جام جم آنلاین گزارش میدهد
کمیسر شراینر به سرعت محل کارش را به سمت خیابان سیوانی ترک کرد. ساعت دقیقا 26/17 بود که کمیسر خودرواش را در مقابل ساختمان 121 در خیابان سیوانی شرقی متوقف کرد.
در مقابل ساختمان 2دستگاه خودروی پلیس، آمبولانس و چند مامور پلیس که به دقت رفت و آمد در داخل ساختمان را کنترل میکردند، دیده میشدند. درست روبهروی ساختمان و در آن سوی خیابان تعداد زیادی از همسایهها ایستاده بودند و چشم به ساختمان دوخته و تحقیقات پلیس را پیرامون مرگ مرموز پیرزن دنبال میکردند. ساختمان 121 یک ساختمان 5 طبقه تک واحدی بود که حادثه در طبقه 5 رخ داده بود. این ساختمان شمالی بود و به نظر میرسید که چندسالی از ساخت آن میگذرد.
کمیسر از حیاط کوچک ساختمان گذشت و وارد راهروی باریکی شد که به راهپله مارپیچ پارکینگ و همچنین پلههای طبقات بالا ختم میشد. درست روبهروی راهپله آسانسور کوچکی قرار داشت که بیشتر از 3 نفر گنجایش نداشت. چون آسانسور خراب بود، کمیسر مجبور شد برای رفتن به محل حادثه از پله استفاده کند. وقتی کمیسر به طبقه پنجم رسید، نفسی تازه کرد و وارد آپارتمان شد.
سالن بزرگ آپارتمان با چند دست مبل قدیمی تزیین شده بود. ضمن این که در جای جای سالن، اشیای عتیقه باارزشی جلب نظر میکرد. چند نفر از ماموران تشخیص هویت مشغول بازرسی در گوشه و کنار سالن بودند. در گوشه سالن روی مبل راحتی زن جوانی زانوی غم بغل گرفته و آرام و ساکت اشک میریخت.
سروان ویلیام کروس افسر تحقیق کلانتری منطقه با دیدن کمیسر جلو آمد و پس از سلام و احوالپرسی گزارش داد:
ساعت حدود 4 بعدازظهر بود که زن جوانی که خود را ژانت معرفی میکرد با ما تماس گرفت و اطلاع داد که خانم سوزان کارسون در داخل آپارتمان خود جان سپرده است. ژانت که ترسیده بود در میان اشک و ناله تکرار کرد که خانم سوزان نفس نمیکشد. او مرده است. کمکم کنید. با اعلام خبر، ما بلافاصله به گشتیها موضوع را اطلاع دادیم و بعد از 6 دقیقه، گشت شماره 5 اعلام کرد که در محل حضور دارد و مرگ مشکوک سوزان کارسون تایید میشود. با اعلام این خبر بلافاصله خودمان را به اینجا رساندیم و با جسد پیرزن بیچاره روبهرو شدیم.
سروان ادامه داد: جسد سوزان کارسون روی تختش در اتاق خواب افتاده بود. شواهد اولیه حکایت از آن دارد که پیرزن بیچاره به قتل رسیده است. تحقیقات ابتدایی ما نشان میدهد که پیرزن بیچاره با بالشی که روی صورتش قرار داده شده خفه شده و به قتل رسیده است.
سروان افزود: مقتوله، بیوه آقای ریچارد پیرفارلی، یکی از سهامداران عمده بیمه کلاستر است. او از 3 سال پیش که شوهرش را از دست داد تنها در این جا زندگی میکند. البته ژانت پرستار او هر روز از ساعت 4 نزد او میآمد. شب را پیش او بود و صبح ساعت 8 او را ترک میکرد. خانم سوزان کارسون تنها دو دختر دارد که آنها هم در ایالت دیگری زندگی میکنند و هرچند ماه یکبار سری به وی میزنند. علاوه بر این برادرزادهاش دیوید نیز گاهگاه به او به سر میزد. آن طور که در بررسیهای اولیه متوجه شدیم خانم کارسون زن بسیار بیآزاری بوده که سرش به زندگی خودش گرم بوده است. او بسیار مهربان بوده و با همسایهها ارتباط خوبی داشته است. سوزان خیلی کم از خانه بیرون میرفته و خریدهایش را ژانت و گاهی هم برادرزادهاش دیوید انجام میدادهاند. حتی کارهای بانکیاش را هم آن دو بر عهده داشتند.
سروان کروس در مورد تحقیق از همسایهها گفت: متاسفانه هیچکدام از همسایهها مورد مشکوکی ندیدهاند. ضمن این که در ساعات روز ساختمان بسیار خلوت و کمرفت و آمد است و اکثر ساکنان در سر کار هستند.
وی یادآور شد: طبقه اول خالی و بدون سکنه است و همسایههای طبقات دوم و سوم و چهارم نیز ساعات روز را سر کار هستند و غالبا در ساختمان هیچکس جز خانم کارسون و ژانت حضور ندارند.
سروان کروس پس از این که چند دقیقه به سوالات کمیسر پاسخ داد، کمیسر را به طرف اتاق خواب مقتوله که جسد وی در آنجا رها شده بود راهنمایی کرد. در داخل اتاق خواب، جسد پیرزن رو به پشت روی تختخواب افتاده بود. در کنار او یک بالش بزرگ دیده میشد. پیرزن لباس خواب سفیدرنگی به تن داشت و صورتش کاملا کبود شده بود. بههم ریختگی ملحفه تخت، حکایت از آن داشت که پیرزن در هنگام مرگ بسیار دست و پا زده است.
کمیسر به آرامی به جسد پیرزن نزدیک شد و به معاینه او پرداخت. تجربه درخصوص این گونه مرگها نشان میداد که مقتوله مرگ وحشتناکی را تحمل کرده است. کمیسر در همان بررسی اولیه پی برد که پیرزن در خواب غافلگیر شده و قاتل بیرحم با گذاشتن بالش روی صورت وی، راه نفس کشیدن او را قطع و مرگ او را رقم زده است. کمیسر پس از معاینه دقیق جسد به بازرسی در داخل اتاق پرداخت. اثری از به هم ریختگی در داخل اتاق دیده نمیشد و همه چیز ظاهرا سرجایش بود. اما بازرسی ازداخل کمد دیواری اتاق مقتوله نشان میداد که چیزی از داخل آن سرقت شده است.
بر روی میز عسلی کنار تخت یک مجله ویژه بانوان، عینک، لیوان نیمهخالی آب و کیسهدارو که داخل کیسه دفترچه بیمه مقتوله دیده میشد قرار داشت. مهر داروخانه بر روی آخرین برگ دفترچه به تاریخ 19 فوریه بود. همچنین گوشی تلفن و دفترچه یادداشتی روی میز قرار داشت که کمیسر به بررسی آنها پرداخت.
کمیسر پس از بازرسی دقیق اتاق خواب مقتوله، دیگر جایهای آپارتمان را نیز بررسی کرد اما هیچگونه به هم ریختگی و آشفتگی دیده نمیشد و همه چیز کاملا مرتب و منظم بود.
کمیسر پس از آن سراغ ژانت، پرستار جوان مقتوله رفت و به بازجویی از وی پرداخت. ژانت در حالی که صدایش میلرزید با لحن غمناکی گفت: ساعت حدود 4 بعدازظهر بود که وارد آپارتمان شدم. چون همیشه همین ساعت میآیم و غالبا خانم خواب هستند، برای همین در نمیزنم و با کلیدی که همراه دارم در را باز میکنم. وقتی وارد آپارتمان شدم همه چیز طبیعی بود. به آشپزخانه رفتم تا آبجوش درست کنم و طبق معمول قهوه آماده کنم. لحظاتی بعد سری به خانم زدم، اما همین که وارد اتاق خواب ایشان شدم احساس کردم که حالت خواب خانم سوزان غیرطبیعی است. برخلاف همیشه که به پهلو میخوابید رو به پشت روی تخت افتاده بود. ضمن این که چهره ایشان کاملا کبود شده بود. خیلی ترسیدم. با قدمهای لرزان به او نزدیک شدم و وقتی بالای سرشان رسیدم، متوجه شدم چشمان خانم نیمهباز است و نفس نمیکشند، در آن ساعت هیچکس در ساختمان نبود. وحشتزده و هراسان با کلانتری تماس گرفتم و بعد سراسیمه از پلهها پایین آمدم و خودم را به خیابان رساندم و از همسایهها کمک گرفتم. وی افزود: سه روزی است که آسانسور ساختمان خراب است و وقتی میخواستم برای کمک به خیابان بروم بر اثر آشفتگی و وحشت، از پلهها به پایین پرت شدم و پایم آسیب دیده است و نمیتوانم آن را حرکت بدهم.
ژانت یادآور شد که 3 سال است پرستار سوزان کارسون میباشد و کار او هر روز از ساعت 4 بعدازظهر تا 7 صبح روز بعد ادامه دارد.
وی گفت: امروز صبح که ساختمان را ترک میکردم، خانم سوزان هنوز خواب بودند که بیدارشان نکردم. در بین راه دیوید را دیدم. او آمده بود سری به عمهاش بزند، ضمن اینکه خانمی هم او را همراهی میکرد که تا به حال او را ندیده بودم.
وی تاکید کرد: خانم سوزان چون شبها بیخوابی داشتند، صبحها تا ساعت 9 میخوابیدند و از من خواسته بودند که موقع رفتن بیدارشان نکنم.
درحالی که کمیسر در حال بازجویی از ژانت بود، مرد جوانی که لباس اسپرت بر تن داشت و موهای بلندش را از پشت بسته بود وارد آپارتمان شد.
مرد جوان که گویا از مرگ سوزان بسیار سراسیمه و آشفته شده بود،در میان اشک تکرار میکرد چه بلایی سر عمه مهربانم آمده است. کمیسر همان زمان او را شناخت. مرد جوان لاغراندام و بلند قدکسی جز دیوید نبود. کمیسر صحبت با ژانت را ناتمام گذاشت و به طرف دیوید رفت و در حالیکه سعی میکرد او را آرام کند به بازجویی از او پرداخت.
دیوید با صدایی دورگه به کمیسر گفت: تنها کسی که من دراین شهر داشتم، عمه مهربانم بود که او هم به این طرز دلخراش به قتل رسید.
وی افزود: عمه سوزان بسیار زن مهربانی بود و نسبت به من بسیار بسیار محبت داشت. من گاه گاه سری به او میزدم و ساعتی را در کنارش بودم. حالا نمیدانم چگونه نبود او را تحمل کنم.
دیوید درخصوص آخرینبار که عمهاش را ملاقات کرد، گفت: امروز صبح سری به او زدم. حالش زیاد خوب نبود. داروهایش تمام شده بود که از من خواست مجددا نسخه دارویش را تمدید کنم که من هم چنین کردم و رفتم نسخهاش را پیچیدم و داروهایش را گرفتم و برایش آوردم. بعد هم ناهار را باهم خوردیم و حدود ساعت 30/13 بود که او را ترک کردم. دیگر خبری از ایشان نداشتم تا اینکه دقایقی پیش اطلاع یافتم به قتل رسیده است. من هم بلافاصله موضوع را به دخترعمههایم اطلاع دادم و خودم را به اینجا رساندم.
وی در پاسخ به این سوال کمیسر که آیا امروز صبح تنها به دیدن عمهات آمدی یا کسی شما را همراهی میکرد، جواب داد: امروز صبح جینا نامزدم هم همراهم بود. صبح با هم آمدیم. یک جعبه شیرینی و مقداری هم میوه خریده بودیم. میخواستم جینا را به عمهام معرفی کنم که البته عمه سرحال نبود. به این علت جینا وارد آپارتمان نشد و جلوی در ایستاد.
بعد ازاینکه عمه سفارش دارو داد با جینا آپارتمان را ترک کردیم. موقع برگشتن برای تحویل دارو، دیگر جینا با من نبود و سرکار رفت و من تنها پیش عمه بودم و ناهار را با هم صرف کردیم.
وی یادآور شد: وقتی داخل آسانسور ساختمان بودیم من از جینا خواستم اجازه بدهد اول موضوع را با عمهام در میان بگذارم بعد او را معرفی کنم.
راستش عمهام دلش میخواست همسرم را خودش انتخاب کند و اصلا راضی نبود که من سرخود ازدواج کنم. وقتی هم که وارد آپارتمان شدم و دیدم عمه سرحال نیست و بسیار بیحوصله میباشد، از جینا عذرخواهی کردم و از او خواستم روز دیگری را برای معرفی او انتخاب کنیم.
کمیسر در مورد شغل دیوید پرسید و او جواب داد: فعلا در یک شرکت حمل و نقل کار میکنم.
کمیسر چند سوال دیگر از او کرد و سپس مجددا به سراغ ژانت رفت و چند دقیقهای دیگر مجددا از او بازجویی کرد.
کمیسر در ادامه تحقیقات خود متوجه شد که گاوصندوق کوچک پیرزن که حاوی طلا و جواهرات ارزشمندی بوده به سرقت رفته است.
کمیسر پس از این که به دقت یک بار دیگر آنچه را که اتفاق افتاده بود، مرور کرد رو به سروان کروس دستور دستگیری قاتل را صادر کرد.
شما خواننده عزیز حدس بزنید قاتل کیست و کمیسر از کجا او را شناخت، کمیسر حداقل 2 دلیل برای دستگیری قاتل داشت.
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان