در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
یک روزکه ستاره مهمان هلیا بود هر کدام گوشهای از اتاق نشسته و اسباببازیها و عروسکها را دور و برشان چیده بودند و خالهبازی میکردند.
هلیا به دوستش گفت: بابای من برام یه دوچرخه خریده و دیروز هم رفتیم پارک و یه عالمه باهاش بازی کردم، خیلی خوب بود.
ستاره کمی فکر کرد و بعدش گفت: بابای منم میخواد یه دوچرخه برام بخره، اما یه ذره پولش کمه؛ بهم گفته اگه چند روزی صبر کنم از اون خوباش برام میگیره.
هلیا فکر کرد و بدون این که حرفی بزنه رفت و از توی کمدش قلک سفالی را که مادر برایش خریده بود آورد و گفت: ستاره گوش کن؛ من چندتا پول انداختم توی این، میتونیم باهاشون به بابات کمک کنیم.
و بعد قلک را گوشه اتاق به زمین زد و شکست. سکهها را از میان تکههای شکسته شده قلک برداشت و به ستاره داد و گفت: بیا اینارو ببر بده به بابات تا بتونه برات یه دوچرخه خوشگل بخره.
ستاره که خیلی خوشحال شده بود، سکهها را از هلیا گرفت و به سرعت از اتاق بیرون رفت و در را هم محکم پشت سرش بست.
مامان هلیا با شنیدن صدای بسته شدن در سریع خودش را به اتاق رساند تا ببیند چه اتفاقی افتاده است.
وقتی دید که ستاره نیست و قلک هم شکسته و روی زمین پخش شده است، با نگرانی پرسید: اینجا چه خبره، اینو چرا شکستی؟
ـ مامان جون اگه قول بدی که عصبانی نشی میگم.
ـ قول میدم؛ خب حالا بگو ببینم چی شده؟
ـ بابای ستاره میخواد براش یه دوچرخه بخره، اما پولش کمه. منم پولای توی قلکمو دادم به اون تا بده به باباش تا بتونه برای ستاره دوچرخه بخره؛ کار بدی کردم؟
مامان لبخندی زد و با مهربانی دخترش را بوسید و گفت: نه عزیزم، خیلی هم کار خوبی کردی.
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: