در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در سینمای ایران کمتر کارگردان یا تهیهکنندهای است که قصهای حادثهمحور را دستمایه کارش قرار دهد. در حال حاضر آنچه حرف اول را در مناسبات سینمای ایران میزند، موقعیتمحوری و شخصیتپردازی است؛ فیلمهایی که قصههای پرفراز و نشیب داشته باشند و براساس برخی مدلهای معروف از سینمای کلاسیک جلوی دوربین بروند، روز به روز کمتر میشوند. دلیلش هم مشخص است؛ صحنهپردازی این فیلمها هم گران است و هم دیگر مخاطبان عادت کرده به سینمای کمدی را ارضا نمیکند. بنابراین تهیهکنندهای که میبیند با یک پروداکشن معمولی میتواند فیلمی کمدی بسازد و به سودش برسد، تلاشی برای این کار نمیکند و موقعیت اقتصادی خود را به خطر نمیاندازد. حتی میبینیم فیلمسازان بزرگ سینما نیز در فیلمهایشان، صحنههای مهم را حذف میکنند و به تماشاگرشان نشان نمیدهند (نمونه روشن و مشهورش اصغر فرهادی است که نه غرق شدن الی را نشان داد و نه صحنه تصادف راضیه را در خیابان). بنابراین در چنین وضعیتی اگر سمواتی میکوشد حادثه را مبنای اثرش قرار دهد، کار او شایسته تحسین است. او بخوبی میداند گرفتن این صحنهها ریسک است و امکان دارد همه فواید و مزایای اثرش را تحت تاثیر قرار دهد. اما این کار را میکند و نگران چیزی نیست. این که نتیجه کار او چه کیفیتی دارد یک بحث است و این که اساسا با چه اعتماد به نفسی این کار را کرده، بحثی دیگر.
قصه فیلم از جایی آغاز میشود که زنی در جریان زایمان همراه جنین میمیرد و شوهرش غیبت و بیمسوولیتی دکتر را عامل این دو مرگ میداند. بنابراین در شرایطی عصبی دکتر را تهدید به انتقام میکند. این شروع یادآور افتتاحیههای مشهور برخی فیلمهای مهم تاریخ سینماست. مثلا گره اصلی فیلم «تنگه وحشت» ساخته مارتین اسکورسیزی نیز اینگونه افکنده میشود. مردی که از زندان رها شده در پی انتقام از وکیلی است که کمکاری و خیانت او را عامل گرفتاریاش میداند. در این فیلمها آنچه مطلقا اهمیتی ندارد، حقانیت آدمها در موضعگیریهایشان است.
اصلا مهم نیست شخصیت فیلم باغ قرمز با بازی رامین راستاد یا رابرت دنیروی تنگه وحشت راست میگویند یا نه. آنچه اهمیت دارد حس انتقامجویی آنان است و خطری که از جانب آنها یک خانواده را تهدید میکند. سمواتی اما پس از این گرهافکنی قصهاش را جور دیگری پیش میبرد و از این کلیشه آشنا برای تعلیق فیلمش و نیز برای به اشتباه انداختن تماشاگر استفاده میکند. به این ترتیب که دکتر (امینتارخ) و تماشاگر به یک اندازه اشتباه فکر میکنند که تصورشان از گم شدن و مرگ دختر دکتر، این است که پیمان (راستاد) مرتکب این قتل شده. با توجه به این سوءظن و نیز فاجعهای که ایجاد شده، دکتر برخلاف تصور همگان از جایگاه اجتماعیاش، نقشه قتل پیمان را میریزد و او را در صحنهای دلخراش میکشد. سپس میفهمیم پیمان هیچ نقشی در این ماجرا نداشته و سرگذشت مرگ دخترک بیشتر ناشی از یک اتفاق بوده است.
در شخصیتپردازی دکتر و نیز خانواده او، سمواتی نیمنگاهی هم به شخصیت آلپاچینو در فیلم درخشان «مخمصه» داشته است؛ مردی فروپاشیده از هر نظر، هم از بابت درماندگی در کشف ردپای خرابکاران و هم از نظر مدیریت زندگیاش. او نیز همسری دارد که زندگی مساعدی را برایش نساخته و مانند دکتر (تارخ) درگیر حواشی متعددی است. همسر جوان دکتر (لیلا اوتادی) در صدد خیانت به اوست و توجه چندانی به کانون خانوادگی ندارد و همه اینها علائم و انگیزههایی است برای رشد تدریجی جنون در شخصیت دکتر که او را به عملی غیرمترقبه یعنی قتل پیمان وامیدارد. این نوع روایت موازی پیرامون بیگناهی دکتر در مرگ همسر و فرزند پیمان و نیز بیگناهی پیمان در مرگ فرزند دکتر میتوانست طی یک پرداخت بهتر و با تسلط بیشتر روی میزانسن و بازیها به نقطه عطف فیلم باغ قرمز بدل شود، اما متاسفانه این اتفاق نیفتاده و برخی بیملاحظگیها اتفاقا آن را پاشنه آشیل فیلم کرده است. مشخص است سمواتی سراغ این قصه رفته و بازیگران سرشناس سینما را برگزیده تا بتواند برای تماشاگر قصهای سینمایی تعریف کند و درست همین نیت و خواست است که نمیگذارد براحتی ضعفهای فیلم را دلیلی بر بد بودن آن قلمداد کنیم. سمواتی دل به دریا زده و در فیلم نخستش راه سختی انتخاب کرده که اگر نتیجه داد میتواند ضامن ادامه فعالیتش باشد و در غیر این صورت نه فروش خوبی خواهد کرد (همچنان که میبینیم) و نه توجه منتقدان و کارشناسان را جلب خواهد کرد. از اینرو باید پیش از هرگونه قضاوتی این حقیقت را مد نظر داشته باشیم که درنیامدن باغ قرمز دلیل نمیشود که آن را با نمونههایی مانند «شیش و بش» در یک رده بدانیم.
یکی از دلایل ناکامی سمواتی در فیلم اولش، عطش او برای انجام وظایفی نامرتبط با حرفه اصلیاش در این سالها (تهیهکنندگی) است. انگار که باغ قرمز تنها فرصت زندگی او بوده برای آزمودن کارگردانی و حتی تدوین. در اینگونه موارد که کارگردانان قصهای دشوار را برای کار انتخاب میکنند، از مشاوران و افراد باتجربهتر کمک میگیرند، اما سمواتی نه تنها این کار را نکرده، بلکه در مرحله اول مسوولیتهای زیادی را برای خودش تعریف کرده و سپس از همکاران باتجربه و خوشسابقه سینما در امور دیگر فیلمش هم کمتر بهره گرفته است. وجود بازیگران باتجربهای مثل امین تارخ و فرامرز قریبیان میتوانست در شرایطی به داد فیلم برسد که فیلمنامه شخصیتپردازی درستی داشته باشد، اما چنین اتفاقی نیفتاده است.
امین تارخ در ایفای نقش دکتر نگونبخت و افسردهحال نمیتواند موفقیت تازهای به کارنامهاش اضافه کند و قریبیان نیز نقش بیاثری را در این فیلم به عهده گرفته است. از دیگر بازیگران این فیلم نیز انتظار بیشتری نمیرود. لیلا اوتادی فقط به واسطه ویژگیهای ظاهریاش برای ایفای نقش همسر دکتر انتخاب شده و شقایق فراهانی نیز بازی اغراقآمیزی دارد. چهره جوان معرفی شده در فیلم با نام فخرالدین نیز باری را از دوش باغ قرمز برنمیدارد و این حسرت برای سینمای ایران باقی میماند که چرا فیلمسازان مورد توجه و توانای این سینما سراغ قصههای پلیسی و درامهای روانکاوانه نمیروند.
لیلا خراط
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: