گفت‌وگو با یک زن زندانی سابق

در حسرت مادر شدن

اختلاس، اتهامی است که باعث شد زنی به نام «کاملیاـ‌ ن» 2 سال را پشت میله‌های زندان بگذراند. او که اکنون 41 سال دارد، 18 سال قبل به حبس محکوم شد و بعد از آزادی، تمام تلاشش را به کار گرفت تا زندگی‌اش را اصلاح کند. گفت‌وگو با این زن را بخوانید.
کد خبر: ۴۰۷۳۰۱

قبل از هر سوالی بگو که چرا اختلاس کردی؟

در یک شرکت خصوصی منشی و حسابدار بودم. یعنی چون شرکت کوچک بود هم کارهای اداری و مالی را انجام می‌دادم و هم تلفن جواب دادن و تنظیم قرار جلسات را به من سپرده بودند. آن موقع متاهل بودم، اما چون می‌خواستم به استرالیا بروم و شوهرم مخالف بود از او جدا شدم. برای مهاجرت به پول زیادی احتیاج داشتم و برای همین ناچار شدم آن جرم را انجام بدهم. می‌خواستم پول‌ها را بردارم و فرار کنم.

پس رویای مهاجرت زندگی‌ات را از تو گرفت، وقتی به زندان افتادی پدر و مادرت چه واکنشی نشان دادند؟

از قبل هم با آنها خیلی اختلاف داشتم، آنها مخالف ازدواج و بعد طلاقم بودند و نمی‌خواستند از ایران بروم. اصلا سبک زندگی‌ام را نمی‌پسندیدند. بعد از طلاق هم در خانه مجردی زندگی می‌کردم. وقتی به زندان افتادم آنقدر از دستم عصبانی بودند که هیچ بعید نبود مرا بکشند. آنها تا مدتی کارهایم را پیگیری نمی‌کردند، اما بالاخره تلاش کردند مرا از حبس بیرون آورند.

بعد از آزادی به خانه والدینت رفتی یا باز هم مجردی زندگی می‌کردی؟

شب آزادی پدرم جلوی در زندان منتظرم بود و مرا یکراست به خانه برد و از آن به بعد تا مدتی حق نداشتم از خانه بیرون بروم و حتی به کسی تلفن بزنم. داشتم می‌پوسیدم. به هر حال اینها همه تاوان کاری بود که خودم انجام داده بودم.

اوضاع چه طور به شرایط عادی برگشت؟

بعد از 3 ماه گفتم می‌خواهم کار پیدا کنم. پدرم اول مخالف بود، اما وقتی با او صحبت کردم و گفتم خودم متوجه اشتباهم شده‌ام و دیگر چنین خطایی را تکرار نمی‌کنم، قانع شد. در چند شرکت مصاحبه دادم ولی هیچ کس قبولم نکرد، چون همه گواهی عدم سوءپیشینه می‌خواستند. سرانجام در یک مانتوفروشی مشغول شدم و اتفاقا چون روابط عمومی خوبی دارم صاحب مغازه خیلی از من راضی بود، 3 سال آنجا ماندم تا این‌که ازدواج کردم.

پس الان متاهل هستی؟ با شوهرت چطور آشنا شدی؟

شوهرم مغازه‌دار است. کنار مانتوفروشی ما، مغازه کیف و کفش دارد. او 8 سال از من بزرگ‌تر است و قبلا ازدواج کرده، اما از زنش جدا شده بود. البته بچه ندارد. اول نمی‌خواستم جواب مثبت بدهم، اما وقتی با چند نفر از دوستانم مشورت کردم همه گفتند علی مرد خوبی است. از طرفی دستش به دهانش می‌رسید برای همین بله را گفتم و الان هم از زندگی‌ام راضی هستم.

فکر کن اگر رویای مهاجرت نبود الان چه اوضاعی داشتی؟

معلوم است همه چیز به کلی فرق می‌کرد. هنوز با شوهر اولم زندگی می‌کردم و به احتمال زیاد مادر شده بودم. از طرفی شاید در کارم پیشرفت می‌کردم و الان شغل بهتری داشتم. شاید هم ادامه تحصیل می‌دادم، چون من دانشجوی انصرافی کامپیوتر هستم. به هر حال اتفاقی است که افتاده و کاری نمی‌شود کرد. مهم این است که آدم اگر یک بار اشتباه کرد بتواند آن را جبران کند.

زندان رفتن چقدر در زندگی‌ات تاثیر داشت؟

خیلی زیاد. مهم‌ترین تاثیرش بدبین شدن خانواده‌ام به من بود. بعد از آن وقتی دنبال کار می‌گشتم از این موضوع خیلی ضربه خوردم. خودم هم به خاطر آن 2 سال از نظر روانی به هم ریختم. واقعا تجربه بدی بود و امیدوارم برای هیچ‌کس پیش نیاید.

برای آینده چه برنامه‌ای داری؟

فعلا که در مغازه شوهرم کار می‌کنم. راستش را بخواهید برنامه خاصی ندارم، زندگی‌ام یکنواخت و آرام است. فرصت مادر شدن را هم که از دست داده‌ام و باید همیشه به خاطر این موضوع افسوس بخورم.

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها