
از پشت پرده اشکهایم تلا‡لو نوری را میبینم که تاریکی اتاقم را روشنایی بخشیده، از پنجره به بیرون مینگرم و نگاهم بر قرص ماه که از پشت ابرهای تیره بیرون آمده خیره میماند. نور مهتاب مانند جریانی از امید به قلب تاریکم میتابد و بیاختیار لبخندی بر لبانم نقش میبندد.
حالا میفهمم که مهم نیست در روز روشن باشی یا شب تاریک، چون همیشه نور امیدی برای روشن کردن وجودت هست. مهم نیست که احساس کنی تلخترین لحظات زندگی را میگذرانی؛ مهم این است که تلخی الان را به امید لحظات شیرینی که میتوانی به دست آوری تحمل کنی.
یلدا- د. 17 ساله از لاهیجان
تعارفات
به نظر من تو همه جوامعی که از دنیا و اتفاقات پیرامونش عقب افتادهاند، افرادی هم زندگی میکنن که درگیر تعارفند. در نظر بگیرین مثلا خانم خونه بعد از پشت سر گذاشتن یه روز خیلی پرکار، از سر کار مییاد خونه و به امید استراحت روی کاناپه در خونه رو باز میکنه ولی قبل از اینکه وقت عوض کردن لباسهاش رو داشته باشه، صدای زنگ تلفن باعث میشه فاز و نول مغزش با هم درگیر بشن چون دختر عموی زن دایی پدرش از پشت تلفن اطلاع میده که شب میخواد یه سر بیاد پیشش و خانم هم با وجود همه چشمغرههای شوهر و بچهها و دندونقروچههای خودش باز یه لبخند ملیح مصنوعی به لب مییاره و میگه: واسه شام تشریف بیارین! خلاصه بعد از کلی اصرار از طرف خانم و انکار از طرف دخترعموی محترم، بالاخره مهمونی برگزار میشه. بعد از مهمونی هم بچهها و آقای خونه تشریف میبرن بخوابن و خانم میمونه و کلی ظرف نشسته. حالا ایشون براحتی میتونست با دادن یه جواب منفی، نه تنها اینهمه سختی رو تحمل نکنه بلکه یه روز دیگه با کلی حوصله میزبان دخترعموجان باشه.
چه خوب بود یاد میگرفتیم که پاسخ منفی نشانه گستاخی نیست و میشه با رعایت ادب و احترام در مواقع لازم بگیم: «نه.»
م. معدن نژاد
زندگی از اونور
آهای میشنوید؟ این منم که دارم هایهای فریاد میکنم و زار زار میگریم. آهای، این منم که از درد ناله سر دادهام و از بیوفاییها وفا طلب میکنم. آخه تا فریاد نزنی کسی به دادت نمیرسه، تا گریه نکنی نوازشت نمیکنن، تا مریض نشی کسی حالت رو نمیپرسه! انگار همه منتظرند تا اتفاقی بیفته و اونوقت یادمون مییاد غیر از خودمون هم کسانی این حوالی زندگی میکنند! کاش آدما پیر متولد میشدن و رفته رفته به دوران جوانی میرسیدن. شاید اینجوری قدر همهکس و همه چیز رو میدونستن. حالا فکر کن 80سالهای و دل و دماغ هیچ کاری رو نداری. باید عصا دستت بگیری، گوشهات خوب نمیشنون، صورتت پر از چین و چروک شده، بدنت درد میکنه، چه حسی پیدا میکنی؟ اینجور فکر کردن باعث میشه قدر خودت و نوجوونی و اطرافیان سالخوردهت رو بدونی. آهای میشنوید؟ کسانی منتظرتون هستن که با دیدنتون شاد میشن. تا در دام حسرت نیفتادهاید به سراغشان بروید.
جعفر دردمندی از سلماس
تلنگُر
توی خانوادههای ما ایرانیها پایه زندگی روی سخنرانی بنا میشه. زن شروع به سخنرانی میکنه که فلان اثاثیه خونه صدای مرگ میده و عنقریبه که از کار بیفته یا میگه که چهل ساله لباس نخریده یا اینکه مُردم از بس رنگ میوه و گوشت را ندیدم و مرد شروع به سخنرانی میکنه که ببین عزیزم، زندگی که اثاثیه و لباس و خورد و خوراک نیست. زندگی فراتر از این چیزای مادیه... و بعد هم کلی قول و قرار و بزک نمیر بهار مییاد.
از حقوقتون شاکی هستین چون تا وسطای برج هم نمیرسه. مدیر شرکت هم ادعای کارمنددوستی و کارمند پروری داره! یه روز عزمتان را جزم میکنین که به اتاقش بروید و به این کابوس هر ماهه پایان دهید و از میزان حقوقتان گلایه کنید. چه اتفاقی میافته؟ این موجود دوست داشتنی همچون یک پدر مهربان برایتان سخنرانی میکند که شما یکی از بهترین کارمندانش هستین و ارزشتان بیش از این حرفهاست و شما با سربلندی از اتاق خارج میشوید و توی خونه هم به همسر محترم میگید که ابرهای سیاه زندگیتون بزودی کنارمیره ولی وقتی اول برج، فیش حقوقتون را دریافت میکنین میبینین در به همون پاشنه میچرخه...!
ایمان چگونیان
ایمان جان حالا که سخنرانی تو تموم شد، بذار منم یه سخنرانی غرّا کنم درباره... اِ... کجا رفتی پس؟! واستا بابااااااا... آهاااااای...!!
مسافرم، بیا و همسفر شو
دلتنگیهامون که یکی دو تا نیست/ غصه ما، غصه آدما نیست/ من و تو با دنیا غریبه هستیم/ تو شهر آدما غریبه هستیم/ من و تو از نژاد پروانهایم/ بذار بگن من و تو دیوانهایم/ قشنگترین روِیای من تو هستی/ عزیز من بگو چی شد شکستی/ چرا از این زمونه دلگیر شدیم؟/ چرا یهباره اینهمه پیر شدیم؟/ هقهق غم رو گوش نده دروغه/ با هم که باشیم غما بیفروغه/ مسافرم بیا و همسفر شو/ رفیق من تو شهر پر خطر شو/ دنیا برای عاشقا نیش داره/ جهنم زندگی آتیش داره/ قصر طلا بدون تو که زشته/ با تو همین کلبه ما بهشته.
کاظم خوشخو
این نه منم، نه من منم!
یه جواهر اصل، حتی اگه کوچیک باشه، کهنه باشه یا ترک خورده و شکسته، بازم اصله و چیزی از ارزشش کم نمیشه اما یه چیز بَدَل، حتی اگه مثل الماس بدرخشه بازم بَدَلِه. تو زندگیت همیشه خودت باش. اصل باش. مطمئن باش اینطوری کلام و رفتارت به دل همه بیشتر میشینه و بیشتر میدرخشی؛ درست مثل یه تیکه جواهر.
نشمیل نوازی از بوکان
مجنون
1-نمیدانم چرا هر گاه میخواهم از تو بنویسم از لحظهای که قلم بر کاغذ میگذارم تا آنچه در ذهن دارم را روی کاغذ بنویسم، ناگهان تمام کلمات از ذهنم پاک میشوند و خطی سفید در آن نقش میبندد. خودمانیم؛ انگار کلمات هم از تو فراریاند!2-وقتی از برابر چشمانم گذشتی، نمیدانی چقدر زیباییات مرا شیفته خود کرد. همچون ستارهای که هیچ جایگزینی برای آن متصور نیست. عجب ماشین زیبایی!
احمد از بابل
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر حسن سبحانی، استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با روزنامه«جامجم» مطرح کرد
عضو شورای خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتوگو با «جام جم» مطرح کرد