جابر تواضعی: وقتی قرار می‌شود با آقای مدیر سابق گفتگو کنم، فکر می‌کنم چقدر حرف داریم برای گفتن؛ هم او حرف‌های نگفته‌اش را می‌زند و سبک می‌شود، هم ما سوال‌های بی‌جوابمان را می‌پرسیم. هرچند حالا دیگر چیزی از فرازونشیب این 4 سال کم نمی‌شود، ولی به قول معروف گذشته چراغ راه آینده است. اگر از لابه‌لای حرف‌ها یک نکته هم به کار مدیران جدید بیاید که اشتباهات قبلی را تکرار نکنند، خیلی خوب است. وقتی تماس می‌گیرم، خیلی خوب برخورد می‌کند. با ادب و متانت جواب می‌دهد و انتظار دیگری هم نیست از کسی که این همه سال اهل رسانه است؛ ولی همراه این متانت و ادب، یک جور ترس از این که قرار است درباره چی حرف بزنیم هم خودش را نشان می‌دهد. اطمینان می‌دهم هیچ خطر یا اتفاق خارق‌العاده‌ای در کمین نیست.
کد خبر: ۲۸۷۴۸۲

فقط کمی درباره مسوولیتش و اتفاقاتی که در آن افتاده گپ می‌زنیم. موکول می‌کند به یکی دو روز بعد. یکی دو روز بعد موکول می‌شود به هفته بعد. هفته بعد یکی از آشنایان آقای مدیر سابق به رحمت خدا رفته و ایشان درگیر مراسم‌هاست. حتی یکی دوبار تماس‌های من همزمان می‌شود با مراسم و صدای شیون و نوحه که نمی‌گذارد صدای هم را بشنویم. عذر موجهی است؛ صبر می‌کنم تا موج عزا هم رد بشود تا بعد. حالا مهم نیست اتفاقی که 4 سال نیفتاده، یک هفته هم دیرتر بیفتد؛ اما این بار چندبار تلفنم بی‌جواب می‌ماند. با نثر نامه‌ها و پیام‌های خودش پیامک می‌زنم: «ما زیاران چشم یاری داشتیم...»، ولی افاقه نمی‌کند.

کار که به اینجا می‌رسد، می‌افتم روی دنده لج. خیلی بهتر است آدم نه را مستقیم و رک و بی‌واسطه بشنود تا غیرمستقیم و پیچاندنی. همین اتفاق هم می‌افتد و آقای مدیر سابق آب پاکی را می‌ریزد رو دستم. می‌گوید: «دیگر وقت محاکمه و مواخذه و پاسخ‌گویی گذشته. نه فضا را نیازمند بحث‌های خودم می‌بینم، نه از حرف‌های من طرفی بسته می‌شود، نه نتیجه‌ای دارد. من الان یک شخصیت حقیقی‌ام، نه حقوقی. حالا مثل زورق‌سواری که4 سال در ناآرامی پارو زده احتیاج به استراحت و تمدد اعصاب دارم. اجازه بدهید من کم‌ترین در این گوشه به کار خودم مشغول باشم.»

باور کنید با همین ادبیات حرف می‌زند. بینش هم می‌گوید شما که در فلان مطلب بهمان روز نظرتان را نوشتید. معلوم است بعد از این همه وقت سبک سنگین کردن، نتوانسته چیزی را که آدرس می‌دهد، پیش خودش هضم کند.

توضیح می‌دهم که نباید همه چیز را از پیش تعیین شده درنظر بگیرد. می‌گویم با شرایطی که پیش‌آمده همه‌مان از رفتن شما نگرانیم، ولی نرود میخ آهنین در سنگ.

نکته مثبتش این است که تا این جای کار هنوز با وقار و متانت حرف می‌زند. مهم‌ترش هم این‌که لااقل از کلامش می‌‌فهمم آن نثر فخیم و رمانتیک - بیانیه‌ها و نامه‌ها و خلاصه اسباب مدیریتی آقای مدیر سابق مال خودش بوده و لاغیر. خدا من را ببخشد که خیال می‌کردم همان‌ها هم انشای یکی دیگر است؛ خدا من را ببخشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها