گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

رژه بر روی خون!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «نقشه فتنه و اصالت اصول»،«رژه بر روی خون!»،«مجلس ایران و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها»،«عذرخواهی شاید وقتی دیگر...»،«چرا این همه آمار متفاوت در لایحه بودجه»،«سکسکه در بازار سکه»،«در جستجوی انسجام‌»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۹۸۵۴۳

کیهان:نقشه فتنه و اصالت اصول

«نقشه فتنه و اصالت اصول»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛میدان رزم و جبهه جنگ را تصور کنید. با چند روش می توان وارد این میدان شد. غریب ترین شیوه آن است که انسان با مقتضیات بزم وارد میدان رزم شود! دو روش دیگر را نیز برای ورود به جبهه جنگ می توان سراغ گرفت، یکی بدون نقشه و اطلاعات و دیگری با شناسایی منطقه و اقتضائات آن. فرجام ورود بدون نقشه و اطلاعات به منطقه جنگی به احتمال قریب به یقین، غافلگیری و شکست است.

اما جبهه ای که مصمم به پیروزی است، قطعا شناسایی ظرفیت ها و موانع موجود در منطقه و استعداد نیروی دشمن و میدان مین و تله های کار گذاشته شده را اولویت خود قرار می دهد. جهان و جامعه بشری بی شباهت به این میدان رزم نیست. قواعد و قوانینی آن را احاطه کرده که تخلف ناپذیر است. مردمانی در این پهنه پیروزند که اولا فرمول ها و قواعد حاکم را بشناسند و ثانیا به آن قوانین جاری ملتزم باشند.

کسانی در گذار پرپیچ و خم زندگی سالم و غانم به مقصد می رسند که تابلوهای راهنما- چه قرمز و چه آبی، چه به نشانه ممنوعیت و چه به علامت مجاز بودن یک رفتار- را رصد کنند و پایبند باشند. بله، راننده ای هم می تواند «غفلت» کند یا «لجاجت» به خرج دهد و مثلا وقتی به تابلوی خطر و گردش به راست رسید، به جای پیچیدن به سمت راست، به چپ بپیچد یا اصلا مطابق اقتضای جاده نپیچد؛ صاف به عمق دره پرواز کند! هستی و حیات انسانی به غایت قاعده مند است، مجموعه ای از بایدها و نبایدها، بشارت ها و خطرها و هشدارها. و خدا می داند که این قاعده مندی هستی وحیات بشری چه نعمت بزرگ اما مغفولی است.

فرض کنید این قاعده مندی حیات طبیعی و انسانی نبود. آتش که نوبتی به کار پختن می آمد، نوبت دیگر ناگهان منجمد می کرد. یا آب یخ به جای فرونشاندن آتش عطش، ناگهان تا عمق جان آدمی را می سوزاند. از بزرگ ترین موهبت های پروردگار به آدمی، همین قاعده مند ساختن طبیعت و حیات انسانی از یک طرف و ارائه «نقشه زندگی» از طرف دیگر است. نقشه ای که مقصد، مسیر، امکانات و خطرها و کمین ها و میادین مین را یکجا در خود دارد. و شگفتا از خیل بنی آدم که به این کلیدها و فرمول های طلایی نجات و تجارت پرسود، پشت پا زدند.

شنیدند و به کار نبستند. دیدند و ندیدند. دیدند و عبرت نیاندوختند. و شگفت تر و باورنکردنی تر از همه، اهل ایمانی بودند که در این مسابقه عقبگرد انسانی، تنه به تنه بی ایمان ها زدند و روی دست آنان بلند شدند. این قدر پرت؟! آیا ارتفاع این دره سقوط را می توان متر زد؟ برخی صحابه پیامبر اعظم(ص) که دل هاشان بیمار بود - تا آنجا که شمشیر بر جانشین او کشیدند و هلاک شدند- از پرتگاهی به ارتفاع چند هزار کیلومتر پرت شدند؟

عبارتی دارد امیر ایمان و کلام، علی ابن ابیطالب علیه السلام درباره برپاکنندگان فتنه جمل که به غایت عبرت آموز است. قانونی طلایی برای امروز و فردای ماست. با همه اختصار، یک نقشه کامل است برای هرکس که بخواهد اصول گرایانه مشی کند و به فلاح برسد. امیرمؤمنان قاعده زاد و ولد و تکثیر شیطان- دشمن بزرگ انسان- را در متن تحلیل فتنه گران جبهه جمل یادآور شده و می فرماید «آنان شیطان را تکیه گاه (ملاک) کار خویش گرفتند و شیطان نیز آنها را به عنوان شریکان و دام های خود قرار داد. بدین ترتیب در سینه آنها تخم گذاشت و جوجه درآورد و بالید و تدریجا در آغوش آنان جای گرفت. پس با چشم آنها نگریست و با زبان آنان سخن گفت و بر آنها سوار شد و به سوی لغزشگاه ها راند و خطا و انحراف را برای آنها آراست، رفتار کسی که شیطان در قدرت او شریک شده و با زبان او به باطل سخن می راند» (خطبه 7 نهج البلاغه).

 شیطان در ذات خود عقیم و نازاست اما رمز موفقیت او در این است که سینه هایی برای القائات خود و رحم هایی برای پروراندن جنین خیانت و انحراف پیدا می کند. موجهینی پیدا می کند که حاملان بار انحراف و اغوا می شوند. جماعتی را می جوید که چشم و ذهن و جان و زبان خود را به اجاره می دهند و به نام اجاره، صاحب خانه و مالک وجود آنان می شود. اگر متذکر نشدند و بازنگشتند، تسخیرشان می کند.

از آن پس می شوند جن زده. و چه تعبیر نغزی است سرزنش امیر مؤمنان خطاب به آن که شب هنگام برای حضرتش به نام ارمغان، رشوه آورده بود؛ «أمختبط انت ام ذوجن ّه ام تهجر؟ آیا خرد آشفته ای یا جن زده و یا هذیان می گویی؟» (خطبه 422 نهج البلاغه). دیوانه و جن زده و پریشان گو! کدام غفلت باعث می شود آدمی رشوه را هدیه پندارد، بوی تعفن را از مشورت مسموم نشنود و نصیحت خیال کند و... تا به خود آید ببیند دور تا دورش را شیطانک هایی چون ولید و مروان و... یا رجوی و مهدی هاشمی معدوم- و جوجه های امروزی تر شیطان- گرفته اند.

آیات 25 تا 55 سوره حج در تبیین نقشه شیطان و نقش فتنه در چالش با تمام انبیای الهی است، آنجا که می فرماید: «هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی می ریخت) شیطان القائاتی در آن می کرد اما خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشد... هدف این بود که خداوند القائات شیطان را فتنه و آزمونی قرار دهد برای آنها که در دل هاشان بیماری است، و آنها که سنگ دلند... و هدف این بود که عالمان بدانند این حقی از سوی پروردگار توست، بنابراین ایمان بیاورند و دل هایشان در برابر آن خاشع شود. و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به سوی صراط مستقیم هدایت می کند.» اگر دل بیمار علاج نشد، سرانجام، همان گفتار و رفتاری از آن برمی خیزد که از سنگدلان اهل قساوت. ناگهان چشم باز می کنی و می بینی از مقام «زبیر منّا اهل البیت» رسیده ای به هم اردوگاهی با منافقین لجوج عنود و کیسه دوختگان بیت المال و جبهه ای که می خواهند انتقام نبی اعظم(ص) را از ولیّ اعظم بگیرند! یا گیج و گنگ که باشی، تازه می شوی حارث بن حوط- خوارج بعدی- که در میانه کارزار جمل به علی(ع) می گوید «پس من اکنون که متحیرم کناره می گیرم از جنگ همراه سعیدبن مالک و عبدالله بن عمر» و پاسخ می شنود «آن دو هرگز حق را یاری نکردند و هیچگاه باطل را خوار نساختند». (کلمه قصار 262 نهج البلاغه).
فتنه سبز سال 88 در چنین بستری بالید و برآمد. و پس از این نیز شیاطین هر فتنه دیگری تدارک کنند، از همان مسیر، جوجه کشی و یارگیری خواهند کرد.

 شیاطین روزگار ما به سان بزرگ خود یقین دارند بی آیندگی و نازایی و میرایی خود را، و مدام به جست وجوی سینه هایی برای تخم گذاشتن- بخوانید رحم های اجاره ای- در تب و تاب و تقلا هستند. شوخی نیست، بازی مرگ و زندگی برای آنهاست. اگر دیرباوری هنوز فرمول فتنه در کلام امیرمؤمنان را یقین نکرده، به هزاران اظهارنظری مراجعه کند که در اردوگاه دشمنان جمهوری اسلامی، درباره لزوم پرورش جنین براندازی در آغوش منافقین جدید گفته شد.

یکی از آنها این تحلیل پایگاه ضدانقلابی راهبرد به قلم «حبیب-ت» (هوادار گروهک تروریستی منافقین، مقیم سوئد) که در تاریخ 12 مرداد 8813 منتشر شده است: «ما باید از موسوی و اصلاح طلبان دفاع کنیم. باید با رویکرد تاکتیکی جنبش سبز مبنی بر دفاع از جمهوری اسلامی، از ظرفیت ریزش نیرو در طرف رژیم و درون ساختار قدرت بهره گرفت. جلب حمایت یا حتی بی طرفی و انفعال برخی روحانیون و اصولگرایان در این رویارویی از اهمیت استراتژیک برخوردار است و نباید فعلا در دام شعار عبور از جمهوری اسلامی افتاد. فراموشی این واقعیت که موازنه نیرو به نفع ما نیست، به ضررمان تمام می شود... باید توجه داشت که تقویت نقش نیروهایی چون موسوی و کروبی و خاتمی و... به معنای تخریب یا تضعیف نیروهای تحول طلب معارض رژیم نیست زیرا در گفتمان افراد مذکور ظرفیت پیشرفتی [!؟] ماورای تصور به چشم می خورد. تقویت نقش این افراد به سود کل اپوزیسیون است. نمی توان مسئله را از این ساده تر توضیح داد؛ کوشش برای بدیل سازی یا جلو افتادن از آنها، جز کمک به سقط این جنین بسته نیست».

حقیقتاً هم نمی توان مسئله را ساده تر از این توضیح داد. مؤمن و جامعه دینی مگر چند بار می تواند از یک سوراخ گزیده شود؟ آیا غیر از این است که غفلت های بزرگ برخی مدعیان همراهی با خط امام، مجال تباهی مصلحت ها- بخوانید نشستن مفسده جای مصلحت- را فراهم کرد و آیا جز این است که در القا و دمیدن بر این غفلت، نفوذی های زنجیره ای نقش آفرین اصلی بودند؟ خطای بزرگ آن طیف که به تدریج تبدیل به خط شد، اباحی گری و وسوسه یارگیری بی پروا و رقابت به هر قیمت- بدون رعایت اصول و موازین شرعی و اخلاقی و مصالح عالیه- بود. و اگر بعد از این هم انحرافاتی بزرگ از خطاهایی به ظاهر کوچک پدید آید، از همین گارد باز خواهد بود، آنجا که دافعه های مبتنی بر اصول، کمرنگ و جاذبه های معارض با اصول پررنگ شود. هرجا که وسوسه ها و غفلت ها، عرصه را بر اخلاص تنگ کند، شیطان سر از مخفی گاه بیرون می آورد و فرامی خواند و جواب می گیرد.

اصالت اصول ما و اصلی ترین اصل اصولگرایی، «ولایت» است و اقتضای ولایت، «برائت» از هرچه غیر آن است. ملت ما با همین فرمول طلایی کمر شیطان را شکست تا امروز که از هر گوشه خاورمیانه، ناله شیاطین به گوش می رسد. مشاهده نصرت های بزرگ الهی، جایی برای کمترین تردید و تزلزل یا تحیّر و ناامیدی باقی نمی گذارد. اما غفلت و بی احتیاطی- ولو در بحبوحه جنگ پیروز احد- ممنوع است. حقیقت آن است که در این 23سال به یک معنا و در 2 ساله اخیر به یک معنای دیگر، پای برخی همراهان جبهه بزرگ انقلاب به اعتبار غفلت از تابلوها لغزید، برخی جنبیدند و از سقوط جستند و حرّیت و آزادگی را معنا کردند و شماری، برای مدتی که به قیمت تباهی آنان سپری شد، اسباب زحمت و کاستن از سرعت شتابان کاروان انقلاب را فراهم کردند. تکلیف ملت روشن ضمیر و اصولگرایان تراز انقلاب در این میان همواره روشن بوده است، از دوران دفاع مقدس و سازندگی تا اصلاحات و عدالتخواهی.

هر جا رویکرد و عملکردها مبنی بر شعارها و آرمان های انقلاب بود، پای مسئولان و سینه سپر آنان در دفاع از آنان با افتخار ایستادیم و هر جا خطایی دیدیم، مشفقانه تذکر دادیم و اگر انحراف و خیانتی پدید آمد، در مواجهه با آن تردید نکردیم. که شنیده بودیم خطاب عتاب آمیز امیرمؤمنان درباره جماعت متحیر آوردگاه جهل و از جمله حارث بن حوط را؛ «تو پیش پای خود را دیدی و سربلند نکردی تا افق دورتر را ببینی و گمراه و متحیر ماندی. تو حق را نشناخته ای تا یاران آن را بشناسی و باطل را نشناخته ای تا بدانی اهل آن چه کسانی هستند». شعار صحابه بصیر امیرمؤمنان(ع) پرچم همیشگی ماست که «صحابه شما محترمید، اما حق محترم تر است». صاحب منصبان و تریبون داران در نظام اسلامی محترم و معززند، بی تردید. دست خدمت خدمتگزاران در هر موقعیتی که باشند، بوسیدنی است اما از غفلت بزرگان به سادگی نمی توان گذشت چندان که غفلت یک راکب دوچرخه با غفلت یک خلبان یا لکوموتیوران برابر نیست. اولی به خود آسیب می زند و دومی و سومی به صدها نفر.

یک نکته را به اجمال باید گفت و گذشت. اختلاف سلیقه سیاستمداران امری طبیعی است. تا هر جا هم که به حریم ها و قوانین آسیب وارد نشود، حق دارند به رقابت سیاسی سالم- از جمله در مقاطع انتخابات- بپردازند. اما به اقتضای عقل و شرع و قانون، هیچ کس مجاز نیست اولا این اختلاف ها و دلخوری ها را بر سر سفره مردم بگذارد و ثانیاً برای فیصله اختلاف یا پیروزی در رقابت های انتخاباتی و غیر آن، از اغیار و نامحرمان و بدنامان یارگیری کند. چه آن که خود را حامی خاص دولت و مجلس و مجمع تشخیص معرفی کند و چه دیگری که خود را اصولگرای منتقد می نامد، حق ندارد به واسطه جماعت فرصت طلب و بدسابقه و خیانت پیشه یا منافق «دوپینگ» کند. اگرچه کم اما متأسفانه بعضاً مواردی از این دوپینگ ها در تشکیل حلقه های سیاسی و راه اندازی روزنامه و سایت دیده می شود.

به خدمت گرفتن برخی عناصر ورشکسته زنجیره ای- که اگر شفا می دادند احزاب و رسانه های زنجیره ای شبه اصلاح طلب را به انتحار نمی کشاندند- از سوی برخی محافل و رسانه ها، جای سؤال و ملامت جدی دارد، فرقی هم نمی کند در روزنامه ها و سایت های منتسب به مجلس و دولت باشد یا مجمع تشخیص و شهرداری. و شگفت اینکه اجاره ای های زنجیره ای هر از چند گاهی از سایت و روزنامه یک رقیب به سایت و روزنامه رقیب دیگر در جبهه اصولگرایان اسباب می کشند، همچنان که برخی از آنان در میان اضلاع این رقابت ها و اختلاف ها پراکنده شده اند و داغ تر از رئوس آن اضلاع، با توسن قلم می تازند. جز اختلاف، بدگمانی، شک، یأس، تفرقه و تحریف و انحراف بار این قلم ها نیست. آنها کارفرمایان و راکبان خود را جز به جانب بن بست و گرفتاری نمی برند.

جمهوری اسلامی:رژه بر روی خون!

«رژه بر روی خون!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛مطابق اعلام برخی منابع رسمی قرار است ملک عبدالله پادشاه عربستان طی روزهای آینده به بحرین سفر کند. در برخورد اول چنین به نظر می‌رسد که سفر مقامات ارشد به کشورهای همسایه و دیدار و مذاکره در جهت ارتقاء و تحکیم روابط، امری پسندیده است، اما همه می‌دانند که سفر ملک عبدالله به بحرین از جنس دیگری است و با اهداف و نیات خاصی صورت می‌گیرد و دقیقاً بخشی از عملیات اشغال بحرین و سرکوب قیام مردمی و حق طلبانه در بحرین محسوب می‌شود.

دنیای عرب اکنون ماهها است که در تب و تاب تحولات پرشتاب در جهت آرمانخواهی، تلاش برای رفع بی‌عدالتی و تبعیض و گرایش نیرومند و محسوس به سمت و سوی اسلام قرار گرفته و تقریباً روزی نیست که شاهد برافراشته شدن پرچم عدالت خواهی و حرکت به سوی شرایط مطلوب نباشیم. با وجود آنکه انتظار می‌رفت این حرکت پرخروش، هوشمندانه و مبتنی بر تدبیر و درایت از سوی دولت‌ها مورد پذیرش و استقبال قرار گیرد ولی تقریباً بدون استثنا، برخوردهای سرکوبگرانه، خونین و به شدت خصمانه مواجه شده و قیام خودجوش ملتها رنگ خون و مظلومیت به خود گرفت. در این میان قیام مردم مظلوم بحرین از هر جهت یک استثنا بود و همگان دیدند که حاکم جبار بحرین در سرکوب مردم سنگ تمام گذاشت و از هیچ جنایتی فروگذار نکرد و چون خود را ناتوان دید، به اشغال بحرین توسط دژخیمان سعودی تن داد، جامه ذلت پوشید و برای سرکوب مردم بحرین دست به دامان اشغالگران شرور سعودی شد.

وجوه تمایز قیام بحرین در چند محور است.
1 - بحرین جمعیت چندانی ندارد ولی حتی محدودیت جمعیت مردم به خاطر وجود فشارهای شدید و غیرقابل تحمل نیز مانع قیام آنها نشد.
2- رژیم آل خلیفه و بوقهای تبلیغاتی منطقه و استکبار سعی کردند قیام مردم بحرین یک حرکت فرقه‌ای معرفی کنند اما نتوانستند و کاملاً محرز شد که قیام بحرین، اختصاصی به شیعه ندارد بلکه این تمامی شهروندان هستند که از اینهمه ظلم و ستم و تبعیض و جنایت به ستوه آمده‌اند و فریاد اعتراض سر داده‌اند.
3 - سایر دولت‌های عرب، اگرچه در سرکوب ملت‌ها سنگ تمام گذاشتند ولی فقط به نیروهای سرکوبگر داخلی متوسل شدند و در این میان، فقط بحرین است که برای اشغال این کشور به سعودی‌ها "چراغ سبز" داد و با استمداد از جنایتکاران شرور، آنها را به خیابان‌ها و خانه‌ها و مساجد و معابد کشاند تا مردم را قتل عام کنند و به ویرانی مساجد و خانه‌ها و حسینیه‌ها بپردازند و روی تاریخ را سیاه کنند.

در هیچ کشور عرب دیگری شاهد حمله به مساجد و سوزاندن قرآن توسط نیروهای سرکوبگر نبوده‌ایم. اما در بحرین نه تنها به مردم بلکه حتی به خدا هم اعلام جنگ کردند و در برابر دوربین‌ها و در برابر چشمان حیرت زده ملت‌های مسلمان، شرارتی کردند که تاریخ مشابه آنرا به خاطر ندارد.

آنچه آل سعود در بحرین مرتکب شد، فقط جنایات جنگی نبود، فقط جنایت علیه بشریت نبود، بلکه جنایت علیه معنویت و اسلام نیز بود و این بهیچوجه قابل تحمل نیست. آل سعود با اقدامات شرم‌آور و جنون‌آمیزی که در بحرین صورت داده طومار حاکمیت پرننگ و نکبت خود را برای همیشه بست. چون با خدا اعلام جنگ داد، قرآن‌ها را سوزاند و حریم مساجد و حرمت معابد و عزت مسلمین را به هیچ انگاشت. کم نیستند زنان و دخترانی که بازداشت و شکنجه شده‌اند و مورد تجاوز قرار گرفته و نهایتاً به قتل رسیده‌اند یا به نقاط نامعلومی منتقل شده‌اند.

باید پرسید ملک عبدالله درحالی که لقب "خادم الحرمین" را یدک می‌کشد و سالانه میلیون‌ها نسخه قرآن را در یک اقدام فریبکارانه منتشر می‌کند، آیا جنایت دیگری باقیمانده که در بحرین مرتکب شود؟! آیا شرارت دیگری قابل تصور است که اشغالگران سعودی با توسل به آن احساس افتخار و اظهار پیروزی کنند؟ امیر خائن بحرین ادعا کرده گویا فضای بحرین آرام شده و دیگر مشکلی وجود ندارد. اما بطور همزمان مقامات جنایتکار بحرین از طرح اعدام مخالفین و معترضین سخن به میان آورده‌اند. بعلاوه باید پرسید آیا "آرامش قبرستانی" به عنوان مطلوب اصلی شیوخ آل خلیفه مدنظر بوده است؟

سفر ملک عبدالله، رژه رفتن برروی خون‌های به ناحق ریخته‌ای است که جرم بزرگ آنها فریاد مظلومیت و درخواست برای رفع بی‌عآور اشغالگران شرور بوده است.

آل سعود، آل خلیفه و شخص ملک عبدالله بدانند که لبخند شادی و ادعای پیروزی خفت بار آنها چندان به درازا نخواهد کشید که دست انتقام الهی، طومار زندگی سراسر ننگ و نکبت آنها را درهم بپیچد.

آیات قرآنی که آل سعود آنها را به آتش کشید، به ظالمان هشدار می‌دهند و بلکه اخطار می‌کنند که فرصت‌های موجود، را قطعاً به نفع خودشان ارزیابی نکنند بلکه مطمئن باشند که زیان آنها در مرور ایام، رقم خورده و فرصت‌ها برای اتمام حجت الهی است و سرانجام نیز دست انتقام خدا از آستین به در می‌آید و آنچنان ضربتی بر پیکره نحیف جنایتکاران و دشمنان خدا وارد می‌شود که ندانند این ضربات مهلک را از کجا دریافت کرده‌اند.

آل سعود از بابت اشغال بحرین، زیان بزرگی را متوجه خود کرد و مطمئن باشد آنها که باد می‌کارند، قطعاً طوفان درو خواهند کرد. اگر این جنایات بی‌شرمانه را نظامیان آمریکائی و اعضای نظامی ناوگان پنجم دریائی آمریکا مستقر در بحرین مرتکب شده بودند، امروزه دنیای اسلام و دنیای عرب یکپارچه شاهد احساسات عظیم ضد آمریکائی می‌بود و این اوج بی‌شرمی آل سعود است که پیشمرگ چکمه پوشان آمریکائی شده و در بحرین درصدد انجام "رقص شمشیر" است! غافل از آنکه آل سعود با این اعلام جنگ با خدا، در واقع گور خود را به دست خود کنده است.  
 
رسالت:مجلس ایران و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها

«مجلس ایران و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته زمانی که خانم "فهمیده میرزا" رئیس مجلس پاکستان در مصاحبه با خبرنگار اعزامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، اعلام کرد که کشورش به سود "ماده اضطراری" پیشنهادی هیئت بین‌المجالس ایران، عقب نشینی کرده و از پیشنهاد ایرانی‌ها حمایت کرده است، حتی شماری از تحلیلگران و خبرنگاران داخلی نیز معنای "ماده اضطراری" را نمی‌دانستند. خاصه اینکه موفقیت دیپلماسی پارلمانی ایران در شرایطی شکل گرفت که موضوع مربوط به وزیر اطلاعات فضای سیاسی - خبری کشور را تحت الشعاع قرار داده بود و آن موفقیت بزرگ بازتاب لازم را در داخل نداشت.

بر اساس ماده اضطراری پیشنهادی جمهوری اسلامی ایران، همه پارلمان‌های دنیا خود را موظف می‌دانند که ضمن دفاع از حق ملت‌های خاورمیانه و شمال آفریقا در تعیین سرنوشت خود، از حرکت‌های نوین دموکراسی خواهی حمایت کنند و با واگذاری امور به مردم، با مداخله خارجی مخالفت نمایند.

این ماده اضطراری پس از سه روز کار جدی هیئت ایرانی در اتحادیه جهانی بین‌المجالس (پاناما) به تصویب رسید. پاکستان و ونزوئلا به سود ایران کنار کشیدند و نمایندگان اندونزی و زلاندنو نیز طرح پیشنهادی خود را در قالب طرح ایران تلفیق نمودند.

در هر دوره اجلاس جهانی بین‌المجالس، تنها یک ماده اضطراری تصویب می‌شود و معنای آن این است که موضوع مورد نظر از نظر بزرگترین نهاد پارلمانی دنیا، مهم‌ترین موضوع روز است و همه مجالس دنیا باید تلاش‌های خود را جهت همراهی با قطعنامه مرتبط با این موضوع سامان داده و در اجلاس بعدی گزارش نمایند. بدین ترتیب هیئت پارلمانی ایران موفق شد سلسله موضع‌گیری‌ها و سیاست‌های مجلس ایران در قبال تحولات پنج ماه اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا را جهانی نماید.

البته در طول هفت سال اخیر که نگارنده افتخار نمایندگی پارلمان ایران در بین المجالس را داشته است، تصویب یک ماده اضطراری "سیاسی" کم سابقه بوده است. به طور معمول، کشورهای غربی مانع از این می‌شدند که نمایندگان دنیا وارد موضع‌گیری‌های سیاسی شوند. طوری که در چند دوره اخیر اغلب مواد اضطراری پیشنهادی ایران در مواردی چون، عراق، فلسطین و افغانستان با مقابله جدی مواجه شده و به تصویب نمی‌رسید.

از طرفی همان طور که پیش‌بینی می‌شد، طرح پارلمان ایران با مخالفت جدی نمایندگان عرب و باز‌ی‌های سیاسی کشورهای غربی همراه شد. گروه اول سعی داشتند تا توجهات از حرکت‌های دموکراسی خواهی منطقه منحرف شود و گروه دوم در تلاش بود تا با طرح الحاقیه‌هایی همچون اجازه مداخله طبق فصل هفتم منشور ملل متحد، اقدامات ناتو در لیبی و اقدامات احتمالی آینده را توجیه نماید. به هر حال کشورهای غربی که همواره داعیه دموکراسی خواهی داشته‌اند، پس از طرح پیشنهادی جمهوری اسلامی در موضعی انفعالی قرار می‌گرفتند. آنها یا باید مقابله جدی می‌کردند که آن را با شعارهای گذشته خود همخوان نمی‌دیدند و یا اینکه با ارائه طرحی مشابه، نام خود را در ذیل نام ایران قید کنند و لذا سکوت را ترجیح داده و به شاهدان خاموش تبریک و تمجید دیگر هیئت‌ها از نمایندگان مجلس ایران تبدیل شدند.

از جمله نکات قابل توجه اجلاس، آشفتگی در گروه عرب بود. عدم حضور "مصر" با توجه به محاکمه فتحی سرور رئیس مجلس آن کشور، گروه مرتجع را بی‌سروسامان ساخته بود. هیئت‌های عربستان و بحرین آشکارا عصبانی بودند و برخی دیگر از اعراب حتی لباس‌های سنتی خود را کنار گذاشته با کت و شلوار در جلسات شرکت می‌کردند و جالب اینکه هیئت عراق به عنوان کشوری که اکنون در مسیر دموکراسی افتاده است، به یکی از فعال‌ترین هیئت‌ها تبدیل شده بود و بر خلاف سنت مرسوم میان اعراب، در هر گونه موضع‌گیری، همراه اصلی هیئت ایرانی بود. پیش‌بینی هیئت‌های نمایندگی این بود که با تحقق انقلاب در مصر و تونس و اصلاحات عمیق در برخی دیگر از کشورها، تحولات دیپلماتیک تازه‌تری در راه خواهد بود که حداقل نتیجه آن پایان یافتن "غربت دیپلماتیک" جمهوری اسلامی در نهادهای بین‌المللی است.

در کل، فضای حاکم بر نمایندگی‌های پارلمانی کشورهای عرب، با موضع‌گیری‌های انتحاری برخی از دولتمردان این کشورها متفاوت بود. اغلب آنها آشکارا ترسیده‌اند و به طور جدی خواستار همکاری با جمهوری اسلامی در تحولات منطقه می‌باشند. بی‌شک آنها پیام جدی ماده اضطراری اجلاس پاناما را به کشورهای خود منتقل نموده‌اند. دنیا نمی‌تواند در قبال سرکوب حرکت‌های مردمی بحرین، اردن، عربستان، یمن و... بی‌تفاوت باشد. آنها که معمولا ایران را متهم به مداخله می‌کنند، اکنون در قبال قطعنامه پایانی اتحادیه جهانی بین‌المجالس در پاناماسیتی چه می‌گویند؟ پارلمان‌های بیش از 150 کشور دنیا، قطعنامه‌ای را صادر کردند که محتوای آن، شباهت‌هایی جدی با محتوای بیانیه‌های اخیر مجلس شورای اسلامی ایران داشت.

فضای کلی هیئت‌های کشورهای اروپایی نیز قابل تامل بود. میل جدی هر چند به صورت جبری در میان اروپایی‌ها شکل گرفته که با ایران مذاکره کنند. با توجه به سونامی سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا ثبات مواضع ایرانی‌ها برای آنها مهم است.

در خلال اجلاس، پس از چند بار درخواست هیئت انگلیسی برای ملاقات، سرانجام مذاکره صورت گرفت. بر خلاف پیش‌بینی آقای گیبس رئیس هیئت انگلیسی، طرف ایرانی با موضع‌گیری تند و جدی شروع کرد. گفته شد الان که خدمت شما رسیده‌ایم، مجلس کشورمان طرح تجدیدنظر در رابطه با انگلیس را در دستور کار دارد. با تشریح سیر تاریخی روابط، نتیجه‌گیری شد که انگلیسی‌ها همواره خلاف منافع و اهداف ملت ایران حرکت کرده‌اند و اکنون نیز به دنبال تفرقه‌اند و سرانجام اینکه تاکید شد، ما در  ایران تعجب کردیم که چرا دولت انگلیس آقای "سایمون گس" سفیر سابق خود را به جرم خیانت به منافع ملی انگلیس محاکمه نکرد چون در اینجا فقط به دنبال تضعیف و ویرانی رابطه بود...

جالب اینکه طرف انگلیسی ابراز امیدواری کرد که در فضای بهتری به مذاکره با ایرانی‌ها بپردازد، رابطه بهتر شود و... نتیجه اینکه در دنیای امروز که دولت‌ها در قید مناسبات دیپلماتیک و موضع‌گیری‌های مصلحتی ناشی از آن هستند، حضور جدی کشورهای مختلف در عرصه دیپلماسی پارلمانی قابل تامل است. موضوعی که باید در ایران نیز مد نظر قرار گیرد. خیلی از مواضع و دغدغه‌های جدی ملت را می‌توان در حوزه‌های فراملی و جهانی مطرح کرد. با رئیس مجلس کویت از حساسیت جدی ایرانی‌ها نسبت به مداخله نظامی در بحرین به عنوان اقدام انتحاری عربستان صحبت شد و به نایب رئیس مجلس سنای افغانستان در خصوص موافقت‌نامه امنیتی تازه با آمریکا هشدار جدی داده شد و در گفتگو با نایب رئیس مجلس فلسطین نیز تاکید گردید که با مصر جدید، دوری از خط سازش وظیفه محتوم فلسطینی‌های نزدیک به تشکیلات خودگردان است چون در غیر این صورت موج تحولات "فتح" را نیز با خود خواهد برد.

خدا را شاکریم در شرایطی که تحولات اخیر دنیا منجربه وحشت یا نگرانی شماری از هیئت‌ها شده و برخی دیگر را مبهوت کرده بود، هیئت ایرانی با هشت سخنرانی بیشتر از گذشته از حرف و منطق گفتار برخوردار بود و در عین حال با اثرگذاری خود، موجبات صدور قطعنامه محکومیت رژیم صهیونیستی به نقض حقوق بشر را فراهم نمود. به عنوان مسئول هیئت از زحمات همه همکاران خودم کمال تشکر را دارم.
والسلام

مردم سالاری:عذرخواهی شاید وقتی دیگر...

«عذرخواهی شاید وقتی دیگر...»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم سعیده میرزایی است که در آن می‌خوانید؛طی چند روز اخیر و درصدر اخبار رسانه ای کشور یکی از موضوعاتی که تاسف همگان را برانگیخته و بیشتر از همه وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی را زیر سوال برده است موضوع رهاسازی دو بیمار در بیابان های اطراف شهر تهران بود.

طبق اخبار منتشره این دو بیمار قبل از انتقال به حاشیه اتوبان خلیج فارس و حوالی زمین های کشاورزی آن منطقه، در بیمارستان امام خمینی بستری بوده اند و ظاهرا به دلیل نداشتن وضع مناسب مالی و نپرداختن هزینه های درمان از سوی بیمارستان رانده شده و طبق اظهارنظر اهالی آن منطقه توسط یک آمبولا نس مزدا خاکی رنگ با لباس های بیمارستان مربوطه به اطراف تهران برده و در آنجا به شکل تاسف باری رها شده اند.

حال در این بین مقامات وزارت بهداشت و سایر مسوولین اظهارنظرهایی را در خصوص این قضیه مطرح کرده اند به طوری که معاون وزیر بهداشت از برخورد شدید با عوامل رهاسازی دو بیمار در حومه تهران خبر داد و گفت: افرادی که در این کار مقصر بوده اند از مسوولیتهای خود برکنار شده و شکایت قضایی موضوع در دستور کار وزارت بهداشت قرار دارد.

 البته در سخنان وی اما و اگرهای و تناقضاتی هم مطرح بود و ابهاماتی در این قضیه دیده می شود ولی اصل موضوع و نفس قضایای رخ داده را نباید فراموش کرد. دراین موضوع تردیدی نیست که این رفتار زشت بوده و به هر دلیل و برهانی هم که صورت گرفته باشد باید با عوامل آن برخورد شود.

البته در این میان بخشی از سخنان معاون وزیر جالب است که گفته رئیس و مسوولا ن رده بالا ی بیمارستان امام خمینی از این ماجرا هیچ اطلا عی نداشته اند و سرنخ های به دست آمده نشان می دهد این کار به وسیله دو نفر از کارمندان رده پایین بیمارستان و توسط راننده آمبولا نس بیمارستان  انجام شده است. حال سوال این است آقای معاون محترم وزیر، مگر می شود کارمند رده چندم یک مرکز که به یک حقوق بخور و نمیر راضی است بدون اجازه کارفرما و رئیس خود دست به  چنین کاری بزند و برای خود دردسر آفرینی کند و دیگر اینکه این کارمند و راننده آمبولا نس مذکور چه نفع شخصی از این کار خود می بردند؟ چرا باید همیشه مسوولا ن از ماجرا پاپس بکشند و کارمندان رده پایین و بی پشتوانه در مظان اتهامات قرار بگیرند؟

به هر حال اگرچه وزارت بهداشت و درمان همواره تاکید کرد که هیچ بیماری نباید  به دلیل فقر و وضع  نامناسب مالی از شرایط درمان و پذیرش در مراکز درمانی در صورت نیاز محروم بماند اما ما شاهد این حادثه تاسف بار از سوی زیر مجموعه وزارت بهداشت و از یک مجتمع درمانی بزرگ هستیم و ظاهرا  هیچ یک  از مسوولین  بیمارستان امام تاکنون حاضر به پاسخگویی درخصوص این قضایا نشده اند و فقط رئیس بیمارستان  امام خمینی  که در روز اول به تلفن خود پاسخ داد گفته پیگیری  کردیم این موضوع از بیمارستان امام نبوده است که البته این هم عذر بدتر از گناه رئیس مجتمع بیمارستان امام خمینی بوده است.

باید خاطرنشان کرد این رفتارها دون شان یک انسان واقعی در برخورد با همنوعان خود است چه برسد به این که این اتفاق در جامعه پزشکی  و البته در زیر سایه عدم مدیریت مسوولا ن  صورت پذیرد; نقطه ای که نگاه و امید همه بیماران  چه نیازمند و چه توانا بعد از خداوند قادر و متعال به آن است. امید است  وزارت بهداشت که ناظر و سرپرست تمام  مراکز بهداشتی و درمانی است و به نوعی با جان همه مردم سروکار دارد در این باره تمهیدات لا زم را اتخاذ کرده و امنیت خاطری را به همه بیماران خصوصا افراد بی بضاعت بدهد که اگر پولی برای درمان خود ندارند به فکر مرگ نباشند و بدانند مراکزی وجود دارد که پذیرایشان باشد.

از مسوولین وزارت بهداشت انتظار می رود در رابطه با این فاجعه غیرانسانی که روح هزاران نفر اعم از ایرانی و غیر ایرانی را خدشه دار کرده است حداقل از مردم عذرخواهی کنند چرا که اصولا  در این  مواقع در کشور ما رسم بر استعفا وجود ندارد و-همانند سقوط هواپیماها و واکنش وزارت راه و ترابری- استعفا که نمی دهند هیچ، دریغ از یک عذرخواهی ساده که شاید تسلی بخش  دل های هزاران هزار نفر از افرادی باشد که با شنیدن  این ماجرا از انسان بودن خود شرمسار شدند. مسوولین محترم کشور بدانید همانقدر که جان شما برای شما عزیز است جان یک کارتن خواب و یک معتاد و... هم برای خودشان عزیز و شیرین است و دوست ندارند که به دلیل فقر و تنگدستی  تسلیم مرگ شوند، چرا که فقر، اعتیاد، بی خانمانی، فحشا و... حاصل زندگی در همین فضای اجتماعی  است. و ای کاش یادمان نرود که:

بنی آدم اعضای یک پیکرند                               که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار                            دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی                             نشاید که نامت نهند آدمی

تهران امروز:چرا این همه آمار متفاوت در لایحه بودجه

«چرا این همه آمار متفاوت در لایحه بودجه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم رسول رضایی است که درن می‌خوانید؛بالاخره پس از مدتها کش و قوس و نزاع‌های کارشناسی و غیر کارشناسی ، لایحه بودجه 90 دو ماه پس از آغاز سال به جلسه علنی رسید و بحث نمایندگان درباره شاخص‌های کلی آن آغاز شد . بحث‌هایی که تحلیل محتوایی آن نشان می‌دهد تفسیرهای متفاوت و گاه بسیار متناقضی درباره شاخص‌های اصلی ان چون میزان وابستگی بودجه به نفت وجود دارد و آخر سر هم مشخص نشد که کدام دسته از موافقان یا مخالفان درباره شاخص‌های آماری لایحه بودجه درست می‌گویند.

 این از عجایب فرآیند تصویب بودجه در ایران است که علیرغم گذشت 2 ماه از سال لایحه ای به مجلس آمده است که نمایندگان درباره آمار و ارقام آن نه تنها اعداد دقیقی ارائه نمی‌دهند بلکه برعکس آمارهای متفاوتی می دهند و سپس نماینده دولت هم به گونه ای سخن می گوید که یک تناقض ساختاری را درباره لایحه بودجه ایجاد می کند.

مثلا در شرایطی که نمایندگان مخالف از افزایش 50 درصدی لایحه بودجه به درآمدهای نفتی سخن می‌گویند اما در همان حال نماینده دولت پشت تریبون می‌نشیند و از کاهش حداقل 33 درصدی لایحه بودجه به درآمدهای نفتی سخن به میان می‌آورد. تحلیل چنین گفته‌هایی نشان می‌دهد که از لحاظ میزان وابستگی بودجه کشور برای سال 90 دستکم اختلاف 83 درصدی بین نمایندگان مخالف و دولت وجود دارد و چنین تفاوت‌های آماری در چند مورد دیگر هم تکرار شده است. البته شاید این بحث مطرح شود که اختلاف دیدگاه درباره لایحه بودجه امری طبیعی است.

در پاسخ باید گفت اگر تفسیرها درباره نتایج بودجه و یا اینکه با ساختار بودجه ای که به مجلس آمده است فرضا اقتصاد کشور به سوی تورم و رکود یا برعکس رونق حرکت می‌کند ، بحثی نیست . اما در اینجا تفاوت و تناقض بر سر آمارهایی است که علی القاعده می بایستی بسیار روشن باشد و مثلا درباره درصد وابستگی نفت به بودجه ابهامی نباشد. این در حالی است که در جلسه علنی دیروز مجلس بحث‌هایی به میان آمد که نشان می دهد کمیسیون تلفیق نه تنها نتوانسته اشکالات بودجه را بر طرف کند که به گفته نماینده ای چون احمد توکلی حتی بر به هم ریختگی بودجه افزوده است.

به هر حال چاره ای جز تصویب لایحه بودجه سال 90 نیست و مجلس نمی تواند به خاطر به هم ریختگی لایحه بودجه از تصویب آن شانه خالی کند. ولی تجربه بودجه 90 به همگان ثابت کرد که شیوه تدوین بودجه نویسی و فرآیند تصویب و تبدیل ان به قانون حاوی اشکالات اساسی و ساختاری است که اگر این اشکالات بر طرف نشود، چه بسا برای سال‌های اینده با معضلات به مراتب بیشتری مواجه شویم.

ناگفته پیداست عدم ارتباط ارگانیک مجلس و دولت و جزیره‌ای بودن مباحث کارشناسی بودجه چه در دولت و چه در مجلس از علل اصلی بی انضباطی در لایحه بودجه است و هر چقدر دو نهاد یادشده یکی به عنوان متولی تدوین و دیگری به عنوان مسئول تصویب بودجه از یکدیگر فاصله بگیرند درست به همان میزان هم علائم به هم ریختگی در بودجه بیشتر ظاهر می شود. تجربه بودجه 90 به همگان ثابت کرد که روند تدوین و تصویب بودجه بیمار است و لاجرم برای علاج این بیماری می بایستی دست به کار شد.

ابتکار:سکسکه در بازار سکه

«سکسکه در بازار سکه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛این روزها و در اوج رکود بازارهایی از قبیل مسکن، خودرو، بورس و... ، بازار سکه و طلا از هر زمان دیگری داغ‌تر است و ایرانی‌ها در وانفسای رکود اقتصادی حاکم، با هرآنچه پول نقد در چنته دارند، راهی شعب بانک‌های عرضه‌کننده سکه و طلافروشی‌ها می‌شوند تا از شلوغی بی‌وقفه بازار سکه و طلا سهمی ببرند. هر روز، صف خریداران سکه طولانی‌تر می‌شود و انگار عطش تقاضا برای انباشت سکه سیرمانی ندارد.

هم‌زمان با روزهای آغازین سال و پایان‌یافتن تعطیلات 14روزه نوروزی، بازار ایرانی طلا و سکه به تبعیت از بازارهای جهانی، تازه‌ترین سیر صعودی خود را آغاز کرد و سکه تمام‌بهار که گردنه 400هزارتومانی را پیش از این پشت سر گذاشته بود، در اوج بی‌تحرکی مسئولان اقتصادی دولت، تا مرز 460هزار تومان را بالا رفت. اما سرانجام مسئولان بانک مرکزی متقاعد شدند که جلوی حباب کاذب بازار سکه را قبل از ترکیدن بگیرند. این ورود، دیر و پلّکانی اتفاق افتاد؛ اما به‌هرحال تا حدودی کارگر شد و به‌تدریج سکه تمام‌بهار را تا 420هزار تومان پایین کشید.

بانک مرکزی که متولی ضرب سکه در ایران است، از هفته گذشته و پس از پیشی‌گرفتن میزان تقاضا نسبت به عرضه و رشد ناگهانی و صعودی قیمت سکه، اقدام به عرضه تدریجی و قطره‌چکانی سکه و شمش طلا در بانک کارگشایی کرد. یکی‌دو روز بعد، به تبع بالابودن تقاضا به بانک ملی مأموریت داده شد تا شعب منتخب خود را نیز به جرگه عرضه‌کنندگان سکه بیفزاید تا سکسکه بی‌وقفه بازار سکه متوقف گردد؛ اما حرکت دست‌به‌عصای شعب برای عرضه سکه و جنب‌وجوش‌های دلالان همراه با نگرانی مردم و بی‌رونقی سایر حوزه‌های اقتصادی کشور، دست‌به‌دست هم داده است تا بازار سکه همچنان بی‌وقفه و سکسکه‌کنان در حباب به پیش براند.

در حالی روند قیمت سکه و طلا در کشور متلاطم است که قیمت طلا در بازار‌های جهانی در معاملات دیروز، بر روی نرخ 1502 دلار متوقف بود؛ اما قیمت‌ها در بازار داخلی، بدون اعتنا به قیمت‌های جهانی، مسیر دیگری را طی می‌کند و تقریباً به‌صورت دقیقه‌ای، متأثر از متغیرهای داخلی، رو به تغییر و عمدتاً افزایش دارد.
تداوم این وضعیت مبهم باعث شده است تا جو بدبینی به بازار طلا، هم از سوی اقشار مختلف مردم و هم مسئولان اقتصادی رو به گسترش بگذارد و با وجود تداوم عرضه سکه در شعب بانک‌ها، انتقادها از عرضه قطره‌چکانی سکه به بازار طی روزهای گذشته به اوج برسد.

طی چهار روزی که از هفته جاری گذشته است، با وجود عرضه‌ هر روز سکه در بانک ملی و ادامه حراج بانک کارگشایی، تقاضای مردم برای خرید سکه همچنان بالاست و دلالان با اجاره کارت‌های ملی مردم، اقدام به خرید سکه از بانک ملی می‌کنند. چون سقف ارائه‌ سکه در این بانک پنج عدد است، صف خرید برای تهیه سکه از شعب بانک ملی در مقایسه با روزهای گذشته طویل‌تر گشته و خریداران تکراری شده‌اند و اشتیاق مردم هم به خرید سکه همچنان بالاست.

واقعیت این است که بخشی از عوامل ترقی دامنه‌دار و همیشگی قیمت‌ها در بازار سکه، از نرخ جهانی اونس طلا نشأت می‌گیرد و به‌هردلیل، خارج از کنترل بازار داخلی و برنامه‌ریزان و متولیان اقتصاد کشور است. وضعیت جهانی به‌گونه‌ای است که روزبه‌روز استخراج طلا از معادن، هزینه بیشتری را در بر می‌گیرد.

درخواست جهانی برای عرضه طلا بیشتر می‌شود. سایر اجزای اقتصاد جهانی علی‌الخصوص نرخ دلار و نفت به‌عنوان پارامترهای مهم تأثیرگذار بر قیمت طلا رو به افزایش هستند و همه این عوامل، بر قیمت تمام‌شده طلا و بهای جهانی آن تأثیر می‌گذارد.

اما باهمه این حوال آنچه در بازار داخلی سکه و طلا می‌گذرد، نشان می‌دهد که این بازار هرچند در اراده اولیه برای ترقی قیمت‌ها از بازارهای جهانی تأثیر می‌پذیرد، اما در توقف افزایش قیمت‌ها، همواره نرخ‌های جهانی را کم‌محل کرده و تا جایی که توان دارد، پله‌پله بالا می‌رود، به‌گونه‌ای که تقریباً هر زمان قیمت جهانی طلا 1تا2درصد افزایش را تجربه می‌کند، قیمت سکه و طلا در داخل کشور، تا 5درصد بالا می‌رود و با ورود دولت به ماجرا و به‌کارگیری همه اهرم‌های کنترلی، این بازار عجیب و غریب به توقف و در مواقعی کاهشی حداکثر یک‌درصدی رضایت می‌دهد.

فعالان سکه و طلا و برخی کارشناسان متمایل به این بازار، سیاست‌های غلط و شتاب‌زده پولی دولت، مقررات چالش‌برانگیز بسته سیاستی‌نظارتی بانک مرکزی، فقدان قوانین نظارتی دقیق‌ برای عرضه و ورود و خروج طلا از کشور، ورود دیرهنگام دولت برای کنترل بازار و عرضه قطره‌چکانی سکه در بانک کارگشایی و شعب بانک ملی را عامل تداوم و تشدید تقاضا و باقی‌ماندن حباب در بازار سکه و طلا می‌دانند.

درمقابل دولتی‌ها و اقتصاددانان همسو با سیاست‌های دولت، فعال‌شدن شبکه دلالان و حرفه‌ای‌های بازار سکه و تحرکات هدفدار طلافروشان برای شکل‌دادن به تقاضای کاذب و منفعت‌بردن این عده از برجای‌ماندن فضای حبابی و همچنین به‌وجودآمدن نگرانی‌های عمومی را از عوامل تداوم این وضع ارزیابی می‌کنند.
اما به‌هرحال و فارغ از درستی نظرات دو طیف گفته شده، واقعیت این است که سیاست بانک مرکزی برای کنترل قیمت سکه، با وجود همه تلاش‌های انجام‌شده، تاکنون موفق نبوده است و به‌نظر می‌رسد برای برطرف‌شدن نگرانی بازار درباره انتظارات تورمی، علاوه بر تدوام عرضه سکه، باید راهکار اساسی‌تری را جست‌وجو کرد.

در پایان اینکه هرچند بانک مرکزی راه‌حلی کوتاه‌مدت و مسکن‌گونه را برای کنترل حباب بازار پیش گرفته است، اما لجام‌گسیختگی‌های هرازگاهی نرخ سکه و طلای ایرانی، به‌طور قطع، ریشه در عواملی خارج از این بازار دارد و از همین رو، راه درمان دائمی الهتاب و بیقراری سکه را باید در سایر زیربخش‌های اقتصاد کشور جست‌وجو کرد. هجوم هرازگاهی نقدینگی جامعه به بازار سکه نشان داده است که مردم به هزارویک دلیل، اعتماد خود را به سرمایه‌گذاری در سایر زیربخش‌ها از جمله مسکن و بورس و حتی بانک‌ها از دست داده‌اند و تنها بازاری که هنوز می‌توان خریدارانه به آن چشم دوخت، همین بازار پرسکسکه سکه است و بس...

آفرینش: شادی و نشاط ضرورت جامعه

«شادی و نشاط ضرورت جامعه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم  علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛در سالهای گذشته بارها و بارها این جمله که« ایرانیان مردمی شاد نیستند »از گفتار و نوشتار بسیاری از کارشناسان نقل شده است . در این بین هر چند شاد بودن و یا نبودن بحثی کارشناسانه است اما به طور کلی می توان عوامل و متغیرهای زیاد و گسترده ای را در شادی یک فرد و جامعه ای دخیل دانست.عوامل و اسبابی که هر یک به نوبه خود می تواند زمینه و بستری مهم را برای تامین شادی یک فرد و جامعه فراهم نماید.


در این بین بر اساس مطالعات و پژوهش های بی شمار در سراسر جهان بی گمان باید پذیرفت که شادی و غم در زندگی اجتماعی ؛اقتصادی، فرهنگی و سیاسی انسانها، تأثیرات عمده ای دارد و چه بسا که بسیاری از کشور های گوناگون در راه افزایش شادی همگانی و فردی در کشور خود برنامه ریزیهایی دقیق را انجام می دهند. اما به نظر میرسد در کشور ما این مهم با توجه چندانی روبرو نیست و گاه در کشور بنا به تعبیرهای نادرست و بدون استدلال در بین شهروندان و برخی مقامات ، شادی امری متروک شده و به حاشیه گذاشته شده است در حالی که این امر نه با فرهنگ ملی ایرانیان چندان تناسبی دارد و نه با فرهنگ دینی کشور .


آنچه مشخص است جامعه ایرانی از بسترها و بنیان های لازم برای ابراز شادمانی بویژه به شکل گروهی و همگانی برخوردار نیست و علاوه بر این نیز شیوه های شناخته شده و تعریف شده کمتری برای شادمانی های همگانی در کشور وجود دارد. این در حالی است که بی گمان شاد بودن یکی از شاخصه ها و بنیان های زندگی مطلوب در هر گروه و جامعه ای به شمار می رود و در کلامی دیگر هر قدر مردمی شادتر باشد توان و پتانسیل بیشتری برای تلاش و حرکت به جلو دارند .


در این بین باید گفت که اگر به گستره پیامدهای مثبت و فراوان شادی بر حوزه های گوناگون ،اقتصاد، فرهنگ ، اجتماع ، سیاست و..نگاهی داشته باشیم درمی یابیم که در جامعه ای شاد جدا از نگرش خوشبینانه نسبت به زندگی و امور پیرامون ، رضایت و امید بیشتری از زندگی و احساس رفاه
جریان دارد.

در این بین قابل توجه است که با توجه به وجود پتانسیل های گوناگون در کشور سن امید به زندگی در ایران 69 سال است که خود حکایت از فاصله بسیار ما با کشورهای پیشرفته و اروپایی است.در حالی که به نظر می رسد در چارچوب برنامه ای اصولی و اصلاح برخی روش ها می توان با یاری گرفتن از رسانه هایی همانند صدا و سیما و... به سوی جامعه ای شادتر حرکت کرد جامعه ای که در کنار شادی بیشتر مسلما نتایج مثبتی از تلاش و حرکت به سمت جلو را همراه خود دارد .

حمایت:دردمشترکی به نام ترافیک

«دردمشترکی به نام ترافیک»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم مهدی خلیلی است که در آن می‌خوانید؛ترافیک درد مشترک و نام آشنایی استکه جزیی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره پایتخت نشینان شده است.

ترافیک معضلی است که انواع مسائل را برای ساکنان کلانشهرها پدید آورده است. اما نکته جالب آن است که هر چه صحبت و راهکار در زمینه حل معضل ترافیک ارایه شده بر میزان آن نیز افزوده شده است. در این زمینه هم به نظر می رسد بیش از آنکه به مساله افزایش سطح کمی و کیفی حمل و نقل توجه شود به فرهنگ استفاده از خودروهای شخصی اشاره شده است.

اما جایگاه حمل و نقل عمومی در جامعه ما کجاست و آیا پاسخگوی نیازهای شهروندان است؟ به نظر می رسد وسایل نقلیه عمومی از قبیل تاکسی، اتوبوس... نه تنها به شکل گیری اخلاق شهروندی کمکی نمی کند، بلکه در بسیاری موارد مروج نوعی بی اخلاقی و شهروند ستیزی و حرمت شکنی می شود.

اخلاق شهروندی تابع فضاهای عمومی شهری است. شهری که به کرامت انسانی احترام بگذارد، فردیت دگرخواه در آن شکل می گیرد. وقتی شهروندی در استفاده روزمره از وسایل حمل و نقل عمومی دچار دلهره ای دائمی است. البته افرادی هستند که با وجود سخت ترین شرایط حقوق و اخلاق شهروندی را رعایت می کنند، اما متاسفانه احترام به حقوق شهروندی دراین زمینه بسیار کمرنگ است.

وقتی رانندگان به راحتی به خود اجازه توقف در هر منطقه شهر را می دهند، بدون آنکه در نظرداشته باشند که وقت شهروندان با ارزش تر از آنان است که بخواهند لحظاتی را در ترافیک ایجاد شده سپری کنند. رانندگی، ترافیک و اخلاق شهروندی، سه مقوله بسیار مهمی هستند که در رابطه ای تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند. یکی از مهم ترین و ملموس ترین موارد استفاده از خودروی شخصی برای تردد در سطح شهر است.

 اینکه چرا شهروندان به رغم مشکلات بسیاری از قبیل آلودگی هوا، ترافیک ، فرهنگ رانندگی، آلودگی صوتی... همچنان اصرار بر این دارند تا از خودروی شخصی شان استفاده کنند هر چند برای حل این مشکل راهکارهای زیادی پیشنهاد شده است اما این مشکل همچنان از بزرگترین مسایل موجود در فرهنگ شهروندی مردم است. رسانه ها، مسوولان، کارشناسان برای تقویت فرهنگی استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی برای کمک به خود و سایر شهروندان، سال هاست که تلاش بسیار کرده اند اما نتیجه حاصله چندان رضایت بخش و مثمر ثمر نبوده است. برای عدم وقوع این امر عوامل مختلفی ذکر شده است. ‏

برخی از جامعه شناسان از وجود نوعی روحیه فرد گرایی خودمدارانه در بین مردم سخن می گویند. این مساله به آن معناست که بهره گیری از خودروی شخصی برای مردم، نوعی آسایش خاطر به همراه دارد که آنان مرا در این نوع استفاده تشویق می کند. البته نباید از ذکر این نکته غافل شد که سیستم حمل و نقل عمومی در جامعه ی ما هنوز به سطح مناسب و مورد نیاز خود نرسیده است و این مساله در کنار سایر موارد فرهنگی موجب می شود تا مشکلات بسیاری در این زمینه بروز پیدا کند.‏   

دنیای اقتصاد:آیا هدفمندسازی یارانه‌ها موجب رکود اقتصادی شده است؟

«آیا هدفمندسازی یارانه‌ها موجب رکود اقتصادی شده است؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکترفرخ قبادی است که در آن می‌خوانید؛هدفمندسازی یارانه‌ها‌ که اقدامی‌ناگزیر اما به هر حال شجاعانه بود‌، برای صنایع و کشاورزی کشور مشکلات تازه‌ای ایجاد کرده است.

این دشواری‌ها موجب شده که بسیاری از اهل کسب و کار و حتی تحلیل‌گران اقتصادی‌، مسائل اصلی و ریشه‌ای‌تر را از یاد ببرند و آهنگ سریع اصلاح قیمت‌های انرژی و عدم تحقق کمک‌های وعده داده شده به صنعت و کشاورزی را معضل اصلی تولید در کشور ما بپندارند. گویی که تولیدکنندگان ما قبل از هدفمند شدن یارانه‌ها‌، در جاده‌ای هموار راه می‌پیمودند‌، بازاری پر رونق را پیش روی خود می‌دیدند و سودهای کلان می‌بردند.

شکوه از مشکلات تازه‌ای که با افزایش شدید هزینه‌های تولید‌، به علت بالارفتن قیمت حامل‌های انرژی‌، پدید آمده و درخواست جبران بخشی از این خسارت، البته موجه و قابل درک است؛ اما تاکید صرف بر این مساله و غافل ماندن از ریشه‌های اصلی مشکلات تولید در کشور ما‌، هم غیرمنطقی است و هم بالقوه خسارت بار. واقعیت این است که رکودی که صنایع ما با آن دست به گریبانند‌، نه چهار ماه‌ که دست کم چهار سال سابقه دارد و بنابراین قاعدتا باید دلایلی سوای هدفمندسازی یارانه‌ها داشته باشد.

صنایع ما سال‌ها است از فضای نامساعد کسب‌وکار‌ که از عوامل اصلی بهره‌وری نازل است،‌ در عذابند. نرخ غیرواقعی ارز که عملا پرداخت یارانه به صادرکنندگان خارجی است و توان رقابتی تولید‌کنندگان داخلی را هرسال کاهش داده هم قدمتی چندساله دارد. تعطیلی کارخانه‌ها و فعال بودن کمتر از نیمی ‌از واحدها در شهرک‌های صنعتی و فعالیت 40 یا 50 درصدی واحدهای «سرپا» در این شهرک‌ها نیز از چند سال پیش بارها توسط فعالان اقتصادی‌، نمایندگان مجلس و حتی مسوولان دولتی مورد تایید قرار گرفته است.

بازده نازل سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های تولیدی‌ که بی‌رغبتی صاحبان سرمایه را به «درگیر» شدن در این حوزه در پی داشته نیز سابقه‌ای طولانی دارد و باری ناتوانی تولیدکنندگان در پرداخت بدهی‌های بانکی و افزایش معوقات تولیدکنندگان واقعی (سوای رانت‌خواران) هم پدیده‌ای است که به چند ماه اخیر مربوط نمی‌شود. همه این واقعیت‌ها در نرخ کاهنده رشد سرمایه‌گذاری و نرخ نازل رشد اقتصادی سال‌های اخیر متبلور است و هیچ کدام از اینها‌ و بسیاری شاخص‌های نامطلوب دیگر‌، ربطی به هدفمندی یارانه‌ها ندارد. غفلت از این حقایق و تصور اینکه کمک دولت در جبران بخشی از هزینه‌های ناشی از هدفمندی یارانه‌ها مشکلات تولید ما را برطرف می‌سازد‌، نه تنها ساده‌انگاری‌ که تصوری گمراه کننده است.

خطر نادیده گرفتن ریشه‌های اصلی و سابقه دار رکود کنونی که اخیرا یکی از کارشناسان اقتصادی آن را طولانی‌ترین رکود تاریخ کشور ارزیابی کرده است(1)‌، روی آوردن به سیاست‌های موضعی و تسکین دهنده‌ و غافل ماندن از معضلات بنیادین و فلج‌کننده‌ای است که تولیدکنندگان ما سال‌ها است گرفتار آنها بوده‌اند. در این رابطه به چند نکته اشاره می‌کنیم‌:

1- سوای رتبه‌بندی‌های نومیدکننده نهادهای بین‌المللی‌، اکنون چندین ماه است که مرکز پژوهش‌های مجلس فضای کسب‌وکار کشور را رصد می‌کند و عوامل بازدارنده تولید را به ترتیب اهمیت آنها از دیدگاه فعالان اقتصادی‌، به اطلاع عموم می‌رساند. اکنون دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که از دلایل و عوامل فضای کسب و کار نامساعد کشور بی‌خبر است. در این فضای نامساعد‌، سیاست‌های موضعی راه به جایی نخواهند برد‌، چنانکه تاکنون نبرده‌اند. چرا ضرورت اقداماتی قاطع و کارساز را برای حل و فصل این معضل ریشه‌ای در اولویت درخواست‌هایمان قرار نمی‌دهیم و بر آن اصرار نمی‌ورزیم؟(2)

2- حتی اگر وعده‌ها عملی شود و بخشی از هزینه‌های ناشی از افزایش قیمت‌های انرژی به تولیدکنندگان پرداخت گردد‌، باز هم تولیدکنندگان داخلی توان رقابت با واردات برخوردار از یارانه و ارزان قیمت خارجی را نخواهند داشت، مگر آنکه انتظار داشته باشیم که بهره‌وری بنگاه‌های داخلی به نحوی معجزه‌آسا جهش کند و تولیدات داخلی‌، با کیفیت بالا و به قیمت‌های ارزان‌تر به بازار عرضه شوند‌، آن هم بدون آنکه هیچ سیاست مشخصی‌، سوای فشار بر تولیدکنندگان از طریق بالا بردن هزینه‌های تولید و کنترل قیمت‌ها و توسل به تعزیرات‌، برای تحقق این امر به اجرا گذاشته شده باشد. بالا بردن تعرفه‌ها نیز در این قضیه کارساز نخواهد بود‌، چنانکه به گفته رییس اتحادیه کشوری پوشاک «مسوولان به منظور حمایت از تولیدکنندگان داخلی، اقدام به تعیین تعرفه‌های بسیار بالا برای واردات پوشاک به کشور کردند‌، اما این امر نه تنها منجر به حمایت از تولید داخل نشد، بلکه زمینه افزایش قاچاق پوشاک به کشور را مهیا کرد. امروزه تولیدکنندگان پوشاک به دلیل افزایش قاچاق زیان‌های بسیاری را متحمل می‌شوند».(3) برای حل معضل سابقه دار «واردات بی‌رویه» چه تدبیری ‌اندیشیده‌ایم؟ آیا اعتراض و انتقاد تولیدکنندگان از پر شدن بازارهای ما از اجناس ارزان قیمت‌تر خارجی‌، مربوط به چند ماه گذشته است؟

3- هرگاه پذیرفته شود که رکود کنونی سابقه‌ای چند ساله دارد و هدفمندی یارانه‌ها صرفا بر دامنه مشکلات تولیدکنندگان افزوده است‌، شاید سیاست‌های اقتصادی جدید‌، سمت و سویی متفاوت و کارآمدتر بیابند و مبارزه با رکود چند ساله را هدف گیرند. برای مثال‌، در حالی که ماه‌ها است بنگاه‌های داخلی در دخل و خرج خود مانده‌اند و به علت کمبود نقدینگی و ناتوانی در تامین مواد اولیه‌، ناگزیر به «تعدیل نیرو» و تولید با ظرفیت نازل روی آورده‌اند‌، صرف هزینه‌های گزاف برای ایجاد اشتغال میلیونی از طریق احداث واحدهای جدید (که بسیاری از آنها کالاهای مشابهی هم تولید می‌کنند) از چه منطقی برخوردار است؟

آیا منطقی‌تر نیست که ابتدا به حفظ اشتغال موجود بیندیشیم و افزایش اشتغال را نیز در وهله اول از طریق تامین نیازهای واحدهایی که به‌رغم برخورداری از همه امکانات تولید‌، با نیمی‌از ظرفیت خود مشغول به کارند‌، دنبال کنیم و سپس به ایجاد اشتغال از طریق احداث واحدهای جدید و تحمل هزینه‌های اولیه سنگین آنها روی آوریم؟ این کار‌، حتی اگر بسیاری از واحدهای کنونی نیاز به ماشین‌آلات و تجهیزات جدیدتر هم داشته باشند‌، باز هم بسیار کم هزینه‌تر و معقول‌تر است‌، مگر آنکه کارخانه‌های جدید فناوری تازه و شیوه‌های تولیدی بکری را به کار گیرند که مشابه آنها هم اکنون در کشور وجود ندارد.

4- و سخن آخر اینکه رکود جان سختی که صنایع ما با آن دست به گریبانند‌، با ادامه سیاست‌های گذشته یا اقدامات موضعی قابل درمان نیست. آگاهی سیاست‌گذاران از ماهیت و دامنه مشکلاتی که تولیدکنندگان در گوشه و کنار کشور با آنها مواجهند‌ و خطراتی که از این بابت اشتغال و رشد اقتصادی کشور را تهدید می‌کند‌، هرگز ضرورت کنونی را نداشته است. در عین حال‌، این آگاهی شاید مسوولان امر را در جهت دادن به سیاست‌های مربوط به جهاد اقتصادی نیز یاری دهد.

باید بی‌درنگ فکری به حال فضای کسب و کار نامساعد کرد و آن را با ضرورت‌های تولید پایدار آشتی داد. باید تا آنجا که ممکن است از هزینه‌های آشکار و پنهانی که به تولید‌کنندگان تحمیل می‌شود، کاست و به آنها مساعدت کرد تا دست کم دخل و خرج آنها متوازن و ادامه فعالیت شان مقدور گردد. باید چاره‌ای برای بازارهای فروش‌مان‌ اندیشید که در آن تولیدکنندگان داخلی هر روز عرصه را بر خود تنگ‌تر می‌بینند. بی‌تردید نباید دروازه‌های کشور را قفل و بست زد تا تولیدکنندگان داخلی با خیالی آسوده بازارها را در انحصار خود تلقی کنند و افزایش بهره‌وری و بهبود کیفیت را به فراموشی سپارند‌، اما به خارجیان هم نباید با حفظ نرخ غیرواقعی ارز‌، یارانه‌ای سخاوتمندانه داد تا هر روز بخشی دیگر از بازارهای ما را در رقابتی ناعادلانه در چنگ خود گیرند و تولیدکنندگان داخلی را به حاشیه برانند. و خلاصه مطلب آنکه باید فضایی پدید آورد که در آن بازده سرمایه در فعالیت‌های پرچالش تولیدی از حداقل جذابیت برخوردار شود و صاحبان سرمایه‌های کوچک و بزرگ‌، از ورود به این عرصه ارزش‌آفرین گریزان نباشند. خرید و فروش‌های مقطعی و سفته‌بازی در سکه و ارز هیچ یک از دردهای اقتصاد ما را درمان نخواهند کرد‌، چنانکه ملک بازی سال‌های پیش هم نکرد.

غفلت از این واقعیت‌ها و تردید و تعلل در اتخاذ تدابیر کارساز‌، شرایط دشوارتری را برای تولید داخلی رقم خواهد زد و بعید است که رشد قابل قبول اقتصادی و افزایش معنی‌دار اشتغال پایدار را که مسوولان محترم هدف گرفته‌اند‌، محقق سازد.

منابع
1- طولانی‌ترین رکود در تاریخ ایران. تابناک. 30 فروردین 1390.
2- البته اتاق بازرگانی ایران و شخص آقای دکتر نهاوندیان‌ هم بر نقش کلیدی فضای کسب‌و‌کار وقوف کامل دارند و هم اقدامات ارزشمندی برای بهبود این فضا دنبال می‌کنند؛ اما در عمل‌، تغییر محسوسی در این فضای نامساعد پدید نیامده است.
3- تابناک. 29 فروردین 1390.

جهان صنعت:در جستجوی انسجام‌

«در جستجوی انسجام‌»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است که در آن می‌خوانید؛کلیات بودجه سال 90 کل کشور دیروز در شرایطی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که حتی در لابه‌لای سخنان موافقان لایحه هم آهنگ انتقاد شنیده می‌شد. این مخالفت دو فرض را پیش رو می‌گذارد؛ نخست آنکه لایحه بودجه منطبق بر موازین برنامه‌ریزی و قوانین کشور نیست و دوم آنکه کمیسیون تلفیق نتوانسته گزارش قابل قبولی به مجلس ارایه دهد که البته چنین هم بود.

برخی از نمایندگان عنوان می‌کردند که با آنچه کمیسیون تلفیق بودجه مصوب کرده، موافق نیستند. یک نگاه کلی به کلیات مصوب مجلس نشان می‌دهد که لایحه تقدیمی بودجه 90 دارای انسجام نیست طوری که حتی کار شبانه‌روزی کمیسیون تلفیق نیز نتوانسته این انسجام را به بودجه برگرداند.

نبود انسجام در لایحه بودجه را نباید در خود لایحه جست‌وجو کرد چه آنکه بودجه 90 برشی یک‌ساله از برنامه‌های توسعه پنجم محسوب می‌شود؛ برنامه‌ای که اتفاقا به این دلیل که مبنای کمی برای ارزشیابی ندارد، بودجه 90 را نیز دچار مشکل کرده است بنابراین مشخص نیست که با این بودجه به کجا می‌رسیم.

از سوی دیگر علت آشفتگی در کلیات مصوب کمیسیون تلفیق که مورد انتقاد مخالفان و بعضا موافقان قرار گرفته، نشات گرفته از مشخص نبودن اهداف کلان بودجه است، وقتی برنامه پنجم مشخص نیست ما را به کجا می‌برد، با بهترین کار کارشناسی هم نمی‌توان انسجام را به آن بازگرداند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها