
کریمی چند سالی بود که فیلم نساخته بود و بعد از کارگردانی مجموعه فاکتور هشت برای تلویزیون تازهترین فیلم سینماییاش را در حوزه درام روان شناختی کار کرده است.
فیلم «آدمکش» که تلفیقی از یک روایت جنایی معماگونه و روان شناسانه است و در آن بهرام رادان، حامد بهداد و مهتاب کرامتی ایفای نقش میکنند، بهانه گفتوگوی ما با رضا کریمی شد.
چه شد که بعد از ساخت چند فیلم اجتماعی سراغ موضوعی با نگاه روانشناختی رفتید؟
معمولا به انتخاب کارهایم اهمیت ویژهای میدهم و وسواس زیادی دارم تا کار بهگونهای باشد که توانایی جذب مخاطب را داشته باشد.
بعد از فیلم انعکاس، فیلمنامههای زیادی به من پیشنهاد شد تا اینکه طرح فیلمنامه «آدمکش» که نوشته آزیتا موگویی بود، به دستم رسید. در همان وهله اول به نظرم طرح جالبی آمد و با این که میدانستم دست روی متنی گذاشتهام که قطعا در مرحله نگارش نهایی و ساخت، کار مشکلی خواهد بود، کارگردانی آن را پذیرفتم. آدمکش فیلمنامهای بود که تازگیهایی داشت که طی این سالها کمتر تجربه شده بود. حدود 2 سال پیش با همراهی محمد پوستی به عنوان تهیهکننده کار، فیلمنامه برای نگارش اولیه به محمدهادی کریمی سپرده شد و بعد هم من بازنویسی آن را انجام دادم.
آدمکش نگاهی تازه به روان شناسی جرم و ذهن و روان پیچیده آدمها دارد. در این باره بگویید.
همیشه زمانی کار را به مرحله اجرایی میرسانم که احساس کنم توانایی انجام دادن آن را دارم. موضوع داستانی آدمکش موارد زیادی را میطلبید که در نهایت قابلیت تبدیل شدن به یک اثر سایکودرام را داشته باشد. مختصات این فکر و طرح بهگونهای بود که کاملا با یک داستان خطی و رئال تفاوت داشت. درآوردن فضای ذهنی آدمی که توهماتی به این گونه دارد در پرداخت چارچوبی آن مسالهای حائز اهمیت بود. روایت ماجرا در قالب یک قاعده بود و با انجام تمام تحقیقاتی که در این زمینه انجام شد فیلمنامه کامل شد. پرداخت چنین قصههایی معمولا با ریسک بالایی همراه است، مخصوصا این که باید به نوعی روایت شود که با وجود ناشناختگی برای مخاطب واضح و روشن روایت و به تصویر کشیده شود.
برخلاف اسمی که برای فیلم انتخاب شده است، قصه در حاشیه موضوع جنایت را مطرح میکند. چرا؟
آدمکش را از ابتدا یک درام روانشناختی میدیدم و در تمام مراحل بازنویسی سعیمان براین بود که فیلم به ورطه فضای پلیسی ـ معمایی نیفتد، چرا که قصه از منظر یک روانپزشک روایت میشود پس خصیصه آن این است که اثری روانشناسانه باشد. اگر قرار بر این بود که فضای ما معماگونه باشد پس قصه را نیز باید از منظری دیگر مثلا نگاه یک پلیس روایت میکردیم و آن موقع بود که جنس کار عوض میشد. قالب انتخابی ما برای روایت قصه از همان ابتدا کاملا تعریف شده بود و ما همه دقتمان را به کار بردیم تا یک فیلم جنایی نساخته باشیم.
گفته شما به این معناست که همه فرضیههای قصه باید توسط دکتر مازیار مافی با بازی بهرام رادان به نتیجه برسد، یعنی این شخصیت را محور اول داستان میبینید؟
در واقع زنی که دچار این بیماری روانی است یعنی رویا ملکزاده(با بازی مهتاب کرامتی) هسته اصلی قصه است و محوریت داستان برمبنای مازیار مافی پیش میرود.
یک ایراد اساسی به کار وارد است و آن هم استفاده بیش از حد از اصطلاحات خاص روان شناسی است که برای تماشاگر کسالتبار است.
این استفاده اجتنابناپذیر بود، هر چند خواستیم زیاد وارد بحثهای تخصصی نشویم ولی خیلی اوقات ناگزیر بودیم چه از جانب دکتر مافی و چه از جانب دکتر محرابی (با بازی افسانه بایگان) تعریفهای تخصصی پزشکی داشته باشیم. ما در واقع از نوعی بیماری حرف میزدیم که باید تعریف میشد و اشاره به آن قطعا لازم بود.
آیا بهتر نبود برای شخصیت دکتر روانپزشک، به جای بهرام رادان کسی انتخاب میشد که پختگی، سن و فیزیک مناسبتری برای ایفای این نقش داشت؟
زمانی که شکلهای اولیه قصه نوشته میشد، این ذهنیت را داشتیم که میانگین سنی نقشهای اصلیمان کمی بالاتر باشد. آن زمان سعی میکردیم خیلی به بازیگر فکر نکنیم و خیلی به این قضیه متکی نباشیم که چه کسی قرار است گزینه انتخابی ما باشد. زمانی که به پیشتولید رسیدیم به چند دلیل سن بازیگران را پایین آوردیم.
اولا این که در انتخاب بازیگر با سن بالاتر محدودیت داشتیم و دیگر این که روانپزشک فیلم ما جسارت و هیجان خاصی باید میداشت. ویژگی بارز این نقش جاهطلبی بود چرا که میخواست به هر طریقی که شده مدارک لازم را به دست بیاورد و در نهایت هدف اصلی خود که بیگناهی رویا بود را محقق سازد. اینجا بود که فکر کردم انتخاب بازیگری با سن پایینتر میتواند مناسبتر باشد و سراغ بهرام رادان رفتم.
فیلم از همان ابتدا نقطه عطفش را لو میدهد و در کل گرهافکنی چندانی ندارد. چرا؟
به هر حال هر فیلمی با این مبنا شروع میشود که در ابتدا یک معرفی شخصیتها داریم و بعد از آن نقطه اوج قصه شکل میگیرد و پیش میرود، فیلم ما هم جدا از این قاعده نبود. ابتدای داستان مازیار مافی را میبینیم و با شخصیت و کارش آشنا میشویم، بعد از آن شخصیت مجید (حامد بهداد) را وارد داستان میکنیم و 2 دوست بعد از مدتها یکدیگر را میبینند. حمید ماجرای نامزدش را که مرتکب قتل شده برای دکتر مازیار تعریف میکند و در نهایت از او کمک میخواهد. این روند به نظرم خیلی ایرادی ندارد چرا که بعد از معرفی شخصیتها ما با یک ماجرای جنایی روبهرو میشویم که در ظاهر قضیه یک جنایت اتفاق افتاده اما بعد به حاشیههای زیرین کار نفوذ میکنیم. در حقیقت یک جاهایی مجبور هستیم به شخصیتها و ماجراهای فرعی بپردازیم. این همان روندی بود که از ابتدای امر طراحی شده بود و در نهایت قصه را پیش میبرد.
آیا در طول قصه این مساله اهمیت داشت که ما میزان علاقه حمید به رویا را بکرات ببینیم؟
این نکته برای ما یک مبناست، چون این تنها دلیلی بود که حمید به خاطر نامزدش و علاقهای که نسبت به او دارد نزد مازیار برود، این میزان علاقه و ابراز آن در واقع نوعی فریبکاری حمید است.
این که به نوعی به مخاطب بقبولانیم که علاقهای عاطفی میان دکتر مازیار و رویا به وجود آمده شاید تنها بهانهای است که میزان دلسوزی اغراق شده مازیار را طی داستان توجیه میکند.
کریمی: قالب انتخابی ما برای روایت قصه از همان ابتدا کاملا تعریف شده بود و ما همه دقتمان را به کار بردیم تا یک فیلم جنایی نساخته باشیم
نه، به نظرم این دلسوزی اغراقشده نیست چرا که برای مازیار مهم است از پس تبرئه رویا برآید. مازیار تنها به دنبال اثبات بیگناهی رویاست اتفاقا من از پرداخت عاطفی قصه پرهیز کردم و شما نمیتوانید به صحنهای اشاره کنید که این ابراز علاقه در آن وجود داشته باشد. من فکر میکنم تلاش بیاندازه مازیار اتفاقا به خاطر جاهطلبی خودش است و برای همین شاید به نظر میرسد که ترحم بیش از اندازه دارد.
فکر میکنم گذاشتن سکانس ابتدایی فیلم (سکانسی که حمید به دفتر مازیار میآید و در قالب یک شخصیت روانپریش در همان ابتدای امر در ذهن بیننده جا میافتد) گواه براین است که او میتواند در طول داستان همه سوءظنها را متوجه خود سازد.
اتفاقا همه سعیمان بر این بوده که این اتفاق نیفتد. چون حمید بهگونهای طراحی شده است که خیلی چیزها در بطن شخصیتش مخفی باشد. من فکر میکنم حمید شکی را نسبت به خود برنمیانگیزد. این چیزی است که بعد از پایان فیلم و اشراف به کل قصه شاید بتوان به آن رجوع کرد.
چرا اینقدر حضور برخی شخصیتها مثل نگار (لیلا اوتادی) در فیلم کمرنگ است و هیچ کمکی به روند داستان نمیکند؟
سعی کردهایم که همه شخصیتها به نوعی در کار دیده شوند که البته به فراخور ماموریتی است که در فیلم دارد. نگار هم به اندازه خودش حضور دارد و ایفای نقش میکند.
ما نباید این توقع را داشته باشیم که او هم مثل بقیه از همان سکانسهای ابتدایی حضور داشته باشد. من فکر کردم وقتی مازیار به این اعتقاد میرسد که رویا بیگناه است و باید فراری داده شود به حضور نیرویی دیگر هم احساس میشود که از گروه درمانی آسایشگاه همراه مازیار باشد. حضور نگار اتفاقا در بزنگاههای قصه بسیار موثر است. مورد دوم به بحث اخلاقی ماجرا ارتباط پیدا میکند و زمان فراری دادن رویا حضور یک همکار زن در کنار مازیار حس میشد.
احساس میشود که فیلم شما کمتر به قصهپردازی و بیشتر برشخصیتپردازی تمرکز دارد.
بله، چرا که قصه به شخصیتها و تفکر آنها تکیه دارد. چرا که نوع تفکر هر کدام از کاراکترهای اصلی در پیشبرد قصه بسیار مشهود و موثر است. توهم شخصیت رویا ملکزاده و این که فکر میکند مرتکب قتل شده هسته اصلی قصه است. از آن طرف دکتری را میبینم که سعی در اثبات بیگناهی رویا دارد و براساس تفکرش یکی از ستونهای اصلی قصه میشود و در نهایت حمید زاهدی را داریم که به نوعی خواسته از آب گلآلود ماهی بگیرد و این تفکرات منفی او بود که پیچ و تابهایی هم به قصه میداد.
استفاده بیش از حد از نماهای بسته از چهرهها هم دلالت بر همین شخصیت محوری فیلم دارد؟
بله، اصولا دکوپاژهای من براین مبناست که در هر صحنه چه هدفی را دنبال میکنم، «آدمکش» هم شخصیتمحور بود و هم بر درونیات آدمها اشاره داشت لذا نیاز بود که نماها کاملا حسی باشد.
فکر نمیکنید بهتر بود فیلم در همان سکانس درگیری حمید و مازیار به اتمام برسد و در واقع یک پایان باز ایجاد شود؟
به چند دلیل نخواستم این اتفاق بیفتد، یکی این بود که از همان ابتدا حمید همه را به نوعی بازی داده بود و اگر من فیلم را در این سکانس به پایان میرساندم شاید این هم به نوعی فریبکاری حمید محسوب میشد. دلم میخواست بیننده این لحظه را ببیند این که همیشه رویا ملکزاده را پریشان و مضطرب دیده و در انتهای فیلم به اینجا برسد که رویا به آرامش رسیده است.
فیلم شما تا امروز فروش خوبی داشته است. هنگام ساخت آدمکش چنین پیشبینی را داشتید؟
زمانی که قصه را انتخاب کردم این توان نهفته را در آن دیدم که میتواند ارتباط خوبی با مخاطب ایجاد کند. این تصور از همان ابتدا با من بود و با همین نگاه و با مشخصاتی آن را ساختم تا مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. بنابراین در مجموع این پیشبینی را داشتم. حتی اگر فیلم در شرایط بهتری هم اکران میشد و در حقیقت با جشنواره فیلم تداخل نمییافت، شاید به فروش بهتری هم دست پیدا میکرد.
شاید این حضور ستارگان و چهرههای سینمایی است که به فروش بالای آدمکش کمک کرده است.
من این اعتقاد را ندارم اتفاقا نکته مهم درست استفادهکردن از بازیگران چهره است. آدمکش قصهای با توان بالا دارد که موجب شده مخاطب را جذب سازد. من فکر میکنم حمایت تلویزیون و اطلاعرسانی به مخاطب یکی از دیگر نکات مهمی است که بسیار اهمیت دارد.
شبنم مدنی
جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
عضو شورای خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتوگو با «جام جم» مطرح کرد
در گفتوگو با گردآورنده کتاب «قصه جریحهدار شد» مطرح شد
ناصر ابراهیمی در گفت و گو با جام جم آنلاین؛
گفتوگو با محمد خیراندیش در حاشیه اختتامیه جشنواره بینالمللی فیلم ۱۰۰