در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چند سالی از پخش مجموعه ساعت خوش میگذرد و هر کدام از بازیگران دیروز آن از سرآمدان امروز فیلمها و سریالهای طنز سینما و تلویزیون هستند جز شما که ظاهرا از کاروان واماندهاید؟!
فضای خانواده ما پیش از آنکه هنری باشد، ورزشی بود. برادر بزرگم (علی حاجیلو) قهرمان ملیپوش کشتی ایران بود و برادر کوچکم (اصغر حاجیلو) فوتبالیست تیم ملی. خودم هم مدتی دروازهبان تیم ملی هندبال بودم، اما با این حال از 8 7 سالگی که خودم را شناختم تلاشم بر این بوده که با حرفها و حرکاتم، مردم را خوشحال کنم. در دوره دبستان، معمولا قبل از ورود معلم به کلاس، جلوی تختهسیاه میایستادم و با حرفهایم، توجه بچهها را به خودم جلب میکردم. در تمام دوران تحصیل، همیشه در برنامههای هنری و فوق برنامه، پیشقدم بودم و البته جزو شلوغکنهای کلاس و مدرسه [با خنده... ] همین ویژگی و علاقه سبب شد تا پس از اتمام دوران تحصیل، در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، در چند فیلم سینمایی، نقشهای کوتاهی ایفا کنم، اما ورودم به تلویزیون مثلی خیلیها، اتفاقی بود. کارم را با برنامه ساعت خوش در کنار بازیگران حرفهای و مطرحی چون مهران مدیری، حمید لولایی، رضا عطاران، سعید آقاخانی، نصرالله رادش، نادر سلیمانی، ارژنگ امیرفضلی و ... آغاز کردم. در ابتدای کار، نفر هفدهم این جمع بودم، اما بتدریج بدون اینکه متنی برایم بنویسند، توانستم خودم را بالا بکشم و به جایگاه چهارم پنجم برسم؛ خلاصه تازه داشتم شکوفا میشدم که پخش ساعت خوش را متوقف کردند. اینجا بود که خفه شدم و احساس کردم تمام داشتههایی که به عنوان یک بازیگر طنز در وجودم پروراندهام، دارد از دست میرود... سرخورده شده بودم، اما چارهای نبود. بچهها پراکنده شدند و راه من برای همیشه جدا شد و با برنامه (در شهر) شبکه تهران وارد عرصه گزارشگری شدم.
یعنی به همین راحتی از بازیگری دل بریدید و بدون هیچ پیشزمینهای، بیمقدمه گزارشگر شدید؟
در آن شرایط من از یک سو به دنبال راهی میگشتم تا بتوانم داشتهها و اندوختههایی که در حوزه طنز و بازیگری به دست آورده بودم را حفظ کنم و از سوی دیگر عاشق شاد کردن مردم بودم. من بلد نیستم ادبی صحبت کنم به قول دوستان اگر بخواهم یک خط ادبی صحبت کنم 8 تا کلمه را غلط میگویم و 12 میشوم! اما حرف زدن عادیام مردم را میخنداند. واژهها طوری در دهانم میچرخند و ادا میشوند که گویی لطیفه تعریف میکنم... خنده مردم، مرا شارژ میکند لذا همواره سعی میکنم سخنانی بر زبان بیاورم که مردم دوست داشته باشند. این را هم به شما بگویم که گزارشگری تلویزیونی در هر دورهای در زمره پیچیدهترین شیوههای خبرنگاری در حوزه رسانه است، زیرا گزارشگر تلویزیون باید هنر چیدمان تصویری مبتنی بر زیباییشناسی، دانش بهرهگیری از شیوه القای پیام و فن استفاده از ابزارهای تدوین و مونتاژ را توامان به کار گیرد تا بازده و فرآورده تولیدیاش بر دل مخاطب بنشیند. فکر نکنید هر کس میکروفن به دست گرفت و در خیابان با مردم مصاحبه کرد، گزارشگر میشود ... آن زمان که من به این حرفه رو آوردم یک چیز عمده در گزارشهایمان کم داشتیم و آن، لبخند بود. گزارشگری که بتواند به اصطلاح با یک تکمضراب لبخند را گوشه لب بیننده بنشاند خیلی بندرت دیده میشد، اما من بخوبی این کار را بلد بودم لذا تصمیم گرفتم طنزم را وارد این حرفه کنم و با علم به اینکه میتوانم موفق شوم و کار متفاوتی ارائه دهم این نوع گزارش یا طنز خیابانی را در برنامههایی که حتی خیلی جدی بود هم پیاده کردم.
اعتماد به نفس و ریسکپذیری بالایی داشتهاید... از کجا اینقدر مطمئن بودید که موفق میشوید؟
وقتی عرصه گزارشگری را برای ادامه فعالیت رسانهای مناسب دیدم طرحی به ذهنم رسید که با گذشت 30 سال هنوز نتوانستهام آن طور که باید و شاید آن را به اجرا درآورم. من به دنبال خلق گزارشگری بودم که همه مردم دوستش داشته باشند؛ گزارشگری که حرف دل مردم را به زبان طنز بیان کند و با همه چیز و همه کس از کارمند، نانوا و سبزیفروش گرفته تا نماینده مجلس، وزیر و ... سروکار داشته باشد. به همه جا سرک بکشد و مشکل مردم و جامعه را بیان کند. شما به یاد ندارید، اما سالها قبل فردی به نام آقای مربوطه (هر شب چند دقیقه در تلویزیون برنامه اجرا میکرد و همه از شنیدن مطالبش) لذت میبردند. من همان آقای مربوطهام.
پس آنچنان که تصور میکردید اوضاع بر وفق مراد نبوده است.
نه. متاسفانه آنچه دلم میخواست نشد.
چرا؟
خدا رحمت کند حسین اسکندری را؛ یکبار که به برنامه تهران 20 رفته بودم در حضور بهناز شفیعی و رسول نجفیان گفت صدا و سیما، محسن حاجیلو را کشف نکرد. من میتوانستم حداقل روزی 10 دقیقه مردم را بخندانم اما همواره در حاشیه بودهام، شاید هم اگر در سن 17 16 سالگی وارد رادیو یا تلویزیون شده بودم الان روزگار بهتری داشتم.
مقصر واقعی کیست؟
آنهایی که باید کمک میکردند تا این حوزه را به رشد و بالندگی برسانیم آن طور که انتظار میرفت، کار را جدی نگرفتند. من معلم نداشتم که بخواهم یاد بگیرم، هیچ کس هم در این سالها برایم چیزی ننوشته است.
از همان روز اول، عرصه گزارشگری را جدی گرفتید؟
نه. آن اوایل زیاد جدی نمیگرفتم. به هر حال تازه از فضای بازیگری خارج شده بودم و این برایم سخت بود اما مدتی که گذشت به این نتیجه رسیدم که میتوان گزارشگری را از آن حالت عصا قورت داده و خشک که معمولا در گزارشهای خبری و اجتماعی شاهد هستیم، خارج کرد و حتی مردم را خنداند. همانطور که گفتم آن زمان، گزارشگری با این ویژگی وجود نداشت البته هنوز هم نیست، اگر هم باشد از 3 2 نفر تجاوز نمیکند. قبلا آقای بهروز مقدم در این حوزه خیلی فعال بود اما مدتهاست کمکار شده و متاسفانه استفادهای از ایشان نمیشود.
مردم چطور؟ شما و گزارشهایتان را جدی میگیرند؟
مردم حرف دلشان را میزنند، البته گاهی هم با مشاهده دوربین، هول میشوند و حرفشان را از یاد میبرند یا اصلا حرف نمیزنند که در این صورت، گزارشگر باید با شگردهای خاص، اعتمادسازی کند.
شگرد خاص شما چیست؟
در مواجهه با این افراد، فورا مسیر و فضای گفتگو را به سمت طنز و شوخی میکشانم تا مصاحبه شوندهام احساس راحتی و صمیمیت کند. معمولا حرفهای عادی و جدی را با همین شیوه به خورد مخاطب میدهم.
یعنی تا به حال برایتان پیش نیامده که برای تهیه گزارش و مصاحبه، سراغ فردی بروید و او با دیدن شما بگوید برو بابا دلت خوش است و...؟!
نه، خوشبختانه تا الان هیچکس نگاهش را از من برنگردانده است. گزارشهای من، مردمی است و معمولا موضوعاتی را هدف قرار میدهد که آحاد جامعه با آن سر و کار دارند. حاجیلو با مردم زندگی میکند لذا همین حرفهای به ظاهر ساده و خودمانی معمولا با استقبال گسترده مردم و مخاطبان مواجه میشود و تاثیر خودش را در جامعه میگذارد. کسی تا به حال نگفته برنامهات خوب نیست، زیرا غالب گزارشهایم، نقد و انعکاس برخی از رفتارهای غلط اجتماعی نظیر مصرف بیرویه آب و برق، اسراف و ریخت و پاش در زندگی، عدم استفاده از کلاه ایمنی و... است.
چون همواره در متن جامعه و زندگی روزمره مردم حضور دارم، بیشتر مردم از گزارشهایم راضیاند و به خاطر بسیاری از همین گزارشها، لوح زرین دریافت کردهام.
همانقدر که جلوی چشم هستید به چشم میآیید؟
جلوی چشم بودن معمولا با میزان تلاش و فعالیتی که انجام میدهیم و تعداد گزارشهایی که تهیه میکنیم رابطه مستقیم دارد اما به چشم آمدن به خلاقیت و توانایی گزارشگر و ارائه گزارشهای جذاب وابسته است.
الحمدالله من به چشم میآیم و مردم در کوچه و خیابان با ابراز لطف و محبتی که دارند، شرمندهام میکنند اما واقعیت امر این است که به دلیل تکشات بودن برنامههای گزارشی، بینندهها کمتر با چهره گزارشگران آشنا هستند. برنامههای گزارشی ما تنها مچ دست و میکروفن گزارشگر را نشان میدهند لذا ساعت گزارشگر بیشتر جلوی چشم است و باید او را از روی ساعتش بشناسید. [باخنده] و این در حالی است که برنامههای گزارشی امروز دنیا، گزارشگر و مصاحبهشونده را در کنار هم و به صورت دوشات نشان میدهند و مخاطب، گزارشگر را به خوبی میشناسد. در فرانسه و ایتالیا، گزارشگرهایی هستند که در مورد یک موضوع، حدود 5/1 ساعت برنامه دارند و آنقدر جالب اجرا میکنند که حتی من بیننده که فرانسوی و ایتالیایی نمیدانم هم تا 10 دقیقه به حرکات، کارها و لحن حرف زدنشان میخندم.
چرا خیلیها گزارشگری را به عنوان یک حرفه ثابت قبول ندارند؟
متاسفانه از گزارشگری تنها یک اسم باقی مانده و غبار غفلت و فراموشی بر آن سایه افکنده است. آنطور که باید و شاید به این حرفه اهمیت داده نمیشود. معمولا تهیهکنندگان برنامههایی که به گزارش احتیاج دارند برای کم کردن هزینهها، فردی معمولی و آماتور را به عنوان گزارشگر جلوی دوربین میفرستند اما غافلند که گزارشگری، تنها سوال پرسیدن نیست.
چگونه میتوان غبار فراموشی را از این عرصه زدود؟
در گزارشهای تلویزیونی باید از نیروهای متخصص و حرفهای بهره برد البته تخصص، تنها در گذراندن دورههای گزارشگری و کلاسهای آموزشی خلاصه نمیشود. گزارشگر باید بتواند گزارشی بهیادماندنی و موفق در جذب بیننده پدید آورد. یک گزارشگر برای دستیابی به گزارش خوب و قابل قبول باید از مهارتهای خبرنگاری برخوردار باشد تا بتواند از مصاحبهشونده، حرف بیرون بکشد. نمونه موفق چنین برنامهای را در گزارشهای دوربین خبرساز شبکه خبر شاهد هستیم، زیرا گزارشگر این برنامه خود را با موضوع درگیر میکند و مطلب را درمیآورد، اما غالب کسانی که وارد این عرصه میشوند مولفههای لازم را ندارند لذا در بیشتر شبکهها، گزارشگری که مردم دوستش داشته باشند و از کارش لذت ببرند، وجود ندارد و همه کارها یکنواخت شده است.
دلیل یکنواختی موجود در گزارشها چیست؟
تقلید. گزارشگرهای تازهوارد بیش از آن که مبتکر باشند، مقلدند و چون علاقهای در کار نیست چیز تازهای ارائه نمیدهند و به قول شاعر که میگوید «خلق را تقلیدشان بر باد داد» اینها هم با کپیبرداری از روی گزارشهای یکدیگر، گزارشگری را بر باد میدهند. اینها گزارشگری را پلی برای رسیدن به اجرا، تهیهکنندگی و... میدانند و اصلا وارد این کار میشوند تا در سایر عرصهها برای خودشان جا باز کنند.
این قاعده درباره فرزند خودتان هم صادق است؟
حامد، گزارشگر شبکه جامجم و برنامه صبح آمد شبکه سوم سیماست و حتی از شیوه کاری من که پدرش هستم هم تقلید نمیکند. جنس گزارشهایش مربوط به خودش است.
پس ژن طنازی را از شما به ارث نبرده است؟
نه، او کاملا با مردم جدی صحبت میکند.
ورود حامد باعث نشد دلخوشی این سالهای شما، رنگ دلواپسی بگیرد و احیانا به فکر بازنشستگی بیفتید؟
الان دیگر سنی از من گذشته و آخر راهم اما هنوز با نگاه محبتآمیز مردم خوش هستم. دلخوشی این سالهای من، عشق به مردم بوده و هست و آنچه هنوز مرا خوشحال میکند سخن گفتن با همین مردمی است که عاشقشان هستم و دستشان را میبوسم. مدتی قبل طی یک عمل جراحی 4 رگ قلبم را عوض کردند. وقتی مرا به اتاق عمل میبردند، اشک از چشمانم جاری بود. پزشک جراح پرسید چرا گریه میکنی؟ گفتم من در تمام عمرم حتی یک بار هم به سیگار لب نزدهام، اما حالا به این روز افتادهام! گفت استرس تو را به این روز انداخته است... آنچه باعث میشود دلخوشی من در این عرصه رنگ دلواپسی بگیرد این است که میبینم امروز کمتر گزارشگری این گونه با وسواس و حساسیت کارش را دنبال میکند وگرنه بازنشستگی اجتنابناپذیر است و دیگر از ما گذشته است.
برای فردا زندگی میکنید؟
هیچ کس فردا را ندیده و نمیداند چطوری است. امروز آخرین روز ماست و من فقط برای امروز زندگی میکنم البته همان طور که در گزارشهایم تاکید میکنم، باید مواظب امروز باشیم و همه چیز را نابود نکنیم تا اگر فردا را دیدیم، ذخیرهای برای خود و آیندگانمان داشته باشیم.
شیما و میلاد کریمی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر