در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
جمهوری اسلامی:رژیم قاهره و استمرار محاصره غزه
«رژیم قاهره و استمرار محاصره غزه»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نیروهای باصطلاح امنیتی رژیم کمپ دیویدی قاهره از ورود صدها تن از فعالان و مخالفان استمرار محاصره غزه که خواهان ورود به این منطقه بوده اند، جلوگیری به عمل آوردهاند.
این درحالیست که صهیونیستها با همفکری "تونی بلر" نخستوزیر اسبق انگلیس و رئیس کمیسیون 4 جانبه سرگرم اجرای طرحی هستند که ضمن استمرار محاصره غزه و حفظ فشار بر فلسطینیها در مقیاس محدودی اجازه دهند برخی کمکها زیر نظارت شدید ارتش صهیونیستی به نوار غزه منتقل گردد.
برای درک موقعیت کنونی در جبهه فلسطین لازم است این مسائل در معرض یک ارزیابی اجمالی قرار گیرد تا نقش و جایگاه رژیم قاهره در اعمال فشار علیه فلسطینیها بهتر قابل درک باشد.
1 - فعالان سیاسی با تلاش در جهت کمک رسانی به غزه سعی دارند از یکطرف افکار عمومی جهان را نسبت به وخامت اوضاع غزه در پرتو محاصره 3 ساله آگاه سازند و از طرف دیگر با اعمال فشار علیه صهیونیستها، این محاصره را بشکنند و اثرات آن بر زندگی پررنج و محنت فلسطینیها را به حداقل ممکن برسانند. لکن مسئله اینست که علاوه بر ارتش صهیونیستی که غزه را از طریق زمین و دریا به محاصره در آورده، این رژیم قاهره است که گلوگاه ارتباطی "رفح" را مسدود ساخته و اجازه برای ارسال غذا، دارو، سوخت و سایر مایحتاج اولیه را صادر نمیکند.
این بدان معنی است که افکار عمومی منطقه و جهان باید از واقعیت امر آگاه شوند و مطمئن گردند که شخص مبارک و رژیم او در تداوم فجایع غزه نقش مستقیم دارند و هر لحظه بخواهند، میتوانند به این جنایات ضد انسانی خاتمه دهند.
طیف وسیعی از فعالان سیاسی - اجتماعی مصر، منطقه و جهان در اظهارات صریح خود، مبارک و سران رژیم قاهره را همدست اشغالگران صهیونیست نامیدهاند و لبه تیز حملات خود را به طور همزمان متوجه سران رژیم مصر کرده اند، چرا که حتی فشار مضاعف صهیونیستها علیه غزه نیز با اشاره رژیم قاهره و سایر سران رژیمهای ارتجاعی منطقه اعمال شده و استمرار یافته است.
2 - قاهره با ایجاد "دیوار فولادی" در محور صلاح الدین به طول 11 کیلومتر و به عمق 30 متر و ایجاد "دیوار حائل" از جنس بتونی در حد فاصل مناطق فلسطینی با مرزهای مصر، در واقع جدیترین نقش را در "تکمیل محاصره غزه" ایفا کرده است. علاوه بر این اتفاقات جنایتکارانهای که در همین منطقه رخ میدهد، روی جنایتکاران تاریخ را سفید کرده است. از جمله رژیم قاهره بارها با شناسائی کانالهای زیرزمینی برای بمباران منطقه توسط جنگنده بمب افکنهای مصر و اسرائیل، "گرا" داده است و در واقع مصر و اسرائیل در یک جبهه علیه فلسطینی وارد عمل شدهاند. بعلاوه رژیم قاهره با استفاده از انواع گازهای شیمیائی، خفه کننده، فلج کننده و مسموم کننده، بسیاری از مردم مظلوم غزه را که درصدد دستیابی به غذا و دارو بوده اند، به شهادت رسانده است.
قاهره مدعی است راههای تقویت تروریستها را مسدود کرده و حال آنکه تقریبا بدون استثنا، در جریان یورشهای امنیتی فقط غذا، دارو، شیرخشک برای تغذیه کودکان شیرخوار به دست دستگاههای امنیتی مصر افتاده است. مردم غیرتمند مناطق مرزی مصر نیز در تلاشند تا با تأمین مایحتاج فلسطینیها بتوانند نقشی در کاهش رنج و سختی مظلومان غزه ایفا کنند ولی دژخیمان رژیم قاهره حتی بر آنها نیز سخت میگیرند و بسیاری از آنها را بازداشت و شکنجه کردهاند.
3 - موضوع شرم آور در این زمینه اینست که آمریکا و صهیونیستها براثر مواجهه با فشار عظیم افکار عمومی جهان بویژه پس از رسوائی ناشی از حمله به "ناوگان آزادی"، درصدد یافتن راه حلی به منظور پایان دادن به اینهمه رسوائی بودهاند ولی با موضع مشترک محمود عباس و رژیم قاهره مواجه شدهاند که برای استمرار محاصره در غزه اصرار میورزند! روزنامه صهیونیستی "هاآرتص" فاش کرد محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان طی دیدار اخیرش با اوباما، از وی خواست برای شکستن محاصره غزه، اسرائیل را تحت فشار قرار ندهد! زیرا پایان محاصره غزه به منزله تقویت "حماس" خواهد بود.
اکنون رمز و راز اصرار مبارک برای حفظ سلطه محمود عباس بر تشکیلات خودگردان بهتر قابل درک است و این دقیقا همان موضعی است که رژیم تل آویو آنرا دیکته کرده است. محمود عباس حتی در دیدار با سران لابی صهیونیستی در آمریکا با وقاحت هرچه تمامتر اعتراف کرد که اصرار وی به ادامه محاصره غزه از اسرائیل هم بیشتر است. چرا که تقویت حماس، بیش از رژیم صهیونیستی به زیان وی و همفکرانش در تشکیلات خودگردان تمام شده و خواهد شد.
در واقع بنیان طرح محاصره غزه پس از به قدرت رسیدن حماس در مجلس ملی فلسطین در تشکیل دولت "اسماعیل هنیه" شکل گرفت که طرح کودتای "فتح" و طیف محمود عباس برای براندازی حماس با شکست مواجه گردید و عناصر کودتاگر شناسائی و بازداشت شدند.
از آن پس تمامی کمکهای مالی به دولت حماس قطع و تصور بر این بود که با محاصره غزه، 5/1 میلیون فلسطینی علیه حماس شورش خواهند کرد. قطع سوخت، غذا، دارو و حتی قطع شیر خشک کودکان نه تنها باعث شورش علیه دولت حماس نشد، بلکه بر مقاومت و پایداری مردم غزه افزود. صهیونیستها سپس با اصرار رژیم قاهره و دربار فاسد ریاض جنگی را علیه مردم غزه براه انداخت و اگرچه امیدوار بود به تسلیم کامل حماس و غزه منجر شود ولی طی 23 روز به شکست کامل ارتش صهیونیستی منجر شد ولی باز هم قاهره و طیف محمود عباس خواستار گسترش ابعاد جنگ علیه غزه بودند.
مبارک و محمود عباس بیشرمانه تصریح میکنند که شکستن محاصره غزه، تلاشهای 3 ساله برای نابودی حماس را با شکست مواجه میکند و به استحکام روزافزون مقاومت اسلامی در منطقه منجر میشود. رژیم قاهره در جدیدترین اقدام، عمروموسی، دبیرکل اتحادیه عرب را از طریق گذرگاه رفح به غزه فرستاد. عمروموسی در جریان بازدید از ویرانیهای جنگ 22 روزه، با تعجب شاهد همبستگی و پایداری فلسطینیها بود و هرچه بیشتر به دنبال نشانههای ضعف و نارضائی و مخالفت فلسطینیها گشت، کمتر یافت و همه را متحد و یکپارچه و همراه، دید و مراتب تعجب خود را نیز پنهان نکرد. وی در پایان دیدارش صریحا اعتراف کرد که ملت فلسطین شایستگی دارند نه تنها اعراب بلکه تمامی ملتها و دولتهای جهان در مقابل این تحریم و محاصره و فشارها بایستند تا محاصره لغو شود.
انتظار میرود "عمروموسی" یافتههای خود از این دیدار چند ساعته از غزه را به اطلاع مبارک و سایر سران رژیم مفلوک قاهره، محمود عباس و تمامی دست اندرکاران در جبهه ارتجاع عرب و حتی سران رژیم صهیونیستی برساند و به آنها بفهماند که همبستگی در غزه یک نمایش نیست بلکه انعکاس شکست خوار کنندهای است که جبهه دشمنان انسانیت آنرا خود بر خود تحمیل کردهاند و ناچارند طعم تلخ شکست دردناک در برابر اراده انسانهای از جان گذشته را در ذائقههای خود بچشند.
دقیقا به همین دلیل است که امروزه رژیم مبارک را "همدست صهیونیستها" و عامل اصلی استمرار محاصره غزه میشناسند. چرا که وی از همان مسیر و به همان صورتی که "عمروموسی" را به غزه فرستاد، میتوانست و هنوز هم میتواند مواد غذائی، داروئی، شیر خشک و سوخت برای 5/1 میلیون فلسطینی ساکن غزه ارسال دارد ولی بغض و کینهای که وی و جبهه خائن ارتجاع عرب از مقاومت اسلامی به دل گرفته اند، مانع از آنست که این محاصره شکسته شود و آنها را دقیقا در جبهه اشغالگران شروری قرار داده که دنیا از آنها متنفر است، نفرتی که به طور همزمان، دامنگیر ارتجاع عرب و رژیم قاهره نیز شده است.
شاید به همین دلیل باشد که "دانی ایالون" معاون وزیر خارجه اسرائیل اخیرا فاش کرد ارتش صهیونیستی، مسئولیت حفاظت از جان محمود عباس را مدتهاست که برعهده گرفته است، چرا که در واقع مبارک و محمود عباس را باید از سربازان بدون اونیفورم ارتش رژیم صهیونیستی به حساب آورد.
ابتکار: مشکلی به نام دوستان فاقد بصیرت!
«مشکلی به نام دوستان فاقد بصیرت!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم امید حسینی است که در آن میخوانید؛ حوادث تلخی که پس از انتخابات سال گذشته شاهد آن بودیم، شرایط خاصی را در جامعه به وجود آورد که به فتنه سال 88 معروف شد. متاسفانه بر اثر غبار فتنه، برخی افراد، شخصیتها و چهرههای موثر که باید از همان ابتدا به صحنه میآمدند و از نظام و انقلاب قاطعانه دفاع میکردند، در برههای دچار شک، شبهه و تردید شدند و درک صحیح حوادث برایشان تا مدتی سخت شد! دقیقا به همین علت بود که رهبر معظم انقلاب در سخنان مختلف خود بارها بر بصیرت و شناخت دقیق فتنه و برنامه دشمن در حوادث بعد از انتخابات تاکید میکردند.
بصیرت البته تنها محدود به شناخت فتنه و جریان فتنه نبوده و نیست، جنبه دیگر بصیرت این است که نیروهای انقلاب، شرایط جامعه را به خوبی در نظر داشته باشند و در دفاع از عقاید و آرمانهای خود و در تبیین درست ارزشهای انقلاب همواره با بصیرت عمل کنند و از افراط و تفریط اجتناب کنند. اما این روزها گویا، بصیرت هم برای برخی افراد معنا و مفهوم خاصی پیدا کرده است.
حوادثی که در روزهای گذشته در شهر مقدس قم اتفاق افتاده، نیازمند بررسی دقیق و همه جانبه است و ما به عنوان نیروهای منتسب به جریان حزباللهی و اصولگرا، وظیفه داریم که موضعمان را در این خصوص روشن کنیم.
این حوادث از اعتراض جمعی از طلاب و روحانیون و مردم قم به حضور کروبی در این شهر آغاز شد. با توجه به نقش آقای کروبی در فتنه سال گذشته و اتهامات بیاساس و ناجوانمردانهای که وی به نظام اسلامی زد و اصراری که همچنان بر رفتار خود دارد، کاملا طبیعی است که مردم عزیز و انقلابی کشور به او حساس باشند. این حساسیت باعث شده است که حضور آقای کروبی در شهرها و مراسمهای مختلف، دائما مورد اعتراض و واکنش مردم قرار بگیرد.
از سوی دیگر این واکنش طبیعی، متاسفانه گاهی با حوادث و حاشیههای تلخی همراه میشود که اصل آن حرکت و اعتراض مردمی را زیر سوال میبرد. ماجراهایی که در روزهای اخیر در شهر قم اتفاق افتاد، از این قبیل است. متاسفانه اعتراض ساده و منطقی جمعی از طلاب و روحانیون شهر قم به حضور کروبی در این شهر، به مسائلی کشیده شد که جای هیچگونه توجیهی را باقی نگذاشته است. این اعتراض ساده که خود به تنهایی بزرگترین پیام را برای سران فتنه داشت، با حمله برخی افراد به دفتر آقای صانعی و آسیب رساندن به اموال این دفتر، به انحراف کشیده شد.
در اینجا ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد.
اولا هدف هیچگاه وسیله را توجیه نمیکند. مردم انقلابی و حزباللهی حق دارند که به مواضع آقای صانعی در سالهای اخیر و مخصوصا همراهی وی در یک سال گذشته با جریان فتنه اعتراض داشته باشند، اما حمله گروهی خاص به دفتر ایشان و آسیب رساندن به اموال وی، به هیچ وجه قابل دفاع و توجیه نیست.
ثانیا، نکته قابل تامل در این حادثه این است که معترضان در تجمع خود، شعارهایی در حمایت از ولایت فقیه و رهبر معظم انقلاب سر دادهاند که البته قابل تقدیر است، اما آیا نباید توجه داشته باشند که با توجه به این شعارها، هر گونه حرکات و تصمیمات اشتباه بعدی، مورد سوءاستفاده دشمن و عناصر فتنهگر قرار میگیرد؟
متاسفانه افرادی که مرتکب این اشتباه شدهاند، توجهی به بازتاب منفی رفتار خود در جامعه و در دنیای رسانهها ندارند. کافیست سری به اخبار سایتها و رسانههای ضدانقلاب بزنند و نتیجه عمل خودشان را ببینند. نکته تاسف بار این است که رسانههای ضدانقلاب، کانون توجه خود را معطوف به شعارهای دوستان ما کردهاند. یعنی همان شعارهایی که حکایت از «ولایتی بودن» و «حامیان رهبر بودن» معترضان دارد! چه جفا و خیانتی از این بالاتر که با رفتار نادرست خود، زمینه دروغگویی، شایعه پراکنی و کینهتوزی جماعت ضدانقلاب را علیه رهبر معظم انقلاب فراهم کنیم؟!
در چنین شرایطی، طبیعی است که آن اعتراض مردمی به سران فتنه به حاشیه میرود و این عمل اشتباه به عنوان نحوه رفتار مردم معترض معرفی میشود. البته منظور این نیست که این رفتار را فقط به خاطر بازتابهای منفی آن، اشتباه بدانیم؛ حرف ما این است که حتی اگر تصاویر مربوط به آسیبهای وارده به دفتر آقای صانعی منتشر نمیشد، باز هم چنین عملی اشتباه و غیرقابل توجیه است. توجه داشته باشیم که یکی از اعتراضهای اصلی ما به سران فتنه، حمایت آنها از اغتشاشات و آتش زدن اموال عمومی و خصوص مردم در سال گذشته بوده و هست.
نکته بعدی این است که دست زدن به چنین اقداماتی، اصل اعتراض مردم مومن و انقلابی را به سران فتنه تحت شعاع خود قرار میدهد و فضای غبارآلود را بیشتر میکند. مطمئنا در شرایط کنونی، مردم آگاه ایران به آن حد از بصیرت و شناخت رسیدهاند که دیگر اجازه فتنهگری به سران فتنه را ندهند. بیاعتنایی مردم به موسوی و کروبی و اعتراض به حضور آنها در شهرهای مختلف، دقیقا به همین علت است. پس چه لزومی دارد که با رفتار اشتباه خود، باعث مظلومنمایی سران فتنه و قلب واقعیات شویم؟
در پایان باید به این دوستان ناآگاه خود تذکر بدهیم که نتیجه رفتار شما نه تنها دفاع از ولایت و رهبری نیست، بلکه با توجه به نصایح و رهنمودهای پیدرپی رهبر معظم انقلاب، متاسفانه گاهی عکس سفارشات رهبری است. چرا که ایشان در خطبههای روز 14 خرداد با ذکر خاطرهای از امام راحل، به ما یادآوری کردند که حتی در برخورد با دشمنان خود هم تقوا و انصاف را مدنظر داشته باشیم.
«من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهای انقلابی و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسی، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده حق تعدی کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.»
رسالت:تاملی در اعترافات «تاج»«زاده»
«تاملی در اعترافات تاج زاده» عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛فتنه فرقه سبز از چند خاکریز نظام عبور کرد اما با سد بصیرت مردم، هوشیاری مردم و آگاهی اکثریت نخبگان روبرو شد. لذا در9 دی و22 بهمن عقب نشست. اوایل که دستگاه قضا و امنیت حساب و کتابی داشت شماری از کسانی که گرفتار قانون و دادگاه بودند هم در دادگاه و هم در بیرون اعترافاتی کردند که نااهلان و نامحرمان آن را حمل به این معنا کردند که آنها تحت شکنجه مجبور به اعتراف شده اند. به دلایلی روند آن دادگاه ها متاسفانه متوقف شد.کسانی هم بودند که دردادگاه ژست مقاومت گرفتند و گفتند ما ایستاده ایم، آنها مدعی بودند از سد سین جیم بازجو یا بازجویان به سلامت عبور کرده اند و حاضر به اعتراف نیستند.یکی از این جماعت فرقه سبز که به اصطلاح سرموضع بود جناب آقای مصطفی تاج زاده بود. او اخیرا بیانیه ای مفصل تحت عنوان «پدر مادر ما باز هم متهم هستیم» صادر کرده و عقاید جدید خود را با رونمایی از عقاید قدیم بیان کرده است. او با آنکه تردستی بازجوی خود را انکار می کند اما در صدور این بیانیه حرف هایی زده است که نوعی اعتراف به جرائم وتوجیه مجازات وی تلقی می شود. طبیعی است که نمی تواند مدعی باشد که این حرف ها از سوی بازجوی وی به او القاء شده است چرا که حرف های خود را در قاب «مقاومت» و «استقامت» بیان کرده است!
او با آنکه تردستی بازجوی خود را انکار می کند اما در صدور این بیانیه حرف هایی زده است که نوعی اعتراف به جرائم وتوجیه مجازات وی تلقی می شود.
طبیعی است که نمی تواند مدعی باشد که این حرف ها از سوی بازجوی وی به او القاء شده است چرا که حرف های خود را در قاب «مقاومت» و «استقامت» بیان کرده است!
قبل از واکاوی بیانیه وی و روان پژوهی مواضع اعلام شده تاج زاده لازم می دانم از گفتگوی آقای سعید حجاریان مندرج در ویژه نامه سیاسی روزنامه ایران تحت عنوان «رمز عبور» یاد کنم.سعید حجاریان سه جمله کلیدی در این مصاحبه در مورد شهید سید اسدالله لاجوردی دارد که واقعا شنیدنی است. لازم به توضیح است مصاحبه حجاریان مندرج در ویژه نامه ایران1000 روز قبل از حوادث کنونی گرفته شده است و در محیطی کاملا فارغ از فضای امروز!
اما سه جمله آقای حجاریان در مورد شهیدلاجوردی:
1- «شهید لاجوردی هرگز مالی نیندوخت و خشت روی خشت نگذاشت همیشه قبل و بعد از انقلاب در حال کار کردن بود.»
2- «لاجوردی به خود من (حجاریان) همواره می گفت که شما از منافقین هم بدتر و خطرناکتر هستید. می گفت رجوی دوراندیش نبود خیلی زود دست خود را رو کرد اما شما خودتان را برای آینده آماده کرده اید و منتظر فرصت هستید تا شرایط به نفع شما مهیا شود.»
3- «منظور شهید لاجوردی از منافقین جدید در وصیت نامه اش بچه های مجاهدین انقلاب بوده است و بر این مسئله پافشاری می کند.»
- ویژه نامه ایران، ص158 و ص159 خرداد89 -
این سه جمله را خوب به خاطر بسپارید تا برویم روی تحلیل مختصرمحتوای بیانیه تاج زاده! البته بنده خود با آنکه عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی هستم و گرمی حضور دیدگاه های شهید اسدالله لاجوردی را در جلسات شورا هنوز در کنار خود حس می کنم هیچ وقت نتوانستم رمز و راز وصیت نامه او و صراحت وی را در خصوص کسانی که آنها را بدتر از منافقین می دانست درک کنم. حتی امروز که مواضع تاج زاده را به طور عریان در این بیانیه در برابر خود دارم می خواهم ناشی از عصبانیت و غضب او بدانم که برگرفته از شکست در انتخابات و شکست در آشوب آفرینی های فرقه سبز است. و ذهن خود را از این داوری که این جماعت بدتر از منافقین هستند دور کنم. اما چه کنم که مصطفی تاج زاده دست هر خواننده ای را می گیرد و اصرار دارد که بگوید بله ما از اول بویژه در زمان امام (ره) با انقلاب و مشی آن «مسئله» داشتیم. از حاشیه پردازی کم کنم و به متن بپردازم.
به این جملات بیانیه تاج زاده که فارغ از فضای زندان و بازجویی و آزادانه نوشته شده دقت کنید.
1- اعتراف می کنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیت الله شریعتمداری و حفظ حریم مرجعیت اعتراض می کردیم کار به جایی نمی رسید که حرمت مراجع و عالمانی همچون آیت الله منتظری و ... مورد تعرض قرار گیرد.
نمی دانم تاج زاده در زمان کودتای نوژه کجا بود اما نیک می دانم دوستان سازمانی وی آن زمان در نهادهای امنیتی نظام حضور داشتند مسئله کشف کودتای نوژه و نقش شریعتمداری را نمی شود از تاریخ انقلاب پاک کرد. برخورد ملاطفت آمیز امام با شریعتمداری و اعتراف وی به خطای خود در برابر مردم در سیمای جمهوری اسلامی را کسانی که حداقل در سن تاج زاده هستند به یاد دارند. همچنین موضوع آیت الله منتظری و بی مهری او به امام و مردم را هنوز از یاد نبرده اند.
اینکه تاج زاده پس از سه دهه دست خود را رو می کند که حداقل در این دو داستان قبلا در کدام صف قرار داشته است - در صف مردم و امام یا صف کودتاچیان و ... - خیلی مهم است. این اثبات نظریه شهید لاجوردی در مورد سازمان است که بنده هنوز هم نمی خواهم آن را باور کنم.
تاج زاده در بیانیه خود می گوید:
2- باید اعتراف کرد و حلالیت طلبید از برخوردهایی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت و عذرخواست...
برخوردهایی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت چه بود؟
سازمان مجاهدین انقلاب و حزب جمهوری اسلامی در ائتلاف بزرگ در کنار هم علیه نهضت آزادی و جریان بنی صدر در اوایل انقلاب بودند.
نمی خواهم راجع به کم وکیف برخورد سازمان مجاهدین انقلاب و حزب جمهوری اسلامی و حزب اللهی ها با نهضت آزادی و بازرگان سخنی بگویم اما آخرین برخوردی که با این جماعت صورت گرفت نامه حضرت امام به حجت الاسلام محتشمی وزیروقت کشور بود امام در مورد نهضت آزادی و شخص بازرگان می فرمایند: «نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی به آمریکاست... نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی قانونگذاری یا قضائی را ندارند. ضرر آنها به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند از ضرر گروهک های دیگر حتی منافقین- این فرزندان عزیز مهندس بازرگان- بیشتر و بالاتر است... باید با آنها برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند.» صحیفه نور جلد22 بهمنماه66 صفحه384 و385آقای تاج زاده عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت با آن مرامنامه و مواضعی که همواره روی خط امام و مواضع امام تاکید دارد باید توضیح دهد این اعتراف و عذرخواهی از مهندس بازرگان را چگونه با نامه و برخورد امام جمع می کند و در این موضع در کجا ایستاده است. در پشت سر امام (ره) یا رودرروی امام (ره)؟ خواهشمندم کسانی که این سطور را می خوانند بلافاصله ذهن خود را به سمت وصیت نامه شهید لاجوردی و اظهارات اخیر سعید حجاریان که می گفت لاجوردی به ما می گفت «شما (مجاهدین انقلاب) از رجوی هم خطرناکتر هستید» نبرند.
3- تاج زاده در بخش دیگری از بیانیه خود با یک رونمایی دیگر خود را ناشیانه در کنار فرقه رجوی قرار می دهد و با آنها به خاطر برخوردهای سال60 همدردی می کند.
عین عبارت آقا مصطفی! را در زیر بخوانید.
«به برکت جنبش سبز شرایطی فراهم شده تا بسیاری از طرف های درگیر منازعات خونین دهه60 به بازخوانی انتقادی آن سال ها به این نتیجه برسند که آن همه خشونت و خونریزی «ضرورت تاریخ» نبود، می شد از آن اجتناب کرد.»
آقای تاج زاده باید بگوید منظور از خشونت و خونریزی در دهه60 چیست؟ خشونت و خونریزی منافقین علیه ملت و نظام!؟ یا خشونت (بخوانید احکام دادگاه های انقلاب) علیه جرم محاربه با نظام و برخورد با منافقین!؟
او بی رودربایستی در این انتخاب در جایگاه تخطئه احکام دادگاه های انقلاب می ایستد و با منافقین همدردی می کند.
باز خواهشمند است ذهن شما خواننده عزیز به این سمت نرود که این مدرکی برای اثبات نظر شهید لاجوردی در خصوص اعضای سازمان مجاهدین انقلاب است.
4- آقای تاج زاده در بیانیه طولانی خود با همه کسانی که به نوعی از انقلاب آسیب دیدند ابراز همدردی می کند و علیه انقلاب و نظام کیفرخواستی نوشته است که فقط در ادبیات سلطنت طلبان و منافقین می توان سراغ آن را گرفت.
اما این جمله در پاراگراف پایانی او هم بسیار جالب است که از قول او بخوانیم که؛ «مرگ خواهی نه برای آمریکا، نه برای روسیه و نه برای هیچ ملت دیگر نمی تواند شعار جنبش سبز باشد.»
نمی دانم مخاطب او در این جمله کیست قطعا یکی از مخاطبان وی ملت ایران است که طی30 سال گذشته حداقل روی شعار مرگ بر آمریکا به خاطر مظالم 50 ساله آمریکا در ایران تاکید کرده است.
اما تاج زاده این شعار را که نشانه شعور و غرور و عزت ملی ما در نزد جهانیان است تخطئه می کند.
باید جستجو کرد که او در طرح این مسئله چه مقصودی دارد و با چه کسانی می خواهد همنوایی کند. موضوع همنوایی با آمریکا که به طور عریان خود را در این حرف واتاب می دهد.
او در مسائل پیشگفته از نهضت آزادی، از منافقین و از سیلی خوردگان از امام و امت دلجویی کرد در اینجا از چه کسانی می خواهد دلجویی کند. ذهن هرکس به طور طبیعی به سمت سلطنت طلبان می رود. چون امام و امت با انقلاب اسلامی با نبرد با آمریکا و با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی تیر خلاص به سلطنت شاه و رژیم دو هزار پانصد ساله منحط شاهنشاهی زدند. این شعار بیش از هر چیز کابوسی برای سلطنت طلبان در سال های56 و57 بود چرا که این شعار درکنار مرگ بر شاه یک شعار کلیدی است.
لذا اجازه می خواهم خوشبینانه نظر شهید لاجوردی را رد کنم و تاج زاده را از اتهام همکاری و همدردی با منافقین و حتی این داوری را که اینها از منافقین بدترند مبرا بدانم.
و این حکم را بدهم که او به حکم اینکه نامش «تاج زاده» است همه این فرازوفرودها را برای دفاع از تاج و تخت و سلطنت طی کرده است و از این بابت حتی سر حجاریان و بهزاد نبوی ومحمدرضا خاتمی هم کلاه گذاشته است. روان پژوهی کلمات صادره در این بیانیه فریاد می زند که او دل در گرو بازگشت سلطنت و آمریکا دارد نگارنده از اینکه در تامل اعترافات او در تیتر مقاله عمدا دو واژه «تاج» و «زاده» را جدا از هم نوشتم محقم.
او می خواهد بگوید من زاده تاج هستم و همه این مبارزات پیچیده را برای بازگشت تاج به کشور می کنم.نفی امام، نفی شعار مرگ بر آمریکا، همدردی با انقلابیون پشیمان و فرسوده و حتی همدردی با منافقین به شوق بازگشت تاج و تخت به کشور است. شاید این داوری در نگاه اول قدری بی رحمانه و غیرمنصفانه باشد اما تاج زاده در بیانیه خود آن قدر کلید واژه برای اثبات این ادعا گذاشته است که گریزی از آن نیست. اگر باور ندارید اعترافات او را یک بار دیگر بخوانید،تاپیچیدگی کاربازجوی اور ادر نشان دادن چهره وی درک کنید.
تهران امروز:یک گام مهم به سوی مردمسالاری
«یک گام مهم به سوی مردمسالاری»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم امیر دبیریمهر است که در آن میخوانید؛موافقت نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی با یک فوریت طرح اصلاح موادی از قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور و انتخاب شهرداران در جلسه علنی دیروز مجلس این نوید را به مردم میدهد که کشور در آیندهای نه چندان دور شاهد گامی دیگر به سوی مردمسالاری برخواهد داشت و آن هم انتخاب شهرداران شهرهای مراکز استان و شهرهای بالای 200هزار نفر به صورت مستقیم و با رای مخفی مردم است.
امروزه شهرداران شهرهای بزرگ در مقام بالاترین مدیر اجرایی شهر بیشترین تعامل و ارتباط را با شهروندان دارند و تاثیرگذاری تصمیمهای شهرداران بر زندگی شهروندان نیز بسیار بیشتر از مقامات سیاسی است از این رو حق طبیعی شهروندان است که شهردار را با رای مستقیم خود برگزینند و شهرداران نیز با تکیه بر رای مردم به عنوان مستحکمترین عامل مشروعیت بخشی از اقتدار و مسئولیت بیشتری برای مدیریت شهری برخوردار شده و در قبال وظایف خود نیز بهطور آشکار پاسخگوی مردم خواهند بود.
در اغلب شهرهای بزرگ و پیشرفته جهان نیز شهرداران که نماد حاکمیت ملی محسوب میشوند با رای مستقیم مردم انتخاب شده و ارتباط مستقیم با مردم دارند و اساسا تقویت حاکمیتهای محلی و تفویض امور مدیریت شهری به شهرداران منتخب مردم یکی از شاخصهای اصلی مردمسالاری در جهان مدرن است. در مراکز استانها و شهرهای بزرگ ایران نیز بیشترین خدمات مورد نیاز مردم در حوزه وظایف مستقیم یا غیرمستقیم شهرداریهاست و مردم علاقهمند هستند با انتخاب مستقیم شهردار، حق بیشتری در اعمال نظارت بر شهرداریها داشته باشند و با ارزیابی صلاحیتها، تجارب و برنامههای نامزدهای شهرداری مشارکت مستقیم در عزل و نصب شهرداران ایفا کنند. تصویب یک فوریت طرح مذکور این امید را در کشور ایجاد کرده است تا این طرح به تصویب نهایی رسیده و یکی دیگر از عرصههای مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم گشوده و نهادینه گردد.
در اینجا لازم است برخی از شبهات و مسائلی توسط مخالفان طرح میشود را مورد نقادی قرار دهیم از جمله اینکه برخی انتخاب شهردار با رای مستقیم مردم را با نظارت شوراهای شهر در تضاد دیدهاند. باید گفت این دو مقوله هیچ ارتباطی با هم ندارند.
یعنی هم میتوان شهردار را با رای مستقیم مردم انتخاب کرد و هم میتوان وظیفه نظارت بر او را از طرف مردم به شورای شهر تفویض کرد. چنانچه رئیسجمهوری با رای مستقیم مردم انتخاب میشود ولی مجلس شورای اسلامی بر عملکرد او نظارت میکند و حتی امکان عزل او را دارد. همین قاعده در خصوص شهرداران منتخب مردم هم حاکم است. نکته بعدی که جا دارد نمایندگان محترم مجلس در طرح مذکور آن را اصلاح کنند، صدور حکم شهرداران منتخب مردم از سوی وزیر کشور و استانداران است که با این کار به شکل رسمی و تشریفاتی شهرداران را وابسته به دولت معرفی میکنند. در حالی که ضرورتی ندارد شهرداران به عنوان مدیران منتخب مردم وابسته به قوه مجریه باشند و این حکم میتواند با یک سوگندنامه در شورای شهر جایگزین شود.
به هر صورت امیدوارم با تصویب نهایی طرح مذکور ضمن نزدیکتر شدن به مردمسالاری، زمینههای مشارکت و دخالت بیشتر مردم در مدیریت کشور فراهم شود و یکی از آرمانهای اساسی انقلاب اسلامی که محوری بودن حضور، نظر و نقش مردم در همه عرصههاست، تقویت شود.
کیهان:تاکتیک گاز انبری در جنگ چهارم
«تاکتیک گاز انبری در جنگ چهارم»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛9 سال از آغاز جنگ جهانی چهارم می گذرد. جنگ جهانی چهارم اصطلاحی بود که توسط نو محافظه کارانی چون ژنرال مایکل هیدن رئیس بعدی سیا و جیمز وولسی رئیس وقت سازمان CIA باب شد. وولسی مقارن اردوکشی پنتاگون به افغانستان گفت جنگ جهانی چهارم با 21 کشور آغاز شده و 25 سال- تا سال 2026 میلادی- طول می کشد. رئیس سازمان سیا نام یکایک این کشورها را که همه کشورهای اسلامی و از جمله ایران بودند، ذکر کرد. هدف از این جنگ، انهدام اسلام سیاسی، تغییر مرزهای جهان اسلام و نابودی تمدنی بود که پس از دوره فترت، دوباره در حال سر برآوردن و چالش با تمدن سابقاً مدرن و «دمده» شده غرب بود. در کمتر از 2 سال (حد فاصل سال های 2001 تا 2003 میلادی- 1380 تا 1382 شمسی) دو همسایه شرقی و غربی ایران به تسخیر ارتش آمریکا درآمد.
این دوره مقارن با دولت دوم خاتمی و مجلس ششم است. آمریکا گارد کاملا هجومی به خود گرفته بود و در این میان جریان سیاسی حاکم بر دولت و مجلس با آمیزه ای از 3 مؤلفه خوش باوری، ترس و خیانت، با مهاجمان مواجه شد. دولت وقت دور از چشم مسئولان عالیرتبه نظام به مهاجمان امدادرسانی کرد تا آسان تر بتوانند افغانستان را اشغال کنند. تلخی اقدام جبرانی دولت بوش آن قدر زیاد بود که خاتمی و وزیر خارجه وی چند بار به طور علنی از بی وفایی و جفای کاخ سفید گله کردند. در ماجرای دیگر، واشنگتن جواب سربالا به نامه محرمانه و سازش طلبانه دولت وقت ایران داد. آنها خود را در موضع قدرت و طرف مقابل را تسلیم طلب می یافتند. بنابراین دلیلی نداشت امتیاز بدهند.
حلقه خطا و خیانت، با اقدام بی سابقه 135 نماینده مجلس در انتشار نامه سرگشاده به رهبر معظم انقلاب و درخواست سر کشیدن جام زهردر چالش هسته ای کامل شد. کسانی همان زمان در مجلس، لزوم تدوین طرح سه فوریتی برای فشار به دولت و پذیرش پروتکل الحاقی را زمزمه می کردند. آنها هر چه در برابر دشمن، خوش گمان و سر به زیر و مرعوب می نمودند، به عربده کشی و لات بازی تمام عیار در برابر نظام و مردم روی آورده بودند که ماجرای تحصن مجلس ششم علیه نظام و خروج از حاکمیت و صف آرایی برای جلوگیری از برگزاری انتخابات مجلس هفتم نمونه های شاخص آن بود. کار خطاهای استراتژیک به خیانت های استراتژیک کشیده بود و این بیش از همه، مهاجمان را جسور و امیدوار می کرد. طیفی از اصلاح طلبان همان خیانتی را مرتکب می شدند که به گفته امیرمؤمنان(ع) اشعث بن قیس مرتکب شده و «شمشیر دشمن را به سوی قوم و قبیله و خویشان خود دلالت کرده بود».
9 سال از آغاز جنگ جهانی چهارم سپری شده است. جنگ های 33 روزه و 22 روزه در حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان و باریکه غزه (مقر حکومت مردمی حماس) ادامه همان جنگ است که براساس طراحی اولیه قرار بوده 25 سال به طور بینجامد. اما این جنگ طبق همان پروژه چیده شده پیش نرفته است، نمونه روشن برای این ادعا عزیمت کاروان های آزادی و امدادرسانی به سواحل غزه از کشورهای مختلف است که با وحشی گری کم سابقه رژیم صهیونیستی و حمایت آمریکا سرکوب شد. این حادثه به ظاهر کوچک نشان می دهد که اولا جنگ جهانی چهارم ادامه دارد ثانیاً در مسیری خلاف برآورد بانیان جنگ پیش می رود و ثالثاً به مفهوم واقعی کلمه، جهانی و فراگیر شده است.
چند سال پس از اشغال عراق و افغانستان، هنگامی که زمینگیری ارتش آمریکا و شکست طرح خاورمیانه جدید آشکار شد، ژنرال مایکل هیدن با صدای بلند اعلام کرد این حملات اشتباه بود، ما باید جنگ جهانی چهارم را از ایران آغاز می کردیم. البته معلوم بود که چرا جنگ را از ایران آغاز نکرده اند. حکومت طالبان و حکومت صدام هر دو وابسته و بی ریشه بودند و با اشغال دو کشور عراق و افغانستان می شد به لحاظ نظامی ایران را به محاصره درآورد و سپس هجوم آورد. اما هنگامی که معلوم شد ایران چالش اصلی است و این چالش با حذف تدریجی اصلاح طلبان- به واسطه مکانیزم سلامت بخش «جمهوریت»- و برآمدن اصولگرایان جدی تر شد، چیدمان تاکتیک های جنگ جهانی چهارم ضمن حفظ اهداف استراتژیک آن تغییر کرد. با وجود تداوم جنگ سخت در منطقه، جنگ نرم نیز از جمله درباره ایران چاشنی پروژه تهاجم می شد.
روی کار آمدن باراک اوباما در رقابت با جان مک کین -و در عین حال حفظ رابرت گیتس وزیر دفاع بوش- حاصل این تغییر تاکتیک در اتاق فکرهای جنگ در آمریکا بود. این اتاق فکرها همان ایده ای را به کار بستند که یک سال بعد در کلمات شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی پدیدار شد. «جنگ ما با ایران از داخل مرزهای این کشور شروع می شود و مخالفان به نیابت از ما با جمهوری اسلامی می جنگند. ما باید از جنبش سبز حمایت کنیم».
فتنه سبز در چنین بستری زاده شد. روز شنبه مقارن سالگرد انتخابات ریاست جمهوری، روزنامه واشنگتن پست در اولین سطر سرمقاله ای با عنوان «دولت اوباما و جنبش سبز» نوشت: «یک سال پیش در ایران جنبشی متولد شد که بهترین فرصت را برای پایان دادن به خطر حمایت ایران از تروریسم و پیگیری برنامه تسلیحات هسته ای به وجود آورد... این یکی از پربارترین چالش های موجود در برابر حکومت اسلامی ایران بود... استراتژی آقای اوباما نتوانسته آهنگ برنامه هسته ای ایران و یا رویکرد منفی آن کشور در قبال عراق، اسرائیل و لبنان را کندتر کند».
وقتی از این منظر به صحنه تحولات جهانی نگریسته شود، بازیگران سرشناس فتنه سبز بیش از چند نوچه کدخدای دهکده جهانی که به نیابت از بزرگ خود چوب خوردند، دیده نمی شوند. آنها وسط بازی بزرگان بلکه یک جنگ بزرگ عالمگیر خواستند عقده های کوچک خود را بر گرده ملت و حاکمیت ایران تحمیل کنند. تلخ است گفتن این واقعیت که 56 سال پس از کودتای 28 مرداد 1332 و 89 سال بعد از کودتای سوم اسفند 1299، جماعتی به سرشان زده بود نقش خیانت آلود محمدرضا و رضاخان را دوباره بازآفرینی کنند، کشور و ملتی را نقد بدهند و سودای نسیه قدرت را به توهم در سر بپزند! آنها این بار فقط اعتبار اصلاح طلبان را به حراج نگذاشته بودند بلکه امیدوار بودند چتری فراگیر از خیانت حتی بر سر برخی اصولگرایان بگشایند. سران فتنه و کودتای مخملی چند محور موازی را به طور همزمان مدنظر داشتند:.
1-اعتبارزدایی و مشروعیت زدایی از حاکمیت به واسطه سناریوهای تقلب، دروغ و جنایت 2-شکاف درون نظام و در میان گروه های حامی انقلاب و حاکمیت با هدف ریزش از حاکمیت و الحاق به فتنه سبز 3-آشوب و اردوکشی خیابانی بر مبنای همان شکاف و باج خواهی از نظام 4-پیش کشیدن پروژه فریب «حکمیت و میانجی گری» 5-به هم رساندن حمایت جبهه خارجی و فشار داخلی در تقاطع «فتنه» (فشار گاز انبری) و نشاندن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره با جبهه استکبار از موضع ضعف و تسلیم.
سازمان فتنه قصد داشت با اغوای برخی اصولگرایان و پیش کشیدن طرح هایی چون دولت وحدت ملی و دولت ائتلافی، شیرازه انسجام جبهه وفاداران به انقلاب را از هم بگسلد. طیفی از کارگزاران و مشارکت، نقش مشوق را در طرح های مذکور ایفا کردند. هنگامی که هیچ یک از دو پروژه به ثمر ننشست، عالیجناب خاکستری 20 سال سایه نشین و منزه! به میدان فراخوانده شد تا گسیختگی و شکاف مورد نظر را عملی کند. آقای چند پهلو و رنگارنگ شاید می توانست با پرچم سبز و شعار «من هم اصلاح طلبم و هم اصولگرا» به سرمایه اجتماعی هر دو طرف دست پیدا کند. اما او با شکست در این برآورد توهم آلود، به جای قهرمان ملی در قواره های یک یاغی قداره بند به خیابان هل داده شد و نه تنها اعتبار خود که سرمایه و اعتبار- و حداقل رسمیت- جریان هایی نظیر مجمع روحانیون و کارگزاران را در میانه آتش آشوب سوزاند. اکنون چهره های عاقل تر یا سرخورده و سر عقل آمده بسیاری را می توان در همان ائتلاف از هم پاشیده سبز جست وجو کرد که می گویند دست یازیدن به ساختارشکنی، اردوکشی خیابانی، شورش علیه قانون و توسل به خشونت، عین بلاهت و خودکشی بود. و عجیب آن که زوج ورشکسته موسوی- کروبی نیز در آخرین بیانیه خود مبنی بر لغو راهپیمایی22 خرداد و سپس سایت های آنها، خیابانی شدن و خشونت را توطئه نظام! و پرهیز از آن را عین عقلانیت و تدبیر توصیف می کنند؛ یعنی اینکه در رفتار 8 ماهه خود مدام در حال تشدید و تصاعد حماقت بوده و به جای بازی هماهنگ در زمین دشمن، در زمین جمهوری اسلامی بازی کرده اند! آیا اکنون کسی ادعای رفتار مدنی و مبارزه بدون خشونت و مسالمت آمیز در چارچوب قانون را از این جماعت باور می کند؟
سرنوشت این جماعت بسیار به اشعث بن قیس شبیه است. اشعث روزگاری که والی آذربایجان بود، آن قدر اجحاف و لاقیدی نشان داد که امیرمؤمنان خطاب به وی نوشت: «انّ عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه . به یقین قدرتی که در دست توست، طعمه نیست بلکه امانتی آویخته به گردن توست». (نامه 5 نهج البلاغه). هنگامی هم که به کوفه بازگشت، مدام در کار دوگانه ساختن حاکمیت بود. یک بار به امام ایراد گرفت که جمله ای که گفتی به ضرر توست. علی علیه السلام در جواب، او را منافق نامید و لعنت کرد و فرمود: «یکبار کفار تو را اسیر کردند و بار دیگر مسلمانان. ننگ هیچ یک از این دو اسارت را نه مالت مرتفع ساخت و نه حسب و شخصیت تو. و آن مردی که شمشیر دشمن را به قوم خود راهنمایی کند و مرگ را به سوی بستگانش بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش با او عداوت ورزند و دیگران و دورترها از او در امان نباشند» (خطبه 91 نهج البلاغه). و اشاره امام به فریب قوم خود از سوی اشعث بود تا خالد بن ولید بر آنها هجوم آورد. این منافق سرشناس در بحبوحه پیروزی جبهه ایمان در جنگ صفین هم به دوستی و قول و قرار با معاویه تن داد تا آن هنگام که سپاه شام قرآن بر سر نیزه کرد، او و هوادارانش شعار «نه جنگ» و حکمیت سر دهند. او سر دسته سپاه شورشی خوارج (مارقین) شد و البته حکایت غمبار پسر و دختر او (محمدبن اشعث و جعده) و جنایت هایی که در حق حسنین علیهماالسلام کردند حکایت تلخ دیگری است.
نهمین سال جنگ جهانی چهارم آغاز شده است. دشمن و جبهه پیاده نظام او در این جنگ هیچ مجامله و تعارفی ندارند. هر جا که بتوانند بغض و عداوت فرو خورده خود را بیرون می ریزند. بمب گذاری و ترور، آشوب، قطعنامه، تحریم، قتل عام کاروان امدادرسانی و... در چنین جنگی مداهنه و مجامله و مصانعه عین خطاست. اکنون یک سال پس از آغاز فاز جدید جنگ و درحالی که غبار فتنه فرو نشسته و حجت بر همه آشکار است، نباید به سادگی از مجازات خیانتکاران گذشت. همه جای دنیا ستون پنجمی را که در میانه جنگ خیانت کند و راه بلد دشمن شود و به او «گرا» بدهد، سخت مجازات می کنند. اگر بنا بر بصیرت و آگاهی عمومی بود، این مهم حاصل آمده است. آنها که صادقانه حساب خویش را از فتنه گران جدا کردند و صراحتا از آنها برائت جستند، محترمند اما مجازات فتنه گران نباید فراموش شود. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود «سنگ را به همان جایی که پرتاب شده برگردانید، که به یقین شرارت را جز شر دفع نمی کند» (کلمات قصار نهج البلاغه، کلمه 413).
مردم سالاری:از فروپاشی آمریکا تا موضوع قانونمندی در میان مردم
«از فروپاشی آمریکا تا موضوع قانونمندی در میان مردم»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم دکتر نعمت احمدی است که در آن میخوانید؛مصاحبه های رئیس جمهورهمیشه شنیدنی است یا لااقل نگارنده علاقه دارم مصاحبه های رئیس جمهوررا به دقت تماشا کنم. براین باورم مجریان برنامه هیچ گاه نخواسته یا نتوانسته اند مصاحبه ای چالشی را با رئیس جمهوربرگزارکنند.درصدد نقد عملکرد مجریان نیستم و قبلا مطلبی تحت عنوان " فرصتی که ازدست رفت "دراین مورد نوشته ام که چاپ شد.شاید این بخت و اقبال وجود داشته باشد که برای یک بارهم که شده کسی به عنوان مجری روبروی رئیس جمهوربنشیند و مثلا زمانی که رئیس جمهوراعلام می کند" امپراطوری آمریکا فروپاشیده است یا فرو خواهد پاشید" سوال کند آقای رئیس جمهوراین نهایت آرزوی شماست یا آثارآنرا می بینید و به صورت محسوس چند نمودار از آثار فروپاشی را اعلام کنید.
متاسفانه امپراطوری آمریکا توانسته با قدرت اقتصادی خود یا به گفته رئیس جمهورگدائی رای یا " مضمونی ازاین دست " چهارقطعنامه تحریم را علیه ایران درشورای امنیت به تصویب برساند یا با قداره کشی، خلیج فارس را جولانگاه نیروی دریائی خود قراردهد و ازهمه مهمترودردوسوی مرزهای ما -شرقی و غربی - نیرو پیاده کند و ازنظراقتصادی هم اجازه ندهد شرکت ها یا کشورها بیش از 20 میلیون دلار در صنایع نفتی ایران سرمایه گذاری کنند یا اینکه آمریکا توانسته بازی با دلار را به عنوان جنگی علیه اقتصاد جهانی به راه اندازد و دیگرارزها درمقابل دلارهرروزه ارزش خود را ازدست می دهند.دولت ایران مدتها قبل کوشش کرد سبد ارزی ایران را از دلاربه یورو تبدیل کند و با کاهش ارزش یورو گفته شد که دولت 45 میلیارد یورو را می خواهد تبدیل به طلا یا دلارکند.
البته صحت و سقم این خبررا باید مسوولین بانک مرکزی تائید کنند.فروپاشی امپراطوری آمریکا آرزوی هرمسلمانی است، زیرا این آمریکاست که به عنوان حامی اصلی رژیم صهیونیستی باعث شده که ملت فلسطین به محاصره کامل درآیند اما این که آیا امپراطوری آمریکا فروپاشیده است، مساله دیگری است.
نگارنده براین باورم که رئیس جمهور،آرزوی ملت های مسلمان و ایده آل مردم آزاده را که انشا»الله روزی محقق خواهد شد امری محتمل می دانند; و هم اکنون دولت آمریکا را مضمحل شده می دانند،حال اینکه حداقل درعالم واقع چنین تصورونظری آنهم ازسوی رئیس قوه مجریه و بیان آن در مصاحبه ای زنده به پرسشی مهم تبدیل شده است که پس چرا هنوزآمریکا مدعی قدرت نمایی است؟... درسایرمسائل هم اگرمجری توانمندی درمقابل رئیس جمهورقرارمی گرفت یا اینکه فقط با لبخند و اعلام رضایت ازگفته های رئیس جمهور،نقش شنونده ای مطیع را بازی نمی کرد حداقل درمقابل این گفته رئیس جمهور که«... هیچ کس حق ندارد با مردم رفتارغیرقانونی و غیرمنطقی داشته باشد...» یا وقتی رئیس جمهورازبرخورد با پسرودختری که آنها را می شناخته و مورد تائید او بوده اند و از طرف نیروی انتظامی مورد مواخذه قرارگرفته اند سخن می گوید،چرا به عنوان رئیس قوه مجریه به نیروی انتظامی که تحت امرایشان می باشد تذکر نداده اند که امروزه نحوه برخورد نیروی انتظامی با مردم به عنوان مساله ای که مورد اعتراض رئیس جمهورواقع شده، صورت واقعی به خود نگیرد؟ حال با تکیه برقوانین موجود و با تکیه برقانون اساسی و قانون نیروی انتظامی جمهوری اسلامی مصوب سال 1369،حدود اختیارات نیروی انتظامی و نیزارتباط این نیرو با هیات دولت مسوولیت رئیس قوه مجریه را بررسی می کنیم.
برابرماده 2 قانون نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران،نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران سازمانی است مسلح درتابعیت فرماندهی کل قوا و وابسته به وزارت کشور.از بدو تشکیل جمهوری اسلامی همیشه فرمانده کل قوا، اختیارات خود درنیروی انتظامی را به وزیرکشورتفویض کرده و هم اکنون نیزاختیارات فرمانده محترم کل قوا به وزیرکشورتفویض شده است و بالتبع هرنوع عملکرد نیروی انتظامی زیرنظروزیرکشورانجام می گیرد و برابراصل 134 قانون اساسی، ریاست هیات وزیران با رئیس جمهوراست که برکاروزیران نظارت دارد.با اینکه رئیس جمهورعملکرد نیروی انتظامی را حداقل نسبت به دو جوان که شخصا آنها را می شناخته و عملکرد مامورین انتظامی نسبت به این دو جوان حضورا و توسط آنان به رئیس جمهورانتقال یافته است چرا با تکیه براختیارات خود حسب اصل 134 قانون اساسی به وزیرمربوطه تذکرنداده اند؟ازطرفی برابراصل 176 قانون اساسی شورای عالی امنیت ملی که به ریاست رئیس جمهورتشکیل شده است مسوول تعیین سیاست های دفاعی و امنیتی کشورمی باشد که هماهنگ نمودن فعالیت های سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و غیره برعهده شورای عالی امنیت ملی است که رئیس جمهورمسوول آن است و ضمنا شورای عالی امنیت ملی شوراهای فرعی دارد که به یقین درخصوص موضوع امنیت اجتماعی و اخلاقی شورای فرعی تشکیل شده است که بازهم ریاست آن برعهده رئیس جمهوراست. جدای ازقانون اساسی برابرقانون نیروی انتظامی جمهوری اسلامی به عنوان قانون عادی حسب بند ج ماده 8 ، مبارزه با منکرات و فساد از وظایف نیروی انتظامی است.
با تکیه برقوانین صدرالذکرحال چگونه رئیس جمهورحتی از زمان فعالیت انتخاباتی ریاست جمهوری نهم که با صراحت مساله ایران را، تارموی فلان دخترندانستند و درهرحال با شیوه برخورد نیروی انتظامی با مردم-حداقل درمصاحبه ها-مخالفت خود را اعلام و بیان داشته اند چرا ازاختیارات قانونی خود به عنوان مسوول اجرای قانون اساسی حسب اصل 113 و نیزریاست و نظارت برعملکرد وزیران حسب اصل 134 قانون اساسی و نیزریاست شورای عالی امنیت ملی استفاده نمی کنند و مهم تراینکه به عنوان رئیس قوه مجریه چرا لایحه ای تقدیم مجلس نمی کنند تا حدود و ثغورنحوه برخورد با مردم توسط نیروی انتظامی را معلوم و مشخص کنند؟ نگارنده براین باورم که رئیس جمهورنباید به نحوی صحبت کنند که گویا غیراز خودشان شیوه برخورد نیروی انتظامی به دیگرمقامات مربوط است.حال اینکه می دانیم با تفویض اختیارات فرماندهی محترم کل قوا به وزیرکشور و عضویت وزیر کشوردرکابینه و ریاست و نظارت رئیس جمهوربرهیات دولت، پذیرفتنی نیست که عملکرد نیروی انتظامی را عملی خارج ازحدود اختیارات مصرح درقانون و نیزعدم نظارت رئیس جمهوربرعملکرد نیروی انتظامی بدانیم.
وقتی که رئیس جمهوراعلام می کنند، امیدوارم نیازبه تذکرجدی من نباشد،پس رئیس جمهوربه حدود اختیارات و نیزوظایف خود حسب قانون برنیروی انتظامی واقف است، اما چرا دربرابردوربین تلویزیون که میلیون ها نفربیننده و شنونده دارد ازگذشته نیروی انتظامی انتقاد می کند و باوردارد که شیوه برخورد با مردم خصوصا جوانان درست نیست با این حال اجازه می دهند که این اعمال اتفاق بیفتد;موضوعی که رئیس جمهوراززمان فعالیت تبلیغی انتخاباتی به صراحت با آن مخالف بوده و " تارموی زنان " را دغدغه اصلی نظام نمی دانسته، حال اینکه ظرف 5 سال گذشته ازطرف نیروی انتظامی طرح های مختلفی اجرا شده است که همانند شیوه برخورد فعلی،درچارچوب قانون نبوده اما رئیس جمهوربه سادگی از پهلوی آن گذشته است.
مردم باوردارند که رئیس جمهور در سالگرد انتخابات پرحاشیه ریاست جمهوری نهم، قبای انتقاد را از تن به در می کرد و به عنوان مسوول اجرای قانون اساسی حرمت حقوق و آزادی های فردی مصرحه در قانون اساسی نه به عنوان منتقد بلکه به عنوان مجری و زیرمجموعه وظایف خود، با سخن استوار و صریح، نه تذکری که احیانا اجرا نشود را به مردم بشارت می دادند.
رئیس جمهور مانند پدری مهربان است که باید حق و حقوق فرزندان خود را به صورت مساوی درنظر بگیرد -همانگونه که در مصاحبه گفتند-و آزادی های فردی و نحوه برخورد با مردم توسط هرمرجع و مقامی باید جدای از قانونی بودن و قانونمندانه رفتار کردن، با رافت اسلا می هم همراه باشد.وقتی که رئیس جمهور باوردارند که آمریکا و دیگر کشورهای زورگو در حال فروپاشی هستند وجمهوری اسلا می در حال اوج گرفتن و پیش رفتن، آیا بهترنیست، اصول اولیه قانونی در مورد مردمی که باعث ترقی و پیشرفت و جلوزدن از بزرگترین کشورها می باشد را رعایت کنیم؟
ایران:رفتاری خسارتبارتر از بدحجابی
«رفتاری خسارتبارتر از بدحجابی»عنوان یادداشت روز روزنامهی ایران به قلم جعفر عادلی است که در آن میخوانید؛
1- هرگاه از وضعیتی نامطلوب در حوزههای اجتماعی رنج میبریم، برای بیان گلایهها و مطالباتمان، ابتدا از این که «جامعه دینی» باید چنین و چنان باشد، سخن میگوییم، حال آن که جامعه دینی یا جامعه دیندار جز با پذیرش احکام و آموزههای دین از سوی افراد جامعه مفهوم پیدا نمیکند. بنابراین پذیرش بایستههای دین از سوی اکثریت مردم، «جامعه دینی» را شکل میدهد، اما چنانچه حکومت دینی بر سر کار باشد، در این صورت وظایف حکومت در قبال تبلیغ، ترویج و تبیین احکام فردی و اجتماعی دین مهمتر از افراد جامعه است و حکومت دینی نمیتواند بدون انجام وظایف خود، از جامعه مسئولیت بخواهد. از این رو ممکن است به میزان غفلت و کمکاری عدهای، جامعه به همان اندازه از دینداری فاصله بگیرد.
2- جامعه دینی به معنای اکثریت مردم دینباور با روشهای اجبار یا ارعاب شکل نمیگیرد، بلکه پذیرش واقعی و حقیقی آموزهها و احکام دین صرفاً برپایه ایمان، باور قلبی و عشق معنا دارد. بنابراین التزام افراد جامعه به بایدها و نبایدهای دین صرفاً به واسطه پذیرش درونی و براساس انتخاب آنان مقبول و مطلوب است و با ادبیات ارعابآمیز صورت نمیپذیرد. ای کاش علمای دین «لااکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی» را برای عموم مردم تفسیر کنند تا تکلیف جامعه با آنچه خداوند اراده کرده و آنچه بعضی از ما به نام خدا تدبیر و تبلیغ کردهایم، روشن شود.
3- و اما یک پرسش: اکثریت مردم، اصول و احکام دین خود را از چه کسانی میآموزند؟ با توجه به این واقعیت که «الناس علی دین ملوکهم» بنابراین چنانچه در رویکرد و عملکرد جامعه نسبت به دین، انحراف یا نوعی بیتفاوتی پدیدار شد، منطقی و عادلانه آن است که در گام نخست به سراغ «ملوک» برویم، اما در وضعیت فعلی، هرگاه غیرت دینی ما در قبال انحرافات و کجرویهای اجتماعی و اعتقادی بخشی از افراد و گروهها به جوش میآید، بلافاصله از این دسته از مردم و جوانان یقهگیری میکنیم. حال آن که انصاف و عقل حکم میکند برای کاهش دامنه آسیبها و پیشگیری از بروز موارد جدید، ابتدا سراغ آن دسته از چهرههای اثرگذار و آموزگاران و مدعیان برویم که به علت غیرعامل بودن درباره آنچه که جامعه را بدان دعوت میکنند، یا به علت کمکاری و کمتعهدی نسبت به تبلیغ و تبیین آموزههای دینی از راههای جذاب، یکی از اصلیترین علل انحرافات و غفلتهای عمومی جامعه هستند. اگر برخی از چهرههای تأثیرگذار جامعه گرفتار دنیاطلبی، عدالتگریزی، ریاکاری و اهل حشر و نشر با طبقههای مرفه و بیدرد شوند و عالمان پاک و دردمند هم در برابر این وضعیت سکوت و مدارا کنند، آیا باید عوامالناس و حتی نخبگان سیاسی و علمی را به علت الگو گرفتن از خواص مذکور مورد شماتت و مجازات قرار داد؟ رعایت حداقل انصاف و عقل حکم میکند که برخورد انتظامی و تنبیهی با «مفسد» و «فاسد» باید همزمان صورت گیرد.
4- در مواجهه با هنجارشکنیهای اخلاقی و اجتماعی ابتدا یا همزمان باید رخوت و کجروی احتمالی مدعیان و برخی مبلغان دینی را به چالش و نقد خیرخواهانه بکشانیم، خوب است نخستین آسیبشناسی درخصوص آن دسته از علما و مبلغان دین- که خود نسبت به انجام اوامر و نواهی الهی پایبند هستند- صورت بگیرد. تبلیغ دین- اعم از تبیین فلسفه، مبانی و پیامدهای مثبت یا تکرار و تأکید آموزهها و احکام دین- باید با روشها و سازوکارهای مؤثر صورت بگیرد. از لحن و ادبیات و برخورد مبلغ تا محتوای بحث باید به گونهای باشد که:
1- مخاطب نسبت به دلسوزی و خیرخواهی آموزگار دین درباره خودش مطمئن شود.
2- بتواند «پیام» را به اندازه سطح دانش و توانایی فکریاش بفهمد.
3- استدلالهای ارائه شده درباره حقانیت و مطلوبیت احکام و اصول دین او را قانع کند.
اگر این سه اتفاق روی دهد، مخاطبان بدون نیاز به ارعاب و اجبار و صرفاً براساس باور قلبی و درک خود، بلکه از روی اشتیاق، نسبت به اوامر و نواهی دین پایبند خواهند شد.
اتفاقاً مطالبه بزرگ ما از بسیاری از علما و روحانیون سرشناس و مؤثر این است که چرا همچون شهید مطهری و شهید هاشمینژاد در میان تودههای مردم و اقشار تحصیلکرده و جوانان تشنه حقیقت حضور فعال و بانشاط پیدا نمیکنند تا با زبانی ساده و خیرخواهانه و ارائه مباحث و پاسخهای اثباتی و قانعکننده، آموزههای الهی را در جان و دل مردم تثبیت نمایند؟ آیا اگر بگوییم تعداد زیادی از عناصر هنجارشکن، چوب ناآگاهی خود را آن هم به علت کمکاری برخی عزیزان میخورند، گزافه گفتهایم؟
5- کمکاری و غفلتهای صورت گرفته در عرصه تبلیغ و تبیین دین و عدم تلاش جدی و مؤثر برای ترسیم چهرهای کارآمد، منطقی و زیبا از دین سبب شده تا بخش قابل توجهی از هنجارشکنان، صرفاً از سر ناآگاهی یا برداشت نادرست از موازین مکتب، خط قرمزها را نادیده بگیرند. آیا قاعده اسلامی «قبح عقاب بلابیان» ایجاب نمیکند قبل از هرگونه برخورد انتظامی و تنبیه سختافزاری، از علم افراد نسبت به احکام و آداب دینی و آگاهی آنان درباره قبیح و مجازاتآور بودن رفتارشان مطمئن شویم؟ اگر در ادعای دینداری و دلسوزی برای دین صادق هستیم، باید این قاعده را و اصولی نظیر اصل برائت و نیز روش صحیح امر به معروف و مراحل نهی از منکر را مراعات کنیم. آیا با بیاعتنایی به قواعد و روشهای رفتاری مورد تأکید دین، میتوان دین را تبلیغ کرد و پلشتیها را از رفتار افراد و متن جامعه زدود؟
6- دست آخر اینکه، متهم کردن دولت مکتبی و مردمی احمدینژاد به ترویج اباحهگری و سکولاریزم نه تنها غیرمنصفانه یا مغرضانه است، بلکه تکرار چنین برداشتی به ایجاد مطلوبیت برای سکولارها در نزد عموم میانجامد. اگر کسانی که از توهم معیارالاسلام بودن درباره خودشان رنج میبرند، اثبات کنند دولتی که شبانهروز برای خدمت به مردم و کشور در حال تدبیر و تلاش است، به سراسر کشور سفر میکند، در میان رنجهای مردم خیمه زده است، لحظهای از خدمتگزاری و عدالتگستری غفلت نمیکند، دشمنان و بدخواهان ایران اسلامی را به هزیمت کشانده و لبخند رضایت و اطمینان بر لب رهبری عزیز نشانده، سکولار یا لیبرال است؟! آیا این نتیجهگیری جز تطهیر و رفع اتهام سکولاریزم و لیبرالیزم خاصیت دیگری هم دارد؟ آیا روحیه خدمتگزاری، ظلمستیزی و عدالتطلبی احمدینژاد از گرایش لیبرالی او ناشی شده است؟ اگر چنین انگارهای غلط نیست، پس چرا علیه لیبرالیزم و سکولاریزم میخروشیم؟
7- دولت احمدینژاد به عنوان یک مجموعه انسانی، ممکن الخطاست و توقع و تصور مصونیت از خطا درباره آن اشتباه است، اما اکنون که برخی آقایان، نه با زبان نقادی و استدلالی، بلکه به سبک شبهه پراکنان و عقدهگشایان از اعتقادات و فعالیتهای فرهنگی دولت مینالند و برداشتهای خود را در ذهنها میپراکنند، باید از این عده پرسید از نظر ایشان فرهنگ و کار فرهنگی چیست؟ منظورشان از لیبرال بودن دولتی مکتبی و حقطلب چیست؟ آیا احیای ارزشهای اصولی دین و آرمانهای امام خمینی(ره)، ترویج خودباوری و روحیه جهادی، تبدیل عدالتطلبی به محور برنامهریزیها و اقدامات، گسترش فرهنگ انتظار، تعطیل سیاست کرنش در برابر سلطهگران سیاسی و اقتصادی دنیا و اتخاذ راهبرد فعال و مبتکرانه در برابر نظام ظالمانه حاکم بر جهان و دهها زیبایی و کارکرد موفق دولت را باید صرفاً به خاطر اختلاف سلیقه در روش برخورد با برخی کجرویها و ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی نادیده گرفت؟
اگرچه مخالفت شخص دکتر احمدینژاد و مدیریت فرهنگی دولت با روشهای جاری در برخورد با مفاسد اجتماعی، از سر آگاهی و دلسوزی برای دین و ارزشها و امنیت ملی است، اما چنانچه کسانی این تحلیل را هم نپذیرند، حق ندارند در قبال دولت اسلامی دچار آن همه بیانصافی و هتاکی شوند که چنین رفتاری به مراتب خسارتبارتر از بدحجابی است.
آرمان:ضرورت تداوم بازی برد- برد
«ضرورت تداوم بازی برد- برد»غنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم دکتر کیهان برزگر است که در آن می خوانید؛ زمانی که اوباما به عنوان رئیس جمهورآمریکا روی کار آمد، نگاههای خوش بینانه و بدبینانه در داخل ایران استنباط متفاوتی داشتند. نگاه خوشبینانه این بود که اوباما بهدنبال تغییر سیاست یکجانبهگرایی جرج بوش و بازی برد- برد مبتنی بر نفع متقابل با ایران خواهد بود. در مقابل نگاه بدبینانه معتقد بود که روی کار آمدن اوباما برای ایران حتی یک چالش جدید است و او با استفاده از اهرم زمان و ایجاد اجماع در سطح جهانی مرحله به مرحله ایران را بیشتر در تنگنا قرار میدهد. حرکت دولت آقای احمدینژاد در برگزاری کنفرانس خلع سلاح هستهای در تهران، حضور فعال در کنفرانس تجدید نظر ان پی تی در نیویورک و سپس "بیانیه هسته ای تهران" با مشارکت ترکیه و برزیل برای تبادل سوخت، به نوعی بر ماهیت صلح آمیز برنامه هستهای ایران تاکید و به اهداف و مقاصد هستهای ایران در سطح افکار عمومی جهانی مشروعیت بیشتری داد. در سطح داخلی نیزصدور بیانیههای مختلف از سوی گروههای سیاسی داخل کشور پس از صدور بیانیه تهران در حمایت از این بیانیه خود نوعی بازی برد- برد بود.
البته بازی ایران در صدور بیانیه تهران فرصت بود به این جهت که اعتماد سازی کرد و فضای جدیدی در سطح بینالمللی ایجاد کرد. هر چند چین و روسیه به سوی غرب رفتند. چرا که احساس کردند در شورای امنیت زیر سوال خواهند رفت! سیاست جدید هستهای ایران به گونهای سیاستهای اوباما برای ایجاد اجماع جهانی علیه کشور را زیر سوال برد و این در کنار عوامل دیگر باعث شد که آمریکا به سوی قطعنامه جدید با هدف در موضع ضعف قرار دادن ایران پیش برود. برای همین بود که آمریکا بلا فاصله اعلام کرد که علیرغم تصویب قعطنامه جدید راههای دیپلماسی همچنان باز است. اما باید پذیرفت که تصویب قطعنامه جدید بر دیوار بی اعتمادی موجود میان ایران و آمریکا افزوده است.
زمانی که بحث تبادل سوخت هستهای در اکتبر 2009 مطرح شد در داخل ایران این بحث در لایههای مختلف مورد ارزیابی قرار گرفت و به همین دلیل ایران برای چنین تصمیم استراتژیک نیاز به زمان بیشتر داشت و در نهایت در قالب بیانیه تهران شکل پیشرفتهتر آن را پذیرفت. هر چند آمریکا دلایل خاص خود را مطرح میکند از جمله اینکه ایران در طی زمان ذخیره اورانیوم بیشتری انجام داده است. اما باید توجه داشت که پیشنهاد مبادله سوخت در شرایط سیاسی ایران نیاز به متوازن شدن درلایههای سیاسی داخل کشورداشت.
تصویب قطعنامه اخیر همچنین نشان داد که ایران باید نوع نگاه خود به نقش بازیگران جهانی همچون روسیه و چین را بازتعریف کند. به بیان دیگر نوع رفتار این دو کشور نشان داد که این دو بازیگر تا چه اندازه حاضرند منافع جهانی خود را با منافع اقتصادی زودگذر و روابط با ایران پیوند بزنند و اینکه جمهوری اسلامی ایران برای ورود به بازیهای استراتژیک درموضوعات جهانی چالشهای جدی حتی از سوی قدرتهای بزرگ سنتی و رقیب همچون روسیه و چین خواهد داشت و این نیاز دارد که نوع نگاه ایران به نقش بازیگران جدید بازتعریف شود.
به همان اندازه که چین و روسیه جایگاه خود را به ایران نشان دادند، ترکیه و برزیل نیز حاضر شدند از دیدگاههای خود دفاع کنند و این نقطه عطفی برای ایران در حوزه تنظیم روابط استراتژیک منطقهای و جهانی خود است. به این معنا که ایران میتواند به بازیگرانی همچون ترکیه و برزیل در بسیاری از موارد مانند خلع سلاح، مسائل مربوط به انرژی هستهای و انحصارگرایی هستهای که با تهران همسو هستند، بیشتر اعتماد کند تا بازیگران بزرگ که به طور سنتی روابطی اقتصادی، سیاسی و امنیتی با آنها دارد. مهمترین نتیجه صدور قطعنامه جدید علیه ایران عدم سودمندی آن برای غرب است.
غرب فرصت خوبی را برای نزدیکی به ایران از دست داد. اما این همچنان به معنای بن بست کامل نیست. منطق برنامه هستهای ایران از جمله اتصال آن به افکار عمومی جهانی و ضرورت وجود نفع متقابل برای تمامی طرفهای درگیرادامه بازی برد-برد از سوی ایران را اجتناب ناپذیر میکند. تداوم چنین بازی بهترمیتواند سیاستهای قدرتهای بزرگ را به چالش بکشد و منافع ایران را حفظ کند.
آفرینش:فسادمالی و اقتصادمتمرکز
«فسادمالی و اقتصادمتمرکر»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش است که در آن میخوانید؛فسادمالی پدیده ای با مصادیقی چون اختلاس، رشوه، اخاذی، تصرف غیرقانونی، پولشویی و ... است. در واقع این پدیده امری جهان شمول بوده و عمری به درازای تاریخ داشته دراین حال، اکنون نیز کشورها متناسب با درجه توسعه یافتگی خود چنین پدیده ای را در اقتصادخود حس می کنند. در این راستا کشور ما همچون بسیاری از کشورهای درحال توسعه با اقتصاد متمرکز، جایگاهی نامطلوب در این مورد داشته چنانچه آمار بانک جهانی نیز براین امر تاکید می ورزد.
آنچه مشخص است علل فسادمالی در ایران همانند بسیاری از کشورهای دیگر علل گوناگون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی داشته که در پیوند با یکدیگر زمینه ساز ایجاد فسادمالی در کشورمی شود. در این بین هرچند قوانین بسیاری همچون موادی از قانون اساسی (همچون اصل 149، 52، 53) به علاوه قوانین مدنی و حقوقی برای جلوگیری از این پدیده شوم به تصویب رسیده اما بنا به دلایل گوناگون اقتصادی، فسادمالی در ایران همچنان وجود دارد.
نخست آنکه تا زمانی که بخش بزرگی از اقتصادکشور دولتی است و دولت عملا انحصارگر بزرگ موقعیت ها و امتیازات است، پدیده شوم فسادمالی توسط کارکنان در هر پست و مقامی صورت می گیرد.
دوم آنکه فقر، خود عاملی برای شکل گیری فسادمالی می شود و هم معلول فسادمالی است و تا زمانی که تا حدزیادی برطرف نشود خود پتانسیل عمده ای برای شکل گیری فسادمالی می شود.
سوم یکی از مهمترین دلایل اقتصادی دیگر شیوع فسادمالی، تورم روزافزون، روند دائم کاهش قدرت خرید مردم و افزایش بیکاری است که بسیاری را به کسب درآمدهای میان بر، سریع و نامشروع تشویق می کند.
بی شک پیامدها و آثارمالی فسادمالی در هر کشوری می تواند ویرانگر باشد. پیامدهایی که عملا فرآیند توسعه کشور را ناموزون و اثرات چندبعدی بسیار بر فرهنگ، سیاست و اقتصادمی گذارد. یعنی از یکسو فسادمالی در نظام های اقتصادی متمرکز، فرآیند تخصیص صحیح منابع را دگرگون می کند و اولویت های اساسی در طرح های اساسی و ملی را به مسیر دیگری هدایت می کند علا وه برآن در کنار آن توزیع صحیح درآمدها را به هم می ریزد و دولت ها را در پیشبرد برنامه های اساسی و زیربنایی برای رشد بیشتر ناتوان می کند. گذشته از این همواره فسادمالی با کارایی اقتصادی رابطه ای ویژه داشته یعنی فساد بیشتر منجر به کاهش کارآیی اقتصادی می شود و کاهش کارآیی هم خود باعث فساد بیشترمی شود. علاوه بر موارد بالا به نگاه بسیاری در واقع فسادمالی تاثیر ژرف و منفی بر روی رشد اقتصادی و فرآیند توسعه کشور دارد. یعنی عملا باعث کاهش رشد اقتصادی و درجا زدن اقتصاد خواهد شد.
روندی که بی شک بر آرمان های اقتصادی- سیاسی کشوری همانند ما که خواهان دست یافتن به اهداف سندچشم انداز است لطمه بسیاری وارد می کند. در این حال به نگاه بسیاری چنانچه دولت بکوشد تا با کاهش حجم تصدی گری خود در اقتصاد به سمت خصوصی سازی سالم و انجام اصلاحات اقتصادی و مالی در بخش دولتی حرکت کند بهترین راهکاری خواهدبود که در کنار سیاست های دیگری نظیر اصلاح ساختار مالیاتی، اصلاح بودجه نویسی و ... می تواند از حجم فسادمالی در کشور در میان مدت کاسته و کمک بسیاری به رشد و توسعه کشور و حذف حداکثری این پدیده نامیمون نماید. در هرحال به نظرمی رسد گام بزرگ همان خصوصی سازی سالم و کاهش اقتصاد متمرکز و دولتی است. گامی که بی شک کشورمان را از جایگاهی نامطلوب در زمینه فسادمالی جدا خواهدکرد.
قدس:الزامهای فرهنگی و اجتماعی حجاب
«الزامهای فرهنگی و اجتماعی حجاب»عنواتن سرمقالهی روزنامهی روزنامهی قدس به قلم دکتر اسدالله بادامچیان است که در آن میخوانید؛این روزها در خصوص مسأله حجاب و عفاف در جامعه صحبتهای فراوانی می شود و اظهارنظرهای گوناگونی با موضوع چگونگی برخورد با بد حجابی و اصلاح این ناهنجاری مطرح است. در این میان، توجه به برخی نکات ضروری به نظر می رسد.
1. مسأله حجاب در همه دنیا به دو موضوع وابستگی نزدیک دارد.دین و فرهنگ بومی هر کشور، تأثیر مستقیمی بر رفتارهای اجتماعی و فردی شهروندان آن دارد. کشور ما نیز از این امر مستثنا نیست؛ لذا شاهدیم که هیچ گاه در فرهنگ ایرانی- اسلامی، چیزی به نام برهنگی و فحشا بروز و ظهور عمومی نداشته و همیشه امری ناپسند بوده و هست.
در ایران دو فضای عمومی فرهنگی حاکم است. یک فضا، فضای اسلامی است که در آن نوع پوشش در برابر عموم دارای مبنای اساسی پوشیدگی است که قطعاً از سوی هر فرد مسلمان که به مبانی دینی و مذهبی خود پایبند است، باید رعایت شود.
ممکن است کسی هم اسلام را قبول نداشته باشد، اما چون در کشوری زندگی می کند که فضای غالب آن به سمت اسلام سوق یافته و قوانین آن هم برگرفته از دستورات شرع مقدس است، باید به قانون احترام بگذارد و از نقض آن به هر بهانه ای خودداری کند.
در این خصوص، خاطره زیبایی از امام راحل نقل می شود که ایشان وقتی در «نوفل لوشاتو» ساکن بودند از قربانی کردن گوسفند به دلیل نقض قانون فرانسه خودداری و به همراهان خود اعلام کردند، چون ما در این کشور زندگی می کنیم، باید به قوانین آنها نیز احترام بگذاریم.
2. فضای سنتی و فرهنگ باستانی مردم کشور ما، هیچ گاه با برهنگی و ابتذال همراه نبوده است.
ما در هیچ نوشته یا نقش به جای مانده از دوران کهن کشور خود برهنگی را نمی بینیم، یا اینکه در هیچ یک از آثار به جای مانده دیده نشده است که زنی را به فرمانروا یا پادشاهان آن دوران هدیه کنند. لذا می بینیم که زن هم در اسلام و هم در فرهنگ باستانی ایرانیان از جایگاه قابل احترام و پوشیده ای برخوردار بوده است.
در فرش پازیریک که اولین فرش بافته شده جهان به شمار می رود، تصویر دو زن دیده می شود که در کنار آتشدانی ایستاده اند و کاملاً پوشیده اند و حتی سر آنها نیز به وسیله چادری پوشیده شده است.
3. حجاب یک مسأله تاریخی و دینی در بین ایرانیان است و هیچ کس نمی تواند آن را نفی کند. آنچه مسلم است، فرهنگ ایرانی بخصوص در این مورد با فرهنگ یونان یا روم باستان که در آن به زنان به شکل دیگری نگاه می شد، متفاوت است.
این مسأله در کشور ما به عنوان یک قانون هم مورد توجه قرار گرفته است، لذا دولت و مقامهای اجرایی باید در اجرای این قانون اسلامی کوشا باشند.
نمی توان قوانین و دولت اسلامی داشت، اما پذیرفت که کارکنان آن حجاب را به نحو مطلوب رعایت نکنند. نمی توان در دانشگاه دولت اسلامی شاهد بد حجابی بود. لذا این مسأله باید بشدت مورد توجه نهادهای مسؤول قرار بگیرد و آنها در صدد رفع دغدغه مردم مسلمان ایران برآیند.
4. اسلام به حجاب نوعی نگرش جامع دارد؛ بدین معنا که حجاب را ضروری دین می داند، اما در نوع حجاب با یک دید باز برخورد می کند.
این که در رنگ چادر بحثی نشده است. اگر چه باید توجه داشت که برخی موارد به مرور به یک نماد تبدیل می شوند. مثلاً در کشور ما برای عزاداری لباس سیاه می پوشند، لذا اگر کسی در یک مراسم عزا مثلاً در مراسم عزای امام حسین(ع) لباس سراسر قرمز بپوشد، مورد شماتت مردم قرار خواهد گرفت.
بنابراین، رعایت فضای اجتماعی و یک هنجار پذیرفته شده، امری عقلایی، شرعی و علمی است. همه جای دنیا هم همین است. به عنوان مثال در واتیکان به زنان نیمه برهنه و سگها اجازه ورود نمی دهند. این قانون و فضای پذیرفته شده در آن مکان است و باید رعایت شود.
در کشور ما هم قوانین خاصی وجود دارد. کسی نمی تواند بگوید من مسلمان هستم و در ایران زندگی می کنم، اما از قوانین آن پیروی نمی کنم.
5. اساس فرهنگ ایرانی با ابتذال سازگار نیست. حتی مردهای بی بند و بار هم حاضر نیستند همسرانشان رفتار زننده یا پوشش زننده داشته باشند. اگر چه برخی بی حجابی ها در جامعه دیده می شود، اما این مربوط به قاطبه مردم نیست و اگر بپذیریم که در ایران 37 میلیون زن وجود دارد، شاید تنها 2 میلیون نفر از آنها دارای مشکلات بد حجابی یا بی حجابی باشند.
این افراط متأسفانه در عرصه های دیگر زندگی، مانند عرصه سیاسی و اقتصادی هم دیده می شود و عده ای اندک هستند که پا را از عرصه هنجارها فراتر گذاشته و دست به افراط می زنند. البته این افراط در مقابل هم افراطهایی را از سوی مخالفان به همراه خواهد داشت که در نهایت جلوه خوبی در نظر مردم پیدا نخواهد کرد.
6. اکنون باید این سؤال اساسی را مطرح کرد که با ساختارشکنان چگونه باید برخورد شود؟ چگونه باید از حریم چند ده میلیون مرد و زن پاکدامن ایرانی که به خانواده، همسر و فرزندان خود وفادار هستند، در مقابل ساختارشکنان و اقلیت هنجارشکن دفاع کرد؟
اگر چه گاهی طرحهای مقطعی در کشور اجرا می شود، اما واقعیت آن است که باید در مورد حجاب و عفاف، رفتار زیربنایی داشت.
اولین مسأله این است که کسی از فقر به ابتذال کشیده نشود.
دوم اینکه فضا را برای ازدواج کم هزینه باز کرد. چرا هزینه ازدواج در کشور این قدر بالاست و یک پدر نباید بتواند هزینه ازدواج فرزندان خود را بپردازد؟
قطعاً حل معضل رعایت نکردن حجاب مناسب از سوی برخی افراد در جامعه که دغدغه مهم اکثر ایرانیان را تشکیل می دهد، نیازمند راهکارهای متعددی است که مهمترین آن اصلاح زیرساختها توأم با برخوردهای ارشادی و قانونی علیه ساختارشکنان است.
دنیای اقتصاد:تحریمها و دیپلماسی اقتصادی
«تحریمها و دیپلماسی اقتصادی»عنوان سرمقالهِ روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن میخوانید؛روابط ایران و اروپا هر روز تیرهتر میشود.
آغازگر این وضع، اروپاییها بودند که در مقطعی به پیشبرد قطعنامه پیشنهادی آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل کمک کردند و در مرحلهای دیگر از این هم جلوتر رفته و از اعمال تحریمهای تازه و فراتر از قطعنامه شورای امنیت سخن گفتند.روسیه و چین از قطعنامه چهارم تحریم (مانند سه قطعنامه قبلی) حمایت کردند؛ اما هنوز راجع به تحریمهای احتمالی اروپا موضع نگرفتهاند. در این شرایط اگرچه میدان بازی برای دیپلماتهای ایرانی تنگتر شده، اما هنوز همه درها بسته نشده است و با دیپلماسی اقتصادی فعال میتوان از این مخمصه سیاسی خلاص شد.
امروز ایران فقط با «احتمال اجرای مفاد قطعنامه چهارم» مواجه است و تحریم اروپا و همکاری روسیه و چین با آنان، احتمالات دورتر به شمار میروند.تاریخ روابط ایران با بازیگران بینالمللی در همه دوران پس از انقلاب اسلامی و حتی پارهای مقاطع قبل از انقلاب نشان میدهد که از درون روابط اقتصادی و تجاری، راهحلهای مطمئنتری بیرون میآید تا دیپلماسی به تنهایی.رجوع به گذشته نشان میدهد حتی در دورهای مانند سال 1375 که روابط ایران و اروپا به فراخواندن سفیران هم رسید، روابط تجاری و همکاریهای اقتصادی هرگز قطع نشد؛ زیرا اقتصاد تنها حوزهای است که رهبران سیاسی اروپا و حتی آمریکا نمیتوانند برای مدتی طولانی درهای آن را به روی شهروندان خود ببندند.
حاکمیت نسبی اقتصاد آزاد در غرب، موجب تفوق بنگاههای اقتصادی بر سیاست شده است و حتی اگر سیاستمداران در کوتاهمدت درهای تجارت را ببندند، در درازمدت توان چنین کاری را ندارند. به همین علت شاید بتوان ادعا کرد این روزها انتشار یک آگهی تجاری ایران در روزنامهها و تلویزیونهای غرب موثرتر از اقدامهای دیپلماتیک باشد.
اجرای قوانین موجود درباره سرمایهگذاری خارجی و عنداللزوم اصلاح و تسهیل برخی قوانین میتواند به عنوان مشوق بنگاههای مالی و صنعتی غرب عمل کند. ایران قابلیتها و ظرفیتهای اقتصادی بسیاری برای به شراکت گذاشتن با بازرگانان، صنعتگران و بانکداران اروپایی دارد و چنانچه پیام این قابلیتها و ظرفیتها از مجاری مطمئن، منتقل شود، به احتمال زیاد انگیزه فعالان اقتصادی، تجاری و مالی غرب را برای مهار سیاستمداران آن کشورها افزایش خواهد داد.
نکته دیگر اینکه روسها و چینیها که از همکاری اقتصادی با ایران، بهره فراوان بردهاند، اکنون رفتاری پیشه کردهاند که سلبکننده اعتماد ایرانیان است. این رفتار روسیه و چین در حضور شبهانحصاری آنان در اقتصاد ایران و احساس بینیازی آنان از رقابت با غرب ریشه دارد. ارائه پیشنهادهای اقتصادی عملی به اروپاییان، علاوه بر اینکه انگیزههای ستیزهجویی را در آنان کاهش میدهد، انحصار آزاردهنده چینیها و روسها را نیز میشکند و آنان را به بازی در چارچوبی متعادلتر و البته با دشواریهای بیشتر وادار میکند.
هنر اصلی دیپلماتهای ایرانی در شرایط کنونی باید معطوف به ایجاد غبطه در اروپاییها و ارسال پیام تعدیل روابط اقتصادی به سوی چین و روسیه باشد.در عرصه بینالمللی، تهدید همیشه به معنای اراده و تمایل اجرای تهدید نیست، بلکه گاهی - و شاید غالبا - نوعی غمزه دیپلماتیک برای دعوت به همکاری است. شاهد این مدعا، روابط ایران و اروپا پس از تهدیدهای سال 1375 و روابط آمریکا و شوروی سابق پس از بحران خلیج خوکها و روابط چین و آمریکا پیش از آغاز دیپلماسی پینگپونگ در دهه 1970 میلادی است. عرصه پرانعطاف دیپلماسی در کنار جاذبههای اقتصادی، هنوز درهای زیادی را به روی ایران و غرب بازگذاشتهاند.
جهان صنعت:اقتصادی بیندیشیم
«اقتصادی بیندیشیم»عنوان سرمقالهِروزنامهی جهان صنعت به قلم حمید باستانی است که در آن میخوانید؛ نزدیک به یکسال از حضور دوباره محمود احمدینژاد بر صندلی ریاستجمهوری میگذرد و سال پنجم از حضور وی در این کسوت رو به پایان بوده اما هنوز هم بسیاری از وعدههای اقتصادی وی در حد وعده است.
وی که مهمترین وعده اقتصادی ایام انتخابات دوره هشتم ریاستجمهوری خود را بر آوردن درآمد نفت بر سر سفره مردم ایران گذارده بود و حتی در همان ایام در برخی تراکتهای تبلیغاتیاش نیز مطرح شده بود و یکی از روزنامههای حامیاش نیز آن را تیتر یک خود کرده بود این وعده را از اصل انکار کرد اما فارغ از اینکه چرا آن را در همان ایام رد نکرد باید گفت همین موضوع باعث شد تا رای بسیاری از طبقه متوسط و ضعیف جامعه را از آن خود کند. به هر حال در ادامه و در ایام ریاستجمهوری او در دولت نهم و دور بعدی انتخابات دیگر این جمله از او شنیده نشد که پول نفت را به سفرههای مردم میآورد اما وعدههای اجتماعی و سیاسی چون مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، بهبود وضعیت معیشتی و اقتصادی آحاد جامعه مطرح شد که هیچگاه مقیاسی برای کنترل دقیق آن از سوی مردم ارایه نشد.
در عین حال در این پنج سال عدالتگستری، رفع تبعیض اجتماعی، بالا بردن قدرت خرید مردم در حالی هدفگذاری شد که سفرهای استانی بر حجم وعدههای رنگارنگ میافزود ولی در عین حال برداشت از آمار بیکاری، نرخ تورم و... متفاوت از گذشته شد. بانک مرکزی به جای اعلام میزان واقعی تورم به انتشار میزان رشد یا توقف رشد تورم اقدام کرد و این رویه را هنوز ادامه میدهد (به استناد گفتههای محمود بهمنی رییس کل بانک مرکزی).
در همین ایام تسهیلات خرید مسکن در سطح قبلی باقی ماند و اندک افزایش آن هم نتوانست قدرت خریدی به قشر متوسط جامعه بدهد. در عین حال هم، رشد بیسابقه قیمت مسکن و کاهش حداقلی آن (نسبت به رشد) دلیلی بود که باورمان شود، کسی که مرگ ببیند به تب راضی است.
از سوی دیگر کنترل نقدینگی و راهکارهای بانک مرکزی برای هدایت نقدینگی و تسهیلات اعطایی به تولید و اشتغال دلیلی شد که شاهد رکود تورمی در کشور باشیم و میزان عرضه در بخشهای مولدی چون مسکن کاهش یابد و تقاضا در همان سطح قبلی باقی بماند.
همین شرایط در مجموع باعث شد که هیچگاه شاهد تحقق وعدههای داده شده نباشیم و فاصله طبقاتی غنی و فقیر حفظ (بخوانید بیشتر) شود. حال در این شرایط که جیب بسیاری از کارمندان دولت هم خالیتر از قبل شده و نبض تولید و اشتغال با عدم تسهیلاتدهی به شماره افتاده باید پرسید که وعده ارتقای سطح زندگی و درآمدی جامعه چه شده است و چه اتفاقی در اعلام آمارهای اقتصادی رخ داده که با حقایق جامعه همخوانی ندارد؟
آیا وقت آن نیست که میزان تورم موجود در اقلام مصرفی جامعه و رکود در بسیاری از بخشهای مولد چون مسکن را مرور کنیم؟
آیا وقت آن نیست که از سیاست به سمت اقتصاد نقل مکان کنیم و به جای شرایطی که وحدت جامعه را به چالش میکشد بر موضوعات اقتصادی متمرکز شویم؟
شاید هم مشکلات اقتصادی بیشمار دلیلی است که اینگونه به سمت سیاست کشیده شدهایم و کمتر از اقتصاد ضعیفمان میگوییم.
پول:امیدهای تازه در عسلویه
«امیدهای تازه در عسلویه»عنوان سرمقالهِ روزنامهی پول به قلم اکبر ترکان است که در آن میخوانید؛پس از مدتها قرارداد شش فاز توسعه پارسجنوبی بسته شد و این واقعه را شاید بتوان خوشترین خبر حوزه نفت دانست.
بسته شدن این قرارداد نشان میدهد که وزیر کنونی نفت اهمیت پارسجنوبی را به خوبی درک کرده و آن را جدی گرفته است.
تمام اقدامات اخیر نیز همسویی برای توسعه پارسجنوبی و درک اهمیت آن را نشان میدهد.نکته مثبت دیگر این قرارداد، اعطای این قرارداد به پیمانکاران داخلی است. گرچه در شرایط فعلی چارهای جز این نیست اما با این حال اعطای این پروژه به پیمانکاران داخلی، باقی بخشهای داخلی را نیز فعال میکند، چرا که پیمانکاران داخلی پروژهها را به اصطلاح خرد- کوچک- کرده و به پیمانکاران دست دوم میسپارند و... این امر نیز قدمی بسیار لازم است و گریزی از آن نیست. اما جای بسی خوشبختی است که وزیر نفت تا به این حد به پارسجنوبی اهمیت داده است بهخصوص اینکه تمام قوای دولت به این سمت تمرکز پیدا کرده، اوراق مشارکت ارزی و ریالی برای آن فروخته شده و مجلس نیز بودجه قابل توجهی به آن اختصاص داده است. همه اینها نشانگر آن است که توجه همه مسئولان به اهمیت پارسجنوبی جلب شده و اهمیت آن را درک کردهاند.اما ذکر یک نکته نیز بسیار ضروری است و آن واقعبینی در اعطای زمان کار به پیمانکاران داخلی است؛ چرا که زمان 35ماه برای اجرای چنین پروژهای بسیار کم است.
برای شروع کار در این منطقه حداقل نیاز به حفر 12 چاه است و برای حفر هر چاه حداقل 75 روز نیاز است که جمعاً حدود 900 روز میشود و برای برپایی جکت راهاندازی عرشه و...(در سکوهای دریایی) و نصب تجهیزات حداقل 300 روز نیاز است؛ بنابراین حداقل زمان برای پیمانکاران داخلی باید حدود 60 ماه در نظر گرفته شود.
بهترین پیمانکاران خارجی مانند «انی» حداقل 54 ماهه این کار را انجام دادند، پیمانکاران داخلی نیز همینطور است.
قرارگاه خاتم که فاز 15 و 16 را دارد پنج سال پیش قرارداد امضا کرده است و پیشرفت کارش تاکنون 40درصد بوده، سازمان گسترش قرارداد فاز 17 و 18 را پنج سال پیش بسته و حالا کارش 35درصد پیشرفت داشته و پتروپارس نیز فاز 12 را پنج سال پیش قرارداد بسته و حالا کار 15درصد پیشرفت داشته است. بنابراین واقعبینانهترین زمان همان 60ماه است. اما باز هم با همه این تفاصیل توجه به پیمانکاران داخلی و امضای قرارداد برای توسعه پارسجنوبی نشان از امید و گامهای جدید و مثبت در صنعت نفت است.
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد