در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
برای مخاطبی که با نام و شعرهای صالح سجادی چندان آشنا نیست یا آشناییاش در حد صفحات جراید ادبی و کنگرههای شعر است، برخورد با تشنج کلمات به عنوان نام مجموعه غزل او میتواند معنیدار باشد. تشنج کلمات فراخوانی است احتمالا برای خواندن کتابی که خود را در بند چارچوبهای معمول غزل دهه اخیر و حتی تاریخ غزل فارسی نمیبیند.
وقتی تشنج کلمات را از غزل یک تا غزل 44 مرور میکنید، این احساس را لمس میکنید که این اتفاق و خارج شدن از چارچوب معمول تقریبا در تمام کتاب مدنظر سجادی بوده است، هرچند گاهی به لرزش کلمات میماند و گاهی به تشنج کلمات.
ترتیب چینش اشعار در این مجموعه نیز تا حدی براساس همین لف و نشر منظم شکل میگیرد. به نوعی شاعر در ابتدای این مجموعه، شعرهایی را به مخاطب عرضه میکند که دغدغههایی آشنا هستند و همین ذهنیت است که «تنفس کلمات در سبزینههای معلق» را که دفتر اشعار مذهبی سجادی است ابتدای مجموعه جای داده است؛ دفتری که اگر تنها 7 غزل را در خود جای داده، به عقیده نگارنده پیشنهادی است جدی و کاملا قابل تامل برای ادبیات متعهد معاصر.
این غزلها یا از روایتهایی مخیل و خلاقانه شکل میگیرند یا از تقابل شاعر با دغدغه مذهبیاش و معمولا در هر 2 حالت شاعر توانسته با استفاده از کلان روایتهایی که شکسته است و اسطورههایی که به دست گرفته، شعر را به سرانجامی قابل قبول برساند.
به این بیت که در یک غزل انتظار آمده است دقت کنید:
گرفته این همه منصور دست ناصریات را
که نبض حادثه در چنگ دار زنده بماند
یا این بیت، بیت پایانی روایتی نوین است از شهادت بانوی آب و آینه حضرت فاطمه زهرا(س).
شهر در بهت یاس سرگردان، بر لبش ارجعی الی ربک
شهر در بهت یاس سرگردان، شهر پس داد امتحانش را
در نمونه اول، تلمیح بدیع منصور و عرفان در یک شعر انتظار و ایهام ناصری که هم لقب مسیح است و هم به معنای یاریگر کاملا به چشم میآید و در نمونه دوم طعنه معنیداری که در «شهر پس داد امتحانش را» وجود دارد و آن را به آیه معروف سوره فجر در مصرع اول مرتبط میکند، قابل تامل است.
اما در میان این 7 اثر، شعری که به شاه خراسان تقدیم شده، علیرغم اطناب نسبی، در سناریوی جالب توجهی تبعیت میکند که به جذابیت هرچه بیشتر آن میانجامد. چند بیتی از آن را مرور میکنیم:
1
اولین حبه را که میخوردی کفر میرفت تا اذان بدهد
دست شیطان به تیغ زهرآگین ذوق خورشید را نشان بدهد
اولین حبه را که میخوردی ابنملجم به قصر وارد شد
دست بر شانه خلیفه نهاد تا به بازوی او توان بدهد
2
دومین که زیر دندانت له شد و قطرهقطره پایین رفت
که از آن میزبان بعید نبود شهد اگر طعم شوکران بدهد
دومین حبه را که میخوردی جعده هم در کنار مامون بود
جگری تکهتکه میشد تا تشتی از خون به قصه جان بدهد
3
سومین حبه بود که انگار جگرت داشت مشتعل میشد
تشنهات بود و این عطش میخواست پرده دیگری نشان بدهد
قصر در لحظهای بیابان شد، ماه افتاد و نیزه باران شد
پدرت نیزهای به گردن کرد تا سرش را به آسمان بدهد
سومین حبه را فرو بردی از ندیمان یکی به مامون گفت:
«شمر اذن دخول میخواهد تا به تو نامه امان بدهد»
...
در کنار شکسته قفست چند سگ توی قصر زوزهکشان
چکمههای خلیفه لیسیدند تا به آن جمع استخوان بدهد
قاتلان تو و نیاکانت جسدت را نظاره میکردند
باز هم در سپیدهای تاریک کفر میرفت تا اذان بدهد
***
قرنها بعد، بعد از آن قصه، در غروبی غریب و خونآلود
از تب زخم بچه آهویی، بیصدا بر در حرم جان داد
دفتر دوم این مجموعه کلمات و عاشقانههای کوچک به نظر، ادای دین صالح سجادی است به دغدغهای که شاید تمام غزلسرایان زمانی در سر میپروراندند و آن عاشقانه سرایی است.
در این دفتر ما شاهد حرکتهایی در راستای خروج از چارچوبهای معمول هستیم، اما در مجموع و در متن تمام این حرکتها، عاشق و معشوق، شباهت کامل دارند به آنچه هزار سال تاریخ ادب فارسی، البته به استثنای حافظ و چند غزل دیگر، به عنوان عاشق و معشوق برای مخاطب ادبیات ساخته است.
دفترهای سوم و چهارم این مجموعه با عنوان «کلمات در حوالی حماسه» و «کلمات و سکوت» به ترتیب در حال و هوای دغدغههای شورانگیز و حماسی شاعر و انگیزشهای سیاه شاعر رقم میخورند. نکته جالب در این بین آن است که شاعر در هیچ کدام از این 2 دفتر، خود را مدیون موج و نگاهی خاص نمیداند و به طور مثال در کلمات در حوالی حماسه به کسان مختلفی که با دغدغههای قابل احترام، کشته و شهید شدهاند، ادای احترام شده است.
اما از صفحه 60 و با آغاز دفتر حرکت کلمات، اتفاقی که مخاطب از ابتدای مجموعه در انتظار وقوع پر رنگش بود، کمکم پررنگ میشود و میرود که رخ بدهد.
صالح سجادی در 2 دفتر آخر این مجموعه، دغدغه تفاوت نگاری و تفاوت سرایی دارد و حتی گاهی یکی از «ت»های تفاوت را نیز دوست دارد «ط» بنویسد. شاعر این 2 دفتر دیگر برای ادای دین به دغدغههای ملموس و همگانی غزل نمیگوید، بلکه غزل میگوید تا شاید اتفاقی در زبان باشد یا نباشد؟!
اجرای غزلهای سجادی در این 2 مجموعه به طرز محسوسی تغییر میکند، روایت غزلها دیگر آنچنان که پیش از این دیده بودیم مخاطب را دست در دست و منزل به منزل همراهی نمیکند و از همه مهمتر آن که سجادی دیگر چندان مرعوب ابرروایتها نیست و خردهروایتهایی که خود میسازد برایش بسیار محترمتر از ابرروایتهای از پیش ساخته شده است، حتی در این بین نوشته شدن غزلها نیز دستخوش تغییر میشود.
یک میز کج در صندلی کمند، فنجان سرد، چای پلاسیده یک داستان شروع زن و مردی لای کتابهای پلاسیده، دو غار در دو کوه ورم کرده، 2 اتفاق در پی افتادن، یک راه گیج و محو شده در متن، دو شانه، یک ردای پلاسیده... که در ادامه شعر به نثر تبدیل میشود و باز شاعر به روایت شعری بازمیگردد.
این غزل با رفت و برگشتهای مکرر به شعر و نثر و شکستن شکل نگارش نمونه بارز اتفاقاتی است که در سطور پیشین به عنوان مولفههای دو دفتر واپسین مجموعه غزل تشنج کلمات به آن اشاره شد؛ البته چنین ویژگیها را در تمام غزلهای این 2 دفتر نمیتوان یافت و حتی گاهی غزلهایی در این دو دفتر گنجانده شدهاند که شاید چندان از جنس اتفاقاتی که به آنها اشاره شده نیستند. از طرف دیگر در غزلی که مرور شد و غزلهایی از این دست در این مجموعه، میتوان بر مواردی از رعایت نشدن اصول بلاغی غزل فارسی خرده گرفت که بیشک برای رعایت نشدن آنها، نیاز به توجیهی ادبی وجود دارد. خلاصه آن که به اعتقاد نگارنده تشنج کلمات پیشنهاد قابل تاملی برای غزل معاصر است، اگرچه سجادی نباید بر کاستیهای اثر خود چشم بپوشد.
محمدرضا شالبافان
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد