در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
موفقیت در میانسالی، او را ذوقزده نکرد و پس از آن در فیلمهای غیرمتعارف زیادی ظاهر شد. از کارهای مطرح این بازیگر انگلیسیتبار میتوان به دراکولا، چاپلین، سرزمین سایهها، لبه، آمیستاد و نقاب زورو اشاره کرد. هاپکینز در طول این سالها با اکثر فیلمسازان سرشناس و غیرمتعارف سینما کار کرده و همزمان در نمایشهای صحنهای هم بازی داشته است. او ازجمله بازیگرانی است که با وجود سن بالا، هنوز حضوری فعال در رشته سینما دارد و از هنرمندان پرکار به شمار میآید. اوایل سال جاری میلادی درام دلهرهآور «مراسم مذهبی» از هاپکینز روی پرده سینماها رفت و پساز آن درام تاریخی و ماجراجویانه «تور» به نمایش عمومی درآمد که فروش بالایی در سینماها در سطح بینالمللی داشت. آنتونی هاپکینز در گفتوگوی جدید اینترنتی از کارنامه کاری خود میگوید. بخشهایی از دو گفتوگوی هاپکینز با مجلات سینما بلیند و توتال فیلم را با هم میخوانیم.
بیشتر به عنوان یک بازیگر شناخته شدهاید تا یک فیلمنامهنویس یا کارگردان، اما فیلم «رود اسلیپ» (2007) را براساس فیلمنامهای از خودتان بازی و کارگردانی کردید. چه عاملی باعث شد تصمیم بگیرید به کار نگارش فیلمنامه هم بپردازید؟
لحظهای در زندگیام توقف کردم و به خودم گفتم برای مدتی کار نکنم. به خودتان نگاهی میاندازید و میبینید که همهاش مشغول کار بودهاید. کار و کار و کار و معلوم نیست چه وقتی این کار بازیگری به انتها میرسد. در یکی از همین روزها بود که همسرم گفت: «به جای اینکه فیلمنامههای دیگران را بازی کنی، چرا خودت فیلمنامه نمینویسی؟» به او جواب رد دادم، چون طبیعت و روحیهای تنبل دارم. میدانید، ما درسن و سال عجیبی زندگی میکنیم و تاثیرات عجیبی از آن میگیریم. در سن و سال آدمی مثل من، همیشه این احساس وجود دارد که زمان در حال تلف شدن است و وقت دارد بسرعت میگذرد. واقعیت این است که من از خیلی وقت قبل مینوشتم و ربطی به دیروز و امروز ندارد. هیچوقت تصمیم آگاهانهای برای این کار نگرفتم و نمیتوان گفت همهچیز از قبل حسابشده بود. کلمات و ایدهها خودشان میآیند و پس از پر کردن ذهن شما، تبدیل به یک سری نوشته میشوند. هیچوقت ترتیبی به آن ندادم که یک داستان یا فیلمنامه بنویسم، زیرا من نویسنده نیستم، هیچوقت یک شاعر یا نوولنویس نبودهام. خب، میتوانم یک نامه بنویسم، ولی نویسندگی چیز دیگری است. به همین خاطر، وقتی فیلمنامه را نوشتم به دنبال خلق یک نوشته بزرگ نبودم و نمیخواستم پیام یا بیانیهای را در معرض دید عموم قرار دهم.
دوست دارید بیشتر چه چیزی بنویسید؟
به درام علاقهمندم. بویژه درامهایی که زندگی روزمره را مورد بحث و بررسی قرار میدهند و از کیفیت بالایی برخوردارند. این زندگی روزمره شامل تمام واقعیتهای تلخ و شیرین آن میشود و آرزوها، ناکامیها، موفقیتها و کابوسهای آدمی را به نمایش میگذارند. البته از نوشتههایی که شعار میدهند و با خطابههای پرطمطراق خود سعی در ارائه راهحل قاطع و بیانیههای جورواجور دارند، خوشم نمیآید. فیلمهای سینمایی برای من استعارهای از زندگی هستند و وقتی به تماشای آنها مینشینم یا در آنها بازی میکنم، لذت میبرم. سینما وهمی است که واقعیتهای زندگی را به ما گوشزد میکند، وقتی فیلمی به پایان میرسد، هر کسی راهی خانه خودش میشود و این راهها و مکانها متفاوت هستند. در اینجا زندگی روی پرده سینما تمام و واقعیت زندگی روزمره آدمها دوباره شروع میشود، ولی تمام بینندگان مشغول فکر کردن به قصهای هستند که چند دقیقه قبل داخل سالن تاریک سینما دیدهاند. درامها تماشاچی را با زندگی واقعی آشتی میدهند و نکاتی را در مورد نحوه زندگی به آنها میآموزند.
بهترین توضیح در ارتباط با بازی در فیلمهای سینمایی توسط شما چه میتواند باشد؟
همه ما آدمها رویاپردازی میکنیم و سینما وسیلهای است که این رویاها را به صورتی تصویری به نمایش میگذارد. من بازیگر هم این رویاها را بازی میکنم. هریک از ما براساس روحیه و خلق و خویی که داریم، رویا میبافیم. یک بازیگر این امکان را دارد که خالق این رویاها در یک دنیای به ظاهر واقعی باشد. من بازیگر فقط در رویاهایم نیست که میتوانم تبدیل به هر کاراکتری که دوست دارم بشوم یا به مکانها و زمانهایی سفر کنم که آرزوی آنها را داشتهام. بازیگر شدن کمک میکند تا یک روز هانیبال آدمخوار شوم و روز دیگر به دوران بردهداری آمریکا بروم. بازیگری حتی مرا به کهکشانهای دور هم میبرد. به جز بازیگران، شما نمیتوانید کس دیگری را پیدا کنید که اینچنین آزاد و بیپروا توانایی سفر در زمان، مکان و ذهن آدمهای مختلف را داشته باشد.
در فیلمهای مختلف در قالب شخصیتهای متفاوتی ایفای نقش کردهاید. چه عناصری از این کاراکترها در ضمیر ناخودآگاه شما جای گرفته و ذهنتان را اشغال میکنند؟
خیلی وقتها دانشجویان رشته بازیگری از من میپرسند چگونه وارد روح و روان کاراکترهای مورد نظر میشوم. جوابی که به آنها میدهم خیلی ساده است و آنها را متعجب میکند. به آنها میگویم شما نمیتوانید چنین کاری کنید و انجام آن غیرممکن است. بازیگری یک کار خیالی است. حتی وقتی قرار باشد در نقش یک کاراکتر واقعی مثل نیکس هم بازی کنید، نمیتوانید وارد روح و روان آن شخصیت شوید. علتش هم این است که همیشه این خود شما هستید که جلوی دوربین ظاهر شده و در قالب کاراکترهای مختلف میروید. بازیگری فقط یک پروسه آرامبخش است. شما زمان بازی در یک نقش باید با متن فیلمنامه کاملا آشنا باشید و به صورت غریزی به آن اعتماد کنید و در ضمیر ناخودآگاهتان آن را بپذیرید. شاید بتوانم بگویم بازیگری چیزی شبیه غریزه قدمزنی یا اتومبیلرانی است.
یک بچه به آرامی راه رفتن را یاد میگیرد، ولی همه ما صبحها پس از بیدار شدن از خواب راه میرویم. بازیگری برای من چنین چیزی است. من میدانم سر صحنه فیلمبرداری، دوربین وجود دارد و آن را حس میکنم. استانیسلافسکی همیشه میگفت وقتی شما در حال بازی کردن هستید نمیتوانید فکر کنید که هیچ تماشاچیای در سالن نمایش روبهرو شما ننشسته و همیشه یک چشم ناظر (تماشاچی تئاتر یا دوربین سینما) وجود دارد و شما مجبورید نسبت به آن آگاه باشید. خود استانیسلافسکی هم میگفت این بازیگری یک واقعیت نیست و شما مجبورید تکنیک کار را بلد باشید. شما برای کاراکتر یک نوع ظرف و مجرا میشوید و این همه آن اتفاقی است که باید بیفتد. ما در دنیایی زندگی و کار میکنیم که باید به نوعی خودباوری برسیم، ما در دنیای نقابها زندگی میکنیم و هر روز نقاب تازهای به چهرهمان میزنیم.
از آنجا که بازیگر تعدادی فیلم غیرمتعارف هم بودهاید، خواندن فیلمنامههای هالیوودی شما را خسته نمیکند؟
هاپکینز: من به دنبال فیلمی هستم که جسارتآمیز، عصبانیکننده و برانگیزاننده باشد. شاید این فیلمها تماشاچی را آزرده خاطر و مضطرب کنند،ولی کلیشهای نیستند و حرف تازهای را مطرح میکنند
خیر، برخی از آنها اصلا فیلمنامههای خوبی نیستند. واقعیت این است که من از قصههای کلیشهای با آن فرمولهای کهنه خسته شدهام. بعضی وقتها از خودم میپرسم قرار است تماشاچی چند فیلم اکشن، گنگستری یا کمدی رومانتیک دیگر باشیم. این فیلمها تماشاچی خود را از دنیای واقعی دور میکند و زمینه را برای فرار او از واقعیتهای روزمره فراهم میکند، اما من به دنبال چیزی هستم که حقیقتا جسارتآمیز، عصبانیکننده و برانگیزاننده باشد. شاید این فیلمها تماشاچی را آزرده خاطر و مضطرب کند، ولی این حس را دارند که کلیشهای نیستند و حرف تازهای را مطرح میکنند.
نقش کاراکتری را که سوزناک باشد و در عین حال برای مردم دوست داشتنی است و با آن احساس همدردی میکنند چگونه بازی میکنید؟ تماشاچی هنگام دیدن شما در این جور نقشها میخواهد به آن کاراکتر کمک کند. آیا بازی در چنین نقشهایی کار مشکلی است؟
خیر، دلیلش هم این است که من یک بازیگرم. فیلمنامه اینجور کاراکترها را معرفی کرده و من در آن نقش بازی میکنم. هیچوقت به آنچه گفتید فکر نمیکنم. وقتی بازی در نقشی را قبول میکنید، میدانید چه کارهایی باید انجام دهید؟ اگر کاراکتر مورد نظر یک آدم واقعی باشد، سعی میکنم چند فیلم مستند درباره او تماشا کنم، اما مردم سوال دیگری میپرسند و میخواهند بدانند من درباره پیام این یا آن فیلم چه فکر میکنم. به آنها میگویم مسائل را بیش از حد جدی نگیرند و فکر خود را بیش از اندازه درگیر آن فیلم یا کاراکتر نکنند.
شما هیچ وقت نمیتوانید به ذهن آدمی اطمینان کنید. این یک تله مرگبار است و به همین دلیل هیچ وقت بیش از حد و اندازه به مسائل مختلف فکر نمیکنم. سعی میکنم نقشم را درک کنم و دیالوگهایم را به خوبی حفظ کنم. بعد میروم سر صحنه فیلمبرداری و تمریناتم را هر چه باشد انجام میدهم. یک قهوه میخورم و پس از خوش و بش با همکاران و فرمان اکشن کارگردان، بازیام را انجام میدهم!
ورود از دنیای تئاتر به سینما در دهه 70 میلادی چگونه بود؟
راحت بود، زیرا من همه کارها را راحت و آسان میگرفتم. خودم میخواستم این کار راحت باشد و به خودم گفتم در فیلمها اغراقآمیز بازی نکن. «شیر در زمستان» اولین فیلمم بود. همان روزهای اول کار، کاترین هپبورن به من گفت: «بازی نکن و ادا در نیاور. فقط دیالوگهایت را درست ادا کن.» بعد از پایان فیلمبرداری گفت خوب و راحت بازی کردهام و همه مساله هم همین است. برایم اسپنسر تریسی را مثال زد و گفت: «نگاهش کن، بازی نمیکند. میآید جلوی دوربین و دیالوگهایش را میگوید.» این یک نصیحت خیلی خوب از طرف یک بازیگر قدیمی و کهنهکار بود. فکر میکنم تمام بازیگران آن نسل (مثل بوگارت) هنرمندان فوقالعادهای بودند.
دلیل خاصی داشت که بازیگر شدید؟
خیر. نمیدانستم چه کار دیگری میتوانم انجام دهم. ریچاربرتن از همان شهری راهی دنیای بازیگری شد که من در آن زندگی میکردم. پس به خودم گفتم پا جای پای او بگذارم و بختم را امتحان کنم. فکر میکنم آدم خیلی خوششانسی بودم که توانستم موفق بشوم.
فکر میکنید کلاسها و درسهای بازیگری میتواند به بازیگران کمک کند تا بهتر شوند؟
مطمئنم مثل هر کلاس درس دیگری میتواند کمک زیادی به دانشجویان رشته بازیگری کند. شما وقتی چیزی را تمرین میکنید و یاد میگیرید، تبدیل به آدم بهتری میشوید. برای بهتر شدن باید تلاش کرد و هر روز چیزهای تازهای یاد گرفت.
اسکار بهترین بازیگر مردی را که گرفتهاید کجا نگه میدارید؟
در خانهام و نزدیک تلویزیون. هر مهمانی که به خانهام میآید آن را لمس میکند و با آن عکس میگیرد. خیلی بانمک است.
مترجم: کیکاووس زیاری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم