در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
جدای از حضور در عرصه بازیگری ، اسدزاده دستی در پژوهش و تالیف هم دارد و به تازگی کتاب یک جلدی تاریخ تئاتر را منتشر کرده است.
به سراغ این هنرمند پیشکسوت رفتیم که علاوه بر مطالعات کتابخانهای، به دلیل حضور بر صحنه تئاتر از ابتدای دهه 20 خورشیدی، سینهاش نیز گنجینه گرانبهایی از خاطرات تئاتر کشور را در خود جای داده است.
برای همین این گفتوگو رفت و برگشتیهایی دارد بین مستندات مکتوب تاریخ تئاتر ایران و مشاهدات و خاطرات شخصی داریوش اسدزاده که بارها تکرار میشود.
چه شد که «تصمیم گرفتید سیر تاریخ تئاتر ایران» را جمعآوری کنید؟
سالهای زیادی بود که دوستان اهل هنر که قدمت و شناخت خدمت من را به تئاتر و سینما که از لحاظ نویسندگی نمایشنامه و کارگردانی تئاتر میشناختند، اصرار داشتند سوابق گذشتگان را که نامی از آنها نیست، به رشته تحریر درآورم. این بود که نتیجه این پژوهش و پیگیری کتابی شد تحت عنوان سیری در تاریخ تئاتر ایران. من 70 سال است که در زمینه تئاتر فعالیت دارم و به نوعی سررشته کار را بلدم. این کتاب را با این هدف نوشتم که هر چیز ثبت شدهای در تاریخ تئاتر ایران را با سند ارائه دهم.
مثلا این که تئاتر در ایران از زمان ساسانیان شروع شد و این همزمان با موقعی بود که اختلافنظری بین ما و یونانیها به وجود آمد، این که آنها میگفتند ما تئاتر را از آنها گرفتهایم و ما هم مدعی بودیم که عقیده آنها کذب است.
کتاب سیری در تاریخ تئاتر ایران به سندیت پیدایش تئاتر در ایران میپردازد. البته خیلیها از من میخواستند کتابی در ارتباط با خاطرات خودم بنویسم و همه اینها برایم انگیزهای شد که این کتاب به نگارش درآید.
کتاب «سیری در تاریخ تئاتر ایران»، شامل چه دورهای از تاریخ میشود و برای نوشتن آن چند سال وقت صرف کردید؟
در این کتاب، تئاتر ایران از سالهای پیش از اسلام تا سال 57، بررسی میشود. برای نگارش آن هم 6 سال وقت گذاشتهام و از منابع مکتوب بسیار زیادی استفاده کردهام.این اثر حاصل مطالعه حدود 50 کتاب معتبر در این حوزه و تجربیات و دیدههای خودم است.
نمیخواهید آن را ادامه داده و به تاریخ تــئــاتر در 30 سال اخیر هم بپردازید؟
امیدوارم در زمان مناسب بتوانم بخش دوم این کتاب را هم در باره سیر تئاتر ایران در 3 دهه اخیر بنویسم.
زندگینامه شما هم میتواند خودش یک کتاب تاریخ تئاتر باشد. به فکر نوشتن آن نیستید؟
(با خنده) واقعیتش این کار را در حد یادداشت کردن خاطرات و جمعآوری عکسها و اسناد انجام دادهام که باید ببینیم اصولا فرصت جمعآوری و تدوین آنها را پیدا میکنم. البته برایم نوشتن از کار دیگران بیشتر اهمیت داشت که در کتاب «سیری در تاریخ تئاتر ایران» به بخشی از این هدف رسیدهام.
چرا؟
در طول تاریخ اشخاصی به تئاتر ایران خدمت کردهاند که اکنون نامی از آنها برده نمیشود و هنرمندان امروز این پایهگذاران تئاتر را نمیشناسند. این واقعا جای تاسف داشت و دارد که ما قدر پیشینیان خود را در این عرصه به جای نمیآوردیم.
پیش از آن که به خاطرات شخصیتان بپردازیم، فکر میکنم بهتر است به مستندات و اطلاعات شما رجوع کنیم. آن تئاترهایی که شما در آن سالها فعالیت داشتید، امروزه بیشتر با عنوان آثار شادیآور معروف هستند. اینگونه نمایش که حداقل 3 دهه در بخشهای مختلف شهر تهران و بویژه خیابان لالهزار رایج بود، چه ریشه و بستری داشت؟
تئاترهای پرطرفدار سالهای 1310 تا 1350، از یکسو ریشه در سنتهای نمایشی ایران چون تخت حوضی و سیاهبازی داشت و از طرف دیگر شکل و ظاهرش به تئاتر غربی میمانست. بداههپردازی، شخصیتهای خوب و بد، شوخیها و داستانها و مضمونهایش بیشتر ایرانی بودند، اما نوع صحنه، دکور و لباسهایش و برخی مسائل فنی دیگر متناسب با تئاتر معاصر بود.
البته بعضی از متنهای این آثار خارجی بودند.
نمایشنامههای خارجی هم که به دست این گروهها روی صحنه میآمد، ایرانیزه میشد و با تغییر نامها، رفتارها و الگوهای شخصیتی به اصطلاح اینجایی میشد.
درواقع لالهزار دهه 30 و 40 بشدت وامدار روحوضی و دیگر گونههای نمایش ایرانی بود.
ریشه خود نمایش روحوضی به چه دورهای بازمیگردد؟
نمایش روحوضی (تخت حوضی) را باید از زمان صفویه دانست. آن زمان دلقک شاهعباس، گروهی مطرب را دور هم جمع میکرد و باعث نشاط و خنده مردم میشد. این گروه عبارت بودند از 6 یا 7 نفر بازیگر و چند پادو و صندوقکش که ابزارها و وسایل را در آن جا میدادند. بعضیها عقیده دارند که ریشه سیاهبازی از دوره زندیه آغاز شده و پاتوق اصلی آنها هم در قهوهخانهها بوده است. به قول استاد نصیریان، تخت حوضی نمایشی است مستقل و خالص که اسیر دست ادبیات نیست و کیفیت غنی نمایشی دارد.
بازیگر نمایش روحوضی با غلو در بازی، لباس و گریم خود سعی میکند به تماشاگر چیزی را نمایش دهد که شکل هجو شده زندگی معمول خود اوست. او با این بازسازی ابتدا قصد دارد تا اولا تماشاگر را بخنداند و بعد او را متنبه سازد.
این نوع نمایش ارتباط بسیار قوی و خوبی هم با تماشاگر برقرار میسازد. چرا؟
تئاتر قدرت خوبی در ارتباط برقرار کردن با تماشاگر دارد، چراکه نمایش خیلی پررنگتر و پررونق از یک زندگی عادی است. نمایش پررمز و راز است و در عین حال کنایه و انتقاد را خیلی خوب میشود با آن نشان داد. در نمایش روحوضی هجو و مضحکه اساس کار است، نمونه برجسته آن غلام سیاه و حاجی است که با صاحب و سرور خود درگیریهای فکاهی دارد و در این درگیریهاست که عقدهگشایی میکند و بسیاری از دردهای خود و طبقه خود را مطرح میسازد و ظلم و جور ارباب را محکوم میکند.
از بین نمایشوارهها و نمایشهایی که آن زمانها رایج بوده است کدام یک در حال حاضر هنوز اجرا میشوند؟
پردهخوانی از آن دسته نمایشوارههایی بود که هنوز هم رواج دارد. پردهخوانی علاوه بر هنر نمایش، نقاشی را نیز در خود جای داده است. درواقع میتوان آن را نوعی نمایش مصیبت به روایت تصویر دانست. هر تصویر حکایتی دارد که توسط پردهخوان اجرا میشود. معمولا پردهخوانان دودانگ صدایی هم دارند که با زیر و بم صدا در بیننده اثر میگذارند. درواقع پردهخوانی نمایش مصوری است که با آوای انسانی تکمیل میشود.
نخستین گروههای نمایشی در تهران از چه سالی شکل گرفتند؟
در سال 1313 خورشیدی، کلوپ فردوسی به همت آقایان احمد دهقان، غلامعلی فکری، احمد گرجی و با شرکت مادام آقا بابایف تشکیل شد و اولین برنامه خود را با جشن هزاره تولد فردوسی به سرپرستی محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و تراژدی رستم و سهراب برگرفته از شاهنامه غلامعلی فکری به معرض نمایش گذاشت که همان زمان موفق به دریافت مدال مخصوص فردوسی گردید. در سال 1315 کلاس تئاتر شهرداری با کمک علی دریا بیگی که تحصیلات خود را در آلمان گذرانده بود تاسیس شد.
نکته: این کتاب با مراجعه به 50 منبع مکتوب و مشاهدات و خاطرات شخصی داریوش اسد زاده نوشته شده و درباره تاریخ تئاتر ایران از پیش از اسلام تا سال 1357 است که به قول نویسنده هدف اصلی از نگاشتن آن ، بزرگداشت پایهگذاران این هنر در ایران است
حدود سالهای 1316 بود که با شرکت عدهای از ایرانیها و فرانسویان مقیم تهران نمایشنامههایی به زبان فرانسه مانند دختر شکلاتفروش و امثال آن به روی صحنه برده شد که تماشاگران آن اکثرا خارجیها یا ایرانیهای فرنگ رفته بودند.
آنچه امروزه با عنوان تئاتر از آن یاد میشود، چه ریشه و پیشینهای دارد؟
صرفنظر از نمایشهای سنتی و مذهبی، تئاتر در ایران در مدت یک سده به یاری و کوشش مردمی هنر دوست تا به امروز رواج یافته است. تئاتر فعلی حاصل گذشت و فداکاریهایی است که صدها زن و مرد در کسوت نمایشنامهنویسی و بازیگری در گسترش و تثبیت آن کوشیدهاند.اصولا تئاتر از یونان باستان ریشه میگیرد.
در یونان قدیم عملی را که روی صحنه در برابر چشم تماشاگران روی میداد «دراما» میگفتند که معادل نمایش در فارسی است. این هنر به شاخههای تراژدی، کمدی و ملودرام تقسیم میشود.
اگرچه در پیشینه فرهنگی ما، نمایشهایی چون خیمهشببازی، مسخرهبازی، عروسکگردانی، لالبازی، نقالی، پردهخوانی، معرکهگیری وجود داشته، اما از عمر هنر تئاتر بیش از 100 سال نمیگذرد.
تعزیه در دوره ناصری به اوج خود رسید که شاید بتوان از آن با عنوان اپرای مذهبی ایرانی یاد کرد.
ناصرالدین شاه سفرهایی به اروپا کرد و با مشاهده باله و اپرا مصمم شد در ایران هم به سبک غربی تماشاخانههایی ایجاد نماید و به همین سبب دستور ساختن تکیه دولت را به مهندسان فرانسوی و ایرانی داد.
تکیه دولت در سال 1266 خورشیدی طبق یک نقشه فرانسوی زیرنظر مزینالدوله نقاشباشی ساخته شد.
داستان تئاتر مدرن ایران از کی و کجا کلید خورد؟
در سال ????خورشیدی، تصویب نامهای از سوی هیات وزیران صادر شد مبنی بر راهاندازی سازمانی تحت عنوان سازمان پرورش افکار، که تئاتر هم بخشی از این سازمان بود.
در سال ????، مرحوم سید علی خان نصر، سینمای گراند هتل را که وابستگی به خود گراند هتل داشت، اجاره کرد تا محلی برای تئاتر دائمی تهران تاسیس کند؛ چون تا آن زمان در تهران تئاتر دائمی وجود نداشت و اگر هم تئاتری اجرا میشد، ماهی یکی- دوبار، دو شب یا چند شب در سالنهای فرعی مثل سالن سپه یا باغ اتابک به روی صحنه میرفت.
آیا آنچه که به نام تئاتر نصر میشناسیم، با همین نام آغاز به کار کرد؟
خیر، این تئاتر در سال ????، نخست با نام تئاتر تهران و توسط سید علی خان نصر که تحصیلکرده فرانسه بود، راهاندازی و افتتاح شد.
و چهجور نمایشهایی به صحنه میبرد؟
در آن زمان، مردم با تئاتر به معنای امروز، آشنا نبودند. بنابراین دستاندرکاران تئاتر یک نمایش جذاب را به صورت نیمه موزیکال در میآوردند، تحت عنوان «اپرت»، و با ساز و آواز و موزیک، سلیقه مردم را برای جذب به دنیای تئاتر تحریک میکردند.
داستانهای جذابی مثل نمایشنامههای مولیر از جمله مرد خسیس را اجرا میکردند و خلاصه اینکه هر کاری میکردند تا مردم جذب تئاتر شوند. خوب به یادم میآید که قصه یوسف و زلیخا که روی پرده رفته بود، مردم از هر گوشه تهران شبها خودشان را با ماشین اجارهای به محل اجرای نمایش میرساندند.
در چنان روزهایی، خیابان لالهزار چه حال و هوایی داشت؟
آن زمان خیابان لالهزار، بسیار تمیز و شیک بود. در دهههای بیست و سی، این خیابان دارای چندین تئاتر از جمله تماشاخانههای فرهنگ، هنر، پارک و فردوسی بود که با بهرهگیری از شاگردانی که از مدارس هنری در زمینه نمایش فارغالتحصیل شده بودند، با ایجاد رقابتی تنگاتنگ، در حوزه تئاتر و نمایش فعالیت میکردند.
درباره تئاتر فرهنگ بگویید که پس از آتشسوزی در سال ???? دوباره بازسازی شد و به اسم تئاتر پارس ادامه کار داد؟
افتتاح آنجا توسط نوشین انجام گرفت. تئاتر کوچه ملی که توسط مرحوم تفکری درست شده بود، تعطیل شد و مرحوم نوشین تئاتر پارس را راه انداخت. البته مسوولان دولتی با نظریات سیاسی او موافق نبودند و مرتب مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. یک روز تئاترش را آتش میزدند، یک روز نمایشش را متوقف میکردند و....
تماشاخانههای آن روزها آیا از نظر نوع نمایشها و تماشاگر تقسیمبندی هم داشتند؟
خیر، تئاترها همه شخصی بودند و هیچ سالن دولتی وجود نداشت. برای همین سعی آنان بر این بود که برای بازگشت سرمایه، هر چه بیشتر مردم جذب نمایشها و تئاترهایشان شوند.این تلاش برای جذب علاقهمندی مردم، بیوقفه بود.
منظورم تقسیمبندی خصوصی و دولتی نبود. وجه هنری یا عامهپسند بودن کار مرادم است.
خیلی مرزبندی و خط کشی وجود نداشت. با این حال کیفیت کارها با هم تفاوت داشت. برای مثال مرحوم نوشین با انتخابهای منحصر به فردش در زمینه نمایش، مدتی چنان مردم را جذب کرد که تئاتر رقیبش، یعنی تئاتر تهران سقوط کرد. در آن زمان، چون کار نوشین بینظیر بود، بلیت نمایشهایش از 2 ماه قبل به فروش رفته بود. این رقابتها، ارج و قرب تئاتر را هم نزد مردم بالا برده بود.
با این خاطرات، امروز با تعطیل شدن تئاترهای نصر و پارس چه احساسی دارید؟
متاسفم. تنها میتوانم بگویم متاسفم. من 70سال در این حوزه کار کردم، خاک صحنه خوردم، حالا وقتی این چیزها را میشنوم، حال غریبی به من دست میدهد. این که بعد از این همه کار و فعالیت و بعد از این همه سال، کار تعطیل میشود، این نهایت تاسف برای دنیای تئاتر است.
سوالم از مسوولان این است که چرا میگذارند یک خیابان فرهنگی مثل لاله زار به این وضع دچار و سالنهای سینما و تئاتر آن به انبار وسایل الکتریکی تبدیل شوند.
اولین کارگردانهایی که پیش از سال 1320، فعال بودند، چه کسانی بودند؟
آقایان معزالدیوان فکری، گرمسیری، حالتی، مرحوم دهقان، استپانیان و مرحوم دکتر نامدار از اولین کارگردانهایی بودند که صحنه تئاتر ایران را در اختیار داشتند. اوایل کار، تمام نمایشها چه خوب و چه بد، یک هفته بیشتر روی صحنه نمیماند، چون مشتری نداشت چرا که مردم هنوز با آن کنار نیامده بودند و شاید برایشان هنوز جا نیفتاده بود، اما همان طور که گفتم کم کم با ایجاد یکی دو تئاتر دیگر در لالهزار بازار این هنر گرم شد.
نخستین تالارهای نمایشی به سبک امروزی از چه زمان در تهران ساخته شدند و شروع به کار کردند؟
تالارهای ادارات و مدارس تا سالها تنها جاهایی بودند که تئاتر در آنها روی صحنه میرفت. اولین نمونه از این دست هم متعلق به مدرسه دارالفنون بود. اما مهرماه 1344، با اتمام کار ساختمانی تالار سنگلج، نخستین تماشاخانه استاندارد تهران ساخته شد و شروع به کار کرد.
مجموعه تئاتر شهر چه زمانی ساخته شد؟
دهه 40، در چهارراه ولیعصر فعلی، محلی وجود داشت به نام کافه شهرداری باغ بزرگی داشت و مردم تهران برای تفریح و سرگرمی، عصرهای خود را آنجا میگذراندند و چون متعلق به شهرداری و زیرنظر آنجا بود آن را کافه شهرداری مینامیدند. 12 آذر 1345در این محل ، کلنگ ساخت تئاترشهر فعلی زمین زده شد که سال 1351 خورشیدی با نمایش «باغ آلبالو» با کارگردانی «آربی آوانسیان» و هنرمندان کارگاه نمایش افتتاح شد.
اگر موافق باشید، برویم سراغ مشاهدات و خاطرات شخصی شما. اولینبار کی پای شما به سالن تئاتر باز شد؟
زمانی که بچه بودم، تئاتر به شکل کلاسیک امروزی نبود و نمایشهایی مثل تئاترهای سنتی سیاهبازی و نمایشهای روحوضی خیلی رونق داشت. آن زمان همراه پدرم به تماشای تئاتر میرفتیم، یادم میآید تئاتری به نام «سعادت» در محله سرچشمه بود که پدرم برای این که من را تشویق به درست خواندن کند، وعده رفتن به آنجا را میداد. من هم به عشق تئاتر رفتن هم که شده درس میخواندم و هر چند وقت یک بار به عنوان جایزه همراه پدرم به آنجا میرفتم.در حالی که پدرم مخالف ورود من به این عرصه بود، اما خودش ندانسته مرا با این فضا آشنا کرد و عاقبت هم بر خلاف نظرش، در 20 سالگی برای نخستین بار روی صحنه رفتم.
چه نمایشی بود؟
سال 1321، بعد از اتمام درس و تحصیل، وارد دنیای تئاتر شدم. آن موقع عشق و علاقه زیادی در وجودم برای حضور در صحنه تئاتر موج میزد. یادم میآید آن موقعها که جمعیت تهران شاید به سختی به یک میلیون نفر میرسید، فقط در خیابان لالهزار که مرکز فعالیتهای هنری بود، حدود 7 سالن تئاتر داشتیم. نمایشنامهای بود به نام عاشق گیج اثر مولیر و چقدر من ذوق و شوق داشتم برای اولین حضور در روی صحنه. همانطور که گفتم، آن موقعها پدرم بشدت با کار من مخالفت میکرد و این مخالفت یکجورایی تا آخر عمرش هم ادامه پیدا کرد.
گویا همان زمانها بود که در اداره دارایی هم سمتی داشتید، این نوع کار با فعالیت هنریتان جور در میآمد؟
آن موقعها بعد از این که دوران دبیرستان را به پایان رساندم، به دانشکده حقوق راه یافتم ولی به علت مسافرتهای اداری به شهرستانها، نتوانستم مدرک لیسانسم را بگیرم. چرا که از حدود سال 1323 خورشیدی، به استخدام وزارت دارایی درآمدم و مشاغل مهمی چون بازرس ویژه در زابل و ریاست حسابداری کارگزینی در چند شهرستان دیگر را به عهده گرفتم. حدود همان سالها بود که وارد هنرستان هنرپیشگی شدم و در عین حال صبحها در وزارت دارایی کار میکردم. چون به کارهای هنری علاقه داشتم، نهایتا با 24 سال خدمت در سال 1348 خودم را بازنشسته کردم. دقیقا به همین دلیل هم بود که پدرم با کار هنری من مخالفت میکرد و معتقد بود منی که در یک سمت دولتی مشغول فعالیت هستم، چرا باید کار هنری بکنم. امروز میتوانم ادعا کنم که حدود 70 درصد عمر من در تئاتر و سینما صرف شده است. تا به امروز بیش از 20 نمایشنامه نوشته و کارگردانی کردهام و در بیش از 200 نمایش، 40 فیلم سینمایی و 50 سریال تلویزیونی هم بازی داشتهام.
غیر از هنرستان هنرپیشگی، تحصیلات دیگری هم در این زمینه داشتهاید؟
سال 1335 بود که از طرف اداره کل هنرهای زیبای کشور برای بزرگترین فستیوال بینالمللی تئاتر در پاریس، به فرانسه اعزام شدم و در مدت 3 ماه اقامت در پاریس، به مطالعه و تحقیق در زمینه تئاتر مشغول بودم.
اولین تئاترهایی را که روی صحنه بردید، به خاطر دارید؟
نمایشنامههای ازدواج فوری، پرواز دخترها، میشل استروگف و مسیوژوزف از نخستین کارهایی بود که در آنها بازی کردم. بعد از آن هم حدود 20 نمایشنامه را یا نوشتم یا کارگردانی کردم. سالهای دهه 40 خورشیدی هم به دعوت یکی از کمپانیهای آمریکایی که فکر میکنم مینیا پولیس یا مینیا سوتا بود، برای ایفای نقش در تئاتری به نام «در آمریکا اتفاق افتاد» به ایالات متحده رفتم. در مدت اقامت در آمریکا، جوایز متعددی هم گرفتم.
اولین باری که روی صحنه رفتید، چه احساسی داشتید؟
ترس و اضطراب زیادی داشتم که تا پایان نمایش هم رهایم نکرد. اوایل زیاد دچار این حالت میشدم. حتی یادم هست یک بار به خاطر اضطراب زیادی که داشتم، تمرکزم را هنگام اجرا از دست دادم و نتوانستم نقشم را به پایان برسانم. شاید اگر مشوقی داشتم این ترس در من کمرنگتر میشد ولی من مشوقی نداشتم. هر چه بود علاقه و پشتکار خودم بود. البته بعدها که بیشتر روی صحنه رفتم، تشویق مردم و حمایتهایشان بهترین مشوق من شد.
واکنش پدرتان چه بود؟
همانطور که گفتم آن موقعها خیلی از خانوادهها با فعالیتهای هنری فرزندانشان مخالفت میکردند و بیشتر از همه پدر من بود که وقتی متوجه شد، مرا از خانه بیرون کرد. بعد از یک ماه با وساطت اقوام به خانه برگشتم، اما پدرم همچنان با من قهر بود و تا چند ماه بعد هم با من صحبت نمیکرد.
خیلی از همدورهایهای شما خاطرات نشنیدنی زیادی از اولین اجراهایشان دارند. شما چطور؟
اسدزاده: تعطیل شدن سالن هایی چون تئاتر نصر و پارس بسیار تاسف بار است و سوالم از مسوولان این است که چرا میگذارند یک خیابان فرهنگی مثل لاله زار به این وضع دچار و سالنهای سینما و تئاتر آن به انبار وسایل الکتریکی تبدیل شوند
یادم میآید نمایشی بود به نام «لیلی و مجنون» که در آن نمایش من نقش «مامور جهنم» را بازی میکردم. صحنهای بود که مثلا مردی از جهنم فرار کرده و به بهشت رفته بود و من باید برای بازگرداندن او به در بهشت میرفتم لباس قرمز رنگی پوشیده بودم و یک مشعل در دست داشتم، ناگهان متوجه شدم همهمهای در سالن به پا شده است. وقتی گرما و شعلههای آتش را مشاهده کردم، تازه فهمیدم که چه دسته گلی به آب دادم. شعله مشعل به پرده گرفته بود و خیلی زود سرتا سر پرده آتش گرفت. مردم هراسناک و با وحشت از سالن فرار کردند و صندلیها واژگون شد. همان موقع بود که عوامل صحنه و پشت صحنه برای خاموش کردن آتش، سطل به سطل آب میآوردند و خلاصه نمایش تعطیل شد.
این کار هم از جنس همان نمایشهای شادیآور بود؟
بله. تقریبا همه آنها از یک فرمول استفاده میکردند.
آن زمانها گویا این تئاترها خیلی طرفدار داشتند. چه شد که از رونق افتادند؟
تئاترهای شادیآور تا زمانی حرف اول را میزدند که هنوز فیلمفارسی جایی در میان مردم نداشت، از اوایل دهه 40 بود که گیشه سینماها با آثار فیلمفارسی گرم و بازار تئاترهای شادیآور کساد شد. این فیلمها البته مضمون و محتوایی هم نداشتند و بیشتر جنبه سرگرمکنندهشان بود که آنها را مشهور میکرد.
شما که سابقه طولانی حضور در عرصه تئاتر دارید و دارای تالیف و پژوهش هم هستید، هیچ وقت به فکر نیفتادهاید در آموزشگاههای بازیگری تدریس کنید؟
یکی دو بار این اتفاق افتاد و خودم هم آموزش دادن را بسیار دوست دارم، ولی شرایط لازم فراهم نشد و تداخلی که کار آموزش با قراردادهای کاری که میبستم، ایجاد میکرد، در نهایت موجب شد که از این کار صرفنظر کنم.
چه رهنمودهایی برای جوانان علاقهمند به بازیگری دارید که متاسفانه خیلی از آنها مسیر رسیدن به هدف خود را درست نمیشناسند؟
جوانهای علاقهمند ابتدا باید ببینند که آیا واقعا در این زمینه استعداد دارند یا نه. خیلی از آنان بدرستی نمیدانند گرایشی که به بازی در سینما یا تئاتر دارند، عشق است یا هوس، بازیگری برای نسل ما عشق بود و نه چیز دیگر. صفت ویژه یک هنرمند، خلاق بودن است، یعنی باید قسمتی از خودش را کشف کند که برایش ناشناخته بوده است. یک هنرمند به عقیده من باید سواد کافی داشته باشد و دامنه اطلاعات خودش را در آن زمینه خاص وسعت بخشد. در صورتی که تمام صفات لازم را داشته باشد، باید آینده را بسنجد که آیا میتواند در مقابل تمامی مسائل و مشکلات بایستد. من توصیه میکنم در صورتی که جوانان استعداد و شرایط لازم را ندارند، به هیچ وجه وارد این حرفه نشوند.
شما چند دوره هم عضو هیات داوران خانه سینما بودید، به نظر شما مشکل اساسی فیلمهای سینمای ما کجاست؟
مشکل اصلی در خود فیلمنامههاست، چرا که ما بازیگران خوبی داریم که بخوبی از عهده نقشی که به آنها واگذار میشود، برمیآیند. اینجاست که انتخاب یک قصه خوب یا بد، حتی نوع بازی بازیگر را هم تحتالشعاع قرار میدهد. خیلی اوقات پیش میآید که نقشهایی به من پیشنهاد میشود که من هرگز بازی در این نوع فیلمها را قبول نمیکنم.
اگر بخواهیم حضــور مداوم شما را در این سالها به 3 قسمت حضور در تئاتر، سینما و تلویزیون تقسیم کنیم، فکر میکنید کدام یک وجه پررنگتری در کارنامه شما دارد؟
من از تئاتر به سینما و تلویزیون آمدم. البته بعد از انقلاب دیگر کار تئاتر نکردم، اما حدود سال 1371 با سریال سمندون به کارگردانی ناصر هاشمی اولین حضور بعد از انقلاب خودم را در تلویزیون تجربه کردم. بعد از آن در سریالهای زیادی بازی داشتم از جمله همه فرزندان من، خانه آرزوها، عشق گمشده، خانواده خوب ما، خانه سبز و خیلی مجموعههای دیگر. فکر میکنم سریال خانه سبز و نقشی که در آن داشتم، برایم خاطرهانگیزتر از بقیه بود. بخصوص این که این سریال در زمان خودش بینندههای زیادی هم داشت.
اما پیش از تلویزیون، روی پرده سینما دیده شدید. درست است؟
از سال 69 در فیلم دونیمهسیب به کارگردانی کیانوش عیاری، بازی خود را شروع کردم و بعد از آن در فیلمهای روز شیطان، زمان از دست رفته، ستارهها، بوی کافور، عطر یاس و جعبه موسیقی هم ظاهر شدم.
و حالا بعد از این همه سال هنوز هم جدی و مصمم به کار بازیگری ادامه میدهید، رمز و راز این سلامتی و تداوم در کار را در چه میبینید؟
من افراط و تفریط بیش از اندازه در هیچ کاری را نمیپسندم. معمولا در طول روز علاوه بر مطالعه و نوشتن، پیادهروی را در عادتهای روزمرهام قرار دادهام. هیچگاه حسادتی نسبت به چیزی یا کسی نداشتهام، همواره قناعت کرده و درویشمآب زندگی کردهام.
دغدغه نوشتن، بعد از چاپ کتاب «سیری در تاریخ تئاتر ایران» باز هم ادامه پیدا کرده است؟
در حال حاضر مشغول نوشتن کتابی هستم که به گوشههایی از تاریخ نهفته مملکتم میپردازد. این کتاب، گردآوری اسنادی است که در منابع مختلف به چاپ رسیده است. به نوعی کتاب جدیدم جمعآوری مطالبی درباره تاریخ، آثار باستانی و مفاخر ارزشمند ایران است.
شما زندگی پرکار و پرباری داشتهاید. توصیهای برای جوانها دارید؟
قدر رویاهای بیپایان، نعمت جوانی و سلامت خود را بدانند و یادشان باشد زمان، بسیار کوتاه است و گذرا. صداقت و حقیقت را همیشه سرلوحه زندگی خود قرار دهند و در طول زندگی خود، پیرو راه خیر و انسانیت باشند.
شبنم مدنی
جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد