در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چه مدتی است در زندان به سر میبری؟
بیشتر از یک سال است. بعد از بازداشت دیگر آزادم نکردند البته من قصاصی هستم و نمیتوان توقع داشت که من را آزاد کنند.
چرا مقتول را کشتی؟
دست خودم نبود، فکر میکردم مرد بدی است و باید بمیرد . از دستش عصبانی بودم. در آن موقع خیلی خشمگین بودم.
چه مشکلی با مقتول داشتی؟
من او را نمیشناختم ، همسرش را میشناختم.با توجه به حرفهایی که همسرش زده بود مرتکب قتل شدم.
چه دشمنی با مقتول داشتی؟
هیچ .
پس چرا او را کشتی؟
همسرش را خیلی اذیت میکرد. من هم تصمیم گرفتم او را بکشم.
اینکه مقتول با همسرش مشکل داشته به تو چه ربطی داشت؟
به من ربطی نداشت اما چون من با زینت آشنا شده بودم نسبت به او احساس وظیفه میکردم. فکر میکردم یکی از اعضای خانوادهام است. نمیدانم چرا این احساس را داشتم اما فکر میکردم باید هرطور شده است او را کمک کنم.
از کجا میدانستی حرفهایی که زینت درمورد شوهرش میزند درست است؟
من به زینت اعتماد داشتم. او هیچ وقت به من دروغ نمیگفت. زن بسیار مهربانی است.
چطور با زینت آشنا شدی؟
خواهرم آرایشگاه دارد و زینت مشتری خواهرم بود. من هم از طریق خواهرم با او آشنا شدم. بعد هم که همدیگر را میدیدیم.
تو میدانستی که زینت همسر و فرزند دارد؟
ابتدا فکر میکردم فقط فرزند دارد و از شوهرش جدا شده است، اما بعد متوجه شدم شوهر هم دارد
چرا به رابطهات با او ادامه دادی؟
بعد از اینکه فهمیدم او همسر دارد و برایم گفت که شوهرش چقدر او را اذیت میکند تصمیم گرفتم به رابطهام با او ادامه دهم. دلم برایش میسوخت و فکر میکردم میتوانم او را کمک کنم.
چه چیز باعث شد تا تو از مقتول متنفر شوی؟
حرفها و گفتههای زینت. او برایم گفته بود که همسرش آزارش میدهد و گاهی اوقات هم او را به شدت کتک میزند. من فکر میکردم زینت زن خوبی است و این حقش نیست که اینطور آزارش دهند.
چرا اجازه ندادی این زن و شوهر خودشان مشکل را حل کنند. در زندگیشان دخالت و رابطه پنهانی با زینت برقرار کردی. فکر نمیکنی حضور تو در زندگی شخصی زینت باعث شد که او از شوهرش هر چه بیشتر فاصله بگیرد؟
زینت به من میگفت شوهرش را دوست ندارد . آنها از خیلی وقت پیش با هم مشکل داشتند و این من نبودم که باعث ناراحتی آنها میشدم. زینت با من به آرامش میرسید.
چطور شد که نقشه قتل شوهر زینت را کشیدی؟
او زینت را خیلی اذیت میکرد. زینت باردار بود و شوهرش اصلا این مساله را در نظر نمیگرفت. تصمیم گرفتم هر طور شده این زن را نجات دهم. شب حادثه میدانستم که زینت به خاطر مراقبتهای بعد از زایمان به خانه خواهرش رفته است. شبانه به خانه آنها رفتم و با برادرم او را به قتل رساندم و بعد هم جسدش را داخل ماشین گذاشتیم و به جاجرود انداختیم.
چطور وارد خانه شدی؟
در نیمه باز بود و من هم وارد خانه شدم.
اما در پرونده آمده است زینت در را برای تو نیمه باز گذاشته بود؟
زینت اصلا در جریان این ماجرا نبود و تا زمان دستگیری من هم از این موضوع خبر نداشت.
اما خودش گفته با خبر بوده است؟
این حرفهایش درست نیست. او در اداره آگاهی اعتراف کرده و آن زمان در شرایط عادی نبود. او در دادگاه گفت که اینطور نبوده است.
برادرت چه نقشی در این قتل داشته است؟
او هم کارهای نبود. من از برادرم خواستم که همراهم بیاید. او فکر نمیکرد قتلی در کار باشد، فکر میکرد من میخواهم شوهر زینت را گوشمالی بدهم.
چطور توانستی برادرت را راضی کنی به همراهت بیاید؟
برادرم معتاد بود . من هم از همین نقطه ضعفش استفاده کردم و او را وادار کردم که همراهم بیاید. به او گفتم اگر به من کمک نکند به همه فامیل میگویم که به مواد اعتیاد دارد. او هم از ترس اینکه خانوادهمان متوجه نشوند قبول کرد که بیاید.
برادرت چه نقشی در قتل داشت؟
زمانی که من مقتول را کشتم ، کمکم کرد که جسدش را در ماشین بگذاریم و به سمت جاجرود برویم و او را به داخل آب بیندازیم.
اما گفتههای برادرت خلاف این مساله را ثابت میکند؟
او هم اعترافاتی در اداره اگاهی داشته است که درست نیست. واقعیت آن چیزی است که من در دادگاه گفتم.
اما آنچه زینت و برادرت در مراحل بازپرسی گفتهاند با واقعیت منطبق است. در این باره چه میگویی؟
من گفتههای آنها را درست نمیدانم. من خودم به تنهایی مرتکب قتل شدهام و آنها هیچ نقشی دراین باره نداشتند.
زینت باعث شده که زندگی تو نابود شود. فرزندان مقتول برای تو تقاضای قصاص کردهاند و حکم قصاص هم صادر شده است. چرا باز هم سرسختانه از این زن دفاع میکنی؟
میدانم که فرزندانش برایم تقاضای قصاص کردهاند. من پدر آنها را به قتل رساندهام و آنها حق دارند از من متنفر شوند. با این حال نمیخواهم که آنها را از داشتن مادر هم محروم بکنم و چون به خاطر زینت دست به قتل زدهام بی دلیل پای آن زن را هم وسط بکشم و باعث زندانی شدنش شوم. من خودم اشتباه کردم و این مساله ربطی به زینت ندارد. او از من نخواست که به خاطرش کاری بکنم.
اگر زینت از اینکه با شوهرش زندگی میکند ناراحت بود چرا از او جدا نمیشد؟
او میگفت که اگر از شوهرش جدا شود دیگر نمیتواند در کنار فرزندانش باشد و تحمل اینکه دور از آنها باشد را ندارد به همین خاطر هم تمام سختیها را تحمل میکرد.
به هر حال راهی بود که زینت خودش انتخاب کرده بود ، تو چرا دخالت کردی؟
من نسبت به زینت احساس خاصی داشتم . اصلا نمیتوانستم گریهها و سختیهای او را ببینم. هر بار که زینت گریه میکرد من از شوهرش بیشتر متنفر میشدم و سرانجام هم او را به قتل رساندم.
از کاری که کردی پشیمان نیستی؟
میدانم اشتباه کردم. آنقدر اشتباهم بزرگ بود که قابل جبران هم نیست. با این حال حاضرم مجازات عملم را ببینم. هیچ انسانی نیست که از زندگی کردن بدش بیاید و حتی اگر بزرگترین خطاها را هم انجام داده باشد تمام تلاشش را میکند تا از مجازات عملش رهایی یابد و دوباره به زندگی باز گردد. من هم همینطور هستم اما اگر زینت و فرزندانش با مرگ من به آرامش میرسند، با جان و دل این مجازات را قبول میکنم و از آنها عذرخواهی میکنم.
اگر به گذشته باز گردی بازهم این راه را ادامه میدهی؟
مسلما اینکار را نمیکنم. اگر به گذشته باز گردم زینت را به زندگی با شوهرش تشویق میکنم. از او میخواهم سختیهای زندگی را تحمل کند و با شوهرش بماند. اگر به گذشته برگردم ایمانم را قوی میکنم. در هر مشکلی فقط به خدا پناه میبرم.
مرجان لقایی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم