آخرین خواسته مرد اعدامی

اجرای حکم، یکی از سخت ترین کارهایی است که یک قاضی باید انجام دهد. روزی که اولین اعدام را در عمر حرفه‌ای خودم انجام دادم را هرگز فراموش نمی‌کنم. حدودا سال 70 بود من در آن زمان در شهرستان اراک در شعبه دوم دادگاه انقلاب مشغول خدمت بودم. روزهای اول کاری من بود. از آنجا که رئیس شعبه یک نبود پرونده‌ای به من ارجاع شد تا حکم آن را اجرا کنم. حکم اعدام در مورد پسری حدودا 26 ساله که به دلیل حمل چندین کیلو هرویین به مرگ محکوم شده بود.
کد خبر: ۳۱۲۹۱۲

از نظری شرعی من باید اقناع می‌شدم تا بتوانم حکم را اجرا کنم از رئیس مجتمع خواستم پرونده را در اختیارم قرار دهد تاآن را بخوانم پرونده پیچیده‌ای بود. جوان 26 ساله فردی بود که یکبار به جرم حمل چندین کیلو مواد مخدر به اعدام محکوم شده بود با تقاضای وکیل متهم پرونده به کمیسیون عفو و بخشودگی فرستاده شده و متهم به دلیل این‌که 2 فرزند کوچک داشت و خود نیز جوان بود مورد بخشش واقع شده و با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شده بود.

اما این تمام ماجرای پرونده این جوان نبود. چندین سال بعد از گذراندن دوران زندان این جوان برای شرکت در مراسم ختم یکی از بستگانش از زندان تقاضای مرخصی کرده بود. رئیس زندان موافقت کرده و با دریافت وثیقه‌ای سنگین او را برای چند روزی به مرخصی فرستاده بود. مرد جوان هنگام بازگشت از مرخصی به بهانه رفتن به دستشویی از دست مامور خود فرار کرده و رفته بود. تحقیقات زیادی برای دستگیری وی انجام گرفته بود، اما ماموران نتوانسته بودند او را دستگیر کنند تا این‌که 2 سال بعد از این فرار بزرگ ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر در یکی از شهرستان‌های غرب کشور مرد جوان را با چندین کیلو هرویین بازداشت کردند. زمانی که عکس این متهم به عنوان یک فرد سابقه‌دار در اختیار حوزه‌های قضایی قرار گرفته بود حوزه قضایی اراک او را شناسایی کرده و با توجه به این‌که این مرد یکبار پیش از این به اعدام محکوم شده و برای بار دوم نیز اقدام به حمل چندین کیلو هرویین کرده بود دوباره به اعدام محکوم شده و مراحل مختلف قضایی پرونده نیز طی شده بود.

او طبق قانون واقعا مستحق اعدام بود و من نیز اقناع شده بودم.

دستورات لازم برای اجرای حکم داده شد و همه کسانی که باید برای اجرای حکم در محل حاضر می‌شدند از جمله دادستان، نماینده پزشکی قانونی، امام جمعه و... همه آمده بودند. ساعت 6 صبح ماشین اداره دنبال من آمد و من برای اجرای حکم رفتم.

در محوطه زندان بودیم که مرد اعدامی را آوردند. دلم برای جوانی او می‌سوخت، اما کاری که کرده بود هیچ جای عفو و بخشودگی برای او نگذاشته بود.

به عنوان قاضی اجرا کننده حکم جلو رفتم و از او خواستم در آخرین لحظات قبل از مرگ اگر خواسته‌ای دارد بگوید. مطابق قانون چند ساعت قبل از اجرا موضوع را به او خبر داده بودند. به من گفت می‌خواهد برادرش را ببیند.

همه مسوولان ایستاده بودند. نمی‌دانستم باید چه کنم. او تا چند دقیقه دیگر جان خود را از دست می‌داد و من باید حتما خواسته معقول او را برآورده می‌کردم. از طرفی نمی‌دانستم برادرش کجاست و باید او را چطور پیدا کنم. جو سنگینی حاکم بود. دستور دادم برادر جوان اعدامی را پیدا کنند و او را بیاورند. رو به جوان کردم و گفتم شماره‌ای از برادرت بده. گفت نگران نباشید برادرم در بند کناری است.

متاسفانه برادرش هم به خاطر این‌که مواد حمل کرده بود زندانی بود.

بعد از چند دقیقه برادرش آمد. هرچند هر دوی آنها از خلافکاران حرفه‌ای بودند اما در شرایط سخت عواطف انسانی آنچنان زیبا در افراد شکفته می‌شود که همگان را مبهوت می‌کند. این دو برادر که با کارهایشان باعث اعتیاد و نابودی زندگی هزاران جوان شده بودند، همدیگر را در آغوش گرفتند. مرد اعدامی به برادرش گفت که از فرزندانم مراقبت کن و بعد از من اجازه نده همسرم دست مرد غریبه بیفتد و خودت با او ازدواج کن. به بچه‌هایم نگو پدرشان چطور مرد.

آنها چند دقیقه‌ای در آغوش هم گریه کردند و بعد از هم جدا شدند.

مرد اعدامی به آرامی خودش بالای چوبه دار رفت و حکم اجرا شد و من از آن زمان به این می‌اندیشم که چرا جوانی چنین نیرومند باید تبدیل به یک قاچاقچی بزرگ شود. فرزندانش بی‌پدر شوند و درحالی که می‌توانسته فردی مفید باشد تبدیل به فردی آسیب‌رسان به جامعه شود و آسیبی به مردم وارد کند که غیر قابل جبران باشد. چرا ما شرایط جامعه را برای زندگی سالم جوانانمان آماده نمی‌کنیم و چنین هزینه‌های هنگفتی به جامعه تحمیل می‌شود.

حسین مرادی / مستشار دادگاه کیفری استان تهران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها