دست‌های نوجوان درسخوان چگونه به خون آلوده شد؟

حلالم کنید

نوجوانی سر به راه و درسخوان ناگهان به یک قاتل تبدیل شد اما چرا و چگونه؟ حمید چطور کار را به جایی رساند که اکنون باید در گوشه زندان منتظر اجرای حکم قصاص باشد؟ حمید در خانواده‌ای نه چندان ثروتمند در منطقه‌ای در جنوب تهران زندگی می‌کرد و با این که از نظر مالی در مضیقه بود سعی و تلاشش را به کار گرفت تا خودش را به فردی موفق تبدیل کند: دانش‌آموز درسخوانی بودم و نمراتم همه بالا بود ضمن این که از کلاس دوم راهنمایی مشغول کار هم شدم و درآمد ناچیزی برای خودم داشتم.
کد خبر: ۳۱۰۷۲۸

حمید بعد از این که وارد دبیرستان شد رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد و هر سال با معدل بالای 19 قبول می‌شد تا این که به روزهای پایانی تحصیلش رسید.

آن زمان بود که یکی از دوستانش به او پیشنهاد وسوسه‌کننده‌ای داد:‌ او گفت یکی از اقوامش زن مسن و پولداری است که می‌توانیم از خانه‌اش سرقت کنیم و پول زیادی به دست بیاوریم.

من اول مخالفت کردم اما کم‌کم وسوسه شدم و با یکی دیگر از دوستان‌مان به خانه پیرزن رفتیم.

حمید دوست ندارد آن حادثه را دوباره بازگو کند و فقط به همین اکتفا می‌کند که در خانه پیرزن دستخوش هیجان شد و صاحبخانه را با چاقو به قتل رساند .

از کاری که کرده‌ام بشدت پشیمان هستم. شبها نمی‌توانم بخوابم. من آزارم تا قبل از آن به هیچ‌کس نرسیده و خطایی انجام نداده بودم. خیلی عذاب وجدان دارم.

پسر جوان این روزها در زندان وقتش را با مطالعه می‌گذراند: بیشتر، کتاب‌های خودشناسی می‌خوانم و وقتم را به عبادت اختصاص می‌دهم.

پشیمان هستم و امیدوارم خانواده مقتول مرا حلال کنند. حمید بزرگ‌ترین آرزویش را این طور توصیف می‌کند: می‌خواهم یک بار دیگر مادرم را در آغوش بگیرم.

اگر قرار است مرا اعدام کنند ای کاش قبلش فرصتی داشته باشم تا بتوانم او را بغل کنم و حلالیت بطلبم.

حمید می‌داند اگر اولیای دم مقتول رضایت ندهند او قصاص خواهد شد اما به گفته خودش بیشتر از بخشش به گرفتن حلالیت فکر می‌کند: آزادی را دوست دارم اما بدون رضایت قلبی اولیای دم آزادی برایم معنی و مفهومی ندارد.

می‌خواهم آنها مرا واقعا ببخشند و از گناهم بگذرند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها