
پدرخوانده جان! من اهل نصیحت کردن نیستم ولی توی این اوضاع احوال وقتی آدم پشت کنکوری باشد و زمان سربازی رفتناش هم رسیده باشد. به نظرم اصولا بهتره اعصاب خودش رو خرد نکند تا اوضاع از این که هست بدتر نشود. غصه نخور داداش جون که زندگی قشنگه...
ققنوس هم یک شعر نوشته و فرستاده که ای بدک نیست. اگر البته از کنار شکسته وزنیها و رعایت نکردن قافیهاش یواشکی بگذریم. «ایمیل گمگشته باز آید به کافه غم مخور/ کلبه کاغذ شود روزی آپارتمان غم مخور/ ای چشم پول دیده حالت به شود دل بد مکن / وین موی ژولیده باز آید به شانه غم مخور/ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟/ پس چرا قاطی شد همین شعر لیک کافه غم مخور/ دور گردون گر دو روزی کلهاش گیج برفت/ با کمی استراحت خوب شود حال دوران غم مخور/ هان مشو نومید کین نخستین شعر ماست/ باشد اندر پرده استعداد ما پس غم مخور/ای دل ار سیل سوال بنیاد پاسخ بر کند/ چون نباشد هیچ تو را باک از تقلب غم مخور/ در خیابان گر به شوق زر خواهی زد قدم/ کاستیها گر کند جیب مبارک غم مخور/گرچه سرما بس خطرناک است و باران بس عزیز/ اما هیچ بامی نیست کانرا نیست بوران غم مخور/حال ما در فرقت مشقهایمان است بس عجیب/ جمعه میماند برای درس خواندن غم مخور.
داش رضای فلاحتی این دفعه واقعا حالش بده: «سلام. هیچ گونه اعصاب، معصاب، روحیه، امید، حامد، مهدی، کیوان،... اِ اشتباه شد. به هرحال کمی تا حدودی ابری با مه صبحگاهی هستیم. از قدیم گفتن تا 3 نشه بازی نشه. یک دوستی میگفت تا 7 نشه بازی نشه. دستش درد نکنه. بیخیال درس شیم. جون تو. آقا واسه چی داری درس میخونی؟ کنکور بدی که چی؟ به قول علی دایی: الکی داریم میدویم، الکی تمرین میکنیم. ای خانهات خراب انتگرال. مشتق را باید بگیریم، دیفرانسیل جدا و دیگر هیچ. نمرات بیسیار جالبی کسب کردیم که برای خودمان هم جالبه. هنوز انگشت تدبیر در دهانمان هست. ابروهام هم همچنان از شدت تعجب بالا مونده. گوشهایمان هم آلبالویی رنگ مونده. پشت دستمان هم یادمان نیست به دندان گرفتیم، زدیم رویش، زدیم تو گوش مانیتور. خیلی مُسوزه. پوست دستُم هی داره میگه: دارُم مُسوزُم. از خواب و خوراک افتادیم. دچار ماکزیمم افسردگی با گرد و غبار محلی هم هستیم. کمی فراموشی هم گرفتیم و هیچ گونه از نمرات را به هنگام پاسخ دادن به والدین، یادمان نمیآید. در دریایی از ناامیدی و یأس قرار داریم. چه تلاطمی هم داره. بادبانها و پاروها را هم طوفان برده. مو الان خودُم را از این پنجره مِندازم پایین. اِ یادُم نبود خانمان همکفه. از بس از کرخه تا راین گذاشتُم، دیسکش خش داره. وسط این اوضاع دندانمان هم درد دلنوازی میکنه. عصبش را کشته بودُم، نمیدونم چشه. یحتمل عصب درآورده. کلاً همه چی زنجیر شدن، موره داغون کنن ولی مو مرد روزهای سختُم.ها یره. بزار اون گل ارکیده رو. شاخهای تکیده/ گل ارکیده.»
به به خانم مهسا مهرآذین چه عجب یاد ما کردی. کلی از کتابهایی که خونده بودی کیف کردم، اما در مورد این که گفته بودی یک نویسنده شبیه به سلینجر معرفی کن راستش به نظر من هیچ کس شبیه سلینجر نیست. اگر بود که طرف دیگه سلینجر نمیشد. اما اگر با اون فضا میخوای کتاب بخونی شاید بد نباشد سری به پل استر بزنی. البته هیچ شباهتی به هم ندارندها! ولی خوب رویهمرفته برای کسی که کارهای سلینجر را پسندیده پل استر هم خواندنی است. در ضمن ما هم خودمان زبانمان مو درآورد از بس که گفتیم این لنگ و پاچه شتر را از صفحه ما کم کنند اما مثل شما همچنان داریم در شلنگ شنا میکنیم و انگار نه انگار. در ضمن سردبیر جان این مصاحبه سعید پورمحمودی مجری رادیو جوان چی شد؟ (ببین باز دعوایش کردم که نگویی کافه پیگیری نمیکنی)
این ستاره سفید هم انگار حالش خوش نیست چون برایمان نامه نوشته و گفته: گاهی وقتا فکر میکنم زندگی یعنی چی؟ من از زندگی خسته شدم من از آدمای دور و برم خسته شدم از رفتاراشون خسته شدم، شاید خیلی تکراری باشه. اگه بگم میخوام برم یه جای دور،خسته شدم از اینکه آدمای دورم دلشون میخواد همه چی به دل اونا باشه از تسلیم بودن خودم خسته شدم، دلم از این گرفته که تو زندگیمون دیگه گذشت معنا نداره کسی برندهست که بلندتر میتونه فریاد بکشه از اینکه سوهان روح همیم خسته شدم / دلم پر از حسرته و دعا.
آذین از رشت، نامه تو هم رسید. حالا هی پز این شهر قشنگتان را به ما بده. هی پز ماهی سفید و باقالی قاتقش را. بنده اگر یک روز هم از عمرم مانده باشد، میآیم و ساکن رشت میشوم. پس لازم نیست جنابعالی هی دل ما را آب کنی. فکر جوان مردم را نمیکنی؟ نمیگویی الان صد ماه است شمال لازم شدهایم و نمیتوانیم برویم؟ ای بابا آخر آدم دردش را به که بگوید. نکنید این کارها را فرزندان من، نکنید این کارها را. ای بابا...
خب ما رفتیم. حالا که تعطیلات به پایان رسیده و فعلا خبری از روزهای خوب تعطیلی نیست پس تا می توانید برای بارش باران و برف دعا کنید . حالا اگر چند روز پشت سر هم باران و برف ببارد اتفاقی نمی افتد چون تعطیلی مسافرتی در راه نیست که خراب شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی اختصاصی خبرنگار روزنامه «جامجم» در بیروت با حسن عزالدین، عضو بلندپایه حزبالله و نماینده پارلمان لبنان مطرح شد
دکتر حسن سبحانی، استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با روزنامه«جامجم» مطرح کرد