کد خبر: ۳۷۴۴۹۵

یلدا گفت: بابایی کجا بودی... خیلی دلم برات تنگ شده بود و یلدا پرید بغل بابا و او را بین دو دستش فشرد. یلدا کوچولو بعد از کلی خوش و بش با پدربزرگ به او گفت: بابایی چرا اسم من را یلدا گذاشتید؟ بابا بزرگ گفت: چرا به این فکر افتادی دخترم... .

یلدا کوچولو گفت: آخه دیروز در مدرسه بچه‌ها به من خندیدند. بابابزرگ گفت: چرا؟

یلدا کوچولو گفت: خانم معلم گفت چند روز به شب یلدا مانده است که بچه‌ها همه زدند زیر خنده و من را مسخره کردند.

پدربزرگ گفت: این که عیبی نداره... البته درست نبود که آنها بخندند ولی تو یکی از بهترین اسم ها را داری. چون تو در شب بزرگی به دنیا آمدی... شب یلدا... و ما اسمت را گذاشتیم یلدا... .

یلدا گفت: مگه شب یلدا چه شبی است؟

پدربزرگ گفت: شب یلدا بلندترین شب سال است که همه مردم آن شب را جشن می‌گیرند و خوراکی‌های خوشمزه می‌خورند.

یلدا گفت: بابا بزرگ چه جور خوراکی‌هایی می‌خورند؟

بابابزرگ گفت: هندوانه و انواع میوه‌ها و شیرینی‌های خوشمزه و آجیل شب یلدا که چند نوع مغز و آجیل شیرین را مخلوط کرده‌اند و آجیل یلدا نامگذاری کرده‌اند و همه دور هم جمع می‌شوند و تا پاسی از شب را بیدار می‌مانند تا صبح فرا برسد و باهم می‌گویند و می‌خندند و جشن می‌گیرند و بهترین حسن شب یلدا این است که همه با هم دوست هستند و اگر هم قهر باشند با هم آشتی می‌کنند.

یلدا جان تو اسم خوبی داری و باید به نامت افتخار کنی. آن بچه‌ها نمی‌دانند و تو می‌توانی فردا وقتی به مدرسه رفتی برایشان توضیح دهی. یلدا از پدربزرگ تشکر کرد و رفت در اتاقش تا درس بخواند. یلدا درس انشا داشت و موضوع آن هم آزاد بود و یلدا کوچولو موضوع شب یلدا را انتخاب کرد تا با زیرکی برای بچه‌ها توضیح دهد تا آنها هم بفهمند که این شب چه شبی است و در آخر به بچه‌ها گفت: من افتخار می‌کنم که اسمم یلداست و بچه‌ها هم برای او بسیار دست زدند و خانم معلم هم بسیار از یلدا تشکر کرد و برایش نمره خوبی گذاشت و آن شب یلدا با خوشحالی تمام خوابید.

گلنوشا صحرانورد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها