کد خبر: ۴۱۱۰۱۸

این داستان جراحی زیباییِ بینی، داغ دل خیلی‌هاست. چون دختر شوهرخاله برادرزاده عمه مادرشوهرِ کتی جون، بینی مبارک 5 کیلویی‌اش را زیر تیغ برده، حتماً باید من هم عمل کنم و صورت من هم باید رنگ چسب به خود بگیرد! و اگر غیر از این شود به طور وحشتناکی کم آورده‌ایم!

کلاً عده‌ای، فاقد فرهنگِ استفاده [درست] از علم و مسائل دیگرند و تدبیر، هیچ جایی در تصمیماتشان ندارد.

[...]کمی از این چشم‌وهمچشمی که در نوع خود سرطان بدخیمی است، بکاهید. کمی فکر، چاشنی تصمیماتـ[ـتان] کنید. امان از این تصمیماتی که حاصلی جز ندامت ندارد.

سید اشکان اشرفی از ساری

مَحکمه

(درباره [شعرِ] «زوج تازه»: [...]حالا ووووغ؟! طلاقت‌ نمی‌دم تا با احساسات پاک شاعری که از بس این و اون رو هَجو کرده و تحت تعقیب بین‌المللیه بازی نکنی. می‌گی نه؟ پس بشنو:)

رو لبات مُهر سکوته واسه من حرفی نداری/ چرا هر وقت روبروتم، تو می‌شی ازم فراری؟/ تازگیا بد شدی تو، واسه من خیلی عجیبه/ منِ آشنا چه جوری پیش تو شدم غریبه؟/ مایی که یه روح بودیم، اونو به دو تن سپردیم/ با یه دنیا مهربونی، واسه همدیگه می‌مُردیم/ یهو روزگار ورق خورد، دست ما از هم جدا شد/ با وجود این شراکت، فاصله قسمت ما شد/ مگه می‌شه دو کبوتر باشن و با هم نخونن؟/ خنده داره واسه مردم، بشنون می‌گن: دیوونن!/ بی‌تو من اسیر بادم، با تو سرتر از ستاره/ با سکوتت منو نشکن، این دیگه شُگون نداره/ اگه تو مَحکمة تو، جُرم من خیلی زیاده/ می‌تونی منو ببخشی، با دوسِت دارم، چه ساده!/ حرف بزن با من خسته، با رضایت نه با اجبار/ این نشه رسم من و تو، از من اصرار، از تو انکار/ بعدِ تو، بعدی محاله، اینو من بگم به کی؟/ بیخودی نبود که گفتن: زن یکی، خدا یکی!

علیرضا ماهری

«هَجو»یِ خودم، سامبیلی‌بلیکُم!/ ای مجرمِ خاطی ، بگو: «علیکُم»!!/ بابا مردِ حساب! رووووتُ بِرَم من!/ با جُرمِ زیاااادت... ببخشه‌ت اون زن؟!! آخه... تو «ماهری»! ...یه چی می‌گی‌یاااا!/ بَهَع! «علیرضاااا»؟ گاااافیییی دادیییی‌یاااا!/ [فووووت‌تِی‌نا بابا! اینم برگ طلاقش! دیدی حالا؟ هی بهت گفتم حداقل جورابات رو، خودت بشور! گوش ندادی! (واه‌واه‌واه! بلا به دوووور... چه ادکلن جنگلی‌ای هم زده بهشون...! ووووع!)]

ناجی غریق، غرق شد!

دیروز استاد [=پروفسور] بالتازار بهم زنگ زد. انگاری می‌خواست یه چیزایی بگه که برسونم به یکی از [بَرو]بچه‌ها، به عنوان راهنمایی و کمک! منم کلی خوشحال شدم. استاد فرمودند به «جوجه» جان بگم برای این‌که بخوای تمرکزت رو به دست بیاری... اگه می‌خوای تمرکزت رو به دست بیاری... برای به دست آوردن تمرکزت... امممم.... پرسیدم استاد چی شد؟ خودش که چیزی نگفت ولی[...] فک کنم اونم یه جورایی تمرکزش رو از دست داد! آخه ما آدما همیشه وقتی مشکلی نداریم، برای عالم و آدم راهکار و پیشنهاد ارائه می‌دیم! 100 درصد تضمینی! ولی وقتی افتادیم تو مشکل، تنها چیزی که تو این دنیا پیدا نمی‌شه، راهِ چاره‌س! بالتازار هم الآن تو همین وضعیت بود. آخه همه فکر و ذکرش الآن اینه که کنکوری‌ها رو نجات بده. شده براش یه مشکل. مثل اینه که یه نفر که الآن داره غرق می‌شه شنا کردن یادش می‌ره؛ همون شنایی که یه عمر بلد بود و به همه هم یاد می‌داد!

انگاری ما هم وقتی داریم تو مشکلات غرق می‌شیم، شنا کردن یادمون می‌ره[...]!

عشق پنهان

غارنشین‌ها در شهر!

1-مرد جوان تلاش می‌کنه از دست کسانی که گرفتنش آزاد بشه و به سمت مرد میانسال فریاد می‌زنه: تو خودت زن داری؟! [که] فحش[ـهای ناپسند...] می‌دی؟ مرد میانسال ذره‌ای احساس شرم نمی‌کند که به خاطر تصادفی [...جزئی] حرف‌های ناپسند می‌زند!

2-امروز آینده است و بهانه آغاز... دیروز را باختیم به بهانة امروز؛ امروز را به چه بهانه خواهیم باخت؟

سکینه، رویای زمستان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها