
(خواستم به همه بروبچهها بگم که ف. حسامی رفت و بدون هیچ توجهی به ما، ما رو تنها گذاشت. اون اگه ما رو دوست داشت هیچ وقت به این همه خواهش و تمنا بیاعتنا نبود... من خودم 2 یا 3 نامه برای برگشتنش نوشتم اما اون مثل اینکه اصلا براش مهم نیست که چه کسانی به خاطرش دارن خواهش و التماس میکنن!...)
لنگه کفش بیابانی
بفرما... تو این جنگل احساسات که هر کی به فکر ساختن آیندهای خوب واس خودش باشه میره دنبال یه لقمه منطق، یه جرعه تحلیل قضایا، یه لیوان تفکر میگرده، حالا تو وسط بیابون هی این یه لنگ کفشت رو تکون تکون میدی و میگی: آههه... احساساتم! آخه عزیز ماااااادر... فک کن یکی از اقوام عروس یا دوماد وسط مجلس شاکی میشه و میره، عروس دوماد همه رو جمع میکنن و میگن: قربون دستت حالا که داری میری بیا دونه دونه با همه خداحافظی کن؟!! بعدشم... من که جونم برا این بروبچ همیشه در صفحه درمییااااااد، من که مجبووووور شدم با وجود سر جا بودن همه اون مشکلات دوباره بیااااااااام، من که هی جیک و جیک... چی...؟ آهااااان... بله! عقلم نمیرسه که همین جوری نذاااااارم برممممم؟! (برای اینکه ناراحت نشی، تو همین چن خط، 5 تا کلید طلایی بهت دادمااااااا... ببینم میتونی پیداشون کنی)
گرفتار بلا گشتهحسامی
(سلام و درود و خسته نباشید خودمون رو فوت میکنیم به سمت شما بروبچ قدیمی و جدیدی و شما خستهچشمان و خوانندگان خط دکتری و مُکتُری ما، کلیه تایپیستهای پیر و جوان و انسانهای شجاع و ماهر در پاره نمودن و مچاله فرمودن و قرار دادن نامههایمان در درز دیفال و لای جرز و توی گره روسری و زیر فرش و مرش و... نمیدونم که این نامه رو بعد از خوندن به چه چیزی تبدیل میکنید؛ آیا موشک؟ یا همین قایق خودمون و شاید هم اصلاً حوصله به چیزی تبدیل کردن ندارید و فکر مخوف پارهپوره کردن این دستخط حیوونکی ما میزنه به سر کل اگر طبیب بودی... ولی خب بنده چون دیدیم جای اراجیف در صفحه خالیست... با این دست و پا و دل و دماغ شکسته، دست به کار شدیم و برای شادی رفتگان و بازماندگان شعری سرودیم که البته قبل از آن حداکثر التماس و خواهش و جزع و فزع را ضمیمهاش میکنیم و آنقدر اینجا مینشینیم و گریه میکنیم که چاپش کنید و اندک دل ما رو که به زور سوزن و نخ به هم وصل است دوباره نشکنید)
شنیدم کلهپا گشتی حسامی/ از این صفحه جدا گشتی حسامی/ خزیدی کنج دیوار خرابات/ چه یکهو ناقلا گشتی حسامی؟!/ زبانم کور، چشمم لال شاید/ گرفتار بلا گشتی حسامی/ تمام هیکل ما مانده در کف/ که غیب اندر هوا گشتی حسامی/ زمستان گشت و حالا توی سرما/ شنیدم بیکلاه گشتی حسامی/ نگفتی رنگ جوراب خود اما/ جوانمرد از قضا گشتی حسامی/ بود جایت میان صفحه خالی/ عجب، چون بیوفا گشتی حسامی؟زینب فخار 22 ساله از کاشمر
حیف که طنز بود، وقت گذاشته بودی و زحمت کشیده بودی، وگرنه میذاشتمش کنار تا دیگه این خط دکتریمُکتری خودت رو واسه یه حسامی بیسوادی خرج نکنی (جوابم به «لنگه کفش بیابانی» رو تو هم بخون).
صُب شد، پا شو، بیدار شو!
چرا ما نباید این حق رو داشته باشیم که بعضی وقتا غیر طبیعی باشیم؟ گاهی وقتا دوست داریم که دو به علاوه دو نشه چهار، که بشه پنج. گاهی وقتا دوست داریم اینقد سبک باشیم مثه ساکنین سفینه فضایی، این طرف و اون طرف بریم و قطرههای آب رو از توی هوا بخوریم و غذاهامون از بیوزنی برن بچسبن به سقف. چه اشکالی داره؟ غیر طبیعی میشیم؟ خب بشیم. مگه چی میشه؟ گاهی وقتا دوست داریم احساس تنهایی کنیم، دوست داریم اصلا نباشیم، گاهی وقتا دوست داریم وقت تلف کنیم یا غمگین باشیم.
زندگی یعنی این؛ یعنی عدم تعادل و بعد تلاش برای رسیدن به تعادل. اگر از همون اول که به دنیا اومدیم تعادل داشتیم و همه چیز سر جای خودش بود، اونوقت میشدیم جزو نباتات. نباتات حرکتی ندارن و همین بودن که هستن اما ما آدما اینجوری نیستیم. ما دچار یأس و بیهودگی میشیم، بعد حرکت میکنیم تا این عدم تعادل رو به تعادل تبدیل کنیم. زندگی یعنی این.مجید خزایی از نوشهر
مجید، دلبندم، بابا صبح شده، پا شو، بیدار شو دیگه! عزیز دل بابا، نه تنها نباتات، تو بگو حتی یه دونه باکتری ریزهمیزه هم احساس داره و یأس و تنهایی رو درک میکنه (حالا در حد خودش) ولی این جور که معلومه مطالعهت اونقدرا که باید باشه نیستااااااا. یکی از ضعفهای ما هم که هی تو معنا کردن زندگیمون و درک درست اوضاع پیرامونمون جاده خاکی میریم، همینه وااااااا.غیر معمول فکر کردن چون باعث خلاقیت می شه خوبه ولی بپا این غیر طبیعی بودن باعث نشه یه روز کفشات رو به جای دستکش سرت کنی، زیر بارون چترت رو بذاری تو جیب پیرهنت بیای بگی: «حال میکنی عدم تعادل رو؟!» حالا از ما گفتن!!
خب بچهم بار اولش بود!
از پلههای مترو که بالا رفت یه حس خوشی داشت. بار اولش بود. با ذوق میله مترو را گرفت. پیاده که شد، دست کرد توی کیفش...
همه پولش را زده بودند!
فاطمه ملکوتینیا از قم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی اختصاصی روزنامه «جامجم» با دو تن از اعضای بلندپایه جنبش امل و حزبالله لبنان بررسی شد
علیامین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفتوگو با «جامجم» از خاطرات حضورش در این سریال میگوید