
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در همین بخش ابتدایی مصاحبه باید بگویم که برای مصاحبه با واروژ کریممسیحی حدود 9 سال منتظر ماندم. 9 سال قبل و پشت صحنه تدوین سریال «تفنگ سرپر» با این فیلمساز ملاقات کردم و همانجا از او شنیدم که قرار است پس از پایان تدوین این سریال، ساخت فیلمی سینمایی با اقتباس از داستان «هملت» را آغاز کند.
سالها گذشت اما این اتفاق با تاخیری چند ساله رخ داد. حالا در بعدازظهری پاییزی در دفتر سعید سعدی، تهیه کننده آرام و بیحاشیه سینمای ایران که همت او سرانجام، این فیلم را به نتیجه رساند ، من و این فیلمساز محجوب در دو طرف میزی چوبی نشستهایم.
فاصله میان ما را یک ظرف شیرینی و استکانهای چای پر کرده که هر چند دقیقه یکبار پر و خالی میشوند و سوالها و جوابهایی درباره ساخت این فیلم رد و بدل میشود.
در این سالها چه اتفاقی افتاد که با این تاخیر ، دومین فیلم خود را ساختید و چطور گذشت زمان، این دغدغه را تغییر نداد؟
این فیلمنامه یکی از چیزهایی بود که در این سالها میخواستم بسازم و طرحهای دیگری هم بوده است. آن موقع «تردید» ساختمان دیگری داشت و قصه از نگاه دانای کل تعریف میشد، اما وقتی به سالهای اخیر رسیدیم و قرار شد این فیلم ساخته شود، زاویه دید به این شکل تغییر کرد.
یعنی در این سالها بازنویسی میشد؟
نه. در یک مقطع به این نتیجه رسیدم که فیلمنامه اولیه، امکان ساخت ندارد. چون در نهایت به فیلمی 3 ساعته تبدیل میشد که امکان جذب سرمایهگذار برای آن وجود نداشت؛ اما زمانی که زمینه ساخت فیلم ایجاد شد، برای اجرایی شدن کار تغییراتی در فیلمنامه اولیه داده شد.
درباره افرادی مانند شما، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و برخی دیگر از فیلمسازان این نسل، گفته میشود که به سختگیریهای خاصی مشهور هستید که این مساله سبب میشود امکان ساخت فیلم از سوی شما بسختی میسر شود و به همین دلیل با تاخیرهای طولانی فیلم میسازید. این موضوع هم در فیلم نساختن شما موثر بود؟
ما سختگیری نمیکنیم. شاید دیگران هستند که سختگیری میکنند که ما نمیتوانیم فیلم بسازیم. شرایط خیلی مهم است. افرادی مانند ناصر تقوایی و بهرام بیضایی به حداقلهایی معتقدند که من هم معتقدم. ما به کمتر از یک سطح خاص، رضایت نمیدهیم و در چنین شرایطی ترجیح میدهیم فیلم نسازیم و به جای سینما سراغ شغل دیگری برویم. بخشی دیگر هم به شرایط دیگری مربوط است که باید فیلمنامه ما تصویب شود و گروهی برای سرمایهگذاری پیشقدم شوند. ما این وضعیت را ایجاد نکردیم. عده دیگری این جو را میسازند.
کمی بدشانس نیستید؟
به شانس مربوط نمیشود. ما باورهایی داریم که سبب میشود هر چیزی را نسازیم. ما به حداقلهایی قانع هستیم که آن حداقلها ظاهرا کمی دستنیافتنی است. معیار ما همیشه سینما بوده و وقتی چنین معیاری وجود داشته باشد، از یک حداقلهایی پایین نمیآییم. به همین دلیل به این مساله توجه نمیکنیم که مثلا در بازار فعلی، فیلمی خوب جواب داده و حالا ما سراغ ساخت آن نوع فیلمها برویم.
در ابتدای ساخت فیلم «تردید» هم دچار مشکلاتی شدید که به عوض شدن تهیهکننده و تغییر برخی بازیگران منجر شد. ماجرا چه بود؟
زمانی که بیمار شدم، پروژه متوقف شد. ناچار شدیم اصلاح برآورد کنیم. در آن زمان محمدمهدی دادگو تهیهکننده اول فیلم دیگر کار را ادامه نداد و طی مذاکره با سعید سعدی، تهیهکننده تغییر کرد. وقتی کاری متوقف میشود برای راه افتادن دوباره پروژه مشکلاتی پیش میآید. برخی سر کار دیگری میروند و دیگر نمیتوانند برگردند. برخی را کارگردان نمیخواهد و برخی دیگر نیز امکان همکاری ندارند. به همین دلیل زمانی در این میان از دست میرود.
در آن مقطع نگران نبودید که این پروژه دیگر راه نیفتد؟
نگران بودم، اما کمکهای تیم جدید تهیه، این نگرانی را برطرف کرد.
شنیده بودم زمان فیلمبرداری آنقدر روحیهتان خوب شده بود که سیگار را ترک کردید، اما ظاهرا الان دوباره از ترک خارج شدهاید؟
گاهی اوقات سیگار را ترک میکنم. زمانی که در بیمارستان بودم، سیگار را ترک کردم و زمان فیلمبرداری هم سیگار نمیکشیدم اما فکر میکنم از یک هفته دیگر، تعداد سیگار را کم خواهم کرد.
در این سالهایی که از دوربین فیلمبرداری و سینما دور بودید، سلیقه مخاطبان را دنبال میکردید؟ از نیازهای مخاطبان باخبر میشدید؟
اینکه سینما را به کدام سمت بردهاند و الان مخاطب چه میخواهد، این موضوع، مساله من نیست. من به یک معیاری معتقدم و فکر میکنم سینمای ما باید در آن جهت حرکت کند. این مسیر هم این است که ما به اندازه توانی که داریم، باید بتوانیم فیلم خوب بسازیم. اینکه فیلمی بیاید و بفروشد و من هم به سمت ساخت آن نوع فیلمها بروم اصلا مساله من نیست. اما در این سالها من هم مانند بسیاری از مردم عادی از فیلمهای شبکه قاچاق استفاده میکردم و با سینمای روز دنیا آشنا میشدم. من سینما را دوست دارم.
دنبال این موضوع هم بودید که قصه هملت که به دنبال ایرانی کردن آن رفته بودید نسبتی هم با زمان حال داشته باشد؟
نه. من این جور نگاه میکنم. فکر میکنم قصهای را از آن زمان به امروز تبدیل کنیم. من میکوشم امروز را برای تماشاگر واقعی کنم و تماشاگر بتواند آدمها را باور کند. اینکه در این مسیر چقدر موفق بودهام موضوع دیگری است، اما اینکه بخواهم چیزهایی را بیاورم که بگویم منظورم چه بوده، چنین نبوده و نیست.
این منظور را نداشتید که تاریخ تکرار میشود؟
نه. من از هملت خیلی خوشم میآمد. فقط این قصه را معاصر کردیم. اگر هملت آن زمان روشنفکر بود، باید آدم قصه من هم روشنفکر باشد. اگر عینا سراغ ساخت همان هملت میرفتم دیگر قصه برای مخاطب امروز قابل باور نبود. یکی از مهمترین مسائلی که در قصه هملت وجود دارد، مساله تقدیرگرایی است که ما در این داستان به آن پرداخته و آن را بررسی کردهایم. برخی از عناصر هم حذف شده است.
بازیگران نقش اول فیلم، هنگامی که شما فیلم اول خود را ساختید، احتمالا کودک بودند. مناسبات و برخورد شما با این بازیگران چطور بود؟
دختر من همسن و سال همین بازیگران است و من بسادگی با آنها رابطه برقرار میکردم. مشکلی در خصوص تفاوت سنی با آنها نداشتم. خیلی با هم راحت بودیم. به هر حال باید با این نسل ارتباط برقرار کرد وگرنه ما را کنار میگذارند!
فیلم تردید خیلی فیلم پرانرژی و اکتیوی به نظر میرسد. انگار یک کارگردان 30 ساله آن را ساخته است. چطور به این موضوع رسیدید؟
من سعی کردم فقط فیلمنامه را اجرا کنم. بعد از نوشتن سناریو باید آن را به تصویر تبدیل کرد. این فیلمنامه این تحرک را میخواست. اینکه دوربین ثابت گذاشته شود دیگر اسمش را نمیتوان سینما گذاشت. البته در این کار هم کوشیدیم محدودیتها و سختیها را در نظر بگیریم.
مهمترین و سختترین قسمت کار از نظر شما کجای کار بود؟
سختترین بخش، نوشتن است. در مرحله اجرا سختی چندانی ندارم. فقط ممکن است به دلیل برخی شرایط فیزیکی با مشکلاتی مواجه شویم اما فکر اصلی و خلق و به نتیجه رساندن آن کمی سخت است.
به هر حال این نمایشنامه خیلی گردن کلفت است و حداقل در کشوری مانند انگلستان شبی نیست که این نمایشنامه روی صحنه نرود. نوشتن چنین متنی انرژی میبرد. بقیه کار فیزیکی است.
یکی از ویژگیهای مهم این فیلم بازیگران آن هستند. اینکه چطور به علیرضا شجاعنوری رسیدید؟ بهرام رادان چطور انتخاب شد؟ ترانه علیدوستی از کجا آمد و... سوالهایی است که در ذهن مخاطبان شکل گرفته است. بد نیست توضیح شما این سوالها را روشن کند.
وقتی فیلمنامهای نوشته میشود، کارگردان آن افرادی را در ذهن دارد. بعد که نوبت به عمل میرسد، سراغ بازیگران میرویم و آنهایی را که با شرایط ما همخوانی دارند انتخاب میکنیم.
شما از کارگردانهایی نیستید که خودتان را به گروه خاصی از بازیگران محدود کنید؟
خیر. این فکر عملی نیست. اگر بخواهم بعد از 18 سال فیلم بسازم، اگر بخواهم فقط از یک بازیگر خاص استفاده کنم، ممکن است آن بازیگر سرکار باشد و اگر الان کار نکنم ممکن است دیگر اصلا نتوانم کار کنم و به همین دلیل باید شروع کنم به کنار آمدن با شرایط.
البته این ترکیب هم خیلی خوب و حرفهای است. علیرضا شجاعنوری مدتها بود در چنین نقشی ظاهر نشده بود و با توجه به فیلم «روز واقعه» که با آن فیلم شناخته شده، این نقش خیلی متفاوت بود. برخی از بازیگران تازه هم خیلی ایدهآل هستند. مثلا مادر سیاوش ماهمنیر چطور انتخاب شد؟
این بازیگر اولین نقش خود را در این فیلم ایفا کرد. ما به دنبال بازیگری برای ایفای این نقش بودیم. این فرد را هم از طریق یکی از آشنایانمان پیدا کردیم. بعد از تست بازیگری دیدم خیلی خوب است و بعد از تایید نهایی کمی هم با او کار بازیگری تمرین شد تا اینکه در نهایت در این نقش مقابل دوربین رفت.
در فیلم شما یک سینمای مخروبه وجود دارد. در بخشی از فیلم یکی از بازیگران به دیگری میگوید: «اینجا الان که فاجعه است. بعدا درست میشه دیگه.» ماجرا چیست؟ خودتان بگویید.
این جمله خیلی روشن است و نیاز به توضیح ندارد.
اینکه یک سینمای نیمهخراب برای روایت بخشهایی از داستان مورد استفاده قرار گیرد، فقط قرار است یک مفهوم کنایی در برداشته باشد؟
اصولا باید از فضای تصویر خوشم بیاید. این بخشی از سینماست که فضای فیلم را برای مخاطب جذاب کنیم. سینما یعنی همین که لوکیشنی را انتخاب کنیم که گذشته از معانی زیبایی بصری را هم داشته باشد. در همه لوکیشنها این مساله را در نظر میگیرم که ضمن توضیح موضوع فضا نیز دلنشین و جذاب باشد و چه جایی بهتر از سینما رکس.
بازیگرهای فرعی هم خیلی خوب انتخاب شدهاند. مثلا همین ماشاءالله شاهمرادیزاده بازیگر نقش کارگر سینما را چطور انتخاب کردید؟ بازیهای قبلی او را دیده بودید؟
در سری قبل این نقش را فرد دیگری بازی کرده بود، اما در زمان پیشتولید دوم، این بازیگر را در همین دفتر دیدم و با توجه به بامزگیهای خاصی که داشت پیشنهاد ایفای این نقش را به او دادم.
برخی صحنههای فیلم بشدت سنگین است. مثلا صحنههایی که بازیگران وارد داستان میشوند نوع ورود با میزانسنهای پیچیده بشدت فضا را سنگین میکند. دیالوگها گاهی حاوی حجم فراوانی از اطلاعات است که اگر مخاطب آن را با دقت گوش نکند، فهم ادامه داستان را از دست میدهد. به نظر میرسد فیلم برای مخاطب شمال شهری ساخته شده. در این مورد چه نظری دارید؟
این به همان سوال اول شما برمیگردد که از ناصر تقوایی و بهرام بیضایی مثال زدید. این نسل به سینمایی اعتقاد دارد که مخاطب نمیتواند وسط تماشای فیلم مثل سریالهای تلویزیونی برود املت هم درست کند و وقتی برگشت چیزی از فیلم را از دست نداده باشد. درباره حجم دیالوگها باید به این مساله توجه کنید که قصه اصلی هملت 4 ساعت است و اگر من بخواهم با ریتم آرامی داستان را تعریف کنم، باید همین زمان را به روایت فیلم اختصاص دهم. البته ممکن است مخاطب در دفعات اول و دوم چیزهایی را از دست بدهد و داستان را نگیرد، اما این فیلم برای تماشاچیای که فکر میکند نه تماشاچی روشنفکر، چندان سنگین نیست اما برای آن تماشاچی که میخواهد با حضور در سینما فقط بخندد، تردید فیلم مناسبی نیست و بهتر است به تماشای چنین فیلمی نیاید.
سینمایی که شما و همنسلانتان دنبال میکنید ویژگی مشخصی دارد و آن این است که معمولا در دفعات مختلف تماشا جذاب هستند. فیلم ناخدا خورشید هم در هر بار تماشا جذاب است و نکات تازهای برای مخاطب خود دارد. تردید هم اینگونه است.
وقتی سینما را جدی میگیریم، شخصیتها جدی میشوند و همه آنها برای خود شناسنامهدار میشوند و در هر بار تماشا یکی از آنها به چشم میآید.
این مساله به نظرتان کمی تنه به تنه تئاتر نمیزند؟ در تئاتر هم مخاطب با هر بار تماشای نمایش به یکی از اجزا توجه میکند.
این بخش به تئاتر ربطی ندارد. ما هنوز هم بعد از گذشت سالها فیلمهای بونوئل و جان فورد را میبینیم و لذت میبریم. در آن دوره خیلیها بودند که با جان فورد فیلم ساختند، اما فیلمهای آنها الان در انبارها خاک میخورد اما درباره جان فورد چنین نیست.
این یک شم فیلمسازی است یا یک غریزه؟
این یعنی سینما.
چطور میتوان به آن رسید؟
باید داشته باشی.
مادرزادی است؟
بخشی از آن ژنتیک است و بخشی دیگر اکتسابی است. هیچ فیلمسازی نمیتواند بگوید من نابغهام و با نبوغ فیلم میسازم. باید دانش این کار را هم در کنار نبوغ داشت. استادانی هستند که در فرنگ تحصیل کردهاند اما وقتی پشت دوربین قرار میگیرند، گند میزنند. شما باید هم سواد داشته باشید و هم غریزه. اینها که با هم جمع شوند، کیفیت فیلم شکل میگیرد.
هیچکس نمیتواند همینطوری کارگردان شود. باید یک چیزهایی داشته باشد. سینما هم یک چیزی شبیه نقاشی است. اگر تمرین نکنی و فکر را گسترش ندهی در همان حد میمانی. حتما نوابغی بودهاند که نیامدهاند و اگر میآمدند اتفاقهای خیلی بزرگتری در سینما رخ میداد.
ممکن است بر اثر مرور زمان و فیلم نساختن کارگردانی فراموش شود؟
این مساله هم شبیه دوچرخهسواری و رانندگی است. اگر چند سال این کار را نکنی، لحظه اول ممکن است سخت به نظر برسد اما به مرور راه میافتی.
اکثر بخشهای فیلم شما در فضایی بسته رخ میدهد و فیلم هیچ ارجاع زمانی مشخصی به جامعه امروز ندارد. فقط جایی از فیلم میبینیم که در محل مسافرخانه اراذل و اوباش دستگیر میشوند. چرا فیلم بیزمان و مکان است؟
من نمیخواهم تاریخ به فیلم بزنم. همه چیز در فیلم امروزی است. خانهها، لباسها و اتومبیلها و.... صحنه مقابل مسافرخانه تاثیر بصری دارد و کمک میکند تصاویر لخت و تخت نباشد.
از امروزی بودن شخصیتها فقط جایی در داستان میبینیم که سیاوش در حال کار کردن با اینترنت است. دیگر چیزی دیده نمیشود.
این قصه معاصر است و در همه خانهها رایانه است و اگر آن را نبینیم یک جای قصه اشکال پیدا میکند. ما در خانه موبایل هم داریم و اگر بخواهیم آن را حذف کنیم، باید خیلی چیزهای دیگر را هم حذف کنیم. من خیلی دوست داشتم شرایطی وجود داشت که این داستان را مثلا در دوره اول پهلوی روایت کنم اما کار خیلی سخت میشد.
تردید جزو معدود فیلمهایی است که مخاطب باور میکند آدمهای آن ثروتمند هستند. خانههای فیلم بشدت با شخصیتها تناسب دارد. اما ما واقعا مافیای این شکلی در ایران نداریم. این موضوع هم چیزی نبود که درباره آن تامل کرده باشید؟
در جامعه ما خیلی از این آدمها وجود دارند. در جامعه ما وقتی میشنویم که جایی جنس قاچاق میفروشند کافی است به این فکر کنیم که این جنسها چگونه وارد میشود؟ بالاخره باید برای وارد کردن این جنسها رشوه داد و این مساله خود به خود به شکلگیری مافیا منجر میشود.
به نظر خودتان یک جاهایی از فیلم به فیلمهای خارجی تنه نمیزند؟ شخصیت بازپرس شما خیلی خارجی است و من به عنوان یک نویسنده مقالههای حقوقی هیچ وقت چنین افرادی را در دادگاه ندیدهام.
بخشی از این موضوع عمدی است و باید کاری کنم که بعد متهم به چیزی نشوم. اگر قرار باشد این شخصیت با یک پیراهن یقه حسنی مقابل دوربین برود، بعد متهم خواهم شد که منظورم چه بوده است؟
بخشهایی از داستان که در مسافرخانه رخ میدهد، از نظر مخاطب عادی خندهدار است. نیازی نبود کمی زمینهسازی شود؟
تماشا گری که به آن صحنه میخندد، بهتر است به تماشای فیلم تردید نیاید. این یک رسم ایرانی است که من اختراع نکردهام و همه آدمهایی هم که در آن صحنه حضور دارند، بجز انوشیروان ارجمند آدمهای واقعی هستند. اینکه برخی مخاطبان آن را نمیفهمند، باعث تاسف است. این جزیی از فرهنگ ماست.
قرار بوده این مراسم رنگ و بوی بومی به کار بدهد؟
این مراسم بیشتر تصویری است. من از مراسمی مانند یزله خوشم میآید. میشد به جای اینها یک مراسم ساده را نشان داد اما جذاب نبود.
این داستان قابلیت این را دارد که به داستانی کاملا اجتماعی، تلخ و گزنده تبدیل شود اما الان با مایههای ماورایی تبدیل به یک کار سنگین شده است. شما به سینمای اجتماعی علاقه ندارید؟
به نظرم این هم سینمای اجتماعی است، اما ما در حال اقتباس از داستان بزرگی به نام هملت هستیم که نباید آن را خیلی تغییر دهیم. من دوست داشتم خیلی بیشتر از این به داستان هملت نزدیک شود اما این حداقل وفاداری به هملت بود. اگر قرار بود داستانی اجتماعی را روایت کنم، اصلا این قصه را کنار میگذاشتم و سراغ داستان دیگری میرفتم.
فیلم شما قرار بود به اسکار هم معرفی شود. فکر میکنید این فیلم بتواند مخاطب بینالمللی هم داشته باشد؟
من فیلم برای آن طرف نمیسازم اما اگر مخاطب خارجی هم داشته باشد خوشحال میشوم. البته این فیلم امتیازی دارد و آن اینکه قصهای جهانی پشت سر خود دارد و این مساله میتواند باعث موفقیت فیلم شود.
شما آدم ایدهآلگرایی هستید؟
فکر میکنم در رفتاری که تا به حال داشتم، پاسخ این سوال وجود داشته باشد.
منتظر فراهم شدن شرایط مناسب برای کار کردن میمانید؟
شرایط مناسب همیشه مهیا نمیشود. فقط کافی است شرایطی فراهم شود که بتوان کار کرد. اگر آدم کار نکند باید برود و بمیرد.
انتخاب دکتر امید روحانی برای دکتر بنیادی علت خاصی داشت؟
امید دکتر است و قبلا هم جلوی دوربین رفته و با این مساله آشناست. او اطلاع خوبی از مسائل پزشکی داشت و به ما کمک میکرد. حضور او دلیل خاصی جز این نداشت. او دوست و همکار خوب من است و اینها دلیل انتخاب او بود. به هر حال او به عنوان یک پزشک فارغ از رفتار کلیشهای یک بازیگر، نقش خود را ایفا میکرد.
یک سوال کلیشهای؛ مهمترین پیام فیلم شما چیست؟
«من کمتر از اونم که پیامی بدم»؛جوابی کلیشهای به سوالی کلیشهای.
دوست دارید در ذهن مخاطب بعد از دیدن این فیلم چه اتفاقی بیفتد؟
من دوست دارم با ساخت این فیلم فرهنگ مخاطب را بالا ببرم. اگر فیلم به این مساله کمکی کند خیلی مهم است.
اگر صد سال دیگر مخاطب این فیلم را ببیند، چه قضاوتی درباره ایران دهه 80 خواهد کرد؟
مگر آن موقع این فیلم را میبینند؟
لابد دیگر؛ مثل الان که ما کتاب شکسپیر را میخوانیم.
من نمیتوانم تردید را با شکسپیر مقایسه کنم.
اما کار شما مایههای آن را دارد.
ما فقط از آن اقتباس کردیم، اما کار من قابل مقایسه با آن کار نیست.
شما چه چیزی از تردید را دوست دارید؟
همه چیز فیلم را دوست دارم. مثل فرزندم است. ممکن است جایی از فیلم بلنگد، اما در مجموع فیلم را دوست دارم.
کدام صحنه را بیشتر دوست دارید؟
دعوای سیاوش و مادرش در اتاق را خیلی دوست داشتم. خیلی میخواستم بهتر از این از آب دربیاید. این صحنهای بود که در آن دیالوگهایی از جنس شکسپیر بود. صحنه بلوچها را هم خیلی دوست داشتم.
رضا استادی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: