در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
شکست در بازیها
چراغ قرمز یک کمدی تیپ محور است که با ترسیم کاریکاتوری از کاراکترهای قصه، ساختار کمیک آن را صورتبندی میکند. ستاره و بهروز، مصداقهای این تیپسازی اغراق شده هستند که شاید بازیگرانش به دلیل ایفای نقشی متفاوت و مثلا ساختار شکنی در کارنامه خود حاضر میشوند با گریم و شمایلی نامتعارف، این تفاوت را تجربه کنند. بدتر از این نمیشد که برای ایفای نقش بهروز از پوریا پورسرخ استفاده شود که هرچند تلاش میکند تا از کلیشه همیشگی خود خارج شود و با لحن جاهلی سخن بگوید اما مخاطب نمیتواند او را در شمایل این نقش بپذیرد و به رفتارهایش بخندد. تجربهگرایی در ایفای نقشهای مختلف لزوما به این معنی نیست که بازیگر دست به گزینشی بزند که نه تنها توانایی او را در بازیگری به اثبات نمیرساند بلکه ذهنیت مخاطب را درباره وی مخدوش میکند.
از آن بدتر این که بازی پوریا پورسرخ در کل فیلم یکدستی خود را از دست داده و دچار دوپارگی میشود؛ هم در لحن و نوع دیالوگگویی و هم در بازی حرکتی. ضمن اینکه به نظر میرسد پورسرخ در ایفای این نقش بویژه در نوع راه رفتن و بازیهای بدنی هم از شیوه بازی امین حیایی در اخراجیها و مهمان الگوبرداری کرده است و هم از رضا شفیعی جم در جایزه بزرگ. چهره او آنقدر مدرن و شیک است که حتی با گذاشتن سبیل و موهای فرفری هم نمیتوان آن را پنهان کرد و همه این عوامل موجب میشود تا بازی پورسرخ بشدت تصنعی و کاریکاتوری به نظر برسد و در واقع هیچ نوع آشناییزدایی از این بازیگر در ذهن مخاطب رخ ندهد. در این میان شاید تنها بازیگری که موفق به آشناییزدایی از خود میشود رضا شفیعیجم است که در یک فیلم کمدی، نقش کم و بیش جدی را بازی میکند.
کارگردان فیلم چراغ قرمز سعی کرده تا از عنصر غافلگیری در قصه نیز استفاده کند تا هم سویه فانتزی داستان را فارغ از خط قرمزهایی احتمالی در ارتباط با موقعیت پلیس براحتی به تصویر بکشد و هم بهرغم خود، مخاطب را شگفتزده سازد، اما این تصویر آنقدر نچسب از کار در میآید که همکاری بهروز با پلیس و جوانمردی و فردین بازیاش در برابر چک صد میلیونی و... مخاطب را متاثر نساخته و منقلب نمیکند!
بیمنطقی درونی قصه
ظاهرا برخی کارگردانها گمان میکنند به صرف اینکه یک فیلم کمدی میسازند، میتوانند منطق درونی قصه را شکسته و با اتفاق و شانس داستان خود را بیش ببرند. کمدی هم مثل هرگونه دیگر سینمایی منطق باورپذیر خود را دارد و اتفاقا در درون همین منطق ساختاری اثر است که موقعیت یا رفتاری، کمیک میشود. با چنین نقصی، چراغ قرمز سرشار از موقعیتهای ناموزون است. مثل مرگ صوری خانم جواهریان که هیچ یک از کارمندان شرکت به غیر از خانم منشی که از ماجرا باخبر است از خاکسپاریاش سوالی مطرح یا تعجب نمیکنند یا اینکه چطور یک فردناشناس به عنوان جانشین جواهریان مدیرعامل شرکت میشود. جالب است که فیلم حتی شخصیتهای قصه خود را دستکم گرفته و آنها را ساده و هالو معرفی میکند، مثل فهیم همسر جواهریان که مسخرهبازیهای احضار ارواح توسط فرد هندی را باور میکند.
طنز کلامی
چراغ قرمز بار کمیک خود را بیشتر بر تیپسازی و طنازیهای شخصی و طنز کلامی قرار میدهد. مثلا اشتباه گرفتن صوری به جای مهمانان سوری (اهل سوریه) یا تکیه کلام پلیس فیلم که مدام این ضربالمثل را به زبان میآورد که ماه هیچوقت پشت ابر نمیماند و گمان میکند که تکرار مداوم آنها در موقعیتهای مختلف خیلی بامزه است! استفاده از موسیقی و آوازخواندن به شیوه لبخوانی و تمهیدات دم دستی مثل خوانندگی سعید، دوست بهروز در مراسم عروسی، فضای شاد و شنگولی به فیلم میدهد. پایان کار هم که معلوم است همه چیز باخیر و خوشی و در اوج شانس و خوشبختی تمام میشود. خانم جواهریان با فهیم به توافق عاشقانه میرسد، احسان پسرعموی ستاره نیز به جرم کلاهبرداری دستگیر میشود و بهروز و ستاره نیز با هم ازدواج میکنند. فیلم همچنین از تمهیدی نشانهشناسانه استفاده میکند و همانطوری که با تصویر زنگ خوردن یک گوشی تلفن همراه آغاز شده بود با تصویرزنگ خوردن آن در دو موقعیت متفاوت به پایان میرسد.
سیدرضا صائمی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد