نام: جعفر ـ الف، مجرد سن و تحصیلات: 29 سال ـ دیپلم اتهام و مکان: قتل ـ استان تهران وضعیت پرونده: در حال رسیدگی
کد خبر: ۴۴۴۷۴۷

برادرکشی اتهامی است که در پرونده جعفر ثبت شده است. البته او خودش می‌گوید به هیچ وجه قصد نداشت اصغر را بکشد و مرگ او فقط یک اتفاق بود. جعفر خانواده پرجمعیتی دارد. 4 برادر و 3 خواهر. وضع مالی خانواده نیز چندان خوب نیست، اما آنها از فقر هم رنج نمی‌برند. خواهران و برادران در این خانواده با هم رابطه خوبی داشتند تا این که تصمیم اصغر برای ازدواج همه چیز را برهم زد. ریشه این اختلافات به گذشته دور برمی‌گردد. جعفر می‌گوید: «ما با همه فامیل رابطه خوبی داشتیم. برای همین سال‌ها قبل وقتی پسرعمویم به خواستگاری خواهر بزرگم آمد، کسی نه نیاورد و آنها با هم ازدواج کردند».

این وصلت برخلاف پیش‌بینی‌ها عاقبت خوشی نداشت. مرد جوان توضیح می‌دهد: «خواهر و پسرعمویم از همان اول به اختلاف برخوردند و بالاخره از هم جدا شدند. آن موقع خواهرم یک بچه داشت و با بچه‌اش به خانه پدرم برگشت. از آن به بعد رابطه ما با پسرعمویم خراب شد. البته خواهرم یک سال بعد با مرد دیگری ازدواج کرد که آن ازدواج هم برایش خوب نبود و دچار گازگرفتگی شد و فوت کرد».

خواهر جعفر که فوت کرد پسرعموی او ازدواج مجدد کرده و صاحب دختری شد. خانواده جعفر اختلافات گذشته را هرچند فراموش نکرده بودند، مثل قبل با هم اختلاف نداشتند و هرازگاهی به مناسبتی همدیگر را می‌دیدند.

زمان گذشت و سال‌ها بعد وقتی اصغر به 22 سالگی رسید خواسته‌ای را مطرح کرد که با مخالفت خانواده‌اش مواجه شد. جعفر می‌گوید: «برادرم عاشق دختر پسرعمویم شده بود و می‌خواست با او ازدواج کند، این دختر از ازدواج دوم پسرعمویم بود و ما با این وصلت مخالف بودیم، چون به هر حال فراموش نکرده بودیم پسرعمویم با خواهرمان چه رفتارهای بدی داشت».

کشمکش‌های خانوادگی به این ترتیب آغاز شد. مرد زندانی ماجرا را این طور ادامه می‌دهد: «هر چه به اصغر می‌گفتیم این دختر به درد تو نمی‌خورد، گوش نمی‌کرد. اصلا انگار عقل از سرش پریده بود. ما همگی اصرار داشتیم موضوع فراموش شود، ولی اصغر دست‌بردار نبود. بالاخره پای پسرعموی دیگرم وسط کشیده شد و او هم می‌خواست کاری کند که این وصلت سر بگیرد. در نهایت یک روز خواهرم با پسرعمویم یعنی عموی آن دختری که برادرم عاشقش شده بود تماس گرفت و به او گفت در این ماجرا دخالت نکند. طرف به جای این که منطقی جواب بدهد به خواهرم فحاشی کرد و آنها پشت تلفن مشاجره کردند».

بعد از این اتفاق اختلافات شدیدتر از پیش شد. جعفر توضیح می‌دهد: «وقتی ماجرای فحاشی به خواهرم را شنیدم، عصبانی شدم. به پسرعمویم تلفن زدم و با او قرار گذاشتم تا هر طور شده مشکل‌مان را حل کنیم، ولی او سر قرار نیامد. همان روز قبل از این که سر قرار بروم از یک دستفروش چاقو خریدم. نمی‌دانم چرا این کار را کردم. من اهل استفاده از چاقو نیستم. قبلا هم هیچ سابقه‌ای نداشتم ولی آن روز دستفروش خیلی اصرار کرد. من هم 4000 تومان دادم و یک چاقو خریدم».

متهم سرش را پایین می‌اندازد و بعد از لحظه‌ای مکث ادامه ماجرا را شرح می‌دهد: «داشتم از محل قرار برمی‌گشتم که ماشین پسرعمویم را دیدم. او و برادرم و آن دختر با هم بودند. جلو رفتم و به پسرعمویم گفتم بهتر است پایش را از زندگی ما بیرون بکشد. کار ما به مشاجره کشید. این وسط برادرم سعی داشت وساطت کند. من برای این که او قاطی این دعوا نشود 3 بار هلش دادم. دفعه آخر کنترل خودم را از دست داده و چاقو را بیرون کشیدم. البته نمی‌خواستم کسی را بزنم و هدفم فقط این بود که پسرعمویم را بترسانم. وقتی برادرم را هل دادم یک لحظه روی زمین نشست و داد کشید چاقو خورده است. اول حرفش را باور نکردم، اما خوب که دیدم متوجه شدم تمام لباسش خونی شده است. سریع او را به بیمارستان رساندیم، اما فایده‌ای نداشت و اصغر فوت کرد».

جعفر از همان روز در بازداشت به سر می‌برد. البته می‌داند مجازات سنگینی در انتظارش نیست. او می‌گوید: «پدر و مادرم رضایت داده‌اند و قصاص نمی‌شوم، اما خیلی عذاب‌وجدان دارم و نمی‌دانم با این درد چه کنم».

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها