بنیامین ریتور 30 ساله متهم است که با ضربات چاقو خواهر28سالهاش جنیفر را به قتل رسانده است. بنیامین پس از چند جلسه بازجویی به قتل خواهرش به جزئیات آن اعتراف کرد.
او مدعی شد که با رسیدن ارثیه چند میلیون دلاری به خواهرش، درگیری میان آنها آغاز شده و او در نهایت تصمیم به قتل او گرفته است؛ قتلی که او به آسانی آن را انجام داده و هنوز هم از کاری که کرده ابراز پشیمانی نمیکند. «ما دوستان زیادی داشتیم که وجود آنها باعث میشد همیشه اطرافمان پر از آدمهای مختلف باشد. جنیفر از من درسخوانتر بود و برعکس من بیشتر از او اهل خوشگذرانی بودم، اما میدانستم که خواهرم همیشه و در همه جا هوای مرا داشته و پشت مرا خالی نکرده است.
از زمانی که 15 ساله بودم و برای اولین بار نامهای از مدرسه به خانهمان آمد و جنیفر که اولین نفر آن را دیده بود، نامه را پاره کرده و به سطل انداخته بود متوجه شدم خواهری دارم که میتوانم به عنوان یک پشتوانه به او تکیه کنم. او با این که از من کوچکتر بود اما از من خواست تا هر طور شده کاری را که در مدرسه کرده بودم به نحوی جبران کنم تا نامههای بعدی به در خانهمان فرستاده نشود و من هم به حرفش گوش کردم.
رابطه خوب ما سالهای سال ادامه داشت. من و او همیشه هوای یکدیگر را داشتیم و من با این که میدانستم او به واسطه کوچکتر بودنش بیش از من مورد محبت پدر و مادرم قرار میگیرد، اما هرگز احساس حسادت نمیکردم. او خودش آنقدر مهربان بود که اجازه نمیداد من کوچکترین احساس بدی نسبت به او داشته باشم. سالهای بسیار خوب دوران جوانی ما در کنار دوستان مشترکمان میگذشت. همه آنها به ارتباط خوب ما حسادت میکردند. شاید همانها بودند که همه چیز را تحت تاثیر قرار دادند. بالاخره حرفهای آنها باعث شد این ارتباط نزدیک خواهر و برادری میان ما به دشمنی بسیار عمیق تبدیل شود که بالاخره به مرگ جنیفر انجامید.»
به گفته بنیامین، پدر آنها همیشه از دخترش بسیار راضی و خشنود بوده است. بنیامین خودش اعتراف میکند با وجود آن که جنیفر همیشه دختری آرام و درسخوان بود و کوچکترین آزاری برای والدینش نداشت، پدر و مادرش حق داشتند که او را بیشتر مورد توجه خود قرار دهند. برخلاف جنیفر، بنیامین پسری ناآرام و بسیار شیطان بود که هیچ وقت در زندگیاش هیچ چیز را جدی نگرفته و بااهمیت نمیدانست. او حتی یک بار هم به پدر و مادرش ثابت نکرد که میتواند او هم پسری باشد که آنها به دنبال آن هستند. سفرهای طولانیمدت او با دوستانش و ولخرجیهای بیش از حد او سبب میشد که پدرش هرگز دل خوشی از او نداشته باشد و با این که جنیفر سعی بسیار زیادی میکرد تا کارهای او کمتر به چشم والدینشان بیاید، اما حقیقت هرگز پشت ابر باقی نمیماند.
«اولین باری که پدرم بدترین برخوردی را که به یاد دارم با من کرد، زمانی بود که مرا به خاطر حمل موادمخدر دستگیر کردند. اگرچه مقدار این مواد که کوکائین بود، بسیار ناچیز بوده و بعد توانستم ثابت کنم که متعلق به یکی از دوستانم بوده، اما پدرم بشدت مرا مورد مواخذه قرار داد. هرگز فراموش نمیکنم فریادهایی که پدرم بر سر من میکشید همه تابلوهای خانهمان را به لرزه درآورده بود.
جنیفر که همیشه از من طرفداری میکرد، این بار ساکت بود و بعدا به من گفت که هرگز فکرش را نمیکرده که من در کنار خوشگذرانیهای مداوم با دوستانم رو به چنین خلافکارهایی هم بیاورم. او به من گفت که دیگر هرگز به خاطر کارهای خلافی که از من سر میزند و میتواند زندگیام را تا پایان عمر به خطر بیندازد، از من طرفداری نخواهد کرد.
بعد از آن روز پدرم هرگز رابطه خوبی با من پیدا نکرد. ما بندرت با هم حرف میزدیم و حتی پولی را که به من به عنوان کمکخرج دوران دانشجوییام میداد نیز از طریق جنیفر یا مادرم منتقل میشد. میدانستم که بشدت از من دلخور است و هرگز فکرش را هم نمیکرده پسر او که یک وکیل باسابقه و نامی بود به عنوان فروشنده مواد مخدر دستگیر شود. اما من با خودم فکر میکردم که این ناراحتیها حتما بالاخره زمانی برطرف میشود و من میتوانم بار دیگر دل او را به دست بیاورم. تصورم این بود که او پدری است که به هر حال فرزندش را دوست دارد و هرگز نمیتواند از من که فرزند بزرگترش بودم بگذرد. اما انگار اشتباه میکردم.» پس از دستگیری بنیامین، اوضاع او در خانه از آنچه که بود بدتر هم شد. جنیفر که متوجه شده بود برادرش وارد کارهای خلاف شده کمتر از قبل از او پشتیبانی میکرد و حتی پولی که هر ماه از پساندازهای خودش به او کمک میکرد را هم قطع کرد و به برادرش گفت که دیگر پساندازی برایش باقی نمانده است. انگار همه متوجه شده بودند که بنیامین قدر فرصتهای خوبی را که در زندگی داشته ، نشناخته و همه نکات مثبتی را که در زندگیاش وجود داشته است را به بدترین شکل استفاده کرده است. چند ماه بعد پدر آنها فوت کرد. «بعد از مرگ پدرم آن کس که بیشتر از همه آسیب دید جنیفر بود. او رابطه بسیار نزدیکی با پدرم داشت و مرگ ناگهانی او بر اثر سکته انگار آواری بود که روی سرش خراب شده بود. من هم ناراحت بودم اما نمیتوانستم درک کنم که چرا جنیفر تا این حد خودش را ناراحت میکند. شاید هرگز احساس واقعی را، که باید به والدینم میداشتم ، نداشتم و به همین خاطر ناراحتی خواهرم را هم درک نمیکردم.
چند هفته بعد وکیل پدرم وصیتنامه او را که ظاهرا جدیدا هم نوشته بود برایمان بازخوانی کرد. او همه چندین میلیون دلار داراییاش را به مادرم و جنیفر بخشیده بود و تنها برای من حساب بانکیای با ارزش 200هزاردلار پول گذاشته بود. باورم نمیشد. پس بالاخره مزد همه اذیت و آزارهایم را اینگونه داده بود. اما ناراحت نبودم، تصور میکردم که خواهرم مثل همیشه پشت من بایستد و نیمی از ارث خودش را مثل همیشه با من تقسیم کند. اما انگار فرد دیگری شده بود. رفتارش با من آنقدر زننده بود و کار را به جایی رساند که مجبور به ترک خانهمان شدم. احساس میکردم او سهم مرا دزدیده و حاضر به پس دادن آن نیست. احساس تنفرم به او هر لحظه بیشتر میشد و بالاخره تصمیم گرفتم که انتقام بگیرم. انتقام کور من سبب از هم پاشیدن خانوادهمان شد.»
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: