با «یوهووا» نویسنده چینی آشنا شویم

دندانپزشکی ‌‌که ‌‌کرم ‌‌کتاب ‌‌شد

امروزه بر احدی از مردم دنیا پوشیده نیست که طی چند سال اخیر چینی‌ها چنان اقبالی در کار تجارت داشته‌اند که همه بازارهای دنیا را قرق کرده‌اند. چینی‌ها که به نظر می‌رسد در هر فنی سررشته دارند، توانسته‌اند درحوزه ادبیات نیزمانند دیگر خنزر پنزرهای خود سر مردم دنیا و گویا قبل ازهمه آلمانی‌ها را آنچنان شیره بمالند که به خیالشان حلوای تنتنانی دهن سوزی به بازار آمده است.
کد خبر: ۲۷۸۷۴۶

شاهد مثال این سخن کتاب «دو برادر» اثر یوهووا نویسنده چینی است که به عقیده خبرنگار روزنامه دی سایت آلمان به شایستگی پله‌های موفقیت جهانی را دو تا یکی بالا می‌رود. به همین بهانه ترجمه گزارش دیدار این خبرنگار با یوهووا را با هم می‌خوانیم. گزارشی با نثری صمیمی و خاص که سعی شده است ترجمه‌ای با همان سبک و زبان به دست مخاطب ایرانی داده شود.

کتاب «دو برادر» اثر نویسنده موفق چینی یوهووا، رمانی است به غایت مهم که تا صعود به نوک قله موفقیت جهانی فاصله چندانی در پیش ندارد. تنها در خود مملکت چین این کتاب بیش از 5/1 میلیون نسخه به فروش رفته و درفرانسه، انگلیس و آمریکا به مجرد انتشار در فهرست پر فروش‌ترین‌ها قرار گرفته است البته نه این‌که فکر کنید کتاب دو برادر یک اثر بر آمده از هوش و فراست یا یک اثر گرانسنگ ادبی باشد؛ نه، دست بر قضا این کتاب چیزی جز یک مشت چرندیات درهم و برهم و باسمه‌ای با محتوایی مبتذل و هرزه نیست!

اگر چه شرح مو به موی قساوت‌های قلبی انقلاب فرهنگی چین در این کتاب حتی خواننده بی‌وجدان را مورد محک قرار می‌دهد با این حال من از همان صفحه نخست تا پایان جذب این کتاب شدم. اما برای آن که مشغول ذمه این کتاب و نویسنده آن نشوم، مجبورم کمی به گذشته‌ها برگردم. به پاییز سال 2000 به زمانی که در خطه سالینتون لوی چین تنها جایی در شهر پکن که هنوز می‌شد کاپوچینو در آن پیدا کرد با نویسنده جوانی هم‌کلام شدم که لهجه انگلیسی وی به قدری زمخت بود که بی‌‌اختیار خنده‌ام گرفت البته ناگفته نماند که زبان چینی من نیز دست کمی از وی نداشت.

ابتدا مدتی از آسمان و ریسمان گفتگو کردیم تا این‌که بحثمان حسابی گل انداخت و پای ادبیات و سیاست به میان آمد و این نویسنده جوان به هر جان کندنی بود بالاخره با حرکت‌های دست و پا به من حالی کرد که نویسندگان مورد علاقه‌اش چه کسانی هستند. وی علاوه بر چند نویسنده چینی نام ریلکه (شاعر اتریشی)، هولدرلین (شاعر آلمانی) و نیچه را نیز بر زبان خود جاری کرد. من هم برای خالی نبودن عریضه، بی‌آن که خود را از تک و تا بیندازم در جواب او گفتم لو اوکسون، کافکا و برشت، اما هنوز حرفم تمام نشده از حالت چشم‌های پف کرده و نیم بسته وی شستم خبردار شد که او دل خوشی از برشت ندارد. بعد از مدتی بحث و بگو‌مگو عاقبت سر جورج اورول انگلیسی (1950 1903) به اتفاق نظر رسیدیم.

موقع خداحافظی این نویسنده جوان که یوهووا نام داشت ترجمه آلمانی رمانش را با عنوان مردی که خونش را فروخت امضا کرده و به من داد و من مفهوم یادداشت زیر امضای او در این کتاب را که به زبان چینی نوشته شده بود تازه زمانی فهمیدم که سال‌ها بعد وی را در زادگاهش هاگزهو در حالی ملاقات کردم که رنگ رخسارش یک هوا تارتر شده و از موهایش هم مقداری ریخته بود.

زادگاه یوهووا که مارکوپولو روزگاری آن را زیباترین پایتخت جهان قلمداد می‌کرد امروزه شهر کوچکی است که 5/3 میلیون سکنه بیشتر ندارد. این شهر یک مقصد سفر محبوب برای گردشگران تایوانی و هنگ کنگی است که هر ساله در جستجوی شاعران کلاسیک از جاده ابریشم دیدن می‌کنند. یوهووا اینجا به دنیا آمده است؛ سال 1960 پیش از آن که پدرش که جراح مشهور شهر بود در جریان انقلاب فرهنگی چین مورد غضب قرار گرفته و سوزانده شود، پسر او یعنی همین جناب یوهووا که بعدها دندانپزشک شده بود با موفقیتی نسبی در مطب خود کار می‌کرد تا این‌که به یکباره تصمیم گرفت به جای نگاه کردن به دهان مردم رمان بنویسد.

نخستین کتاب او سال 1992 با عنوان «زندگی» منتشر شد. این کتاب از سوی ستاره کارگردانی چین یانگ زیمو به صورت فیلم نیز درآمده است. یوهووا دراین فاصله 6 جلد مقاله و داستان و همچنین 5 رمان دیگر نیز منتشر کرد که آخرین آنها قصه خانوادگی دو برادر است که نامزد دریافت جایزه معتبر کتاب آسیا شده است. البته تولد این کتاب که بتازگی توسط اولریش کاوتس به زبان آلمانی نیز ترجمه شده اصلا کار ساده‌ای نبود: یوهووا که پس ازموفقیت آثار پیشین خود دچار یک بحران شده بود تا مدت‌ها از ممنوعیت نوشتن رنج می‌برد تا این‌که توانست در فاصله تنها 2 سال در حالت نیمه هوشیار بیش از 700 صفحه روی کاغذ بیاورد.

تابستان امسال ما دوباره روبه‌روی هم نشسته‌ایم، اما این بار در تراس باصفای هتل شانگلری با منظره‌ای روبه جاده ابریشم که در نور شامگاهی رنگ باخته است. اسباب چای و بساط تنقلات از هر حیث مهیا و روبه راه است. یوهووا با احتیاط چای سبز رنگی را در تنگنای حلقوم سرازیر می‌کند. وی با آن سرو وضع و با آن کت و شلوار جین کوچکترین شباهتی به یک نویسنده پرفروش پر افاده و از خود متشکر ندارد. حتی گاهی خجالتی و ماخوذ به حیا به نظر می‌آید. یوهووا نه یک روشنفکر زبان‌دراز که مردی ساده و بی‌ادعا برخاسته از دل مردم است؛ درست مانند یک دندانپزشک.

وی که در رمان دو برادر در واقع خود را تصویر کرده است، با آن قد کوتاهش آنچنان جان‌سخت و خستگی‌ناپذیر است که انگار دوران سرتاسر محرومیت کودکی و نوجوانی قهرمانان کتابش را خود تجربه کرده است. یوهووا یک ضدقهرمان است که با شخصیت اصلی رمانش اشتراکاتی دارد. کتاب یوهووا در اصل یک رمان طنزآمیز است. در نقطه ‌ثقل این رمان دو برادر ایستاده‌اند که ترس و وحشت انقلاب فرهنگی چین را در حالی از زاویه نگاه دو طفل صغیر تجربه می‌کنند که مجبورند با درماندگی در کنار بقیه ایستاده و تنها تماشاگر باشند که چگونه جایگاه پدرشان آنقدر تنزل پیدا می‌کند که همشهریانش به او پشت کرده و به قصد کشت شکنجه‌اش می‌کنند.

یوهووا در این رمان بعد از شرح این تراژدی غم‌انگیز، قصه کمدی بازگشت به اقتصاد آزاد را مطرح کرده است: اقتصادی که با حرص و طمعی بیرحمانه در راستای منافع شخصی توام است. هر دو برادر دلباخته لین هونگ دختر مشهور شهرشان می‌شوند. لین هونگ عشق برادر کوچک‌تر را کنار می‌زند. سرانجام بعد از دوندگی‌های بسیار و پرداخت شیربها و فرستادن هل و گل و شال و انگشتر و یک طاقه تنبان زری و یک طاقه چادر یزدی! لین هونگ با برادر بزرگ‌تر ازدواج می‌کند. برادر بزرگ‌تر در شغل خود کاره‌ای نمی‌شود. برادر کوچک‌تر که به لی کچل معروف است به رغم شکست در عشق در حرفه خود شانس آورده و سمسار می‌شود. او در اندک زمانی ثروت و مکنت هنگفتی بهم می‌زند چنان که اسمش بر سر زبان‌ها می‌افتد و این وضعیت همزمان است با ظهور کاپیتالیسم در چین. بگذریم من نمی‌خواهم پایان داستان را لو بدهم.

من از یوهووا سوال کردم آیا او از سانسورهای شدید در چین نمی‌ترسد؟ (یوهووا در یک گفتگو با نیویورک‌تایمز به مناسبت سالروز قتل‌عام تیان آنمن با دانشجویان معترض اعلام همبستگی کرده بود) و این ‌که آیا او به واسطه شهرتی که از موفقیت در فروش آثارش به دست آورده مورد حمایت قرارگرفته است؟ وی در پاسخ گفت: سوال کردن درباره مسوولیت‌های سیاسی جنایات انقلاب فرهنگی چین هنوز هم یک تابو است. یوهووا در حالی که مقدار فراوانی آب جوش روی چایش می‌ریزد، ادامه می‌دهد: این طور که از قراین برمی‌آید، خط‌مشی مائو (رهبر کمونیست چین 1976 1893) تا 70 درصد درست و تنها 30 درصد اشتباه بوده است، اما از آنجا که کار اصلی من شرح سرنوشت افراد جزئی است، برای همین مجبور نیستم چیزی را لاپوشانی کنم. من می‌توانم هر چیزی را به هر شکلی که می‌خواهم بنویسم.

یوهووا در حالی که لبخند مضحکی بر لب دارد، پک جانانه‌ای به سیگار خود زده و در ادامه می‌گوید: ترسیم ادبی امور غیراخلاقی سانسور نمی‌شود. من هم از این فرصت استفاده کردم.

رمان یوهووا یک انتقاد شدید و هدفمند به سنت‌هاست و آشکارا به بسیاری از عادات و رسوم خوب پشت پا زده است. من در عصر حاضر هیچ کتابی نمی‌شناسم که زبان مبتذل نویسنده آن توی ذوق کسی نزند چرا که این زبان در جهت کشف حقیقت‌های یک فصل کنار زده شده تاریخ اخیر به کار گرفته شده است.

مترجم: زهرا صابری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها