گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

وقتی دو بچه کافی نیست

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «راهکارهای مقابله با زلزله تهران»،«معنای نوین بصیرت»،«مصیبت های یک سرمقاله»«تهدیدها و فرصت‌های هسته‌ای تهران – واشنگتن»،«تقویت دینداری»،«وقتی دو بچه کافی نیست»،«زمین لرزه و اصل مهم مدیریت بحران»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۲۱۳۳۵

مردم سالاری:راهکارهای مقابله با زلزله تهران

«راهکارهای مقابله با زلزله تهران»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم دکترسعدالله نصیری قیداری است که در آن می‌خوانید؛یکی از تفاوت های عمده انسان به عنوان یک موجود متفک ر و ابزارساز با سایر موجودات و مخلوقات  چه به صورت حیوانی و چه به صورت جمادی آنست که انسان در مقابل دسته ای از قوانین حاکم بر عالم که منافع و حیات او را تهدید می کنند به صورت قانونمند مقابله می کند و نتیجه را به نفع خود تغییر می دهد. بعنوان مثال اجسامی مثل چوب، سنگ یا آهن در میدان جاذبه زمین همان تاثیر را می پذیرند که یک انسان یا حیوان می پذیرد.

همه آنها اگر از پرتگاهی رها شوند سقوط می کنند. قانون سقوط اجسام همان گونه که به اجسام بی شعور حاکم است بر انسان با شعور نیز عمل می کند. از اینگونه مثال ها که اندرکنش نیرو و ماده است فراوان در طبیعت وجود دارد و بعد مادی انسان نیز از آن تبعیت می کند. لکن شعور انسان به عنوان یک نعمت خدادادی به او امکان می دهد تا به صورت قانونمند نتایج اندرکنش این نیروها را در جهت خواسته ها و منافع خود دگرگون کند.

انسان می تواند در سایه هوش و ذکاوت خود و با درک قانون حاکم بر مقاومت هوا، ابزاری مثل کایت، بالن، چتر سقوط، هلی کوپتر و هواپیما اختراع کند که با استفاده از آنها نتایج سقوط آزاد با شتاب (/s2 10m) را به نتایج یک سقوط کم شتاب، مطمئن و بی خطر تغییر دهد. این قابلیت انسان است که در برخورد با حوادث و مظاهر طبیعت و عالم موجب توسعه علم و فناوری و سبب افزایش اقتدار او در مقابله قانونمند با قوانین عالم شده است.

سقوط آزاد در میدان جاذبه زمین از قانون خاص خود تبعیت می کند و نیروی مقاومت هوا در سرعت های مختلف نیز قانون خاص خود را دارد. درک ماهیت این قوانین توسط انسان این فرصت را به او می دهد که در نتایج اندرکنش این نیروها دخل و تصرف کند. این قابلیت در هیچ مخلوق دیگری وجود ندارد. تجلی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این فرصت جویی و موقعیت شناسی همان پیشرفت و تمدن است که جوامع بشری متناسب با افزایش قابلیت های خود به درجات مختلفی از آن دست یافته است.حیات انسان که هزاران سال است بر روی زمین در مقابل انواع تهدیدهای طبیعی و غیرطبیعی دوام و قوام یافته است در سایه همین قابلیت هوشمندانه اوست.

لطفا قبل از اینکه بقیه مطلب را بخوانید به مثالی که در بالا زدم کمی فکر کنید و اگر وقت و حوصله دارید کمی بیشتر هم فکر کنید. اصلا رمزوراز کشف قوانین طبیعت توسط انسان های تیزهوش و نابغه قرار گرفتن در تیررس این حوادث و سپس فکر کردن به چرا و چگونگی نتایج آن بوده است.

آیا تمرکز بیش از حد مجاز جمعیت در شهر تهران (بیش از 10 میلیون نفر) یک تهدید برای ساکنان این شهر و در نهایت برای کشور نیست؟ آیا قبول داریم که آلودگی زیست محیطی از قبیل آلودگی نوری، صوتی، تنفسی در این شهر چند برابر حد مجاز آن است؟ آیا قبول داریم که ترافیک سنگین محورهای مختلف این شهر هزینه های هنگفتی از نظر وقت، انرژی، سلامت اعصاب و غیره بر ساکنان آن تحمیل کرده است؟ شهر تهران به اتوبوسی می ماند که نه تنها صندلیهای آن و تمام فضای داخل آن از جمعیت پر شده است بلکه تعداد کثیری نیز بر آن آویزان شده اند.

این اتوبوس که سرنشینان داخل آن (که بر سر و کله هم نشسته اند!) از کمبود اکسیژن و سروصدا و... آویزان شده های آن از دود غلیظ اگزوز آن در عذاب اند بر مسیری غیر مطمئن در حرکت است. عدم اطمینان این مسیر در اثر گسل های فعالی است که دوره های برگشتی زلزله های مخرب و غیر مخرب آن بر اساس آنچه که در گذشته اتفاق افتاده و تجربه شده است بر اهل فن پوشیده نیست.

بحث اصلی من در این نوشتار درباره آلودگی زیست محیطی و ترافیک تهران نیست. بلکه قرار گرفتن این شهر در حاشیه و روی گسل هایی است که همچنان فعال اند و حد یقفی بر این فعالیت متصور نیست.وقوع زلزله دست انسان نیست و از نتایج قوانین حاکم بر تحولات زمین است. انسان می تواند بر اساس مثالی که در آغاز اشاره شد با این تهدید قانونی، مقابله قانونمند بکند. دست روی دست گذاشتن، اهمال کاری کردن، امروز فردا نمودن و بی تفاوت ماندن، از خصال یک انسان هوشمند در مقابله با تهدیدها نیست.

در مقابله با تهدید زلزله سال هاست مطالعات و تلاش های وسیعی در مراکز علمی و پژوهشگاه های دنیا صورت گرفته است. اینکه بشر بتواند زلزله را متوقف کند و تلفات جانی و مالی را به صفر برساند امکانپذیر نشده است و با امکانات موجود در افق آینده نیز امیدی بر نیل به این هدف به چشم نمی خورد.

حتی پیش بینی وقوع زلزله که هزینه های هنگفتی بر آن مصروف شده به نتایج مطلوبی منجر نشده است که اقلا بتوان با تحمل تلفات مالی، تلفات جانی را کاهش داد.راه هایی که می ماند اینست که سازه ها را مقاوم کنیم، اسکان در حواشی و روی گسل های فعال و حتی غیرفعال را حتی الامکان کم کنیم و از تمرکز جمعیت در این مناطق بکاهیم. اینها چاره جویی هایی است که انسان کنجکاو و هوشمند پس از تلاش پیگیر و مستمر چندین ساله به آن دست یافته است.

در مثال اتوبوس، اگر نمی توان مسیر نامطمئن فعلی را اصلاح کرد می توان مسیر مطمئن تری را برای آن انتخاب کرد و سرنشینان آویزان شده خارج آن و در هم تنیده داخل آن را کاهش داد. یعنی می توان مناطق مطمئن تری برای اسکان را مکانیابی کرد و تمرکز جمعیت را کاهش داد. همچنین می توان پیکربندی آن را مقاوم ساخت و موتور محرکه آن را ارتقا» داد تا ضمن کاهش مصرف انرژی آلودگی کمتری نیز تولید کند.

همه این موارد به موازات هم در چهارچوب یک برنامه جامع و مدون و زمانبندی شده امکانپذیر است. مقاوم سازی سازه ها، اصلاح موتور خودروها و ساماندهی حمل و نقل عمومی و تمرکز زدایی هر کدام در حد معقول و اقتصادی بودن می تواند از تهدید ساکنان شهر تهران جلوگیری کند. هر کدام از این روش ها نیز نیازمند هزینه و صرف وقت است. کارشناسان امر باید این هزینه ها و بازه های زمانی را برآورد کنند و در برنامه مربوطه بگنجانند.

اگر روزی بدلیل سخنرانی رئیس جمهور موضوع خروج از تهران داغ می شود و روز دیگر جابجایی پایتخت به یک مکان امن از نظر زلزله، و یا روزی ارتقا» کیفیت موتور خودروها برای کاهش آلودگی و مقدار مصرف سوخت و روزی دیگر مقاوم سازی ابنیه و ساختمان ها جلب توجه بیشتر می کند به این معنی نیست که یکی از این موارد بر دیگری ترجیح دارد. این راهکارها باید به طور جدی پیگیری شوند. اعلام قطعی بودن زلزله توسط رئیس جمهور محترم از یک منظردرست است. بالاخره یک گسل فعال روزی انرژی خود را از طریق زلزله آزاد خواهد کرد لکن زمان وقوع آن معلوم نیست. اگر این حادثه به نسل فعلی رحم کند نسل بعدی و یا یکی از نسل های آینده را به طرز ناجوانمردانه ای غافلگیر خواهد کرد. حادثه زلزله بم برای عبرت گرفتن کافی است. ارگ بم بالاخره نتوانست با عمر طبیعی خود فرو ریزد و در آن حادثه غمبار و دلخراش نابود شد.

حادثه خبر نمی کند و الا اسم آن را حادثه نمی گذاشتند.انسانی که قدرت پیش بینی دارد، قدرت چاره جویی برای تهدیدهای طبیعت را دارد چرا باید به حادثه ای که بالاخره واقع خواهد شد و در صورت وقوع صحنه ای غیرقابل وصف ایجاد خواهد کرد بی تفاوت باشد. بخش عمده ای از جمعیت تهران از نوع آویزان به اتوبوس است.از شغل خودم به عنوان یک دانشگاهی مثال بزنم.

چه لزومی دارد جوانان مردم را در دانشگاه هایی واقع در تهران آموزش دهیم؟یک دانشجو برای تحصیل چه می خواهد که باید اسیر تهران با این وضعیت دود و گاز و ترافیک و سروصدا بشود؟ دانشجو برای تحصیل خود به فضای آموزشی، آزمایشگاه های مجهز، امکانات رفاهی از قبیل خوابگاه، سالن غذا خوری، سالن ورزش، امکانات بهداشت و درمان، طبیعت و فضای سبز، آرامش برای تمرکز فکری، اساتید مبرز،امکانات پژوهشی، سایت کامپیوتر، اینترنت پر سرعت، گردش علمی و... نیاز دارد.

 کدامیک از اینها محدود به تهران است؟آیا کشورهای پیشرفته دنیا بهترین دانشگاه ها و پیشرفته ترین مراکز پژوهشی خود را در شهرهای کوچک و حتی روستاهای خوش آب و هوای خود نساخته اند؟ تا کی می خواهیم فکر کنیم که هر کاری باید در تهران انجام شود؟ تهرانی که هم خود از این قدوقواره حجیم و سنگین خود در رنج است و هم شهرهای دیگر کشور را با رفت و آمدهای پر هزینه به خود وابسته و گرفتار کرده است.

در کشورهای پیشرفته بخش عمده ای از دانشگاه ها در شهر دانشگاهی آن کشور مستقر شده اند. به عنوان مثال شهر تولوز فرانسه شهر دانشگاهی این کشور است و یکصدوپنجاه هزار نفر از جمعیت چهارصد هزار نفری آن را دانشجویان تشکیل می دهند.

شهر سیده در منطقه آنتالیای ترکیه، شهر بنگلور در هندوستان، شهر تریست در ایتالیا و مثال های متعددی در کشورهای آمریکا، انگلیس، آلمان و ... مناطقی هستند که بدلیل آب و هوای مناسب، امنیت بالای محل استقرار دانشگاه های معروف و بین المللی هستند. چه لزومی دارد دانشگاه های مجهز و با رتبه بالای ما در شهری که قیمت زمین و ساخت و ساز و هزینه زندگی در آن به دلایل مختلف سرسام آور است مستقر باشد.

اگر امکانات رفاهی، بهداشتی، درمانی در شهری با موقعیت جغرافیایی و دسترسی مناسب و امنیت بالا فراهم گردد دلیلی بر تحمل قیل و قال تهران برای دانشجو و استادی که نیازمند یک محیط پاک و آرام است وجود ندارد. البته موضوع خروج از تهران امری نیست که با یک دستور آغاز شود. برنامه، هزینه و کار کارشناسی می خواهد که البته همه این اقدامات برای حفظ جان انسان ها لازم و ضروری است.

در همین راستا، چندی پیش کلنگ شهرک دانشگاهی زنجان در زمینی که تا 700 هکتار و بیشتر قابل توسعه است در منطقه شمال شرق شهر زنجان به زمین زده شد و تا کنون استقبال خوبی از آن به عمل آمده است. شهر زنجان که به دلیل موقعیت جغرافیایی و آب و هوای مناسب، راههای ارتباطی از قبیل بزرگراه، فرودگاه،راهآهن (که دو بانده شدن آن امسال آغاز می شود)، امنیت بالا و کم هزینه، همسایگی با هفت استان کشور با امکانات گردشگری بی نظیر، قرار گرفتن در دروازه شمال غرب کشور و طرح های متعدد در زمینه سدها، نیروگاه های برق و راه های ارتباطی که در آینده نزدیک به بهره برداری خواهند رسید، استعداد تبدیل شدن به شهر دانشگاهی کشور را دارد و آماده است طی یک برنامه ریزی همه جانبه بخش عمده ای از جمعیت دانشجویی تهران را با امکاناتی متناسب با شان این عزیزان و اساتید فرزانه آنها پذیرا باشد. در مشاغل و حوزه های دیگر نیز راهکارهای مشابهی وجود دارد که می تواند گره هایی از کلاف مشکلات تهران را باز کند. 

کیهان: معنای نوین بصیرت

«معنای نوین بصیرت»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛فتنه 88 خیلی زود از آنچه مدیران بیرونی آن تصور می کردند از پای درآمد. کسانی که این فتنه را طراحی کرده و به آن امیدها بسته بودند، از سرعت خیره کننده مرگ آن هنوز شوکه هستند. دشمن محصول 20 سال برنامه ریزی و هماهنگی داخلی و خارجی خود را با همه نیروهای تحت فرمان خویش به میدان آورد. هرچه در آستین داشت بی محابا خرج کرد، از نفس افتاد و در حالی که کسانی آن طرف دنیا تازه داشتند امیدوار می شدند، ناگهان مرد.

ظرف چند ماه کاملا روشن شد که برنامه ریزان فتنه ناشی تر، و مجریان آن کوچک تر از آن بودند که بتوانند این پروژه را تا وارد آمدن یک ضربه موثر به نظام ادامه دهند. گرچه هنوز یک تاریخ مدون از فتنه 88 وجود ندارد - و باید برای ایجاد آن همت کرد - اما اگر روایتی بسیار خلاصه بخواهیم که بتوان از آن نتیجه گرفت داستان از این قرار بود.

با دروغی به نام تقلب بخشی از نارضایتی ها در تهران سیاسی شد. در حالی که مسیرهای قانونی باز بود دروغگویان مردم را به خیابان فرا خواندند تا رای خود را پس بگیرند. یکی دو بار - و نه بیشتر - تجمعاتی شکل گرفت که تنها خاصیت آن افزودن بر توهمات کسانی بود که تا پیش از آن هم هنری جز «فریب دادن مستمر و سیستماتیک خود» نداشتند. در تمام این مدت کسانی که خیال می کردند واقعا رأیشان خورده شده منتظر بودند تا مدعیان چند ورق ناقابل از آن کوه اسنادی را که می گفتند در اختیار دارند منتشر کنند تا دیگر هیچ شبهه ای در صدق ادعای آنها باقی نماند غافل از اینکه موسوی تازه یک هفته بعد از انتخابات رئیس کمیته صیانت از آرای خود را فرستاده تا سند جمع کند. وقتی خبری از ادله و اسناد نشد، اولین بحران خود را نشان داد. بحرانی که می توان آن را بحران اعتبار نامید به این معنا که سران فتنه به تدریج اعتبار خود را نزد بدنه اجتماعی که روز اول دربست ادعاهای آنها را پذیرفته بود از دست دادند.

به موازات کاسته شدن حمایت مردمی از سران فتنه دو اتفاق رخ داد. نخست آن که به تدریج ضد انقلاب کینه جو که به لطف زمینه سازی و پرده دری سران فتنه جانی یافته بود به میدان آمد به این خیال که بتواند اندکی از مفت خوری های 30 ساله خود از کیسه دشمنان ملت ایران را جبران کند. در شرایط فقدان بدنه اجتماعی، سران فتنه مانده بودند که با این جماعت جدید چه باید بکنند. آنچه نهایتا اتفاق افتاد این بود که تصمیم گرفتند با ضد انقلاب همراه شوند و به این امید ببندند که از دست جوجه تروریست ها کاری برآید.

گره زدن زلف خود به ضد انقلاب بود که فجایع روز قدس تا عاشورا را آفرید. در روز قدس به نفع اسرائیل شعار دادند، در روز 13 آبان به نفع آمریکا و در 16 آذر به نفع هر دو. با اهانت به تصویر امام، دوباره سران فتنه در معرض یک آزمون قرار گرفتند: به آغوش انقلاب بازگردند یا در چاه تاریک ضد انقلابی گری فروتر بروند؟ باز هم انتخاب فتنه گران ضد انقلاب بود چرا که تصور می کردند وقتی کسی در خیابان نمانده، مرزبندی با همین مختصر جماعت باقی مانده به معنای اعتراف رسمی به مرگ است؛ و نمی خواستند اعتراف کنند. در روز عاشورا اما قصه به اوج رسید. جسارت به انقلاب و امام کافی نبود، حرمت عزای سیدالشهدا را هم نگاه نداشتند باز با این امید که این باریکه آب متعفن نخشکد. اینجا جایی بود که باید خرج ها سوا می شد و کسی باور نداشت که نزد سران فتنه همچنان توانی برای توجیه باقی مانده باشد. میرحسین موسوی با بیانیه پس از روز عاشورای خود نشان داد که عمق کینه او نسبت به اسلام و انقلاب دست کم گرفته شده است. او جسارت کنندگان به سیدالشهدا را «مردان خداجو» خواند و گفت: آنها هیچ کاری که نیازی به محکوم کردن آن باشد نکرده اند.

کسانی که آن روزها به درگاه خداوند شکر می گزاردند که نفاق پرده از رخ برکشیده و به جانب انحطاط محض روان است. همان روز معلوم شد که این فتنه زنده نخواهد ماند و به این ترتیب بحران دوم شکل گرفت که می توان آن را بحران ایدئولوژی خواند: سران فتنه نمی توانستند همزمان هم انقلابی و مدعی احیای قانون اساسی باشند و هم ضد انقلاب، در حالی که از ترس بی کس و کاری مطلق می خواستند هر دوی اینها باشند. همین بحران بود که خیزش های 9 دی و 22 بهمن را بوجود آورد و بسیاری از کسانی را که همین چند ماه قبل به موسوی رأی داده بودند واداشت تا به خیابان بیایند اعلام کنند یا نظام با خائنان به انقلاب برخورد کند یا آنها خود کار را یکسره خواهند کرد.

اتفاق دوم این بود که غربی ها که آن اوایل به دلیل نیاز به کار با ایران، کمی دست به عصا راه می رفتند، تصمیم گرفتند آشکارا به میدان بیایند و دست خود را بالای سر سران فتنه بگیرند. آمریکایی ها صریحاً گفتند که میرحسین موسوی ذخیره استراتژیک آنها در ایران است و اسرائیلی ها هم او را به عنوان کسی که می تواند در ایران انقلاب راه بیندازد ستودند. این همزمان بود با آغاز نوعی موج بازگشت در میان خواصی که خیلی زود گول خوردند و خیلی زود پشیمان شدند. غربی ها ظاهراً به این تحلیل رسیده بودند که دوستانشان در حال تنها ماندن هستند و به همین دلیل تصمیم گرفتند در بیرون ریختن آنچه در دل داشتند عجله کنند.

حمایت صریح غرب از سران فتنه و بعد عدم مرزبندی آنها با این حمایت ها و بلکه نوعی ابراز رضایت آنها از «زحمتی که آمریکایی ها می کشند» بحران بعدی را بوجود آورد که می توان آن را بحران تکیه گاه خواند. این سؤال بوجود آمد که تکیه گاه فتنه گران کجاست؟ مردم؟ مردمی باقی نمانده است، بلکه برعکس این نظام است که به لطائف الحیل مردم را کنترل می کند تا آسیبی به حضرات نرسانند. خواص؟ به آنها هم امیدی نبود چرا که اکثریتی بزرگ از آنها به آغوش نظام بازگشته بودند و اقلیت کوچک باقی مانده هم برای آشتی نقشه می کشید تا راه نجات و فراری بیابد.

روز 22بهمن همه چیز تمام شد و آقایان خود گفتند: «نقطه سر خط»! ولی حواسشان نبود که بنا نیست سطر دیگری نوشته شود. همه آنچه باقی مانده بود این بود که آیا شجاعت پذیرش خطا و جبران شکست را دارند یا نه؛ و تازه اگر می داشتند، این سوال پیش می آمد که آیا رواست مسئولان کسانی را که از نسبت دادن هیچ دروغ و تهمتی به نظام و تدارک هیچ توطئه ای علیه آن مضایقه نداشته اند به صرف یک کوتاه آمدن ساده ببخشایند چنان که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است؟! یادمان هست که آزاردهنده ترین اصطلاح برای جماعت از اینجا رانده و از آنجا مانده در آن ایام «قانون» بود.

وقتی کسی می گفت اگر هزینه این همه توطئه و خسارت «هیچ» باشد فردا دیگر نمی توان جلوی اوباش سیاسی را که می خواهند هر انتخاباتی را به جنگ شهری بدل کنند گرفت، چنان بر او می تاختند که گویی از یاد برده اند چگونه ظرف 24 ساعت از یک روشنفکر قانون گرای خوش اخلاق به پیرمردی عصبانی، لجوج و زبان نفهم که به استناد استدلال های قوم شناختی همسر محترمه خود را «پیروز قطعی انتخابات» می دانست، تغییر ماهیت دادند و یادشان رفت آن قانونی که می گوید انتخابات را باخته اند همان قانونی است که می گفتند برای احیای آن به میدان آمده اند.

پس از 22 بهمن نوعی سکوت و انزوای اجتماعی و همزمان فحش و فحش کاری پنهان بر اندرونی جریان فتنه مستولی شد. همه دنبال مقصر می گشتند بی خبر از آنکه راه ساده این است که تقصیر را میان همه ساکنان خیمه فتنه تقسیم کنند؛ به همه به اندازه کافی می رسید!
از دل آن مجادلات پرحرارت، اکنون این نتیجه بیرون آمده است که باید فتنه را از وضعیت اجتماعی-امنیتی خارج کرد و به محیط سیاسی برد به این امید که دوباره اختلاف های سیاسی چنان حاد شود که بتوان بهانه های جدیدی برای به خیابان کشاندن تتمه اوباش فراهم کرد. دقیقاً اینجاست که اربابان خارجی فتنه روی پنجه به صورت هم کشیدن اصولگرایان-ولو بر سر موضوعات کاری و کارشناسی واقعاً مناقشه برانگیز باشد- حساب فراوان کرده اند.

جریان اصلاح طلب اکنون در موقعیتی نیست که بتواند هیچ بحران سیاسی قابل اعتنایی بوجود بیاورد. تنها دغدغه این جریان اکنون «بقا»ست. امید دشمن این است که اصولگرایان احساس فراغت کنند و به هم مشغول شوند. آن وقت است که حاشیه امنیت کافی برای بازتعریف پروژه های فتنه و توانمند کردن آن از بیرون بوجود خواهد آمد. موضوع مطلقاً این نیست که اصولگرایان با هم گفت وگو نکنند یا اختلاف نداشته باشند. موضوع این است که در برخورد با یکدیگر حد نگه دارند و مرز دوست و دشمن و متن و حاشیه را زود و با عجله جابجا نکنند.

هویت اصولگرایی سرمایه ای بزرگ تر از آن است که به این آسانی بتوان آن را در منازعات روزمره سیاسی هزینه کرد، این سرمایه فعلاً هیچ جایگزین و جانشینی ندارد و احتمالا تا مدت های طولانی هم نخواهد داشت. آفت مشهود این است که مسائل سیاسی، شخصی و مسائل کارشناسی، سیاسی می شوند. فقط اگر مرزها درست کشیده شود و اندازه ها مراعات گردد آن وقت اختلاف و تخطئه به فرموده حضرت امام موهبت الهی خواهد شد و گرنه آبی است که به آسیاب دشمن می رود ولو ظاهراً به آبیاری درخت انقلاب و اصولگرایی شباهت داشته باشد.

در سال 88 معنای بصیرت آن بود که در مقابل جریان کینه توز فتنه در زمان درست، تصمیم درست گرفته شود. کسانی از این کار درماندند و فرصت جبران هم دیگر دست نداد. در سال 89 جابجا نشدن دوست و دشمن هسته مرکزی مفهوم بصیرت است؛ تا سال 90 پشیمان نداشته باشیم!
 
بهار:مصیبت‌های یک سرمقاله

«مصیبت های یک سرمقاله»عنوان سرمقاله‌ی روزامه‌ی بهار به قلم علی دهقان که در آن می‌خوانید؛تلخ و دشوار شده است کار کردن در حوزه اقتصاد و در برخی اوقات نیز شیرین و همراه با طنز هایی که پر از کنایه های محکم کلامی است. این را البته زمانی می توان بهتر درک کرد که روزنامه نویسی باشید اقتصادی و هر از گاهی بخواهید سری بجنبانید و نظرات ارشناسان فن را جویا شوید؛ آن وقت به وضوح می توان دید که در حوزه اقتصاد چه بادی می وزد و چه لبخندهایی که تن به باد داده اند و یکسره همه شده اند: تلخ،

بدون تعارف باید گفت که این روزها اندیشمندان اقتصادی ایران، یا حداقل نام آشناترین صاحبنظران اقتصادی می خواهند که سکوت نکنند و سکوت را بشکنند و سخن بگویند ولی مشکل اینجا است که ترجیح می دهند که سخن اقتصادی نگویند و یا هر وقت آنها را در برابر پرسش اقتصادی قرار می دهی فریادی بکشند همه تلخ و انصراف خود را برای نظر دادن در مقابل تئوری ها و سیاست های اقتصادی دولت در بوق کنند. پس شما که نوشته یک روزنامه نگار اقتصادی را می خوانید لطفا اشتباه نکنید.

مشکل سخن نگفتن و یا سکوت نیست بلکه مشکل انصراف از ارائه سخن های اقتصادی است که با یاسی پر رنگ گره خورده است و در کنجی نه چندان خوش رنگ نشسته است؛ منتهی این نشستن به قول یکی از همین صاحبنظران اقتصادی طعمی دارد: تلخ،
البته گاهی اوقات این اتفاق با قطر بزرگ تری رخ می دهد. مثلاً دیروز در تمام محافل اقتصادی و در میان تمام روزنامه نگاران اقتصادی و غیراقتصادی سخنان دو شب قبل رئیس جمهور از سیمای ملی دست به دست می شد و هر کس از نگاه خود تحلیلی به آن سنجاق می کرد.

محمود احمدی نژاد این بار نیز بحث های زیادی را مطرح کرد اما تئوری او برای افزایش تعداد فرزندان خانوارگونه ای انداخته بود سرخ در میان بسیاری از شهروندان (یعنی هم آنهایی که اهل تحلیل هستند و هم آنهایی که اهل تحلیل نیستند ولی در این سرزمین آموخته اند که تحلیل سیاسی شیرین است و در هر شرایط و موقعیت اجتماعی نباید طعم تحلیل را رها کرد) به عبارتی می توان گفت همه بر هر پاشنه ای که بودند در نهایت چرخ آخر را روی سخنان رئیس دولت دهم می زدند اما نوبت که به صاحبنظران می رسید سخن نمی گفتند. یا بهتر است بگوییم سخن می گفتند اما نه اقتصادی؛ بلکه کلام آنها پر بود از دردی که رنگ امید نداشت یا امیدشان برای روزگار اکنون به جایی رسیده بود که می گفتند مزه اش شده است: تلخ،

البته این سیاه نمایی نیست. واقعیتی است که فقط باید آن را برای توسعه و توسعه برای ایران بازگو کرد و پرسشی نیز به انتهای آن دوخت که چرا کار به اینجا رسیده است و صاحب نظران صاحبنام در بسیاری از مواقع ترجیح می دهند، سکوت کنند؟ یا سکوت شان پر باشد از واگویه هایی که نشان قهر از حوزه اجرایی اقتصاد به سینه آن دوخته شده است؟ از منظر این پرسش اگر نگاه شود بدون شک هیچ سیاهه ای نمی تواند خود را به ذهن تحمیل کند و بر ادعایی نیز نمی توان به سادگی نام سیاه نمایی نهاد که شک نباید کرد چنین برشی از روخوانی واقعیت ها خود نیز می تواند واقعیتی باشد: تلخ،

حالا شاید بهتر بتوان در مورد واکنش تحلیل گران صاحبنام اقتصادی نسبت به سیاست های رسمی دولت دهم سخن گفت. یکی از این کارشناسان دیروز بعد از کلی فریاد زدن و استفاده مداوم از کلمه«چرا؟» در مقابل تئوری افزایش فرزندان و ارائه تصاویر غیرواقعی از اقتصاد ایران، می گفت:« ما سکوت واره های یخی هستیم. سخنان مان سرد شده است و به آرامی
آب می شویم و در زمین فرو می رویم و در مقابل نگاهمان اقتصاد ایران سنگواره ای شده است سفت که هر گونه اندیشه و برنامه ریزی واقعی را پس می زند.»

اینکه تا چه حد این ادعا واقعی ست رمزی دارد که می توان در مورد آن به دفعات سخن گفت ولی اینکه چرا یک روزنامه نویس اقتصادی وقتی به صاحبنظران این حرفه می رسد، بسیاری از برجسته ترین آنها را در نمایی می بیند که روی برگردانده اند از اقتصاد و در مسیری دیگر گام می زنند؟ پرسشی است که نمی توان به سادگی آن را رها کرد؛ مخصوصاً آنکه همه این گروه از صاحبنظران برجسته اقتصادی، روزگاری نشان داده اند که عشقی دارند به سرزمین مادری خود که حالا آن عشق شده است «زبان دهانی» که وزن از نگرانی برده است و دلهره های بزرگ از آینده اقتصاد که ترجیح می دهند در مقابل هولناکی اش سخن بگویند اما نه سخن اقتصادی، جالب اینجا است که دولتی ها می گویند نقطه عطف اتفاق نظر نخبگان شده اند و همه کارشناسان به صف شده اند برای همکاری با دولت و اینکه چه دستی می شکنند از هم روی هوا برای اینکه دست به دست دولت برسانند.

این اتفاق البته می تواند بسیار مبارک باشد برای هر اقتصادی و برای هر دولتی. در این میان اما عرصه روزنامه نگاری عرصه دیگری است، عرصه ای که دل به پرسش داده است. برای همین روبه روی پنجره صاحبنظران می نشیند؛ یعنی جایی که واقعیت دل به دلت می دهد و واژه «چرا» روی زبانت ضرب می گیرد و جانت به لبت می رسد برای گفت وگویی با صاحبنظران. آن وقت می بینی اندیشمندان اقتصادی در مقابل تئوری های اجرایی شده اند سکوت واره ای یخی؛ آن هم تلخ،

تهران امروز:تهدیدها و فرصت‌های هسته‌ای تهران – واشنگتن

«تهدیدها و فرصت‌های هسته‌ای تهران-واشنگتن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران اموز به قلم دکتر محمود محمدی است که در آن می‌خوانید؛برگزاری دو نشست ظرف یک هفته در واشنگتن و تهران در رابطه با خلع‌سلاح و امنیت هسته‌ای از این منظر حائز اهمیت است که واشنگتن اولین قدرتی است که بزرگ‌ترین فاجعه هسته‌ای جامعه‌ بشری را در هیروشیما و ناکازاکی آفریده و حال میزبان اجلاس امنیت هسته‌ای است و تهران که رهبر مذهبی آن تولیدات تسلیحات هسته‌ای را جایز نمی‌داند، به دنبال خلع‌سلاح هسته‌ای می‌باشد و هر دو کشور طی سی‌سال گذشته در جنگ سرد به سر می‌برند و از تهدیدات ناشی از سلاح‌های هسته‌ای سخن می‌گویند.

اما یکی به دنبال کاربرد ویرانگر و دیگری به دنبال کاربرد سازنده است. اگر چه ایران حق دارد در واکنش به مواضع گستاخانه اخیر رئیس‌جمهور آمریکا که در تضمین امنیتی سند استراتژی هسته‌ای خود ایران را مستثنا دانسته،‌این کشور را خطرناک بداند و نسبت به تهدیدات آمریکا علیه یک کشور عضو سازمان ملل متحد طبق حقوق بین‌الملل و منشور به شورای امنیت شکایت کند این نیز قابل درک است که واشنگتن نیز به عنوان یک قدرت هسته‌ای که سابقه استفاده مخرب از این سلاح مرگبار را دارد خود را در معرض آسیب‌پذیری در برابر سلاح‌های هسته‌ای بداند.

اتفاقا این وضعیت آنقدرها هم برای واشنگتن و تهران غیرقابل درک نیست و نباید طرفین آن را فقط تهدید تلقی نمایند بلکه فرصتی است تا به دور از جنجال تبلیغاتی به‌طور حقوقی و منطقی به آن توجه نمایند.

واشنگتن باید بداند که رهبر دینی ایران نه‌تنها با تولید و استفاده از تسلحیات هسته‌ای مخالف است بلکه شرعا آن را جایز نمی‌داند و فتوای مقام معظم رهبری علیه تسلیحات هسته‌ای به خاطر پیشگیری از فجایع ناشی از کاربرد سلاح‌های هسته‌ای شیمیایی و بیولوژیکی است.

زیرا ایران اولین کشور قربانی سلاح شیمیایی است که تلاش کرد تا کنوانسیون منع کاربرد سلاح‌های شیمیایی تمدید و امضا شود. از طرفی تهران نیز به این واقعیت توجه داشته باشد که آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای ظرف سال‌های 2008 - 1993 بیش از 15 مورد دسترسی افراد غیرمجاز به اورانیوم غنی شده با غلظت بالا یا پلوتونیوم را تایید کرده است و این همان دغدغه‌ای است که هیچ کشوری حتی ایران یا آمریکا از خطر آن مصون نیستند و باید چاره‌ای اندیشیده شود.

البته ایالات متحده آمریکا در سند استراتژی هسته‌ای (NPT) سال 2010 خود در اولین بند «از ممانعت اشاعه سلاح هسته‌ای و تروریسم هسته‌ای سخن گفته است» و ایران نیز نه‌تنها صلح‌آمیز بودن فعالیت هسته‌ای خود را با نظارت آژانس به اثبات رسانده بلکه با بیان رهبر مذهبی خود تولید و کاربرد آن را حرام می‌داند که طبق همان سند استراتژری هسته‌ای آمریکا باید مشمول تضمین امنیتی شود.

بنابراین با یک دیپلماسی حرفه‌ای و چندجانبه می‌توان این درک مشترک را ایجاد کرد که «همه با اشاعه سلاح‌های هسته‌ای و تروریسم هسته‌ای مخالفند» تا بتوان به جای رد و بدل کردن اتهامات به سیستم کنترل جامع تسلیحات هسته‌ای دست یافت. این وظیفه دستگاه دیپلماسی است تا به دنبال وجوه مشترک، رفع شبهه و ایجاد تفاهم باشد تا با کمک دیگر کشورها و شخصیت‌های شرکت‌کننده در اجلاس واشنگتن و تهران در جهت مصون ماندن کره خاکی از تهدیدات هسته‌ای تلاش نماید تا با تبلیغ و تهدید و ترس منعی برای کاربرد صحیح و سازنده دانش هسته‌ای و استفاده صلح‌آمیز کشورهای در حال توسعه از این پدیده ایجاد نشود.

واقعیت امر این است که حیات بشری با تهدیدات و چالش‌های جدی روبه‌روست اعم از تهدیدات زیست‌محیطی نظیر توفان‌های ویرانگر کاترینا تا سونامی، تهدید فقر و بیکاری و تروریسم هسته‌ای که از خطرناک‌ترین تهدیدات است که تلاش جمعی برای عاری شدن کره خاکی از سلاح‌های کشتار جمعی و همزمان اجرای معاهدات و کنوانسیون‌های بین‌المللی و همچنین وادار کردن رژیم متمرد اسرائیل به عضویت در NPT و نظارت آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای را می‌طلبد تا زرادخانه هسته‌ای این رژیم تحت کنترل درآید و موضع دوگانه آمریکا نیز در قبال این مسئله که پیوسته مورد انتقاد جهان اسلام است، اصلاح شود. 

رسالت:تقویت دینداری

«تقویت دینداری»عنوان سرمقالهِ‌روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدمهدی انصاری است که در آن می‌خوانید؛در بخش های گوناگون نهج البلاغه، امیر مومنان علی(ع) به عوارض و عواقب فتنه اشاره می کنند و می فرمایند که مهمترین آنها «کاهش دینداری» و «تزلزل در ایمان» و مظاهر آن در میان مردمان است. اساس نظام جمهوری اسلامی، همان گونه که می دانیم به دین و دینداری آحاد جامعه متکی است و اگر این اساس به هر عنوانی خدشه دار یا متزلزل شود در حقیقت اصل و بنیاد جمهوری اسلامی آسیب دیده است.

از سوی دیگر در میان عناصر روانی اقتدار نظام، «احساس مسئولیت خدایی» که ناظر به همان بعد ایمان و تقوای الهی است بایستی بیش از هر ظرفیت دیگری مورد توجه و عنایت قرار گیرد که مبادا به واسطه غفلت ما و یا کم کاری و خطاهای ما و یا سمپاشی های دشمن و القائات جبهه کفر والحاد دچار خدشه و آسیب شود.

بر این مبنا در سال89 یکی از اقدامات ویژه ای که همت و کار و برنامه ریزی و طراحی های مضاعف می طلبد تقویت دینداری و آموزه های دینی در سطوح مختلف کشور است. رسالت تاریخی ما اقتضا می کند که نظام اسلامی را که پس از قرن ها تلاش و مجاهدت به بار نشسته و آرزوی دیرینه همه صلحا و علما و عدالتخواهان راستین بوده، با تمام وجود حفظ کنیم.

افق ها و ماموریت هایی که برای آینده جمهوری اسلامی ترسیم گشته به گونه ای است که دین و آموزه های حیات بخش اسلامی در آن جایگاه ممتازی دارند. از این رو بایسته وشایسته است همه ما از کوچک و بزرگ و از نخبه و غیر نخبه و سایرین در قبال رگه های دین گریزی و مظاهر فساد و ابتذال فرهنگی (بدحجابی، تظاهر به بی دینی، اعمال منافی عفت، منکرات و ....) که متاسفانه هر ساله تشدید می شود- ولو توسط اقلیتی از جامعه- احساس مسئولیت اجتماعی داشته و اجازه ندهیم دین و اخلاق عالیه اسلامی ماخدشه دار شود.

 به نظر می رسد بایستی نسبت به اجرای دوفریضه امر به معروف و نهی از منکر حساسیت بیشتری داشته و فرهنگ سازی عالمانه ای در قبال آن به اجرا برسد.

به عنوان نمونه در نوروز امسال یکی از بی سابقه ترین بدحجابی ها و ابتذال های فرهنگی در شهرها و مناطق تفریحی قابل مشاهده بود که متاسفانه بعضا رنگ و روی اعتراض سیاسی به خود می گیرد و دقیقا این همان نکته ای است که خواست دشمنان جمهوری اسلامی است. با حضور جدی تر همه نهادهای مسئول فرهنگی، حوزه های علمیه، رسانه ها، اهالی سینما و تلویزیون و در یک کلام با اجماع عمومی نخبگان می توان کار مضاعفی را در سال89  کلید زد که هدف آن تقویت جنبه های دینی نظام اسلامی است.

در این حوزه هر گونه مسامحه کاری و تساهل و تسامح جایز نیست و باید با قاطعیت در برابر عناصر و اسباب و عللی که اساس دیانت و دینداری ملت و نظام را آسیب پذیر می کنند، ایستاد.

مصادیق فراوانی وجود دارند که به طور روزمره می توان رصد کرد که در آنها نمادهایی از اشاعه ناخواسته فرهنگ غیر اسلامی و غیر ایرانی قابل مشاهده است؛ در ساخت فیلم ها و محتوای آنها، در دانشگاه ها، در انتشار کتاب ها و رمان ها و آنچه که در پیشخوان کتابفروشی ها عرضه می شود. فضای مجازی، تجمل گرایی و رفاه پرستی، مناسبات اجتماعی و شهروندی و سایر موارد تبلیغ فاصله گرفتن از باورهای اصیل دینی وجود دارد.

 به هر حال با مهندسی فرهنگی و مدیریت کارآمد و اثر بخش، می توان عمده این نابهنجاری ها و آسیب ها را به حداقل رسانید. امید که این اراده خالصانه و مسئولیت پذیری اجتماعی در همه ما تعمیق شود.

ابتکار:وقتی دو بچه کافی نیست

«وقتی دو بچه کافی نیست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می‌خوانید؛بدون تردید دکترمحمود احمدی نژاد یکی از رسانه‌ای ترین چهره‌های سیاسی ایران وجهان است و حداقل ما روزنامه نگاران برای یافتن تیترهای جنجالی و مهم در سخنان وی هیچ مشکلی نداریم.

حتی اگر این سخنان را در جمع کودکان بی سرپرست در یک موسسه خیریه گفته باشد. از این جهت بدون تردید کار مارا بسیار آسان کرده است .یکی از مهمترین عناصر تشکیل دهنده این ویژگی آقای احمدی نژاد مخالفت صریح وی با بدیهیات است (یا حداقل آنچه در منظرعمومی بدیهی به نظر می‌رسد) این همان است که متفاوت بودن وی را نشان می‌دهد.

سخنان وی در سه شنبه شب در گفتگو با شبکه اول تلویزیون نیز خالی از این موضوع نبود .آنجا که با صراحت تمام گفته است : با شعار "دوبچه کافیه"مخالفم.شعاری که در طی سالهای پس از جنگ مبنای برنامه ریزی برای کنترل جمعیت در کشور بوده است و البته برای تدوین و عملیاتی کردن آن از متخصصان بهداشت،جامعه،جمعیت، اقتصاد، آموزش و دیگر حوزه‌ها کمک گرفته شد و نتایج آن هم اکنون دیده می‌شود.

به عنوان مثال در روزگاری نه چندان دور مدارس سه نوبته در شهرهای بزرگ به یکی از معضلات مهم آموزش و پرورش تبدیل شده بود که علت اصلی آن جوابگو نبودن امکانات آموزش برای انبوه دانش آموزان بود.دانش آموزانی که تولد بی حساب آنان معلول تلقی نادرست از این آموزه بود که "هرآن کس که دندان دهد نان دهد" .

از 5-6 سال پیش تاکنون مدارس کل کشور یک نوبته شده و امکان برخورداری دانش آموزان از امکانات بیشتر نیز فراهم شده است که این نیز مرهون همین شعار" دو بچه کافیه" می‌باشد.

این موضوع تنها در حوزه آموزش خود را نشان نمی‌دهد .تربیت صحیح، تغذیه مناسب، تفریحات سالم فرزندان و فراغت بیشتر پدران و مادران (که خود نیزعاملی برای تربیت صحیح فرزندان می‌باشد) از جمله نتایج عملی شدن این شعار در سالهای پس از جنگ است .البته اگر کاستی‌هایی دیده می‌شود (که فراوان دیده می‌شود) نمی‌توان به شکست خوردن این تصمیم و شعار مربوط باشد بلکه مستقیما به شکست دولت‌ها در اجرایی کردن برنامه‌های رفاهی، آموزشی و اجتماعی مرتبط است.

اکنون که حتی خانواده‌های ایرانی خود به اهمیت این شعار پی برده اند و آن را در زندگی خود عملی کرده اند و نتایج آن را نیز با تمام وجود درک کرده اند .چگونه می‌توان از تریبون تلویزیون با آن مخالفت کرد.

رئیس جمهور در حالی به مرگ و میر افراد بر اثر حوادث غیر مترقبه اشاره می‌کندکه گویی با تعداد بیشتر فرزندان در خانواده‌ها این موضوع آثار کمتری در پی دارد.

بدون تردید تربیت صحیح و در حد بالای دو فرزند سالم از نظر جسمی و روحی و شخصیتی با چهار فرزند با تربیت متوسط آثار مثبت بیشتری در اعتلای فرهنگ،اقتصاد،دانش و اجتماع کشور خواهد داشت. ایشان در زمانی به ایراد این سخنان می‌پردازد که خانواده‌های با دو فرزند در شهر‌های بزرگ با مسایل و مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می‌کنند .از خرید کفش ولباس و خوراک و...گرفته تا ثبت نام در مدارس و حضور مکان‌های تفریحی و ورزشی و زندگی در آپارتمان‌های تنگ و کوچک.

سخنان آقای احمدی نژاد از جایگاه رئیس جمهور وقتی برای مخاطبان قابل قبول است که سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی دولتش بتواند خانواده‌هایی با همین تعداد فرزندان را امید وار تر کند که افزایش جمعیت در معیشت،تربیت و سلامت خانواده‌ها خللی ایجاد نمی‌کند .آن گاه است که این سخنان در فضای خانواده‌ها با واکنش مثبت تری رو برو خواهد بود.

شعار "دوبچه کافیه" فعلا در ذهن و روح خانواده‌های ایرانی به یک نقشه راه بدل شده است و علت آن هم افزایش جمعیت خانواده وکشور و تبعات منفی حاصل از آن بود .
اکنون تنها زمانی می‌توان شعار بیش از دو فرزند سرداد که خانواده‌ها متقاعد شوند و آن هم ممکن نیست مگر با بهبود شرایط اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی .
           
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛در این هفته اظهارات تهدیدآمیز اوباما علیه امنیت جهانی و اعلام برنامه های هسته ای دولت آمریکا باعث ایجاد تشنج در جامعه بین الملل شد و واکنش هایی را به همراه داشت . اوباما در مصاحبه با روزنامه آمریکایی « نیویورک تایمز » در ادامه سیاستهای جنگ افروزانه کاخ سفید و مواضع خصمانه این کشور علیه کشورهای مستقل در توصیف راهبرد و مواضع خصمانه این کشور علیه کشورهای مستقل در توصیف راهبرد جدید هسته ای آمریکا اعلام کرد « در دکترین جدید آمریکا خویشتنداری در رابطه با کشورهایی همچون ایران و کره شمالی که تروریستهای هسته ای هستند جایگاهی ندارد و هیچ تضمینی درباره عدم بکارگیری سلاحهای هسته ای علیه آنها وجود ندارد! »

این راهبرد جدید که به نام دکترین هسته ای اوباما لقب گرفته هر چند از سوی برخی کشورهای متحد آمریکا و پیروان سنتی این کشور در اروپا مورد استقبال قرار گرفت ولی در مجموع با واکنش جدی کشورها و شخصیتهای مستقل جهانی مواجه شد و آنرا ادامه راهبرد جنگ افروزانه روسای جمهوری آمریکا توصیف کرده اند که لکه ننگ تولید انباشت مسابقه و استفاده از بمب اتمی را در پرونده سیاه خود دارند.

اعلام این راهبرد جدید در آستانه اجلاس بین المللی هسته ای واشنگتن هر چند در راستای تبلیغات رسانه ای و عوامفریبانه اوباما برای ایجاد الزامات خلاف موازین بین الملل علیه کشورهایی است که به دنبال دستیابی به حقوق مسلم صلح آمیز هسته ای هستند لکن در حقیقت برملا کننده فریبکاری شعارهای تغییرات دمکراتیک رئیس جمهوری است که با شعار تغییر و تلطیف نظام بین الملل روی کار آمد ولی از روزی که به کاخ سفید راه یافت هیچ هنری جز بی کفایتی شرارت و جنگ افروزی از او دیده نشد.

در واکنش به این راهبرد جدید آمریکا حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی تهدید تلویحی استفاده از سلاح اتمی علیه ایران را رسوا کننده ماهیت پلید مقامات آمریکایی و به ضرر آمریکا دانستند. ایشان در دیدار فرمانده عالیرتبه نظامی ارتش و سپاه این قبیل تهدیدات را باعث افزایش عزم ملی دانسته و با اشاره به جایگاه نیروهای مسلح به عنوان حصن و حصار یک ملت و کشور و لزوم استحکام دائمی این حصار تاکید کردند : استحکام واقعی یک نظام و ملت توکل به خداوند متعال هوشمندی داشتن اعتماد به نفس باور به توانایی ایستادگی و تقویت قدرت ایستادگی است .

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به عملکرد ظالمانه و تجاوزکارانه برخی قدرتها و سران آنها تحت لوای شعارهای فریبنده افزودند : « امروز کسانی که جنگ طلب واقعی هستند نام صلح را بر زبان می آورند و همین افراد که هیچ حق و اعتباری برای انسانها قائل نیستند شعار حقوق بشر سر می دهند. برخی دولتها و سران آنها از تجاوز و پلیدترین شیوه ها از جمله ایجاد سازمانهای تروریستی و حمایت از تروریستها برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده می کنند ولی در مقابل افکار عمومی دنیا چهره ای آرام و انسان دوستانه به خود می گیرند و از الفاظ به ظاهر متین استفاده می کنند. »

ایشان با تاکید بر اینکه در چنین دنیای مبتنی بر فریب دروغ ظلم و زور نقابدار برخی قدرتها به دلیل غرور و اعتماد به پایه های پوشالی قدرت اختیار خود را از دست می دهند افزودند : « نمونه این موضوع سخنان اخیر رئیس جمهور امریکا است که ملت ایران را تلویحا تهدید به استفاده از سلاح اتمی کرد. این سخن بسیار عجیب است و دنیا نباید از آن بگذرد زیرا در قرن بیست و یکم که قرن ادعاهای حمایت از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم است رئیس یک کشور تهدید به حمله اتمی می کند. »

حضرت آیت الله خامنه ای اینگونه سخنان را به ضرر آمریکا دانستند و خاطرنشان کردند : « معنای اینگونه سخنان این است که دولت امریکا دولتی شریر و غیرقابل اعتماد است . »

ایشان افزودند : « امریکائیها در سالهای اخیر تلاش زیادی کردند تا بگویند جمهوری اسلامی ایران در موضوع هسته ای غیرقابل اعتماد است درحالیکه اکنون مشخص است غیرقابل اعتماد آن دولتهایی هستند که بمب اتمی دارند و با بی حیایی دیگران را تهدید به بمب اتمی می کنند بنابر این سخنان رئیس جمهور آمریکا رسوا کننده است . »

رهبر انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه در چنین دنیایی باید بسیار هوشیار بود خاطرنشان کردند : « در این شرایط مهمتر از آمادگی های نظامی و رزمی آمادگی های روحی و معنوی و قدرت عزم و توان ایستادگی یک ملت در برابر تندبادها است . »

در مسائل خارجی هفته حوادث عراق افغانستان قرقیزستان و لهستان در صدر خبرهای رسانه ها قرار داشتند. در عراق در تازه ترین تحول اعلام شد که فهرست های نوری مالکی و سید عمارحکیم به توافق نهایی رسیده اند و تشکیل ائتلاف میان این دو تشکل سیاسی قریب الوقوع است . در انتخابات مجلس عراق که 16 اسفند ماه گذشته برگزار شد سه تشکل اصلی العراقیه به ریاست ایاد علاوی دولت قانون به رهبری نوری مالکی و ائتلاف ملی به رهبری سید عمار حکیم در رقابتی نزدیک اکثریت آرا را به خود اختصاص دادند. در این رقابت فهرست العراقیه 91 کرسی فهرست دولت قانون 89 کرسی و ائتلاف ملی 70 کرسی بدست آوردند .

دولت در نظام سیاسی عراق از طریق مجلس انتخاب می شود. از آنجا که هیچ یک از تشکل ها حدنصاب لازم برای تشکیل دولت یعنی 163 کرسی را نتوانستند به دست آورند تشکیل دولت ائتلافی غیرقابل اجتناب است . در چنین حالتی نوری مالکی چاره ای جز ائتلاف با ائتلاف ملی به رهبری سید عمار حکیم ندارد امری که هم اکنون درحال اتفاق افتادن است .

تجانس و وحدت موضع میان دو تشکل دولت قانون و ائتلاف ملی که پیشتر تحت عنوان ائتلاف یکپارچه فعالیت می کردند عامل دیگری است که این دو تشکل را به وحدت با همدیگر ترغیب می نماید. با اینحال قطعا جناح حکیم برای ائتلاف با نوری مالکی شروطی خواهد داشت و از همین جا نقش موثر این جناح در دولت آتی مشخص می شود. به عبارت دیگر در دولت آتی که بنابه شواهد و اخبار موجود توسط ائتلاف مالکی و حکیم تشکیل می شود نوری مالکی دیگر نمی تواند همانند گذشته کاملا یکجانبه حرکت کند و مجبور است که مواضع نظرات و سیاست های خود را با جناح سید عمار حکیم هماهنگ سازد.

با اینحال مسائل سیاسی عراق در طول چند سال گذشته به شکلی بوده است که بروز هر اتفاق و رخداد غیرقابل انتظار نیز ممکن است . از اینرو باید همچنان به تحولات روزهای آتی این کشور بحران زده چشم دوخت .

طی هفته جاری در افغانستان نیز شاهد حوادث تازه ای بودیم . حمله نیروهای ناتو به یک اتوبوس مسافربری و ادامه جنگ لفظی آمریکا و کرزای از جمله تحولات این هفته افغانستان بود. یک دستگاه اتوبوس مسافربری که از قندهار عازم هرات بود هدف آتش نیروهای ناتو که بعدا مشخص شد ملیت آمریکایی داشته اند قرار گرفت که در جریان این حمله 4 افغانی کشته و 18 نفر مجروح شدند . این حادثه درحالی رخ داد که روابط میان نیروهای غربی با حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان از مدتی پیش متشنج شده و کرزای غربی ها را به مداخلات نابجا و غیرقانونی در امور این کشور متهم نموده است . حوادثی از این دست و افزایش کشتار غیرنظامیان به دست نیروهای غربی افکار عمومی افغانی ها را علیه اشغالگران بیش از پیش برمی انگیزد و تلاش ناتو و دولتهای غربی را که می کوشند خود را از تیررس خشم عمومی ملت افغان دور نگهدارند خنثی می سازد و در عین حال مانعی بر سر راه ترمیم روابط غرب با کرزای ایجاد می کند.

این هفته همچنین شاهد سقوط دولت در قرقیزستان و به روی کار آمدن جناح مخالف بودیم . ماجرا از آن جا آغاز شد که دولت متمایل به غرب « قربان بیک باقی اف » به دلیل افزایش بهای سوخت مورد انتقاد و حمله مخالفین قرار گرفت . این امر به بروز شورش های خیابانی خونین و سرانجام سقوط و فرار « باقی اف » منجر گردید. اگرچه قرقیزستان کشوری کوچک و کم جمعیت در آسیای میانه می باشد ولی به دلیل موقعیت استراتژیکی اش و به خصوص به سبب وجود دو پایگاه متعلق به آمریکا و روسیه مهم محسوب شده و تحولات آن برای استعمارگران حساس تلقی می شود. از همین روست که بلافاصله پس از بروز تنش در این کشور مسلمان هم آمریکا و هم روسیه به شدت به تکاپو و تحرک افتادند تا اوضاع را از افتادن در مسیر غیرقابل کنترل برای منافع خود دور نگهدارند.

روسها که چند روز قبل از اتفاقات اخیر وعده مالی 47 میلیون دلاری به دولت قرقیزستان داده بودند پس از سقوط « باقی اف » نیز بلافاصله هیات اعزامی دولت موقت را پذیرفته و با وعده کمک های مالی بیشتر بدرقه کردند به این امید که دولت جدید منافع مسکو را در این منطقه مدنظر داشته باشد.

از سوی دیگر بلافاصله پس از روی کار آمدن دولت جدید سفیر آمریکا نیز با « روزا آتونبایوا » رئیس دولت جدید دیدار کرد و تضمین های لازم را برای ادامه همکاری دولت جدید با واشنگتن از وی گرفت .

پایگاه آمریکا در « مناس » قرقیزستان نقش بسیار مهمی در عملیات ناتو در افغانستان دارد و از اینرو آمریکایی ها به شدت تلاش می کنند قرقیزها را به ادامه فعالیت این پایگاه مجاب کنند امری که با نارضایتی و مخالفت روسیه همراه است . با اینحال آنچه این نگرانی ها را تداوم می بخشد عدم ثبات اوضاع در این کشور است .

رئیس جمهور مخلوع اکنون در منطقه « اوش » که پایگاه حامیانش است حضور دارد و براساس گزارش ها درحال جمع آوری نیرو است . ارتش نیز اگرچه تاکنون تا حدودی بی طرف مانده است ولی مشخص نیست به این بیطرفی متعهد خواهد ماند یا نه . در این حال مدودف رئیس جمهور روسیه نسبت به بروز جنگ داخلی در قرقیزستان هشدار داده است و برخی خبرگزاری ها و ناظران نیز احتمال تبدیل شدن قرقیزستان به افغانستانی دیگر را محتمل دانسته اند.

سقوط هواپیمای لهستانی در مسیر این کشور به روسیه و کشته شدن رئیس جمهور آن به همراه همسر و فرزندانش و شماری از اعضای بلندپایه دولتی دیگر رخداد مهم هفته جاری بود . این حادثه که در جریان آن مجموعا 132 نفر کشته شدند در لهستان به عنوان مهمترین ضایعه سیاسی پس از جنگ دوم جهانی توصیف شد و فضای سیاسی این کشور را کاملا تحت تاثیر قرار داد.

در پی درگذشت « لخ کاژینسکی » رئیس جمهور « کوموروفسکی » رئیس مجلس این کشور موقتا ریاست دولت را برعهده گرفت و مقرر شده است طی 2 ماه آینده انتخابات زودرس برگزار شود. اگرچه تاکنون رسما علت اصلی سقوط هواپیمای حامل رئیس جمهور لهستان اعلام نشده است ولی روسها پیشاپیش اعلام کردند که سقوط هواپیما به دلیل نقص فنی نبوده است . اظهارنظر شتاب زده روسها بیشتر با انگیزه مقابله با اتهامات جاری مبنی نقص فنی هواپیمای روسی صورت می گیرد. هواپیمای ساقط شده از نوع توپولوف روسی بوده است . براساس یک گزارش طی دو دهه اخیر سقوط 16 توپولف جان صدها نفر را گرفته است.

آفرینش:زمین لرزه و اصل مهم مدیریت بحران

«زمین لرزه و اصل مهم مدیریت بحران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش است که در آن می‌خوانید؛ کشور ما ایران با توجه به ساختار جغرافیایی و علل گوناگون انسانی یکی از 10 کشور حادثه خیز دنیاست که در میزان خسارت ها در جایگاه شش کشور نخست جهان هستیم در این حال با توجه به قرار گرفتن ایران برروی کمربند جهانی زمین لرزه وجود 16/5 درصد زمین لرزه ها جهان در ایران می توان به اهمیت زمین لرزه و بحث مهم مدیریت بحران این رخداد ناگوار ساختار زمین پی برد.

با برگزاری مانور یک میلیون نفری اسکان اضطراری پس از سخنان رئیس جمهور مبنی بر حتمی بودن وقوع زلزله در تهران نگاه بسیاری از شهروندان و کارشناسان به این واقعیت مهم کلان شهر 8 میلیونی تهران دوخته شد.

واقعیتی با وجودفعالیت  گسل های مهمی چون "مشا»" و "ری" و گذشت 15 سال از دوره 174 ساله زمین لرزه در تهران احتمال وقوع زمین لرزه ای ویرانگر و بیش از 7 ریشتر را بیشترو بیشتر می کند در کنار این عوامل زمین شناسی اشتباهات چند بعدی انسانی چه در نحوه تراکم جمعیت و ساختار مسکن  شهری و ابعاد فاجعه زمین لرزه احتمالی تهران را بالا برده است بطوری که برخی برآوردها حکایت از تلفات 10 برابری زمین لرزه تهران در مقایسه با هائیتی (با 200هزار نفر کشته ) دارد .

این واقعیت بیش از هر چیزی بر لزوم اهمیت دوچندان نگاه به مدیریت بحران به عنوان ره یافتی استراتژیک در زمین لرزه احتمالی و ویرانگر تهران است . در این راستا دولت به عنوان مجری، سیاست گذار و برنامه ریز مهمترین نقش را بر عهده دارد نقشی که در صورت افزایش توجه به رویکرد مدیریت بحران می تواند باعث کاهش خسارت های احتمالی انسانی و اقتصادی در حادثه مهم زمین لرزه شود.در واقع زمین لرزه تهران هرچند امری انکار ناپذیر است اما با توجه به امر علم پیشگیری از بحران و مدیریت بحران در قبل و بعد از زلزله (همانند کشورهایی نظیر ژاپن ) می توانیم از پیامدهای گریبان گیر این رخداد بکاهیم.

در این حال رویکردهایی همانند تشویق مردم به مهاجرت به سایر نقاط کشور در کوتاه مدت امری ناکار آمد است لذا دولت باید با توجه به اولویت قردادن اموری همچون تصمیم گیری در بحران ،مقاوم سازی ساختارها و بسترهای حیاتی و شریانی شهر (آب ،گاز،برق ،خطوط اصلی حمل ونقل زمینی ، هوایی  و مترو ،مخابرات و کادر امدادرسانی همچون بیمارستانها ) روند آمادگی در برابر زمین لرزه را سنجیده و با تهیه ی سناریوهایی احتمالی از دامنه آسیب پذیریها بکاهد .

در این راستا با توجه به چالش هایی همانند ،ناهمخوانی و هماهنگ عمل نکردن نهادهای دولتی و نا ایمن بودن 60 درصدی بیمارستانها از جمله مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد قبل از هرگونه اقدامی دولت باید به سازماندهی نهادهای مختلف و خدمات درمانی و همچنین تقویت بسترهای حیاتی شهر بپردازد .

در این میان هرچند به ازعان مقامات دولتی ،دولت آمادگی و توانمندی مقابله با بحران را داراست اما به نسبت وسعت و جمعیت کافی نیست این امر بی شک خود نیازمند تلاشی دوچندان در راستای رفع کاستی های کلان شهر بزرگی همچون تهران است در این حال باید توجه داشت که چنانچه رویکرد حداکثری پیشگیری از بحران مورد توجه باشد و دولت در راستای مقاوم سازی بسترها و ساختارهای حیاتی شهر تلاش مضاعفی را انجام دهد می تواند در کنار انجام برگزاری رزمایش های اضطراری و آگاه سازی بیشتر شهروندان توانایی مقابله با حادثه ای بزرگ همچون زلزله مهیب تهران را افزایش  دهد اصولی که بیش از هر امری نیازمند توجه افزون تر به مدیریت بحران است .

جهان صنعت:بار روانی و  واقعی هدفمند کردن یارانه‌ها  

«بار روانی و  واقعی هدفمند کردن یارانه‌ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت است که در آن می‌خوانید؛محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی روز گذشته علت ناکامی دولت در تک رقمی کردن نرخ تورم را آثار روانی ناشی از اجرای هدفمند کردن یارانه‌ها عنوان کرد،درحالی که در تمام یک سال گذشته بهمنی و یارانش تلاش کردند به مردم القا کنند هیچ اتفاق بدی قرار نیست بیفتد اما تنها یک تصور از واقعیت پیش رو، ناکامی بزرگی را برای دولت دهم رقم زد.

مردم عادی کوچه و بازار همان‌هایی هستند که روان و ذهنشان هر روز درگیر هدفمند کردن یارانه‌هاست، همان مردمی که اخبار روزانه‌شان توسط دستگاه تبلیغاتی دولت و البته صدا‌و‌سیما تامین می‌شود. اما چه بر سر مردم آمده که با همه این تبلیغات وسیع باز هم سخنان بزرگ و کوچک دولت را باور نمی‌کنند و تصورشان از یک قانون باعث ناکامی دولت در یک هدف بزرگ می‌شود؟

حال بد نیست آقای رییس کل پاسخ دهد در صورت اجرایی شدن قانون هدفمندی یارانه اگر این تصور به واقعیتی تلخ بدل شد قرار است چه نسخه‌ای بپیچند؟
         
دنیای اقتصاد:قهرمان کیست؛ دولت یا بخش خصوصی؟

«قهرمان کیست؛ دولت یا بخش خصوصی؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامهِ‌ دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در ان می‌خوانید؛شاید بسیاری از طرفداران اقتصاد آزاد در پاسخ به سوال فوق بلافاصله بخش خصوصی را قهرمان اقتصاد بدانند، اما چنین پاسخی نمی‌تواند گویای حقیقت باشد.

در بسیاری از کشورها تصور عمومی از دولت، تصوری منطبق بر واقعیت نیست و همین موضوع می‌تواند برخی ارزش‌ها را تغییر دهد، یعنی ممکن است ضد ارزشی به ارزش تبدیل شود. در این کشورها، دولت با دو مشکل اصلاح افکار عمومی و مقابله با منیت و حب نفس در کارگزاران خود مواجه است، مثلا کثرت اقدامات عمرانی توسط دولت‌ها در برخی از جوامع یک ارزش محسوب می‌شود و دولت‌ها اینگونه اقدامات متعدد را به عنوان افتخارات خود تلقی می‌کنند. از طرف دیگر می‌دانیم که حضور دولت در اقتصاد به معنی عدم حضور بخش خصوصی است؛ یعنی تا دولت، میدان را خالی نکند موتور محرکه قدرتمند اقتصاد هم روشن نمی‌شود. در علم اقتصاد این معنا را با اصطلاح جایگزینی (crowding out) توضیح می‌دهند.

اولین قدم در استقرار اقتصاد آزاد آن است که کثرت اقدامات عمرانی یا هزینه‌بر دولت نه یک ارزش بلکه «ضدارزش» شناخته شود، مثلا دولتی با افتخار اعلام کند که من در مقابل فشار افکار عمومی یا فشار مجلس مقاومت کردم و جلوی احداث فلان پل ارتباطی چندده کیلومتری را در دریا یا صحرا گرفتم. اما این کاری بسیار مشکل است، زیرا اقدامات انجام شدنی به رویت عموم می‌رسد و حب نفس را ارضا می‌کند، در صورتی که از اقدامات سلبی شاید کسی جز خدا مطلع نشود. به همین دلیل، قهرمان اقتصاد آزاد در یک کشور، قبل از آن که بخش خصوصی باشد دولت است، زیرا تنها با پرهیزگاری دولت‌ها است که بخش خصوصی فعال و پویا شکل می‌گیرد.

پرهیزگاری دولت در انجام بسیاری از امور که منجر به کاهش هزینه‌ها خواهد شد، این امکان را به بانک مرکزی می‌دهد تا از میزان انبساط پولی بکاهد و تورم را مهار کند. اگر قرار باشد در میان دولت‌ها مسابقه‌ای برگزار شود، نفر اول و قهرمان این مسابقه، دولتی است که هزینه‌های سالانه‌اش حداکثر به اندازه رشد اقتصادی‌اش رشد کند و نه بیشتر.

لازمه رشد بخش خصوصی به عنوان موتور محرکه اقتصاد، وجود رقابت آزاد در میان فعالان اقتصادی کشور است و اولین قدم برای تامین محیط سالم رقابتی آن است که بانک‌ها در اعطای تسهیلات، آزاد باشند تا بتوانند با محاسبات هزینه فایده، تسهیلات خود را به سودآورترین طرح‌ها بدهند. در این شرایط شاید برخی فعالان اقتصادی کنونی در کشور جای خود را به هموطنان دیگری بدهند. معنای جملات فوق این است که می‌توان کالا را ارزان‌تر و کیفی‌تر تولید کرد.

به عبارت دیگر، تا زمانی که در داخل کشور رقابت با یکدیگر وجود ندارد، نمی‌توان وارد اقتصاد جهانی شد و با آنها رقابت کرد و باز اگر قرار است تولید ایرانی ارزان‌تر و بهتر باشد راهش این است که تسهیلات بانکی ارزان نیز در دسترس باشد و تحقق این موضوع مستلزم آن است که این تسهیلات تنها متعلق به مردم یا همان بخش خصوصی باشد و از سوی دولت یا با دستور آن مصرف نشود. البته دولت‌ها می‌توانند در چارچوب سیاست‌های کلان کشور، با دستورات سلبی از سیستم بانکی بخواهند تا از اعطای تسهیلات به موارد مشخص شده خودداری کنند، اما شایسته است که از دستورات ایجابی اجتناب شود.

در کشورهایی که با فروش منابع طبیعی، مقادیر زیادی ارز خارجی به دست می‌آورند، فعالیت بخش خصوصی به سه دلیل می‌تواند مشکل‌تر باشد؛ اول آن که ثروت بادآورده، انسان را چاق و تنبل می‌کند. دوم آن که ممکن است باعث افزایش پایه پولی و تورم شود و سوم آن که می‌تواند موجب کاهش قیمت ارز خارجی در کشور شده و تولیدکنندگان داخلی را در رقابت با تولیدات خارجی متضرر کند. بنابراین چنین کشورهایی در صورتی می‌توانند جلوی لطمه به بخش خصوصی را بگیرند که بسیار حساب‌شده از منابع خدادادی استفاده کنند تا سه مشکل فوق، حادث نشود. به نظر می‌رسد باید در نحوه مصرف ارزهای نفتی، موارد ذیل ملحوظ باشد.

1 - افزایش ذخایر ارزی شامل ارز و طلا، زیرا این اقدام باعث افزایش اعتبار و قدرت جهانی کشور در بازارهای بین‌المللی می‌شود و ثبات پول ملی را نیز در پی خواهد داشت.
2 - دولت به هیچ‌وجه ارزهای خود را در بانک مرکزی به ریال تبدیل نکند تا پایه پولی نیز افزایش نیابد.
3 - حتی‌المقدور این ارزها به صورت ریال مصرف نشود.
4 - تا زمانی که کشور به سازمان تجارت جهانی WTO نپیوسته، حمایت تعرفه‌ای از تولیدات کشور انجام شود.

برای مثال برخی کارهای جایگزین که می‌توان انجام داد تا از بروز تورم یا بیماری هلندی جلوگیری شود، به این شرح است:به‌تازگی صدا و سیما در شهر تهران پخش دیجیتال شبکه‌های خود را آغاز نموده است، در صورتی که تلویزیون‌های تولید شده یا وارد شده، هنوز از نوع آنالوگ می‌باشد. تبدیل تلویزیون‌های موجود به نوع دیجیتال نیاز به هزینه هنگفت ارزی دارد. این موضوع در مخابرات نیز می‌تواند اتفاق افتد. با توجه به این که تبدیل آنالوگ به دیجیتال دیر یا زود اتفاق می‌افتد، همانطور که در بسیاری از کشورها اتفاق افتاده است. بنابراین می‌توان در مواقع وفور ارزی این کار را از طریق توزیع بن‌های خاص انجام داد.

استفاده دیگر از منابع ارزی البته در صورت وفور آن، واردات تکنولوژی پیشرفته تولید برق بادی یا خورشیدی است و شاید بتوان این کار را از طریق اعطای یارانه‌های ارزی به بخش خصوصی انجام داد.

به هر حال همت همه مسوولان به طور مضاعف باید صرف پیشگیری از بلای خانمان‌سوز تورم شود؛ چرا که تورم، دشمن تولید و دشمن بخش خصوصی است.

اخیرا آقای حسینی وزیر اقتصاد، در مصاحبه با دنیای اقتصاد و تحت تاثیر آموزه‌های کینز، خواستار تحریک تقاضا از طریق افزایش هزینه‌های دولت شده ‌است (دنیای اقتصاد 21/1/89). خوب است همه مردم این موضوع را بدانند که ریشه همه نابسامانی‌های اقتصادی کشور در بیست سال گذشته، پایبندی مقامات اقتصادی کشور به دستورات اقتصاددان انگلیسی- جان مینارد کینز- بوده؛ اقتصاددانی که به قبرستان تاریخ پیوسته است. ضمن آن که افزایش هزینه‌ها هنر نیست، بلکه هنر آن است که با کمترین هزینه، امور را سر و سامان داد.      

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها