در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
جمعیت آمده بود و رد شده بود و رفته بود و او هی خم شده بود و بین پاهای پرشتاب جمعیت دنبال سیب و پرتقالهای پیرزن گشته بود. نیم ساعتی میشد که هی مترو میآمد و پر و خالی میشد و او بدون خستگی همه چیز را مرتب و منظم توی کیسههایی که از کیفش درآورده بود جا داده بود و لپتاپ و کیفش را از گوشهای که گذاشته بود، برداشته بود و دست پیرزن را گرفته، برده بود تا سر خیابان. ماشین گرفت و راهی شد به سمت خانه پیرزن، کلید را گرفت و سریع در را باز کرد و داروها را برداشت و برگشت.
در خانه را که باز کرد زنش با بهت نگاهش کرد. با دهان باز و دستهایی از هم گشوده. بعد سر تکان داد که یعنی چه خبر است اینجا و مرد برایش همه چیز را توضیح داد. اینکه زن روی پلههای برقی مترو سرش گیج رفته و خریدهایش از دستش رها شده و او مانده تا کمکش کند. فهمیده که پیرزن هیچکس را ندارد برای اینکه مراقبش باشد و چشمهای مظلومش او را کشانده تا دوردستها تا کودکیاش. تا بیبی جانی که عاشقش بوده و از دستش داده و حالا این پیرزن را آورده تا بشود بیبی جانش.
و اینها را وقتی گفت که پیرزن را برد و با کمک مهگلش خواباند روی تخت و آمپول تقویتیاش را زد.
زن نگران پرسید اگه خدای نکرده اتفاقی براش افتاد بچههاش چی ...
جملهاش را با عصبانیت برید که غلط کردن. بیچاره عمر و جوونیشو گذاشته پای اونا و الان همشون اون ور دنیان بیخیال مادری که داشتن و گویا اصلا نمیدونن الان دارنش یا نه.
بعد دستهای مهگلش را گرفت که: تو که مخالف نیستی؟ نه؟ زن لبخند زده بود که بیبیجان تو بیبیجان من است و بعد یادش آمده بود که مگه تو امروز کنفرانس نداشتی آقای دکتر.
که مرد لبخند زده بود بیخیال کنفرانس و مطب و دانشگاه و... که نباشند اگر قرار است آدمیت آدم گرفته شود از او با آنها.
طیبه پرتوی راد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم