سروده‌های مریم افضلی در سیطره روایتگری شعر است

به دنبال شکار خورشید

روایت در شعر مبحثی پرطول و دامنه است. این که روایت چگونه باید شاعرانه شود و این که اصولا هر روایتی در شعر شاعرانه هم هست یا نه و بالاتر از همه اینها اصلا شعر راوی می‌تواند شعر موفقی باشد و...؟! شک نیست که روایت مثل همه «ابزارهای دیگر، می‌تواند به کار شعر بیاید. مهم همین است که از یاد نبریم که اینها ابزارند! کشف و خیال و موسیقی و وزن و ایهام و استعاره و مجاز و... روایت، همه و همه ابزارند برای خلق شاعرانگی. شما باید یادتان باشد که دارید شعر می‌گویید و مثلا نقاشی نمی‌کشید، فیلم نمی‌سازید و... قصه نمی‌گویید. هر وقت به «ابزار بودگی» این مقولات در شعر و محور بودن «شاعرانگی» باور داشته باشیم، همه اینها می‌توانند در خدمت شعر درآیند و گرنه همین‌ها شعر را از ماهیت اصلی خود تهی خواهند کرد.
کد خبر: ۳۵۸۴۵۰

حالا سوال اینجاست که چگونه می‌شود روایت را شاعرانه کرد؟ به گمان نگارنده این سطور و فارغ از همه تئوری‌پردازی‌های گیج‌کننده، دو راه‌حل مجزا و راه‌حلی ترکیب شده از آن دو وجود دارند:

ـ یا باید روایت‌تان کلا شاعرانه باشد. مثلا شخصیت‌تان راه بیفتد برود خورشید را شکار کند (طرح داستانی از نادر ابراهیمی)

ـ یا باید روایت‌تان را در اجزا شاعرانه کنید. یعنی مثلا روایت‌تان در مورد عاشقی است منتظر معشوقی که می‌آید یا نمی‌آید (که ذات این داستان شاعرانه نیست) ولی در بیت‌ها و در فضاسازی‌ها و تصویرگری‌ها و حتی شیوه روایت، از تخیل شاعرانه استفاده می‌کنید. مثلا در توصیف فضای محل انتظار و سر و وضع عاشق و مکالمه خیالی با معشوق و... .

ـ یا این که ترکیبی از این دو روش ارائه می‌کنید که دشوارترین و زیباترین کار است: این که هم روایت‌تان شاعرانه باشد و هم اجزایش شاعرانه پرداخت شود.

مجموعه شعر «باران گرفته است زمان آب می‌رود» سروده شاعر جوان مریم افضلی که توسط نشر فصل پنجم منتشر شده است، تقریبا به طور کامل، در سیطره روایتگری در شعر است. کمتر شعری از این مجموعه، فاقد یک روایت، آن هم روایتی غالبا داستانی است؛ به این معنا که کاراکتر دارد، شخصیت‌پردازی دارد، گره‌افکنی و گره‌گشایی دارد و... .

این نکته دو وجه مثبت و منفی دارد. وجه مثبت‌اش این است که نشان می‌دهد شاعر بر دغدغه خود پافشرده است و می‌داند، دارد به سراغ چه می‌رود و تصادفی صفحه‌ها را سیاه نکرده است.

وجه منفی‌اش این است که مجموعه را خیلی یکنواخت می‌کند و مخاطب، دلتنگ شیوه‌های دیگر پرداخت شعر می‌شود.

از این بحث که بگذریم روایت در شعر مریم افضلی بیشتر یک روایت داستانی است. یعنی این که خود روایت ذاتا شاعرانه نیست. پس شاعر باید در اجزا به شعر برسد و به نظر نگارنده در برخی جاها می‌رسد و در برخی جاها نمی‌رسد. جایی که شاعر حواسش هست که شعر با پرداخت واقع‌گرایانه از یک موقعیت واقعی شکل نخواهد گرفت، لحظاتی این‌چنینی خلق می‌شود:

قهرمان کاغذی، بی‌اراده بی‌هدف

آفریده شد فقط با فشار خودنویس

و وقتی حواسش نیست می‌شود این:

اسکناس تا خورده، چهره خمارآلود

یک هزاری کهنه، جیب خالی و کم‌سود

شهر بی‌در و پیکر، کوچه‌های بی‌برگشت

دود و سرفه در ماشین، مقصدی غبار اندود

او تجسم درد است؛ با بغل بغل کینه

از همان سرنگی که عمر رفته را فرسود...

چنان که می‌بینید داستانی سرراست دارد روایت می‌شود بدون تصویرپردازی و خیالمندی و حتی گاهی دچار ضعف زبانی (مثلا در پایان مصراع دوم بیت اول).

گذشته از این بحث، در کل مجموعه، نگاه شاعر به مسائل اجتماعی جالب توجه است. در واقع افضلی بیشتر یک دوربین مستندساز دارد و از دریچه این دوربین به سراغ پیرامون خود می‌رود. به نظر نگارنده این نکته از لحاظ دغدغه‌مندی خوب است، اما چنان که گفته شد، صرف پرداخت مستندگونه واقعیت، به سختی به شاعرانگی می‌انجامد.

و در نهایت باید به زبان کارهای افضلی هم گریزی زد. شعر افضلی در مصاریع فرد زبانی دلپذیرتر از مصاریع زوج دارد. در همین مثال‌های بالا هم همین قضیه قابل بررسی است. به نظر می‌رسد وزن قوافی برخی وقت‌ها روانی بیان شاعر را کاسته‌اند.

فکر می‌کنم توجه بیشتر شاعر به زبان و نیز روش‌های شاعرانه کردن روایت، می‌تواند سبب شود که افضلی روایتگر لحظه‌های شاعرانه درخشان‌تری باشد. چنین باد.

سیامک بهرام‌پرور / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها