در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اما اینک که هرازگاه بهمناسبت یا بیمناسبت، سخن از خشونت خانوادگی میشود، چهره طفلکان یا تن کبود شده زنی زیر دستان ابرمردش مجسم میشود، در حالی که اینک و در عصر صنعت، فرزندان نگاه نامهرشان را بر والدین خود میدوزند. این زخم دیرگاهی است نهفته و انگار نمیخواهد تا ابد سر باز کند، اما پیران مهربان هنوز به ارزشهای دیروز و امروز خود سخت پایبندند، تا مبادا حرمت خانواده که هنوز معتقدند وجود دارد، اندکی خش بردارد. قانون نیز چشم بسته و مدعی است که مدعیالعموم ندارد.
امروزه سالمندآزاری به صورت نهان در لایههای اجتماعی زندگی شهری وجود دارد؛ از نوع شدید و در اقسام گوناگون. از تهدید گرفته تا تحقیر و توهین و آزار جسمی و تا سر کیسه کردن مالی کسانی که اندوختهای دارند و... .
یک درددل
هر چند که راهی پارک و کانونهای غیررسمی سالمندان میشوی به این امید تا آهی برآید از وجودشان، اما دم فرو میبندند. به هر حال با ترفندی جوانمردانه یا ناجوانمردانه از حال دوست پیرشان جویا میشویم تا حدیث نفس خود را اینگونه روایت کنند.
پیرمرد خمیده و عینک تهاستکانی، سر ظهر که آفتاب نوازشگر رخسار بیرنگش است، تبسم بر لب دارد و چروک بر پیشانی. در میانه سخن بحث بر سر دوستانش در میگیرد و او داستان را اینگونه میگوید: آنان که بر سر سفره فرزند نشستهاند، دلگیرند. درست مثل یک نانخور اضافه. مثل همان حاجصادق که حقوق بازنشستگی را برای اجاره منزل پسر و عروس خود هزینه میکند؛ اما هراس دارد که روزگاری مهمان سرای سالمندانش کنند یا آن همکار قدیمیام که در خانه خویش است، ولی پسر کهترش اصرار به فروش خانه او دارد و سودای سرمایهگذاری یا رفتن از این خاک.
با این وجود این پدر مهربان سخن از رضایت خویش از فرزندانش بر لب و در دل دارد و شاکر آفریدگار مهربان است.
ارمغان پیشرفته شدن!
به باور بسیاری از کارشناسان، آسیبها به نوعی جبر شهرنشینی، صنعتی شدن و مدرنیته است.
پیشتر از ما فرنگ بود که مبتلا شد. نخستین بار محققان در دهه 80 میلادی با پدیدهای جدید در خانوادهها روبهرو شدند آن هم اعمال خشونت در مورد سالمندانی که همراه با فرزندان خود زندگی میکنند. در تحقیقی معلوم شد که درصدی از این سالمندان مورد خشونت جسمی، روانی یا مورد بیتوجهی قرار دارند. با توجه به روال تاریخی بررسیها، باید گفت که بررسیهای خشونت نسبت به کهنسالان هنوز قدمهای اولیه خود را برمیدارد.
مهدی فلاحی، عضو هیات مدیره کانون کلینیکهای مددکاری اجتماعی کشور به «جامجم» میگوید: سالمندآزاری ارمغان جامعه صنعتی و پیشرفته است. در جوامع سنتی این پدیده چندان مشهود نیست؛ چون بیشتر خانوادهها به صورت گسترده بودند و در آنها پدر، پدربزرگ و نوه همراه با دیگر اعضای خانواده زندگی میکردند و همیشه حس احترام بین آنها حاکم بوده است. در آن هنگام سالمندان احساس مفید بودن داشتهاند و نقشهای اقتصادی، شغلی و ارشاد را در خانواده ایفا میکردند. در این دوره ارتباط به صورت پیوسته و تنگاتنگ بود، پس از این مرحله خانواده از حالت گسترده به هسته تبدیل میشود و زوجین تنها با فرزندان خود ادامه زندگی میدهند و به نوعی احساس عاطفی گذشته دارای یک نوع گسست شد.
خشونت از همه نوع
نمیشود گفت خشونت تنها به فیزیکی یا توهین محدود میشود؛ هر چند ذهن عامه بر این باور استوار است. پژوهشگران در بررسیهای خود به انواع مختلفی از خشونت در ارتباط با سالمندان همچونخشونت جسمانی (تنبیه بدنی)، خشونت روانی (تحقیر، دشنام از میان بردن اعتماد به نفس، سرزنش)، خشونت اقتصادی (در مضیقه مالی دائم قرار دادن)، خشونت اجتماعی (انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی) و حتی خشونت جنسی یاد میکنند، اما به گفته آنها خشونت روانی بیشتر از همه مهم است.
فلاحی که خود کارشناس مددکاری اجتماعی است در این باره میگوید: عدم توجه کافی و ضعیف شدن ارتباطات فردی و عاطفی، خود میتواند بزرگترین آزار برای یک سالمند باشد که به تبع آن القای بیکفایتی به عنوان بزرگترین آسیب به سالمند وارد میشود.
وی با اشاره به عدم ارتباط درست میان نسلها گفت: امروزه به قولی هر شش سال یک بار نسل عوض میشود. در کنار این مساله انتقال تکنولوژی در حد بالایی قرار دارد. از سویی دیگر به لحاظ ارتباطی مثل گذشته نسل جدید قادر نیست با نسلهای پیشین ارتباط برقرار کند. به مفهوم دیگر زبان یکدیگر را به خوبی متوجه نمیشوند. این در حالی است که با توجه به تخصصیتر شدن حرفهها و اشتغال بیش از حد در بیرون از خانه، فرزندان فکر میکنند پدران و مادرانشان نمیتوانند در روند پیشرفت به آنها یاری برسانند. با این روند هر روز فاصلهها بیشتر میشود.
نتیجه خشونت روانی بر سالمند
حالا که خشونت بر پیکره سالمند نشست و روانش را آزرد، وی بیاشتها میشود؛ بیمیل نسبت به غذا، دچار اضطراب و ناامید از زندگی.
در کل میتوان خشونت را چنین تعریف کرد: خشونت نوعی ناهنجاری در روابط اجتماعی است که در آن حقوق فردی که از توانایی کمتری برخوردار است، مورد تعرض قرار میگیرد و با این تعریف به درستی مشهود است که بسیاری از سالمندان قادر به دفاع از حقوق خود نیستند. این در حالی است که میزان گستردگی و شدت سالمندآزاری تنها به دلیل نبودن یک تعریف واحد و میل نداشتن قربانیان برای گزارش خشونت و دفاع از حقوق خود دشوار و اثبات آزار عمدی جسمی توسط بستگان نیز مشکل است.
آموزش به جای قانون
سالمندان در این مورد از شکایت و توسل به قانون پرهیز میکنند. آنها هنوز حریم خانه را محترم میشمارند و سخت دلبسته فرزندان خود هستند. گرچه با آنها نامهربان هم باشند، اما از سویی دیگر با توجه به انواع آزار که به آنها اشاره شد، این خشونتها به سادگی قابل اثبات در مراجع قانونی نیست. فلاحی در این باره میگوید: به دلیل این که در اینجا بحث عاطفی مطرح است، وجود قانون هم نمیتواند این خلأ را پر کند. در کل پرسش این است که آیا با وضع قانون میتوان به روند یا جلوگیری از این آسیب کمک کرد؟ در حقیقت پاسخ یک چیز میتواند باشد، باید به جای قانون، آموزش را با بهرهگیری از رسانهها جایگزین کرد. باید در نظر داشت آسیبهای اجتماعی روز به روز در حال افزایش است، بنابراین مساله آموزش را باید جدی گرفت. یعنی پیش از آن که سالمندان وارد این دوره شوند از اواخر دوره کاری و پیش از بازنشستگی، کلاسهای آمادگی برای بزرگسالان برگزار شود تا آمادگی روانی برای ورود به این مرحله از زندگی و کنار آمدن با شرایط جدید زندگی در آنها ایجاد شود.
اما نهاد قانونگذار به شکل دیگری میتواند به این مبحث ورود داشته باشد. همان طور که فلاحی توضیح میدهد اگر قانونگذار بخواهد وارد این عرصه شود لازم است که سازمانهای مربوط را موظف به ارائه پلانهای زندگی در مراکزی همچون سرای سالمندان کند. در این صورت استقبال خود سالمند از این مراکز به وجود میآید، اما نباید فراموش کرد که هیچ کدام جایگزین خانواده نخواهند شد.
وی میگوید: این در حالی است که تصور موجود درباره سرای سالمندان، مکانی است غیربهداشتی، با انسانهای ازکارافتاده و ناامید که به انتظار مرگ نشستهاند؛ اما اگر بپذیریم که در این حالت گذار برخی از آسیبهای اجتماعی به صورت جبر وجود دارند، باید در وظایف و نقش این نهادها تغییراتی ایجاد شود. در حالی که بهزیستی هیچ برنامهای برای سالمندان ارائه نداده است و مراکز خصوصی هم بیشتر شبیه بنگاههای اقتصادی عمل میکنند.
پیرانی که تا دیروز مایه برکت خانه بودند و کلام آخر را بر زبان میراندند، امروز اسیر جبر تاریخ شدند. مدرن شدن، پیشرفت کردن و توسعه شهرها گریزناپذیر است. آسیب هم به دنبال دارد کلی آسیب. ریز و درشت را هم در بر میگیرد، اما چه باید کرد؟ فلاحی که مسوولیت کلینیک مددکاری پونا را هم به عهده دارد، پیشنهاد میدهد: در حال حاضر که در دوره گذار از جامعه سنتی به جامعه صنعتی هستیم و بسیاری از این آسیبها به صورت جبری است و برگشت به گذشته غیرممکن به نظر میرسد، باید در برخی از نقشها در جهت کم کردن آسیبها تغییراتی ایجاد کرد. باید سالمندان به این نتیجه برسند که به تنهایی هم احساس مفید بودن داشته باشند و نباید صرفا متکی به فرزند باشند و تمام زندگی را در آنها خلاصه کنند. هنگامی که تمام کار، زمان و زندگی صرف بچهها شود تمام خوب بودن ما مشروط به یک عامل خارجی به نام فرزند میشود. چنانچه اگر فرزند باشد حال ما خوب است و در غیر این صورت، بد هستیم. باید بیاموزیم که مقداری از زمان را برای خود صرف کنیم، به خود بیندیشیم و... اگر با این روند پیش برویم میزان آسیب در دوره سالمندی نیز کاهش خواهد یافت. یعنی باید به تنهایی هم حالمان خوب باشد. این مساله نیازمند آموختن مهارتهای زندگی است.
دوره پیش روی ما
تمام طول روز را که به پارک سرک بکشید، نشانی از حضور پدران این آب و خاک را خواهید دید. با وجود این نه همه آنان از دست فرزندان خود ناراضیند و نه همه راضی. تقدیر آنان است که از زبان و نگاه دلبندشان به تنگ آمدهاند، اما تقدیر نسل دیگر سالمندان یعنی همین خود ما چه خواهد بود؟ شاید آن روزگار نمکی کوچه فریاد برآورد آهای سالمند خریداریم! دوستی شوخ طبع گفت سالمند بازنشسته را به بهای بیشتر خواهند خرید. چون حقوق دارد و کلی مزایا!
سامان عابری / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد