آنها که روی صندلی اعضای هیات منصفه دادگاه نشسته‌اند و مرا علاوه بر 2 سال زندانی شدن، از کشورشان هم اخراج کردند، نمی‌دانند که زندگی افرادی همچون من در شرایط غم‌انگیزی که در کشورم حاکم است حتی یک لحظه برای خودشان امکان‌پذیر نیست. اگر کسی سختی‌هایی که همشهریان و جوانان هم‌‌سن و سالم از آن رنج می‌برند را تحمل نکرده و به چشم ندیده باشد، نمی‌تواند بفهمد که برای فرار از آن شرایط به ناچار هر کاری انجام می‌شود تا بلکه راهی بهتر برای ادامه زندگی و چشم‌اندازی روشن‌تر به دست آید.
کد خبر: ۳۹۴۰۴۱

کاری که من در قبال گرفتن تنها 200 پوند از جوانی که شرایطی شبیه خودم داشت انجام دادم هم برای به دست آوردن آن پول ناچیز و هم برای کمک به کسی بود که سال‌ها مثل من سختی کشیده و روی آرامش ندیده بود. اینها واقعیاتی است که مجریان قانون چیزی از آنها نمی‌دانند و درکشان نمی‌کنند و به همین دلیل است که من برای کمک به یک همنوع بشدت محکوم شده و بزودی از این کشور برای همیشه اخراج خواهم شد.

بارزان صباح دانشجوی دکترای موفق عراقی‌الاصلی است که در دادگاه انگلیس به 2 سال زندان و اخراج از این کشور محکوم شده است. صباح که از سال 2000 از عراق خارج شده و با ویزای دانشجویی وارد یورکشایر انگلیس شده بود، متهم است در قبال گرفتن تنها 200 پوند، امتحان سخت شهروند شدن انگلیس که در آن تبحر داشت را به جای یکی از آشنایانش انجام داده تا به او کمک کند هر طور شده نمره قبولی بیاورد و بتواند تا پایان عمرش قانونی در یورکشایر زندگی کند. کاری که از نظر قضایی، جرمی سنگین و اتهامی بزرگ است که تاوان هنگفتی برای آن وجود دارد.

«وقتی از کشورم بیرون آمدم همه چیز را گذاشتم. حتی مادر مریضی را که می‌دانستم جز من کسی نیست که از او نگهداری کند، اما چاره‌ای نداشتم. شرایط کشورم آنقدر به هم ریخته بود که باید فکری می‌کردم و راه‌ چاره‌ای می‌اندیشیدم. به خاطر این که درسم خوب بود و در دبیرستان همیشه نمرات بالایی داشتم. یکی از ‌آشنایانم به من راهنمایی کرد که می‌توانم از طریق تحصیلی کشورم را به شکل قانونی ترک کرده و در یک دانشگاه خارجی مشغول شوم. با راهنمایی‌های بسیار مفید همین آشنا که فامیلی دوری با ما داشت، توانستم از یکی از موسسات معتبر یورکشایر انگلیس پذیرش بگیرم و از کشور به هم ریخته‌ام خارج شوم. با این امید که قدم بزرگی که برداشته بودم به نفعم است و می‌توانم چند سال بعد زندگی خوبی برای خودم بسازم و مادر پیر و بیمارم که کسی را جز من نداشت، نزد خودم ببرم یا در صورت بهتر شدن وضعیت مملکتم به آنجا که عاشقانه دوستش دارم بازگردم. با این تصمیم دل را به دریا زدم و راهی دانشگاه انگلیسی شدم و با تمام توان به درس خواندن پرداختم. نمرات بالایی که گرفته بودم سبب شد که بورسیه تحصیلی دریافت کنم و بدون نگرانی از هزینه‌های بسیار بالای موسسات تحصیلی در انگلیس به درس خواندن ادامه دهم. همه چیز طبق نقشه‌ای که داشتم پیش می‌رفت و با پول کمی که به عنوان خرج تحصیل از دولت می‌گرفتم، زندگی‌ام را به سادگی می‌گذراندم و حتی مقداری هم پوند برای مادرم حواله می‌کردم. بیماری مادرم خوب شدنی بود و می‌دانستم فرصت زیادی برای رساندن خودم به او ندارم. باید هر طور شده تلاش می‌کردم تا زودتر کارهای لازم را انجام بدهم تا نزد من بیاید و مراقبش باشم. هدفی که از هر چیز دیگری در زندگی برایم مهم‌تر بود.»

صباح بعد از خارج شدن از عراق راهی دانشگاه‌های انگلیس شد. او با نمرات بسیار بالایی که در رشته تجارت گرفت، توانست ثابت کند که هوش بالایی دارد و می‌تواند آینده خوبی برای خودش بسازد. بورسیه‌های دولت توانست مشکلات مالی بزرگش را حل کند و کم‌کم شرایط را به گونه‌ای رقم بزند که وقتی دوران دانشجویی خود را می‌گذراند، بتواند از دولت این کشور تقاضای شهروندی کند. او می‌دانست طبق قوانین، واجد شرایط است و می‌تواند با وجود چند سال زندگی بی‌دردسری که در این کشور داشته به عنوان شهروند پذیرفته شود و از مزایای آن استفاده کند. بزرگ‌ترین مزیت برایش، امکان منتقل کردن قانونی مادرش از عراق به یورکشایر بود که تنها آرزوی این پسر درسخوان و باهوش به شمار می‌آمد. «وقتی در آزمون شهروندی شرکت کردم، متوجه شدم که سوالات زیاد و بسیار سختی در زمینه‌های مختلف دارد که قبول شدن آن خیلی مشکل است. من که از طرف چند نفر از دوستان مهاجرم در دانشگاه با نحوه سوالات که در همه زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی انگلستان بود کمی آشنا شده و تقریبا تسلط داشتم، توانستم بخوبی از عهده آن برآیم و نتیجه قابل قبولی بگیرم. چند ماه بعد مراحل قانونی کار انجام شد و من به عنوان شهروند این کشور پذیرفته شدم و زمان آن رسیده بود که مادرم را هر طور شده نزد خودم بیاورم. کاری که هزینه بالایی داشت و تنها مشکل من هم از آن جهت بود.»

صباح بعد از قبول شدن در آزمون سخت شهروندی انگلیس به آرزویش رسیده بود و چند قدمی به منتقل کردن مادرش که بیماری سرطان او بسرعت پیشرفت می‌کرد، نزدیک‌تر شد. تنها موانعی که از این راه سخت مانده بود، انواع و اقسام هزینه‌های دولتی بود که برای درخواست ویزای مادرش باید آنها را پرداخت می‌کرد. تا چند هفته این هزینه‌ها از طریق پس‌اندازهایی که او از کارهای نیمه‌وقت و پول بورسیه‌اش در بانک داشت پرداخت شد، اما به نظر می‌رسید که این هزینه‌ها پایانی ندارد. انواع و اقسام فیش‌های بانکی که به عناوین مختلف برای تکمیل پرونده مهاجرت مادرش باید می‌پرداخت کم‌‌کم هر آنچه داشت را به اتمام رساند و کار به جایی رسید که صباح احساس خطر کرد. می‌دانست پول بیشتری ندارد که خرج کند و حاضر نیست به خاطر مسائل مالی، بار دیگر آرزوی چند ساله رسیدن به مادرش را به تعویق بیندازد. این بود که زمانی که یکی از آشنایانش که او هم مثل صباح باید در امتحان شهروندی انگلیس شرکت می‌کرد پیشنهاد پرداخت پول درازای تقلب و شرکت کردن به جایی او را مطرح کرد، او بدون معطلی پذیرفت. چاره‌ای نداشت،‌ هر طور شده باید پول‌هایش را جمع می‌کرد تا مادرش را نزد خودش ببرد.

«تمام مراحل قانونی برای این‌که بتوانم مادر را پیش خودم بیاورم انجام شده بود. از طریق یکی از بستگانمان که از مادر نگهداری می‌کرد مطلع شده بودم که بسیار بد حال است و سرطانی که در بدن داشت روز به روز پیشرفته‌تر می‌شد. اگر می‌توانستم او را به یورکشایر منتقل کنم تا حد زیادی احساس آرامش می‌کردم. قصدم این بود که با کار کردن تمام وقت در هر جا و مکانی که شده هزینه درمانش را بپردازم اما لااقل در کنارش باشم و ماه‌های پایانی زندگی‌اش او را تنها نگذارم. پرداخت انواع و اقسام هزینه‌های دولتی کلافه‌ام کرده بود و آنقدر به عناوین مختلف فیش‌های رنگارنگ را به بانک بردم که دیگر پول زیادی در حساب بانکی‌ام نمانده بود. یکی از آشنایانم پسر جوانی بود که با مردی که در عراق به من کمک کرده بود تا راهی انگلیس شوم نسبت خانوادگی داشت. به خاطر ارادت خاصی که به آن مرد میانسال به خاطر راهنمایی‌های مفیدش داشتم و می‌دانستم بدون کمک‌های فکری او هرگز راهی انگلیس و رسیدن به مدرک دکتری نمی‌شدم به این آشنای جوان همیشه کمک می‌کردم و داشتم هر طور که هست دینم را به آن مرد از طریق این جوان ادا می‌کردم. سال‌ها آشنایی دورادور ما با ملاقات‌های جسته گریخته سپری شد تا این که یک روز زمانی که در رستوران عراقی مرکز شهر، مرا دید تقاضای کمکش را مطرح کرد. او گفت برای شرکت و نمره آوردن در آزمون شهروندی انگلیس دچار مشکل است و می‌داند با اطلاعات بسیار کم و ناقصی که دارد، هرگز نمی‌تواند از پس این امتحان بربیاید. او در حالی که بشدت مستاصل بود، برایم توضیح داد که حتی فکر بازگشت به مملکتی که از زمان خارج شدن ما از آنها، نه‌تنها وضعیت بهتری پیدا نکرده بلکه زیر چکمه‌های سربازان خارجی شرایط وخیم‌تر و خطرناک‌تری هم پیدا کرده، عمیقا آزارش می‌دهد. احساس همدردی عجیبی با او می‌کردم و از سوی دیگر می‌خواستم هرطور که هست دینی را که به فامیلش داشتم، ادا کنم. زمانی که گفت با پرداخت 200 پوند از من می‌خواهد که به جایش در جلسه امتحان شرکت کنم و نمره قبولی را برایش بگیرم، بی‌معطلی پذیرفتم. می‌دانستم که هم 200 پوند کمکی به زندگی‌ام است و هم این‌کارم می‌تواند او را از کابوس بازگشت به شرایط ناگواری که همه ما جوان‌ها زمانی در عراق داشتیم، نجات بدهد. کارت شناسایی تقلبی که می‌توانست مرا به جای او سرجلسه بنشاند را خودش تهیه کرد و من فقط باید به جایش امتحان می‌دادم. تنها مساله‌ای که به آن فکر نکرده بودیم، تیزبینی و هوش بالای کارمندان اداره مهاجرت بود که خیلی زود تقلبمان را لو داد و نه‌تنها آزمون او باطل شد، بلکه من هم بیچاره شدم.»

مترجم: المیرا صدیقی

کورت نیوز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها