این همه عجله برای چه، حرص زدن دیگر چرا، خبری نشده، اتفاقی نیفتاده، فقط سال می‌خواهد رخت کهنه را از تنش بیرون کند و لباس نو بپوشد.
کد خبر: ۳۱۵۵۶۶

 البته نمی‌شود گفت که نباید خوشحال بود چون هرچه باشد بهار آمده و باید تمیز و خوشحال به استقبالش رفت، اما این که سرت را آنقدر شلوغ کنی که دستپاچه شوی و به هیچ‌کاری نرسی، درست نیست.

شب‌های پایانی سال، خیابان‌ها و پیاده‌روها حتی بعضی کوچه‌ها در جمعیت غرق می‌شود و جای سوزن انداختن نمی‌ماند. آن یکی پای بغل دستی‌اش را لگد می‌کند، آن یکی به 2 نفر کنار دستی‌اش تنه می‌زند، همه بلندبلند حرف می‌زنند، بعضی‌ها هول می‌زنند تا جنسی را که چشم‌شان را گرفته است، از دست دیگران بقاپند، چانه زدن که حسابی بازارش داغ است و به خاطر 500 تومان تخفیف، احساس پیروزی به آدم دست می‌دهد.

همه اینها را که جمع کنی،‌ می‌شود لذت، هیجان و کلافگی خرید شب‌های عید. هر قدر سال کهنه‌تر می‌شود و صدای پای نوروز واضح‌تر به گوش می‌رسد، زندگی جذاب‌تر می‌شود.

مثل یک جور تزریق امید به زندگی یا حس تولدی دوباره. وقتی دستجمعی یا حتی تنها به خرید می‌روی، وقتی ماهی‌های قرمز در آن تنگ‌های شیشه‌ای حاشیه مغازه‌ها را زیباتر می‌کنند،‌ وقتی سبزه‌های جورواجور برایت شکلک در می‌آورند، وقتی گل‌های سنبل بنفش و صورتی زندگی را به جریان می‌اندازند و بوی سمنو، دماغت را پر می‌کند، احساس می‌کنی که زنده‌‌ای و باید برای زنده ماندن و زندگی کردن تلاش کنی.

اما این احساسات زیبا وقتی با شلوغی و ازدحام و هیاهوی مردمی که انگار آخرین خرید عمرشان را می‌کنند، مخلوط می‌شود؛ کمی از شور و حال
می‌افتد.

حرفی نیست که لباس نو بخریم و روی انبوه لباس‌های قدیمی‌‌مان تلنبارش کنیم، مشکلی نیست که یک جفت کفش دیگر هم به جاکفشی‌مان اضافه کنیم، اصلا اگر برای بچه‌ها سنگ‌تمام بگذاریم و از سر تا پایشان را نو کنیم که خیلی خوب است، ایستادن در صف طولانی قنادی‌ها و خرید آجیل و شیرینی هم که همه لطف عید است؛ اما به شرطی که شادی ما سبب غم دیگران نشود.

ماشین‌هایی که به هم گره خورده‌اند، فریادهایی که از کلافگی رانندگان بلند می‌شود، گریه بچه‌هایی که اعصابشان به هم ریخته است و آدم‌هایی که نبود حتی یک متر جای پارک مستاصل‌شان کرده، همه صحنه‌هایی غم‌آلودی است که نمی‌گذارد خیلی‌ها شیرینی شب‌های عید را زیر زبانشان مزه‌ مزه کنند. پس این همه عجله برای چه، حرص زدن دیگر چرا، خبری نشده، اتفاقی نیفتاده، فقط سال می‌خواهد رخت کهنه را از تنش بیرون کند و لباس‌‌نو بپوشد.

کسی نمی‌گوید نباید شاد بود و جنب‌وجوش نداشت، اما می‌شود گفت کمی آرام‌تر و با ملاحظه‌تر؛ آخر شب عید،‌ دنیا که تمام نمی‌شود؛ عید، شروع زندگی است؛ آغاز روزهایی است که بوی تازگی می‌دهند.

مریم خباز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها