این روزها اول درس و دانشگاه است. سخت است که بعد از یک مدت دوباره رفته‌اید سر کلاس و این فرصت خوبی است برای بیشتر با دوستان بودن و بیشتر می‌توانید با بچه‌ها این طرف و آن طرف بروید. اما بیایید یک کاری بکنید و یکی از این روزها، صبح زود قرار بگذارید و به کوه بروید. کوه است و سربالایی. شاید اولش خوب بالا بروید، اما وسط‌هایش کم می‌آورید.
کد خبر: ۲۸۵۶۸۸

وسط هفته بروید خلوت خلوت است اما آخر هفته شاید توی راه کلی دوست و آشنا ببینید. قدیم، پنجشنبه‌ها دانشجویی بود و جمعه‌ها خانوادگی. درکه و اوین پاتوق بچه‌های شهید بهشتی و دانشگاه آزادی‌ها بود و دربند قلمرو بچه‌های دیگر.

کوله‌پشتی را از شب قبل آماده می‌کنید و مثل ورزشکارها، خرما، نان، کمی میوه و آب برمی‌دارید. ساعت را کوک می‌کنید، کفش‌های کوه را می‌گذارید دم در. کفش پلوخوری که نیست، آخرین کفش کهنه‌تان را، چون هر کفش دیگری باشد داغان می‌شود و می‌خوابید. صبح زود راه می‌افتید. می‌روید و می‌روید. هوا تاریک - روشن است که می‌رسید تجریش. راه می‌روید و راه می‌روید. از روی سنگ‌ها و خاک‌ها. سبزه و علف هم آن گوشه و کنار پیدا می‌شود. اگر بار اولتان باشد، زیاد نمی‌توانید بالا بروید. می‌مانید توی همان اولین قهوه‌خانه. صابون دارید یا نه؟ مهم نیست.

دستتان تمیز است یا نه؟ سفارش صبحانه می‌دهید. چای، عسل، تخم‌مرغ، پنیر. خیلی‌ها هم نیمرو سفارش می‌دهند؛ از آن نیمروهای چرب و چیلی و روغن‌دار! یکی نیست بگوید آمدی ورزش یا می‌خواهی چاق بشوی؟ جواب‌ها معلوم است: «انرژی سوزاندم. باز هم می‌روم بالا تمام می‌شود. آی می‌چسبد.» به خیلی‌ها می‌چسبد. شاید به شما هم چسبید. سخت نگیرید. یک روز است دیگر. دفعه‌های بعد، به چای و پنیر اکتفا کنید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها