خانم الیزابت روبین، نویسنده روزنامه نیویورک تایمز در 13 جولای 2003 در این روزنامه مقاله‌ای تحت‌عنوان فرقه رجوی منتشر کرد که دارای نکات حائز اهمیتی است. خانم روبین مانند بسیاری از خبرنگاران دیگر بلافاصله بعد از اشغال عراق و خلع سلاح شدن سازمان در قرارگاه اشرف به این مرکز دعوت و برنامه از قبل تعیین‌شده‌ای برای آنان تدارک دیده شد، اما وی با ریزبینی و دقت خاصی به نکاتی در مناسبات درونی اشرف توجه کرد که فرقه‌ای بودن سازمان مجاهدین خلق را برملا می‌کرد. در زیر ترجمه قسمتی از مقاله وی آورده شده است.
کد خبر: ۴۱۱۶۸۸

تا وقتی که ایالات متحده در ماه مارس به عراق حمله کرد، مجاهدین به مدت 2 دهه تحت حمایت صدام حسین به حیات خود ادامه دادند. صدام به مجاهدین پول، اسلحه و جیپ می‌داد و در طول مرز ایران و عراق پایگاه نظامی (محلی که براحتی می‌شد از آنجا ایران را هدف موشک قرار داد) در اختیارشان قرار داده بود.

با سقوط صدام حسین، مجاهدین ناگهان خود را در میان دعواهای سیاست خارجی واشنگتن بر سر ایران یافت و اکنون سرنوشتش به طور ناپایدار بین انقراض و احیا معلق است. تعدادی از بازهای (نومحافظه‌کاران موسوم به جنگ‌طلبان) پنتاگون و سیاستگذاران تقاضا دارند که مجاهدین از فهرست تروریستی حذف و به عنوان وسیله‌ای ضد ایران در آینده از آنها استفاده شود.

سال 1986، فرانسه با ایران روابط خارجی‌اش را آغاز و رجوی و تیم تروریستی‌ او را بیرون کرد و آنان نیز به آغوش صدام حسین رفتند. صدام حسین چند سال از مجاهدین حمایت می‌کرد و (خیلی از هواداران سیاسی مجاهدین در فرانسه به عنوان پناهنده سیاسی باقی ماندند) درعوض رجوی به مردم کشورش خیانت کرد و اهداف نظامی ایران را شناسایی می‌کرد تا عراقی‌ها آنان را بمباران کنند؛ کاری که مردم ایران هرگز فراموش نخواهند کرد.

سپس بعد از صلح ایران و عراق در سال 1989، انگار که نقاط تراژیک اپرای خودش را هماهنگ می‌کند، رجوی هزاران نفر از اعضای خودش را در عملیاتی به نام «فروغ جاویدان» به مرز فرستاد تا سرزمین ایران را غصب کنند.

مسعود رجوی حزب را به چیزی شبیه یک فرقه تبدیل کرد. سرقت تماشایی مریم - همسر دوستش که مسعود عاشق وی شد - و یک برنامه سیاسی کلی ترتیب داد تا مریم را به ملکه‌ای انقلابی تبدیل و طلاق وی را از شوهرش توجیه کند. مسعود ادعا کرد زنان باید با مردان مساوی باشند و مریم هم باید همدوش وی رهبری کند. اما کارکردن کنار یکدیگر بدون ازدواج، ممکن بود نقض قانون اسلام باشد، بنابراین وی روی طلاق مریم مانور کرد و آن را انقلاب رهایی خواند.

اعضای مجاهدین به روزنامه یا تلویزیون دسترسی ندارند. روابط عاطفی کشته شده است و هیچگاه 2 نفر اجازه ندارند خصوصی با هم صحبت کنند

آن‌گونه که ارواند آبراهامیان، مورخ و نویسنده کتاب مجاهدین ایرانی به من گفت: رجوی می‌گفت با پیامبر برابری می‌کند.

رجوی دوست داشت زنان دور و برش باشند و ساختار فرماندهی را طوری طرح‌ریزی کرد که زنان جای مردان را بگیرند و آن را انقلاب اساسی خواند (انقلاب ایدئولوژیک). این کار در روابط خارجی‌اش نیز فریب‌دهنده بود.

نادره افشاری، یکی از اعضای سابق مجاهدین به من گفت: هرروز صبح و شب، کودکان خردسال حتی یک و 2 ساله مجبور بودند مقابل پوستر مسعود و مریم بایستند و به آنها احترام گذاشته و برایشان دعا کنند. افشاری در آلمان که مسوول دریافت بچه‌های مجاهدین در طول جنگ خلیج فارس بوده است می‌گوید، وقتی دولت آلمان تلاش کرد این بچه‌ها را وارد سیستم آموزشی خودش کند، مجاهدین با این کار مخالفت کردند و بسیاری از بچه‌ها به مدارس مجاهدین بخصوص در فرانسه فرستاده شدند. افشاری ادامه می‌دهد، رجوی‌ها این بچه‌ها را به عنوان سربازان نسل بعد می‌دیدند و قصد داشتند ‌آنها را شستشوی مغزی دهند و کنترل‌شان کنند.

افسران اطلاعاتی عراق، فرماندهان کرد و گروه‌های حقوق بشر، همگی اذعان داشتند که در سال 1991 صدام حسین از مجاهدین و تانک‌هایش به عنوان نیرویی پیشرفته برای سرکوب شورش کردها در شمال و شورش شیعیان درجنوب استفاده کرده است. اعضای سابق مجاهدین خلق فرمان مریم رجوی را در آن زمان خوب به یاد می‌آورند که گفته بود: کردها را زیر تانک‌های خود بگیرید و گلوله‌هایتان را برای سپاه پاسداران ایران نگاه دارید.

مجاهدین همانند دیکتاتورها عمل می‌کنند. اعضای مجاهدین به روزنامه، رادیو یا تلویزیون دسترسی ندارند، مگر همان که به طور دستچین به خوردشان داده می‌شود. آبراهامیان مورخ به من گفت، هیچ‌کس نمی‌تواند از رجوی انتقاد کند و همه باید در جلسات هفتگی انتقاد از خود شرکت کنند. همه آن را روی نوار ضبط می‌کنند، بنابر این از گفته‌هایت مدرک دارند. اگر از خودت مقاومت نشان دهی به اندازه کافی انقلابی در نظر گرفته نمی‌شوی و لازم است درس‌های ایدئولوژیک بیشتری داشته باشی. مردم یا جدا می‌شوند یا تسلیم.

صلاح‌الدین مقتدی، یک مورخ ایرانی در تبعید که هنوز با مجاهدین در ارتباط است، چون فکر می‌کند این گروه قوی‌ترین گروه مسلح مخالف ایران است، به من گفت اعضا اگر مخالفت کنند، زندانی یا حتی کشته می‌شوند.

افشاری که 10 سال پیش از گروه فرار کرده به من گفت که چطور «دوستی» ممنوع بوده است. 2نفر اجازه ندارند تنها بنشینند و با هم صحبت کنند بخصوص درباره زندگی گذشته. خبرچین‌ها همه جا هستند. این ایده مریم بود که روابط عاطفی کشته شود. افشاری گفت: آنها به ما می‌گفتند که احساسات شما باید از طریق مسعود کانالیزه شود.

اگرچه مسعود و مریم با حیله در کنار هم ماندند، اما همه را مجبور کردند مجرد باشند. افشاری می‌گوید: آنها به ما می‌گفتند که ما الان در جنگ هستیم و سربازان نمی‌توانند زن و شوهر داشته باشند. شما باید هر روز اعتراف و رویاها و افکارتان را بازگو کنید.

آنها مردان را مجبور می‌کنند وقتی بوی زنی را شنیده‌اند، اعتراف کنند...، مردها و زن‌ها مجبور بودند در جلساتی هفتگی به نام پاک شدن ایدئولوژیکی (موسوم به غسل) شرکت و در جمع به تمایلات جنسی‌شان اعتراف کنند. این کار نه فقط یک وسیله کنترل بلکه وسیله‌ای برای حذف افکار شخصی باقی‌مانده است.

در روزهای آشوب زده پس از سقوط صدام چند نفر از اعضای مجاهدین تصمیم گرفتند از کمپ‌های نظامی فرار کنند و پس از فرار، اسیر کردها در شمال عراق شدند. مسوولان کرد به من گفتند که نمی‌دانند با آنها چه کنند. یکی از آنها محمد 19ساله از تهران بود. او سال گذشته در ترکیه جویای کار بود که اسم مجاهدین را شنیده بود.

آنها که در خیابان‌های ترکیه گرسنه مانده بودند، گیر یکی از این مجاهدین افتادند. آنها دیگر از گرسنگی نمی‌توانستند به چیز دیگری فکر کنند. آن شخص مجاهد به آنها تختخواب و غذا داد و روز بعد فیلم‌های مجاهدین را برایشان پخش کرد و با این کار آنها را که دنبال پول بودند، فریب داد. وی به آنها گفت، شما می‌توانید با دختران مجاهدین ازدواج و برای خودتان زندگی دست و پا کنید. کار مجاهدین همانند بردگی است. به محمد یک پاسپورت عراقی داده و به او گفته بودند به خانواده‌اش اطلاع دهد که دارد به آلمان می‌رود تا در آنجا کار کند.

محمد می‌گوید، ماه اول در اشرف خیلی بد نبود تا این که جلسات اعتراف آغاز شد. وی بزودی متوجه شد از همسر و دستمزد، ارتباط با خانواده، دوستان و آزادی خبری نیست و راهی هم برای خروج وجود ندارد.

وقتی وی از سوگند دائم برای جنگ سرباز زد، او را تحت ‌فشار روانی دائم قرار دادند تا این که یک شب دیگر نتوانست طاقت بیاورد و 80قرص دیازپام خورد. وی ادامه می‌دهد، دوستش رگ دست خود را با تیغ زده بود که مرد، اما محمد وقتی بیدار شد خود را در یک اتاق تنها یافت. بالاخره بعد از چند روز کلنجار و مقاومت وی راضی شد که سوگند بخورد.

وقتی آمریکایی‌ها حمله کردند، او و دوستش تصمیم گرفتند به بیابان بگریزند. عرب‌ها به آنان کمک کردند و خودشان را به امید بخشش، تسلیم کردها کردند. محمد می‌گوید: شاید مجاهدین چهره خوبی برای دنیای بیرون دارند، اما هرکسی که بین آنها زندگی می‌کند، می‌داند چقدر پوسیده و کثیف هستند.

یک نفر ایرانی دیگر که درزندان کردها ملاقاتش کردم به من گفت، طرفدار مجاهدین بوده اما وقتی پایش به عراق رسیده، فهمیده که همه رویاهایش یک دولت کوچک توتالیتر بوده است.

رجوی‌ها کشورشان را به صدام حسین فروختند و برای به دست آوردن جایی برای مسلک اسلامی مارکسیستی‌شان به معامله اطلاعاتی پرداختند.

وقتی مریم رجوی در پاریس دستگیر شد، گروه‌های مخالف ایران در خارج کشور خوشحال بودند و البته این سوال را مطرح می‌کردند که مسعود کجاست؟ چرا او را دستگیر نکرده‌اند؟ در ایران می‌گویند، اگر مسعود و مریم فرصت بیابند به پل پت ایران تبدیل خواهند شد، حتی اگر آمریکا در فکر احیای مجدد رجوی‌ها و ارتش زنان بیوه‌اش باشد، کارخطرناکی کرده است.

منبع:

http:‌/‌‌/‌nytimes.com‌‌/‌‌2003‌‌/‌‌07‌‌/‌‌13‌‌/‌‌magazine‌‌/‌‌13MUJAHADEEN.html

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها