دزد کیسه جواهراتم را برد

پروانه معصومی در سال 1323 در تهران متولد شد. او تحصیلاتش را در دانشکده زبان‌های خارجی دانشگاه ملی (دانشگاه شهید بهشتی) به اتمام رساند. نخستین بار در سال 1350 در فیلم کوتاه «سفر» بازی کرد و پس از آن در ادامه حرفه بازیگری در فیلم‌های «بی‌تا» ، «رگبار»، «شهر قصه»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «تاتوره»، «گل‌های داوودی» و «سال‌های خاکستر» نقش آفرید و چندین سریال موفق بازی کرد. او در سال 1363 به‌خاطر بازی در فیلم گل‌های داوودی برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فجر شد.
کد خبر: ۳۱۸۰۹۷

پروانه معصومی 24 سال پیش قربانی یک سرقت شد؛ سرقتی که مسیر زندگی او را عوض کرد. می‌گوید: سال 64 تصمیم گرفتیم با پسرم و یکی از دوستانم به مسافرت شمال برویم. درست لحظه‌ای که داشتم ساک‌ها را داخل ماشین می‌گذاشتم با خودم گفتم کیسه جواهرات قیمتی‌ام را همراهم ببرم. 2 سکه بسیار قیمتی در این کیسه بود و یک سکه‌ای که هنوز هم قیمتی برای آن تعیین نشده
به‌اضافه جواهراتی که مادرم به من داده بود و علاوه بر ارزش مادی، ارزش معنوی زیادی برای من داشتند.

در نهایت معصومی تصمیم می‌گیرد کیسه جواهر را در خانه بگذارد: یک هفته در شمال ماندیم و موقع برگشت وقتی که نزدیک خانه شدیم به پسرم گفتم برویم بیرون شام بخوریم. اما آن لحظه احساس کردم دزد خانه ما را زده و پسرم هم بعدا گفت همین احساس را داشته است. بنابراین تصمیم گرفتیم ابتدا به خانه برویم و ساک‌ها را بگذاریم و بعد برای خوردن شام بیرون برویم. به خانه که رسیدیم من از پله‌ها رفتم بالا و در ایوان را باز کردم. چراغ را روشن کردم و دیدم دستگاه ضبط صوت روی طاقچه نیست. باز هم گفتم شاید پسرم آن را جابه‌جا کرده.

اما کار دزد بود. این را معصومی وقتی وارد اتاق می‌شود و پایش به کشوهایی که روی زمین افتاده بود می‌خورد می‌فهمد: پایم به یکی از کشوها گیر کرد . به پسرم گفتم نیما نترس فکر کنم دزد آمده و همزمان زمین خوردم. نیما فکر کرده بود که دزد مرا گرفته و وقتی که بالا آمد رنگ به رخسار نداشت.

او ادامه می‌دهد: دیدم در کمد باز است و کیسه جواهرات نیست. همانجا مسیر زندگی‌ام عوض شد. من قصد داشتم خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کردم و خانه پدری‌ام بود بکوبم و دوباره بسازم. این کار را می‌خواستم با فروش کیسه جواهراتم انجام دهم، اما نشد.

معصومی می‌گوید: من بعدها فهمیدم کار چه کسی بود. می‌دانستم که آشناست. چون قبل از این‌که به مسافرت بروم به خانه ما زنگ می‌زدند و تلفن را قطع می‌کردند. پلیس هم می‌گفت که احتمالا کار یک آشنا بوده که از وجود جواهرات خبر داشت. اما بعد از دو سه بار کلانتری رفتن فهمیدم که ادامه کار از طریق پلیس از عهده من خارج است به پلیس هم گفتم لازم نیست پیگیری کنند. زندگی خودم را کردم. خواهرم چند روز بعد از حادثه می‌گفت پروانه واقعا حال تو خوب است؟ اگر این همه مال و منال مرا می‌بردند حال و روز نداشتم. اما من خوب بودم، چون همیشه فکر می‌کنم خسارتی که به مال وارد می‌شود قابل جبران است اما خسارت جانی چاره ندارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها