در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
همین جا بگویم ما ساکن یک آپارتمان کوچک بودیم و در طبقه سوم مینشستیم. این آپارتمان پارکینگ کوچکی داشت که دو اتومبیل بیشتر در آنجا نمیگرفت. صاحبخانه که خودش طبقه اول زندگی میکرد، ماشین نداشت و ما 3 مستاجر ماشین داشتیم. من و مستاجر طبقه چهارم پیکان داشتیم و طبقه دومی هم یک رنو درب و داغان که اغلب در پارکینگ بود و خاک میخورد. بنابراین من و همسایه دیگر هر کدام زودتر میرسیدیم و جا خالی بود ماشین را در پارکینگ میگذاشتیم. البته گاهی هم ماشین رنو جابهجا میشد که یکی از ما جای او پارک میکرد واو به ناچار میبایست شب ماشین را در خیابان و جلوی منزل پارک کند و به جز این کار یا من ماشین را بیرون میگذاشتم یا طبقه چهارمی. از قضای روزگار چهارشنبه شبی بود که ماشین من شب بیرون بود.
تا ساعت 30/11ـ11 شب که بیدار بودم، از پشت پنجره ماشین را در خیابان میدیدم. اما صبح روز بعد که بیدار شدم دیدم ای دل غافل به قول معروف جا تر است و بچه نیست. نمیدانید چه حالی پیدا کردم، حال همسرم بدتر از من بود. با کلانتری تماس گرفتیم و با ماشین برادر خانمم 2 روز محلههای مختلف تهران را زیر و رو کردیم. اما اثری از ماشین نبود که نبود و حسابی مالباخته و پریشان و با اعصاب خراب امیدوار بودیم، اداره آگاهی خبر دهد که ماشین را در فلان نقطه پیدا کرده است. اما خبری نشد که نشد. دیگر داشتیم ناامید میشدیم. برای یک کارمند دولت با چندرقاز حقوق و با خانه اجارهای، سرقت ماشین یعنی کل زندگی، بنابراین شما خودتان حدس بزنید من و همسرم چه حال و روزی داشتیم. بچههایم کوچک بودند و چیزی نمیفهمیدند، اما مساله برای ما فرق میکرد. خلاصه کنم به همه سپرده بودیم. غریبه و آشنا اگر روزی پیکانی با مشخصات ماشین ما دیدند، پلیس را خبر کنند، گرچه یکی از همکاران ما معتقد بود همه این سفارشها منوط بر این است که ماشین به شهرستان نرفته باشد و سر از افغانستان و پاکستان درنیاورده باشد!
بگذریم. روز پنجم سرقت برحسب عادت که صبح بعد از بیداری پشت پنجره میرفتم تا نگاهی به ماشینم بیندازم، رفتم پشت پنجره دیدم ماشین پایین پارک شده است، واقعا قلبم داشت میایستاد. نزدیک بود از تعجب سکته کنم با داد و فریاد همسر و بچهها را بیدار کردم که ماشین دم در است. سراسیمه همه پایین رفتیم. در ماشین را باز کردم، خودش بود، همهچیز سر جایش بود. زاپاس صندوق عقب هم همینطور. داشبورت ماشین را که باز کردم، کاغذ یادداشتی در آن بود که هنوز هم آن را دارم، گرچه آن پیکان را چند سال بعد فروختم. در یادداشت نوشته بود: «برای رفتن به شهرستان و شرکت در عروسی به ماشین شما نیاز داشتم با عرض پوزش رفتیم عروسی و برگشتیم، از اینکه این مدت نگران گم شدن ماشینتان شدهاید، ما را ببخشید. دو رفیق که رفیق سوم آنها در شمال عروسی داشت.»
همین. واقعا این فرم دزدی برای خودش نوبر بود و امیدوارم سارقان محترم از این دو دزد بامعرفت یاد بگیرند.
اسماعیل ـ چ ـ تهران
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: