نگاهی انتقادی به «دیوان بیدل» به سعی قزوه‌

فرصتی که از دست رفت

هم علیرضا قزوه و هم محمدکاظم کاظمی ‌نام‌هایی آشنا در شعر معاصرند، هر دو شاعر البته ارادت ویژه‌ای نیز به بیدل و شعر او دارند‌. انتشار دیوانی از بیدل با کوشش علیرضا قزوه باعث شده است کاظمی‌ دست به قلم شود و در نوشته‌ای که می‌خوانید، این کتاب تازه انتشار یافته را نقد کند.
کد خبر: ۳۴۰۷۵۷

برداشت اول‌: یک صبح روشن‌

صبح شو ای شب‌، که خورشید من اکنون می‌رسد

عید مردم گو برو، عید من اکنون می‌رسد

(بیدل‌)‌

عید واقعی برای یک دوستدار شعر بیدل‌، می‌تواند دستیابی به این نسخه خطی از دیوان او باشد، نسخه‌ای که در عصر شاعر و زیر نظر او تدوین شده است‌. این نسخه در کتابخانه رضا در رامپور هند محفوظ است و اخیراً به کوشش جناب علیرضا قزوه به صورت عکسی در کتابی با نام «دیوان ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی‌» و از سوی انتشارات شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر منتشر شده است‌.

کتاب حدود 3000 غزل از بیدل را در خود دارد، در 1679 صفحه به خط محمدوارث صدیقی و همراه با 253 غزل و دو مخمس به خط بیدل در حاشیه بعضی صفحات‌.

آنان که چاپ‌های موجود از دیوان بیدل را دیده و با غلط‌های بی‌شمار آنها سر و کار داشته‌اند، نیک می‌دانند که چنین نسخه‌ای تا چه مایه ارزشمند است و حلال مشکلات بی‌شماری که با دیوان‌های چاپی موجود داریم‌.

انتشار این اثر را می‌توان از بزرگ‌ترین خدمات فرهنگی جناب علیرضا قزوه دانست‌. این یک گام بسیار بلند و سودمند برای تصحیح کلیات بیدل است‌، کاری که همچنان بر زمین مانده است و عمده علت آن عدم دسترسی به نسخ معتبر دیوان بیدل است‌.

برداشت دوم‌: کمی تا قسمتی ابری‌

اندیشه تلون‌، غارتگر صفا بود

رنگی که سادگی داشت‌، از دست ما حنا برد

(بیدل‌)‌

این دیوان از بس نفیس چاپ شده است‌، آدمی را به عذاب می‌دارد‌. چاپ 2 جلدی و قطور با این کاغذ گلاسه سنگین که حتی شیرازه کتاب هم تاب آن را ندارد، استفاده‌اش را دشوار کرده است‌، مضاف بر تحمیل قیمت 80 هزار تومانی به اثر‌.

احتمالاً جناب قزوه نیک می‌داند که در یک نسخه خطی نباید هیچ تصرف کرد، حتی به نیت زیباساختن آن‌، چنان که خود در مقدمه می‌گوید: «من خود اگرچه بیشتر طالب چاپ اصل نسخه بدون هیچ‌گونه دستکاری و به قول عکاسان روتوش بودم‌، اما در اصرار برخی دوستان شاعر و اهل ادب‌، ادب را در این دانستم که عین دستخط کاتب و بیدل را با تذهیبی چشم‌نوازتر به دوستان عرضه کنیم‌.»

به گمان من در این امور، باید طبق مشورت نسخه‌شناسان عمل شود، نه به اصرار «برخی دوستان شاعر و اهل ادب‌»‌. باز اگر تذهیب تنها بود، آنقدرها مشکلی نداشت‌. مشکل بزرگ‌تر این است که همه متن را با رتوش‌کاری و در اندازه‌ای متفاوت با اصل چاپ کرده‌اند‌. بدتر این که در مواردی که شاید نسخه خطی ناقص بوده است‌، به جای این که محل را سفید بگذارند بیت‌هایی را ـ نمی‌دانم براساس چه نسخه‌ای ـ حروفچینی کرده و در متن گذاشته‌اند، آن هم بدون هیچ توضیح‌. (ر‌. ک‌. صفحات 101 و 205)‌. اینها بدترین کارهایی است که می‌شد با این کتاب کرد‌. چنین است که این نسخه خطی ارزشمند، تا حدود زیادی از اصالت و دقت افتاده است‌.

آقای قزوه نوید داده است که «در آینده‌ای بسیار نزدیک و با همکاری تنی چند از دوستان اهل تحقیق و پژوهش‌، این نسخه به شکل تایپ‌شده نیز در دسترس دوستان قرار خواهد گرفت‌.»

ولی من هیچ انتظار نمی‌کشم که آن «آینده‌ای بسیار نزدیک‌» فرارسد، چون دیده‌ایم که ایشان و «دوستان اهل تحقیق و پژوهش‌»شان در کتاب «بیدل به انتخاب بیدل‌» که نسخه دیگری از دیوان بیدل است و آنان با حروفچینی چاپ کرده‌اند، چه کم‌دقتی‌های فاحشی در کار داشته‌اند، چنان که در همان نخستین غزل بیدل‌، یک بیت کامل را از قلم انداخته‌اند‌.

برداشت سوم‌: هوای ابری با رگبار پراکنده‌

به پیش پا نمی‌بینی، چه افسون است تحقیقت؟

زبان خود نمی‌فهمی، چه نیرنگ است عرفانت؟

(بیدل‌)‌

این کتاب یک مقدمه مفصل دارد که اگر به قطع و حروفچینی معمول کتاب‌ها چاپ می‌شد، حدود 80 صفحه بود‌. برای یک نسخه عکسی‌، چنین مقدمه مفصل و مطولی ضروری نبود‌. در اینجا معرفی نسخه‌، شیوه تهیه آن و اصولی که در چاپ آن رعایت شده است کافی بود، بویژه وقتی که تخصص اصلی نویسنده در این حوزه‌ها نیست‌.

نویسنده در اینجا حتی از اصول اولیه تحقیق و نگارش هم به دور افتاده است‌. مقدمه شماره صفحه ندارد؛ منابع نقل قول‌ها به درستی معرفی نشده‌اند؛ متن ویراسته نیست و نقطه‌گذاری و پاراگراف‌بندی بشدت نابسامان است و حتی غلط‌های املایی و نگارشی قابل توجهی دارد‌. ای‌کاش قدری از هزینه آن کاغذهای گلاسه و تذهیب‌های رنگارنگ را صرف ویرایش این مقدمه کرده بودند‌.

سبک نثر در مقدمه یکسان نیست و به احتمال قریب به یقین‌، همه‌اش را جناب قزوه ننوشته است‌. وجود 3 نوع نگارش و از 3 نفر، برای کسی مثل من که حدود 2 دهه است ویراستاری می‌کنم‌، بخوبی محسوس است‌. (بنابراین من از این پس فقط با ذکر نام «نویسنده‌» سخن می‌گویم‌.)

در این مقدمه بعضی کم‌دقتی‌ها به چشم می‌خورد که آن را به کلی از اعتبار علمی انداخته است‌. مثلاً در جایی‌، 2 مصراع از دو بیت بیدل کنار هم نشسته و بیت ثالثی ساخته‌اند، یعنی این بیت:‌

کوس شهرت‌ انتظاران بشکنم یا نشکنم‌

نشتری می‌خواهد این جمعیت آماس‌ها

در جایی دیگر، تعداد رباعیات بیدل 2 هزار دانسته شده است که درست نیست و حدود 4 هزار درست است‌.

در جایی دیگر، از «بحر شاهنامه و گلستان سعدی‌» سخن رفته است‌، در حالی که می‌دانیم «گلستان‌» به نثر آمیخته به نظم است و نویسنده آن را با «بوستان‌» اشتباه گرفته است‌.

اما آن تعدد قلم که از آن سخن گفتیم و اگر لازم افتد می‌توانم اثباتش کنم‌، مقدمه را از انسجام و هدفمندی انداخته و به یک متن پریشان با اجزایی پراکنده بدل ساخته است‌.

اولین بند، بیانگر سال تولد و وفات بیدل است‌. از اینجا انتظار داریم که سخن از زندگی و آثار و مقام ادبی شاعر هم به میان آید، ولی ناگهان ادعایی با لحن خطابی و کلی بدین گونه طرح می‌شود: «پیش از این در جایی گفته‌ام که‌: قرن گذشته قرن مولانا بود و قرن آینده بی‌هیچ گمان از آن بیدل است‌.» و این در این مقام‌، سخنی است «استادوار» و مفاخره‌آمیز که نه مناسب مقام است و نه متناسب با دانش و آگاهی نویسنده در مورد بیدل‌.

پس از این سخن‌، انتظار می‌رفت که نویسنده از مقام ادبی بیدل بگوید و به اثبات گزاره بالا بپردازد‌. ولی او بناگاه یک دعوای نامتناسب با موقعیت را طرح می‌کند: «به اعتقاد من‌، برخلاف بعضی هیاهوها، در ایران به بیدل نه‌تنها اجحاف نشده که او از اقبال بلندی نیز برخوردار بوده است که پرونده شعر و زندگی‌اش در یکی از درخشان‌ترین دوره‌های ادبی ایران مورد دقت‌، کنکاش‌، پژوهش و بازخوانی قرار می‌گیرد‌.»

این گزاره‌، اگر هم درست باشد، وقتی جای طرح دارد که بحث همین مورد باشد، یعنی خدمات یا کم‌عنایتی ملل فارسی‌زبان به بیدل‌. نویسنده در اینجا و در جا‌های دیگری از مقدمه‌، به طرزی توجیه‌گرانه می‌کوشد که دلایلی برای این کم‌توجهی به بیدل در ایران بیان کند‌. به باور ایشان‌، نه‌تنها در ایران به بیدل اجحاف نشد، بلکه ادبای ایران دانسته و آگاهانه او را در انزوا نهادند تا در سال‌هایی که شعر نیمایی در ایران شکل می‌یافت‌، مبادا «این موج تنومند را موج دیگری بشکند و از مسیر خود منحرف کند» و «این عمل به حقد و یا به نادانی نبود‌. عملی بود آگاهانه‌، توأم با صدق و صفا و برخاسته از شعور و آگاهی‌» و «نپرداختن به بیدل در روزگاری زاییده یک ضرورت بود‌.»

به واقع آنچه نویسنده درباره علل کم‌توجهی به بیدل در ایران می‌نویسد، بر مبنای باورهای خود اوست‌، نه مبانی تحقیقی‌، هرچند او بر آن است که «علمی و هوشمندانه و بی‌تعصب‌» نگاه کرده است‌.

بخشی دیگر از مقدمه به شرح زندگی و آثار بیدل اختصاص دارد که البته سخن تازه‌ای در خود ندارد و تنها سودش پرحجم‌تر ساختن مقدمه است‌، البته با اطلاعاتی معمولی و گاه نادرست‌. باید دانست که کتابی از این دست‌، فقط به کار خواص می‌آید و آنان نیز غالباً نسبت به این مسائل وقوف دارند و حتی گاه بیشتر از نویسنده یا نویسندگان این بخش از مقدمه‌.

اما 5 صفحه آخر مقدمه که در آن به ویژگی‌های نسخه پرداخته شده است‌، عالمانه است و حاوی اطلاعاتی سودمند‌.

در اینجا سبک نثر و مهم‌تر از آن‌، سطح تحقیقی مطلب کاملاً متفاوت می‌شود و آدمی را به این نتیجه قطعی می‌رساند که پای (یا درست‌تر بگوییم‌، قلم‌) شخص ثالثی در میان است‌، کسی که در این مبحث‌، از جناب علیرضا قزوه و آن مقدمه‌نویس دیگر دانشمندتر به نظر می‌رسد‌. به هر حال‌، همین برای این کتاب کافی می‌نمود‌.

با این وصف‌، انتشار این کتاب با این کیفیت و این مقدمه را می‌توان به نوعی ضایع ساختن فرصتی دانست که می‌شد از آن برای انتشار یک نسخه معتبر از دیوان بیدل‌، به بهترین شکل استفاده کرد‌.

محمدکاظم کاظمی‌ / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها