کد خبر: ۳۳۳۱۳۲

راننده پیچ رادیو رو چرخوند که کمتر صدای مسافرا رو بشنوه. تبلیغات میان‌برنامه شروع شده بود. کودکی با صدای دلنشین و غمگین از تمامی هموطنانش یاری می‌خواست. هرکس چیزی می‌گفت؛ زن و شوهر جوانی که روی صندلی عقب نشسته بودن داشتن راجع به خریدای شب با هم صحبت می‌کردن و هر لحظه به فهرست خریداشون اضافه می‌شد که یه وقت تو اولین مهمونی خانوادگی کم و کسری نداشته باشن.

خانمی که گوشه نشسته بود مدام از گرما گلایه می‌کرد و هی شیشه رو بالا و پایین می‌برد و آقایی که جلو نشسته بود و داشت با تلفن همراهش صحبت می‌کرد از صحبت درباره سهام، رسیده بود به خرید یک کولر گازی که برای تابستون جون می‌ده زیرش نشستن و تابستون رو راحت گذروندن.

آقای راننده از همه چی کلافه شده بود؛ هم از گرما و هم از صحبت‌های صدمن یه غاز مسافراش. بلند اعلام کرد که اگه می‌خوان کولر بزنه نرخ کرایه بالاتر می‌ره. بعضی‌ها اعتراض کردن و بعضی‌ها هم با سکوت جواب مثبت دادن.

وقتی از پیچ جاده گذشتن تو سرمای مطبوع کولر داشتن ریز ریز به حرفاشون ادامه می‌دادن. صدای دخترک هم که«‌هم‌اکنون نیازمند یاری سبز هموطنانش بود » تو صدای مسافرا گم شد...

بهاره سدیری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها