوانید؛وزیر محترم راه در حاشیه همایش سراسری مدیران ستادی و فرودگاهی شرکت فرودگاههای کشور اعلام کردهاند «پیشنهاد افزایش قیمت بلیت هواپیما در ازای میزان افزایش قیمت سوخت تهیه میشود و به محض آغاز گام دوم هدفمندسازی یارانهها به دستور رییسجمهور و ابلاغ ستاد هدفمندسازی یارانهها، افزایش قیمت بلیت هواپیما به دنبال افزایش قیمت بنزین صورت میگیرد.» اما در شرایط فعلی چنین افزایشی شاید خیلی دیر و خیلی اندک باشد و نتواند به بهبود وضع شرکتهای هواپیمایی کمک کند. بهترین سیاست در شرایط فعلی افزایش قیمت بلیت نیست، بلکه آزادسازی بازار میباشد.
دولت مدتهاست که قیمت بلیت هواپیما را تعیین میکند. این نظام سیاستگذاری شاید زمانی موثر بوده که صنعت هواپیمایی کشور کاملا دولتی بود، اما در حال حاضر بیش از ده شرکت هواپیمایی به ارائه خدمات هوایی در داخل کشور مشغول هستند. دولت بیشتر نقش ناظر در هواپیمایی را دارد، نه صاحب سرمایه است و نه کارفرما.
گرچه سیاستمداران بسیاری به بهانه حمایت از مصرفکننده دولت را محق و موظف به دخالت در بازار و تعیین قیمت محصولات میدانند، اما حداقل در هواپیمایی قیمتگذاری نه تنها راه حمایت از مصرفکننده است و نه حتی مهمترین نگرانی. در این صنعت ایمنی حرف اول را میزند، دولتی که ناظر و مجری مقررات است، به جای قیمتگذاری، مقررات ایمنی و استانداردهای پروازی را اعمال خواهد کرد و دست شرکتها را در قیمتگذاری محصولشان باز خواهد گذاشت. طی سی سال گذشته صنعت هواپیمایی و ساختار هوانوردی در کشور متحول شدهاند.
این تحولات را میتوان بهدرستی همه جانبه دانست. هواپیمایی بازرگانی کشور، هم از نظر ساختار بازار و هم از نظر نهادهای دولتی و هم از نظر حجم مسافر تغییر کرده است. فراموش نکنیم این تغییرات در حضور انحصارات دولتی و تحریمهای بینالمللی روی دادهاند. صنعتی که زمانی در انحصار دولت بود، اکنون شاهد حضور بخش خصوصی است و در ظاهر رقابتی و پویا است. گرچه طرف دولتی آن همچنان تمرکزگرا مانده است؛ اما اولین گامها در تفکیک نقش نظارتی دولت از نقش اجرایی آن برداشته شده است.
تاسیس شرکت فرودگاههای کشور و تبیین نقش نظارتی سازمان هواپیمایی کشوری یکی از این گامها بوده است. با این حال نقش دوگانه وزارت راه در این صنعت تغییری نکرده است. این نهاد از یک طرف در قالب سازمان هواپیمایی کشوری مسوول نظارتی هواپیماییهاست و از طرف دیگر در قالب شرکت فرودگاههای کشور فروشنده خدمات فرودگاهی و قیمتگذار نهادههای مورد نیاز این هواپیماییها. و البته که قیمتگذار محصول این شرکتها و خدماتشان نیز میباشد.
این چندگانگی در شرایط فعلی کمکی به نقش نظارتی این نهاد نمیکند. بعد از بهینهسازی یارانهها که تغییر قیمت بنزین و خدمات فرودگاهی را بهدنبال داشته است، وقت آن فرارسیده که شرکتهای هواپیمایی اجازه تعیین قیمت محصولشان را داشته باشند.
نکته جالبی که شاید از دید سیاستگذاران این صنعت پنهان مانده است این است که افزایش قیمت اسمی بلیت هواپیما معمولا به معنای افزایش قیمت واقعی بلیت هواپیما نیست. مطالعه روند قیمتگذاری بلیت هواپیما نشان میدهد که افزایش تعرفه اسمی بلیت در سالهای 1380، 1382 و 1385 حتی بهطور موقت قیمت واقعی بلیت را افزایش ندادهاند. جالب است بدانیم در سال 1387 قیمت واقعی بلیت هواپیما از نرخ واقعی آن در سال 1381 کمتر بوده است.
این روند در واقع بیانگر این واقعیت تلخ است که افزایش تعرفه اسمی تنها در پاسخ به کاهش قیمت واقعی بلیت صورت گرفته است، آن هم بعد از آنکه شرکتهای هواپیمایی با تحمل افزایش هزینههایشان برای ماههای متمادی زیانهای هنگفتی را متحمل شدهاند. افزایش قیمت بلیت برای شرکتهای هواپیمایی معمولا نوشداروی بعد از مرگ سهراب بوده است.
در کنار این تحولات ساختاری و قیمتگذاری دولتی تقاضا برای سفرهای هوایی همیشه در حال افزایش بوده است. نکتهای که با توجه به تعداد سوانح هوایی در کشورمان در خور توجه است؛ در سال 1386 تعداد مسافران هوایی داخلی به 6/12 میلیون نفر رسید که سه برابر تعداد مسافران داخلی در پایان دهه شصت بوده است.
در کنار افزایش سفرهای هوایی داخلی، تعداد سفرهای خارجی هم از نظر تعداد مسافران و هم از نظر سهم از کل مسافران هوایی افزایش داشتهاند. در سال 1386 مسافران پروازهای خارجی سی و شش درصد مسافران پروازهای هوایی بودهاند و تعدادشان به 3/7 میلیون نفر رسیدند. جای تعجبی ندارد اگر بازار هواپیمایی ایران را بزرگترین بازار منطقه خاورمیانه بدانیم و عجیب نیست که شرکتهای هوایی منطقه امیدوار به ورود به این بازار هستند.
جالب اینجاست که قیمت واقعی بلیت هواپیما بر مبنای شاخص قیمت مصرفکننده در دهه هشتاد کاهش داشته است در حالیکه در همین دهه تقاضای سفرهای داخلی پنجاه درصد افزایش یافته است. در برابر این واقعیتها، در حالیکه شرکتهای هواپیمایی هر روز با افزایش هزینههایشان مواجه هستند و در شرایطی که تقاضا در بازار در حال افزایش بوده و هست، آزادسازی قیمتها تنها راهکار مناسب برای تضمین کیفیت و ایمنی پرواز و تنها راه حمایت واقعی از مصرفکننده است.
پینوشت: در تهیه آمار این یادداشت از سالنامههای آماری سازمان هواپیمایی کشوری استفاده شده است این تحلیل براساس مقاله «صنعت هواپیمایی بازرگانی ایران و چالشهای پیشرو» نوشته علی دادپی انجام شده است که در نهمین کنفرانس بینالمللی مدیریت تهران ارائه شد.
گسترش صنعت:فاز دوم اصلاح نظام توزیع در راه است
«فاز دوم اصلاح نظام توزیع در راه است»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت است که در ان میخوانید؛با افزایش رقابت در بازار جهانی و در نظر گرفتن پیشرفتهای تکنولوژیکی در سرتاسر جهان، اصلاح نظام تامین و توزیع برای جذب مشتری بیشتر و کاهش قیمت تمام شده به چالش جدی تبدیل شده است بخصوص اینکه روشهای سنتی در مدیریت زنجیره تامین و توزیع به طور فزایندهای ناکارآمد به نظر میرسید. در اهمیت نظام توزیع کالا و خدمات همین بس که به گفته دستاندرکاران حوزه اقتصاد، یک نظام کارآمد و سازمانیافته موجب از بین رفتن دلالیها و واسطهگری، ایجاد رقابت بین واحدهای تولیدی و توزیعی و در نهایت سهولت دسترسی به کالا و کاهش قیمت تمامشده، میشود.
از سوی دگر شبکههای توزیع و زنجیرههای تامین کالا و خدمات یکی از چهرههای مهم اثرگذار بر حوزه تولید و تجارت کشور محسوب میشوند که در قیمت تمامشده کالا و خدمات بسیار موثر بوده و بالطبع در ارتقای معیشت و رفاه عمومی نیز ایفای نقش میکند. برهمین اساس پروژههای دهگانه اصلاح نظام توزیع در دستورکار قرار گرفت.
درحالی که پیش از این ترکیبی نهچندان سازماننیافته و پراکنده از شرکتهای پخش، عمدهفروشان و خردهفروشان در نبود چارچوب و ادبیاتی واحد و هر یک براساس منافع بخشی خود در این زنجیره مشغول فعالیت بودند، پروژههای دهگانه اصلاح نظام توزیع بهگونهای تعریف و پیادهسازی شد تا بتواند فعالیت ارکان مختلف این زنجیره را در یک چارچوب مشخص هدایت کند. طراحی نظام کارآمد توزیع از سال ۸۵ در شرایطی در دستورکار وزارت بازرگانی سابق قرار گرفت که نظام بازرگانی سابق تا حدودی تحت تاثیر ضعف شبکه توزیع، با مشکلاتی همچون اثرگذاری نامطلوب دلالان بر قیمتها روبهرو بود.
اجرای پروژههای دهگانهای که به گفته بسیاری از کارشناسان ضمن ایجاد ارتباط سیستمی بین اجزای شبکه توزیع، به ارتقای کارآمدی آنها منجر میشد، کلید خورد. پروژههایی همچون نظام طبقهبندی کالا و خدمات (ایرانکد)، توسعه فروشگاههای مجازی، ساماندهی شرکتهای پخش، ایجاد پایگاه اطلاعات اصناف، توسعه شبکه فروشگاههای زنجیرهای بزرگ و چندمنظوره، ایجاد شبکه فروشگاههای زنجیرهای خردهفروشی، ایجاد اتحادیههای کشوری، شبکه کارت اصناف، ثبت مکانیزه معاملات املاک و ایجاد انجمنهای حمایت از حقوق مصرفکننده.
شاید برخی بر این باور بودند که با اجرایی شدن پروژههای دهگانه دیگر مشکلی در نظام توزیع وجود نخواهد داشت غافل از اینکه که تولیدکنندگان، انبارهای کالا، سردخانهها، شرکتهای توزیع و پخش، عمدهفروشان و خردهفروشان همه و همه بازیگران شبکه توزیع هستند شبکهای که ضعف هر کدام از بازیگرانش در اثر نهایی یا همان قیمت تمامشده، خود را به رخ میکشد.
تجربه واکاوی مشکلات نظام توزیع حاکی از آن است که بخش عمدهای از مسائل پیشروی این بخش از حلقههای دیگر نشات میگیرد چراکه در یک نظام توزیع کارآمد و سازمانیافته، تعامل درستی میان اجزا و بازیگران مذکور برقرار است به گونهای که فعالیت هر یک از آنها بهعنوان جزئی از سیستم توزیع نه تنها منجر به تامین منافع تمام اجزا میشود بلکه کارکرد متعادل سیستم توزیع را هم درپی دارد. شنیدهها از تدوین فاز دوم اصلاح نظام توزیع حکایت میکند.
امید میرود پس از آنکه در فاز نخست، برخی زیرساختهای مختلف و نیز بانکهای اطلاعاتی در این حوزه فراهم شد از فاز دوم شاهد برنامههایی موثرتر در سطح بازار برای اصلاح نظام توزیع باشیم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین هشدار داد
حسن هانیزاده در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
گیتی خامنه از دغدغههای محیطزیستیاش میگوید
علی داوودی و پدرش در تحریریه روزنامه «جامجم»:
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین هشدار داد