در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
زندگی خیلی آدمها اینطوری است، بیبرنامه و نابسامان. حکایت آنها مثل حکایت هر چه پیش آید، خوش آید است، اما نه از نگاه مثبتش که میگوید پای فردی امیدوار در میان است، بلکه از آن بیمبالات زندگی کردنهایی که با خوشبینی افراطی، آینده را نابود میکند.
زندگی این آدمها سر و سامان ندارد. هیچچیز جای خودش نیست. هیچ کاری با فکر انجام نمیشود. پشت هیچ عملی یک تصمیم درست نخوابیده. ذهنشان نامرتب است، ملغمهای پرآشوب که شتر با بارش در آن گم میشود. وقت هم چیزی است که همیشه برایشان کم میآید. انگار 24 ساعت شبانهروزشان از بقیه آدمها کمتر است. برای همین یک دنیا کار عقب مانده دارند، یک عالم وعده به سرانجام نرسیده و یک مشت بیاعتمادی که به خاطر بیبرنامگیهایشان به جا مانده.
او، او و او
علی با همه درگیر است حتی با خودش، چون از آن آدمهایی است که دلش میخواهد برنامههای زندگی، غل و زنجیر دست و پایش نشوند، ولی آنها که مجبورند هر روز با او باشند مثل او فکر نمیکنند.او میگوید دلش میخواهد اگر قرار است سفری برود بیهدف استارت بزند و هر جا که شد برود نه اینکه از چند روز قبل فکر کند که میخواهد کجا برود و کجا بماند و چه چیزهایی بخورد.
حمید هم افکارش شبیه اوست.با اینکه بیشتر از 50 سال از عمرش گذشته به این مینازد که هیچوقت غم فردا را نخورده و همیشه با حوادث پیش رفته است.یعنی اجازه داده تا حوادث او را با خود ببرند نه اینکه او حوادث را مدیریت کند و بداند که قرار است فردا چه کارهایی داشته باشد.
منیر هم کسی شبیه این دواست، چون با اشتباه گرفتن توسل و توکل با بی خیالی و بی برنامگی حتی برای ازدواجش هم ملاکی روشن در دست نداشت و به گمان اینکه خدا خودش لایقترین مدیر دنیاست، زندگیاش را به دست باد سپرد و وقتی کار از کار گذشت تازه یادش آمد که اگر برای زندگی مشترکش برنامه میریخت، هرگز مثل امروز پشیمان نمیشد.
علاقه به داشتن زندگی با سر و سامان باید از همان ابتدای تولد به آدم آموخته شود ولی در عمق ناخودآگاه بعضیها انگار چیزی زندگی میکند که نمیگذارد به این سبک از زندگی علاقه نشان دهند. ولی با این حال دوام آوردن با چنین افرادی بویژه برای آنها که زندگیشان مثل چرخ دندههای ساعت روی اصول میچرخد، کاری نشدنی است، هر چند زندگی کردن برخی آدمهای بیبرنامه در کنار هم نیز شاید باعث خوشحالی خودشان میشود ولی زندگی را مثل کلافی کور به هم میپیچد.
حقیقت، تخیل و انعطاف
با برنامه بودن این نیست که دستورالعملهایی را روی کاغذ بنویسی و با چشم دوختن به این برنامههای کاغذی بیمحابا پیش بروی، چون رسیدن به موفقیت که هدف نهایی هر برنامهای است، موضوعی است همهجانبه که حقیقت، تخیل و انعطاف میطلبد.آدم موفق موجودی خارقالعاده نیست بلکه او آدمی معمولی است که توانسته برنامهای درست برای خودش بسازد و به آن پایبند باشد.
برای خوب زندگی کردن حتی یک لحظه را هم نباید از دست داد. همین که زنده هستیم و از نعمتهای زندگی لذت میبریم، خوشبختیم
کسی که موفقیت، گمشده اوست خوب میداند اگر بخواهد آدمی موفق به معنی واقعی کلمه باشد باید همه ابعاد زندگی را با هم ببیند و موفقیت در یک بخش را به بهای ناکام ماندن در بخشهای دیگر به دست نیاورد. یعنی اگر کسی میخواهد مدیری شایسته باشد باید در کنارش همسری کارآمد، پدری لایق یا فرزندی قابل اعتماد باشد، چون اگر قرار باشد خودش را وقف مدیریت کند و فقط در آن بخش به اهدافش برسد از انجام وظایف همسری، پدری و فرزندی میماند. پس باید به یک برنامهریزی همه جانبه فکر کرد تا در میانه راه شبیه فردی با اندامی درشت و جمجمهای کوچک با انبوهی از برنامههای نیمه کاره و ناتمام نشد.
همیشه میگویند برای زندگی باید برنامه داشت اما این نکته فراموش میشود که برای برنامههای زندگی هم باید برنامه داشت و دست به طراحی فرابرنامهها زد و این یعنی که بدون رودربایستی، حقایق زندگی و تخیلاتمان را کنار هم بچینیم و آن وقت هر جا که لازم بود از خود انعطاف نشان دهیم و هیچگاه دست از تلاش و امیدواری برنداریم.
پس اول باید خود را با حقایق زندگی روبهرو کرد، مثل اینکه چه ویژگیهای جسمی و ظاهری داریم، وضع اقتصادیمان چطور است، اوضاع خانوادگیمان چگونه است، در کدام طبقه اجتماعی جا میگیریم، چه استعدادهایی داریم و بهره هوشی مان چقدر است، شرایط روانیمان چگونه است، چقدر همت و پشتکار داریم و چقدر به کاری که میکنیم ایمان داریم.
وقتی این حقایق را صادقانه پیش روی خود مجسم کنیم آن وقت مطمئن میشویم که برای چه کاری مناسبیم و شانس موفقیتمان در چه حوزهای بیشتر است. اما روبهرو شدن با این حقایق هم کار هر کسی نیست، چون آنها که خودشان را اینگونه با شهامت زیر ذرهبین میبرند آدمهایی هستند که به توسعه همهجانبهشان فکر میکنند، برنامههای زندگیشان را میشناسند و به آن عمل میکنند، با تکیه بر شناخت و مطالعه و مشورت تصمیم میگیرند، نظمی درونی و منطقی دارند، ابزار دستشان اندیشه است و نگاهی تیزبین و منعطف دارند.
حالا اگر حقایق را با تخیل جمع بزنیم به درستی این جمله از انیشتین و دیزرائیلی میرسیم که تخیل مهمتر از دانش و خیالپردازی، فرمانروای جهان است. البته تخیل با خیالپردازی فرق دارد، چون فردی خیالپرداز در دنیایی غیرواقعی سیر میکند، ولی کسی که از تخیلش کمک میگیرد در دنیای ذهنیاش ماکتی از برنامههایش را میسازد و با آزمون و خطای آنها عیوب کار و راههای بهتر انجام دادن آن را مشخص میکند.
وقتی به مخلوط حقیقت و تخیل، چاشنی انعطاف بزنیم آن وقت به موفقیت نزدیکتر شدهایم. اینها لازمه داشتن یک برنامه خوب برای زندگی است. اینکه بدانیم که هستیم، میخواهیم به کجا برسیم و این توانایی را داریم که هر کجا برنامه مان نیاز به تغییر و اصلاح داشت، شرایط جدید را بپذیریم. درست در همین هنگام است که این جمله وصف حالمان میشود: شما جهان را آنطور که هست نمیبینید بلکه آن را طوری میبینید که ذهنتان به شما دیکته میکند.
مراقب باشید دیر نشود
برای خوب زندگی کردن حتی یک لحظه را هم نباید از دست داد. همین که زنده هستیم و از مواهب زندگی لذت میبریم خوشبختیم. فقط باید به این مساله باور داشت. اگر زندگی را زنجیرهای طولانی از ثانیهها بدانیم که عمرشان همان یک لحظه است و قرار نیست دیگر لمسشان کنیم، آن وقت هرگز بدون برنامه قدم از قدم برنمیداریم. زندگی بدون برنامهریزی مثل باری به هر جهت بودن است، مثل نقش یک غبار سرگردان را بازی کردن که دلش به نسیمی یا سکونی خوش است که او را از اینجا به آنجا ببرد. این یک احساس درونی است که باید در ما پرورش پیدا کند، یعنی حسی که اگر میخواهد خواب بماند باید دیگران بیایند و بیدارش کنند. باید این حس علاقه به برنامه و موفقیت را از کودکی داشت، پدر و مادرها هم نقششان کلیدی است، هر چند اگر آنها آدمهای با برنامه و علاقهمند به پیشرفت باشند به احتمال خیلی زیاد فرزندانشان هم همینطور خواهند بود.
کسانی که اینگونه فکر میکنند حتی برای خوابیدن و بیدار شدنشان هم برنامه دارند، چون میدانند زندگی یعنی شرکت در ماراتنی جهانی که هر کس تعلل کند جا میماند و وقتش هم برای جبران اندک است. برای همین آنها که با برنامه برای عمرشان چوب خط میگذارند برای تحصیل اینکه تا چه مقطعی درس بخوانند، چه بخوانند، کجا بخوانند، چکاره شوند، کجا زندگی کنند، با چه کسی ازدواج کنند، چه تعداد فرزند داشته باشند، بچههایشان چکاره شوند و کجا درس بخوانند و چه بخوانند و به کجا برسند و با چه کسی ازدواج کنند هم برنامه منظمی دارند.
چشم بسته جلو نروید
انسان تا کوچک است و اختیارش در دست بزرگترهاست تقریبا نمیتواند کار خارقالعادهای انجام دهد، مثلا محل زندگی یا تحصیلش را انتخاب کند و به این فکر کند که زندگی در کجای دنیا باعث موفقیت بیشترش میشود. البته خیلی از بچههای کم سن و سال هم هستند که به خاطر میل ذاتیشان به موفقیت به جای فرمانبردار بودن محض، خودشان بخشی از عنان زندگیشان را در دست میگیرند و خود تصمیم گیرنده میشوند.
اما اگر نگاهی کلی و عمومی داشته باشیم حتما به این حقیقت میرسیم که در سنین نزدیک به فارغالتحصیلی از مدرسه مجال بیشتری برای روبهرو شدن با حقایق، به کار انداختن تخیلات و تلاش برای رسیدن به آرزوها و خواستهها وجود دارد.
در این دوران ما باید تکلیفمان را با خودمان، تواناییهایمان، داشتههایمان، خواستههایمان و نقاط مطلوبمان مشخص کنیم. یعنی بدانیم توانایی تحصیل در چه رشتهای را داریم و قرار است با یاد گرفتن چه مهارتهایی به چه شغلی در آینده برسیم. اینها الفبای زندگی همراه با موفقیت است که به ما یاد میدهد باید عمل را بر انگیزه مقدم دانست، ترس از شکست را کنار گذاشت، میان ارزشها اولویتبندی کرد و در عین داشتن تخیل و آرزوهای بلند، کمالگرا نبود.
برای زندگی تا لحظهای که نفس میکشیم، برنامه داشته باشیم و باور کنیم که اگر هرگز رویایی نداشته باشیم رویایی که به حقیقت پیوسته باشد نیز نخواهیم داشت
ما همیشه فکر میکنیم که برای برنامه داشتن و رسیدن به موفقیت باید حتما انگیزهای قوی داشت ولی اگر چه انگیزه، لازمه کار است ولی مهمتر از آن وارد گود شدن و دست به انجام کار زدن است، چون چشمها همیشه ما را از کارهای پیشرویمان میترسانند ولی دستهایمان وقتی وارد عمل میشوند، هیبت ترس را از بین میبرند، یعنی اینکه نباید از شکست ترسید و با ایمان به درستی برنامهها باید پیش رفت.این باعث میشود تا ما با ذهنی آرام برنامههایمان را مرور کنیم و با آسودگی خاطر دست به اولویتبندیشان بزنیم و در همان حال فراموش نکنیم که اگر برنامههایمان به مشکل خورد و کارمان اندکی کاستی داشت، گناهی نابخشودنی رخ نداده
است.
ازدواج با برنامه فراموش نشود
کسی که برای زندگیاش برنامه دارد باید برای همه اجزای آن طرحی داشته باشد، چون ناکامی در یک بخش، بخشهای دیگر را هم به خطر میاندازد. حالا اگر برنامهریزی برای ازدواج باشد دیگر جای هیچ تردید و تعللی باقی نمیماند.
زندگی مشترک فقط رفتن زیر یک سقف با غریبه دیروز و آشنای امروز نیست، بلکه مهمترین بخش از زندگی است که موفق شدن در آن، ســـرنوشت 2 خانواده قدیمی، یک خانواده جدید و خانوادههای زیادی را در آینده تحت تاثیر قرار میدهد.
ازدواج چشم بسته یعنی افتادن در چاه یعنی داشتن چلچراغ و رفتن به بیراهه، اما ازدواج آگاهانه و با برنامه، برج مراقبت زندگی است که هرگز نباید فدای چیزهای دیگر شود.
در مباحث مربوط به برنامهریـــزی ازدواج از 9 عامل نام برده میشود، عواملی که به ما میگویند قبل از تصمیمگیری برای ازدواج باید اراده ساختن زندگی مشترک، سلامت جسم و روان، منبع درآمد، سن مناسب، ثبات عاطفی، منطق و مسوولیتپذیری، عشق، آگاهی از حقوق و تکالیف و توان مدیریت را با هم داشت.
این 9 عامل نشان میدهد که برنامه ریزی برای ازدواج در همان حالی که کار سادهای نیست نیاز به آموختن برخی مهارتها و تقویت شناخت از خود نیز دارد؛ عواملی که در بسیاری از ازدواجهای نابسامان و بیسرانجام نادیده گرفته شدهاند.
امروز، فردا را بساز
البته نمیتوان میان امور مختلف زندگی مرزبندی کرد، چون همه کارهای ما باید برنامه داشته باشند حتی رفتنمان به یک مسافرت نیمروزه یا حتی گپ زدنهای خانوادگیمان در پارک کوچک محله. شاید ریشه خیلی از اختلافات ما در بیبرنامگیها و سردرگمیهای روزمرهمان باشد مثلا وقتی لوازم خانهمان، سوییچ ماشینمان یا لباسهای پذیراییمان مکان درستی ندارند و همیشه برای پیدا کردنشان باید جار و جنجال راه انداخت یا حتی وقتی که فرزند خانه برای انجام تکالیف مدرسهاش برنامهای ندارد و همه کارهایش را به آخرین دقایق حواله میدهد یا زمانی که کارمندی بینظم هستیم و با تعلل در انجام وظایفمان خشم کارفرمایمان را برمیانگیزیم.
بیبرنامگیهای مالی هم در این میان حکایت خودشان را دارند و همیشه ترس از داشتن آیندهای مبهم همراه با تنگدستی را بر روانمان تحمیل میکنند. اما خیلی از خانوادهها اینگونهاند و با بیبرنامه خرج کردن، حساب دخل و خرج از دستشان خارج میشود و در گرداب جنگ و دعوا میافتند.
علم روانشناسی میگوید از بین رفتن تعادل میان هزینه و درآمد در زندگی باعث از هم پاشیدگی خانواده، بروز کسالت و افسردگی، اضطراب طولانی مدت، بیثباتی در خانواده و نیازمندی دائمی میشود، یعنی اتفاقاتی که میتوان با مدیریت درست هزینهها از بروز آنها جلوگیری کرد.به هرحال باید برای زندگی تا لحظهای که نفس میکشیم، برنامه داشته باشیم و باور کنیم که اگر هرگز رویایی نداشته باشیم، رویایی که به حقیقت پیوسته باشد نیز نخواهیم داشت.
مریم خبار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: