نسیم زمان ، برگ‌های تقویم را ورق می‌زند و به امروز می‌رسد یکصد و چهل و یکمین روز از تقویم شمسی که شاید کمتر کسی آن را مثل سایر مناسبت‌ها به خاطر بسپارد.
کد خبر: ۲۷۱۱۸۱

4 ماه و 17 روز ازسال گذشته و امروز متعلق به کسی است که کارش زمان و مکان خاصی نمی‌شناسد. همه جا هست اما انگار هیچ جا نیست. روزی که قدم در این وادی گذاشت و به این حرفه روی آورد رسالتی بس عظیم به عهده گرفت.

چراکه این کار یعنی وظیفه‌ای خطیر و حساس ، باری سنگین بر شانه ها، بایدها و نبایدها و احتمالات بسیار، کارش ممکن است یکی را خوش بیاید و به مذاق دیگری ناخوش باشد. گاهی لبخند بر لب‌ها بنشاند و گاهی اشک در چشم‌ها حلقه زند. ازهمه چیز وهمه کس می‌گوید از کسبه وکارگر وخدمه و فرهنگی گرفته تا کارمند و پزشک و نماینده مجلس و وزیر اما از خودش، نه. یک روز در سرای سالمندان است و از درد دل پیرزن تنها و تکیده در سرای سالمندان می‌نویسد با این امید که... روز دیگر با کودکی همراه است که با چرخ دستی‌اش نان خشک و پلاستیک جمع می‌کند و نان‌آور خانه است.

او همه جا حضور دارد. گویا همه چیز و همه کس برایش مهم است جز خودش. خود را متعلق به همه می‌داند در مقابل همه احساس وظیفه و مسوولیت می‌کند، امّا خود به جایی تعلق ندارد و کسی یا نهادی درمقابل او احساس وظیفه نمی‌کند؛ گویا هیچ قانونی هم دراین خصوص الزامی نیست. ازحق و حقوق همه می‌گوید و می‌نویسد، پیگیر مطالبات مردم است اما مطالبات خود را فراموش کرده است، این‌که او هم حقی دراین اجتماع دارد و باید از حداقل‌ها برخوردار شود و .... گویا برای کسی مهم نیست. بیشتر وقت‌ها ترتیب اثر داده نمی‌شود. او که درطول سال ازهمه می‌نویسد و به درد همه می‌پردازد، اینک! نمی‌داند چگونه به خود بپردازد.

او می‌داند ولی پایین دستی آن را به ناحق به دیگری می‌دهد از زیارتی که قراربود نصیبش شود ولی گفتند ضامن آهو نطلبید، از مسکنی که قراربود سرپناهش باشد ولی انگار باید ....

اصلا بی‌خیال خودش، امروز می‌خواهد به هم صنفان شهیدش بپردازد ؛ از آنها بگوید، آنهایی که خون سرخشان با آبی قلمشان درهم آمیخت ومرکبی شگفت پدید آورد و نوشت آنچه را که نمی‌شد با جوهر تنها نوشت.

عزت نفس و کرامت وجودشان را، آمال پاکشان را، رشادت‌ها و دلاوری‌هایشان را سودایی که درسر داشتند و هرآنچه را که باید ماندگار می‌شد.

آنها که به قلم، عشق ورزیدند با حرفه خود زیستند با قلم و نوشته هایشان عروج کردند اگرچه اینک نیستند ولی برای همیشه تاریخ یادشان درقلب ما و آمالشان درجان ما رخنه کرده و تا همیشه تاریخ مشق شب قلم به دستانی است که بی‌منت و چشمداشت قلم می‌زنند. امروز با حسرت تمام جای خالی آنها در میان اهل قلم احساس می‌شود.

فوزیه مهدیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها