کد خبر: ۴۲۵۷۴۱

خدیجه نوروزی- زهره از کرمان- شاهد از تهران (آی خوشم می‌یاد از اون بروبچی که جای غرغر، می‌شینن مشکلاتشون رو تحلیل می‌کنن، بعد پا می‌شن با یه تحلیل درست، مشکله رو حل می‌کنن ...که نگو! از حل مشکلت خوشحال شدم اسااااسی، دقیقتر بگم: اسااااچل! پنجا، شصت، حالا که رسید به صدتا... راهنمایی منم قابلی نداشت‌هاااا! هر وخ خواستی دردِ دل کنی، درِ این خونه به روت باااازه باااازه. اگه نبودم هم یه تُکِ پا رفته‌م سر خیابون ماستی چیزی بخرم! بیا تو، از خودت پذیرایی کن، برمی‌گردم!)- کتایون 29 ساله از کرج (ای بابا؛ ما تو قبیله‌مون مجبور بودیم هر روز صبح، آفتاب‌نزده از غار بیایم بیرون با دایناسورا تو یه صف واستیم تا رئیس قبیله بیاد دونه‌دونه دهنمون رو ببویه مبادا یه‌قولوپ آب‌معدنی خورده باشیم؛ نوشابه گازدار می‌خوری؟ چشمم روشن! خلافت سنگینه‌هاااا یه‌دفه برو آبپاشی، شیشه ماشینارم بشور دیگه!)- مریم 21 ساله از بابل (اینُ هوی‌جوری بر اساس تخیل نوشتی یا خاطره‌ای واقعی از خودته؟! درسته که تو برخی جوامع، افراد بیمار، مشکل‌دار، یا... هم پیدا می‌شن ولی آدمای عاقل یه کودک 8 ساله رو نه تنها مقصر نمی‌دونن، اگه بدونن هم اون کودکی که بزرگ و عاقل شده باس جای غصه خوردن، همچی نظری رو اول برا خودش بعدم برا بقیه جا بندازه که تقصیر کاستی‌ها و نواقص جامعه یا افرادش رو نباس به گردن یه کودک 8 ساله انداخت. یه دستی به طرز فکرت بکش عزیز باااابا)- زهرا، ن. قلب شیشه‌ای از تهران- جواد از شوشتر (تلفن جام‌جم، بالای آخرین صفحة روزنامه چاپ شده. یه تماس بگیر با روابط عمومی، بگو سی‌دی این نشریات رو می‌خوام. همچی دقیق و مبسووووط بهت می‌گن چی کار کنی)- فریدونی (اگه یه طوری که ناراحت نشه بش می‌گییییی... بگو باس بیشتر بخونه و بیشتر بدونه و بیشتر تو جادة سفیدِ کاغذ، ماشین قلمش رو برونه! این‌جوری شاید، اگه بیشتر تلاش کنه و امیدش رو هم از دست نده، یه‌پا شاعر و نویسندة قهار شد. نری یه‌بارَکی بگی: بیا، اینم اثرت، مُف نمی‌ارزه! بُر دیگه خجالت بکش!)- مهتاب 21 ساله از کرمان- و... بازم این نامه‌ها موند! حالا می‌گین چی‌کاااار کنم؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها